علت يابي هر مشكل و مسئله اي در اولين گام بايد تقسيم علل به مولفه هاي معرفتي و مشخصه هاي وضعيتي را مد نظر قرار دهد. يعني هر پديده انساني نه تنها از مشخصه هاي اجتماعي، اقتصادي، تاريخي، جغرافيايي و حتي وراثتي بهره مي برد كه انديشه انساني، تلقي اي كه آدمي از آن پديده دارد نيز در به وجود آمدن مثمرثمر است.
عالمان علوم انساني به ما گوشزد كرده اند كه در هنگامه تبيين پديده ها نمي توان از هيچ يك از دو مولفه فوق الذكر گذر كرد و رويدادهاي انساني هميشه ناشي از تعامل علل معرفتي و غير معرفتي هستند. مشكلي مانند فقر يا بيكاري را مد نظر بگيريد ، اين پديده ها هم از شرايط خاص و گوناگون وضعيتي نسب مي برند و هم فهمي كه آدميان از خود، محيط شان و عاقبت ديگر انسانها دارند در وقوع آنها مثمرثمرند. مجموع اين دو نگاه است كه مي تواند به ما تلقي نزديك به واقعي از آن پديده ها عطا كند.
كثيري از افراد هم اكنون بر اين عقيده هستند كه وضعيت فعلي فرهنگ ما وضع جالب توجهي نيست و ما نسبت به زمانه اي كه در بسياري از عرصه هاي فكري، فرهنگي تحول ساز بوديم در دوران ركود به سر مي بريم. از آن بدعت ها و خلاقيت هاي اوليه خبري نيست، نخبگان فكري ما به جاي آن كه تاثير گذار باشند تاثير پذير صرفند ، در سامان امور مختلف جامعه مان با مشكلات بسياري مواجه هستيم و مسايل زيادي - كه اين مسايل به سطح آگاهانه نيز نرسيده اند - ما را آزار مي دهند.
در يك رويه پاره اي از انديشمندان و متفكران فرهنگ ما اين مشكلات را به عقلانيت ما و تلقي و تصويري كه از خودمان، جهان، ديگران و زندگي اجتماعي داريم نسبت مي دهند، آنها اذعان دارند كه تا اين تصاوير تغيير نپذيرند تحولي در وضع كنوني مان رخ نخواهد داد و اين رويكرد البته تاحد زيادي معضل ما را درست تشخيص داده هر چند جامعه و كامل نيست.
در هنگامه علت يابي وضع كنوني مولفه هايي را بايد در نظر داشت كه به زعم ما ناشي از سنتز مولفه هاي معرفتي و مشصه هاي وضعيتي است و ما آن را رفتار فردي و اجتماعي نام مي گذاريم، اين عنوان تا حدود زيادي شبيه آن چيزي است كه پاره اي از روشنفكران با مفهوم روحيات جمعي از آن ياد كرده اند. به نظر ما تلفيق علل معرفتي و غير معرفتي بوضوح و بوفور در رفتار فردي و اجتماعي ما هويداست و اين رفتارها موارد بسياري را از جمله مواجهه با مشكلات و موانع، ميزان تحمل ديگري، شيوه انجام عادات روزانه، ميزان تقيد و تعهد به كار، ميزان بهادادن به دقت، و عاقبت شيوه برخورد با انديشه هاي گوناگون در بر مي گيرند.
مي دانيم كه تعديل و تصحيح رفتار به عمري تلاش و كوشش نيازمند است و تازه بعد از اين جد و جهدها وادي هايي باقي مي مانند كه به كلي از تير رس تغيير دور مي مانند. به قول اسپيونزا ما تنها مجال آن را پيدا مي كنيم كه دريابيم اين وادي ها چه هستند و فهم كيفيت آنها، آزادي ما را تضمين مي كند اما ما را به يكي ازآنها نمي رهاند. با اين همه ، دقت بر تك تك رفتار عمومي و فرهنگ عامه و برخورد آسيب شناسانه با آنها كه اين مهم پژوهش هاي اجتماعي - رواشناسي - تاريخي و حتي زبان شناسانه دقيقي را طلب مي كند از اولويت هاي كنوني جامعه و فرهنگ ماست. حتي به ادبيات و رمان هاي نيازمنديم كه آسيب ها و مضامين ماست. حتي به ادبيات و رمان هايي نيازمنديم كه آسيب ها و مضامين رواني و شخصيتي ما را بكارند. به گمان ما وارسي اين جنبه از بررسي معرفتي – عقلي فرهنگستان اگر مهم تر نباشد كم اهميت تر نيست. با اين همه نمي توان اين نكته را ناديده گرفت كه مانعي فكري كه در اين زمينه وجود دارد ضعف تحليل كتب و آثاري است كه تحت عنوان "روحيات ما" فرا روي مان قرار دارند. اين تحليل ها اكثرا ضعيف، مبتني بر شواهد غير دقيق و ناَآشنا بامباني – فلسفي – فكري هستند. اين نكات باعث شده اند كه گونه اي بدبيني نسبت به اين نوع تحليل ها به وجود آيد اما اين خلل نبايد ما را از كارها و تحليل هاي جدي تر بازدارد. مشكل ما تنها فقدان و كمبود فيلسوفان جدي نيست و خلل هاي ما در بررسي هاي جامعه شناسانه، مورخانه و رواشناسانه دست كمي از خلل فلسفي ندارد.
نظر شما