۱۸ مرداد ۱۳۸۸، ۱۴:۲۷

مکتبهای فلسفه سیاسی(28)

ژان "بدن" و مفهوم حاکمیت سیاسی

ژان "بدن" و مفهوم حاکمیت سیاسی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: "بدن" نخستین نویسنده‌ای بود که اصطلاح حاکمیت را در معارف اروپایی متداول کرد و آن را در شمار اجزاء ذاتی مفهوم جامعه سیاسی آورد. حاکمیت به نظر "بدن" عامل اصلی همبستگی و یگانگی جامعه سیاسی است و جامعه سیاسی بدون آن نمی‌تواند پایدار بماند.

مهمترین خصوصیتی که مرحله نو فلسفه سیاسی را در غرب از مرحله کهنه ممتاز می‌کند تکیه آن به روی اصل حاکمیت ملی است. برترین مرجع وفاداری و دلبستگی سیاسی برای یونانیان باستان، پولیس یا شهر خدایی و برای اروپائیان قرون وسطی، مملکت جهانی یا امپراتوری مسیحی بود.

نخستین سنگ بنای حکومت ملی با اندیشه‌های ماکیاول نهاده شد، ولی ماکیاول زحمت شرح جزئیات را به خود نداد و از جمله مفهوم حاکمیت ملی و نهادهای لازم برای تحقق آن را معین نکرد، شاید با این دلیل که مانند هر نوآوری می‌خواست که چگونگی تنظیم این گونه امور را به آیندگان واگذارد و شاید دلیل مهمترش آن بود که کشور او یعنی ایتالیا هنوز تا احراز وحدت ملی و تاسیس حکومت ملی راهی دراز در پیش داشت.

ولی کشور همسایه ایتالیا، فرانسه، از اواخر دوره قرون وسطی گامهایی بلند در این را برداشته بود و مخصوصا کشاکشی که میان فیلیپ چهارم پادشاه فرانسه و پاپ بونیفاس در پایان سیزدهم میلادی در گرفت غیرت ملی فرانسویان را بر انگیخت و آنان را آماده پذیرش مفهوم حامیت ملی کرد. بر اثر همان کشاکش بود که نخستین شکل مجلس ملی در فرانسه به نام "اتاژنرو" مرکب از نمایندگان، روحانیان و اشراف و طبقه سوم پدید آمد.

البته تا مدتها هیچ متفکری در فرانسه جرات نمی‌کرد که از حق حاکمیت ملی به صراحت دفاع کند زیرا مفهوم آن با عرف مسیحی که در ظاهر به نام وحدت دینی و در باطن برای تحکیم سلطه سیاسی کلیسا تظاهر حس استقلال طلبی ملی را منع می‌کرد آشکارا تعارض داشت. بدینسان سه قرن طول کشید تا نظریه حاکمیت ملی علنی شد و اندیشه سیاسی با واقعیت مطابق گشت.

فضل تقدم در این رهگذر با متفکر فرانسوی "ژان بدن" (Jean Bodin) بود که در اثر خود به عنوان "شش کتاب درباره جمهوری" مفهوم حاکمیت ملی را به نحوی روشن و منظم بیان کرده است.

"بدن" که خود از طبقه سوم مردم عادی فرانسه برخاسته بود رساله "شش کتاب درباره جمهوری" را به جای آنکه به زبان لاتین که زبان اهل فضل بود بنویسد به زبان "عوام" یعنی فرانسه نوشت "تا همه فرانسویان نیک سرشت معنای آن را دریابند."

او بحث خود را درباره جمهوری با تعریف ماهیت آن آغاز می‌کند و مقصود او از جمهوری مانند افلاطون و نیز مطابق رسم بسیاری از نویسندگان کهن شیوه اروپایی همان کشور یا جامعه سیاسی است نه نظام مقابل سلطنت.

به گفته او "جمهوریت عبارت است از حکومت قانونی چندین خانواده و آنچه میانشان مشترک است، به ضمیمه قدرت حاکمه." از این تعریف بر می‌آید که "بدن" بر خلاف ماکیاول جامعه سیاسی را نه بر اساس آنچه موجود و واقع است بلکه با معیار آنچه مطلوب و حقانی است ملاحظه می‌کند. به همین دلیل می‌گوید که جامعه سیاسی باید دارای حکومت قانونی (یا درست) باشد و قانون نیز در نظر او مجموعه قوانین الهی و طبیعی و موضوعه است.

از این میان، او قوانین طبیعی را از همه مهمتر می‌داند ولی چگونگی آنها را به تفصیل معلوم نمی‌کند زیرا در نظرش این قوانین چندان بدیهی و آشکار هستند که "پادشاه می‌تواند آنها را همچون آفتاب به وضوح و روشنی ببیند و بازشناسد."

جامعه سیاسی در تعریف "بدن" علاوه بر حکومت قانونی، دو عنصر دیگر هم دارد که یکی خانواده و دیگری حاکمیت است. چون جامعه سیاسی از جمع خانواده پدید می‌آید پس تنظیم و اصلاح زندگی خانوادگی شرط لازم تامین رستگاری کشور است.

"بدن" چهار نوع ولایت یا سرپرستی در خانواده تشخیص می‌دهد، ولایت شوهر بر زن، پدر بر فرزند، کارفرما بر خدمتگذاران و خدایگان بر بنده، که به جز ولایت کارفرما بر خدمتگذار همانهایی است که ارسطو در کتاب سیاست شرح داده است.

ولی "بدن" با همه ارادتش به ارسطو، با بندگی مخالف است و دلایل او در ضرورت بندگی قانع کننده نمی‌یابد زیرا می‌داند که بر خلاف نظر ارسطو بندگان همیشه از مردم نادان و بی فضیلت نبوده‌اند و چه بسا شایستگاه و فرزانگان که اسیر زورمندان شده‌اند.

سومین عنصر جامعه سیاسی "بدن" حاکمیت است. آنچنانکه که خود "بدن" می‌گوید تا پیش از او هیچ فیلسوف و حقوقدانی حاکمیت را تعریف نکرده بود و او نخستین کسی است که اوصاف حاکمیت را برشمارد تا بتوان دارنده حقیقی آن را معین کرد.

خواه این ادعا درست باشد یا نه شک نیست که او نخستین نویسنده‌ای بود که اصطلاح حاکمیت را در معارف اروپایی متداول کرد و آن را در شمار اجزاء ذاتی مفهوم جامعه سیاسی آورد.

حاکمیت به نظر "بدن" عامل اصلی همبستگی و یگانگی جامعه سیاسی است و جامعه سیاسی بدون آن نمی‌تواند پایدار بماند. بعلاوه حاکمیت مظهر آن "تناوب فرمانروایی و فرمانبرداری" است که ناموس و طبیعت امور بر هر گروه اجتماعی خواستار زیستن و باقی ماندن تحمیل می‌کند.

او با همه این تاکید به روی اهمیت و ضرورت حاکمیت، تعریف ساده‌ای از آن به دست می‌دهد و می‌گوید: "حاکمیت، قدرت مطلقه و دائم کشور است." پس حاکمیت دو نشان و صفت دارد: دائم بودن و مطلق بودن.

کد خبر 926501

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha