به گزارش خبرنگار مهر، نشست مولوی پژوهی با حضور دکتر پرویزعباسی داکانی و دکتر بشر دوست عصر دیروز شنبه 24 مرداد ماه در سرای اهل قلم برگزار گردید.
دکتر بشر دوست که با مقایسه آرای برگسون و مولانا، گفت: در این بحث به شباهتهای برگسون، فیلسوف عرفانی مسلک فرانسه و مولانا میپردازم. برای ورود به این بحث ابتدا به طور خلاصه در مورد هرمنوتیک باید بگویم که دو دیدگاه در مورد هرمنوتیک وجود دارد؛ یکی کلاسیک و سنتی و دیگری مدرن. در غرب دیدگاه کلاسیک و سنتی از هرمنوتیک دیگر مورد پذیرش نیست.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: هرمنوتیک سنتی معتقد است که اگر روش را درست اتخاذ کنیم میتوانیم به معنای متن برسیم. ولی در هرمنوتیک مدرن این موضوع درست نیست. به عنوان مثال پل ریکور معتقد است چنین روشی صحیح نیست و با هیچ متدی نمیشود به معنای غایی متن رسید. دیدگاه اول در جهان اسلام طرفدار داشته و دارد.
وی با اشاره به تفاوت تاویل و تفسیر، خاطر نشان کرد: وقتی تفسیر به پایان میرسد، تاویل شروع میشود. مثلا در مثال خدا از آسمان آب را نازل کرد هر چه در مورد فواید آب و باران سخن بگوییم میشود تفسیر ولی اگر به جای آب بگذاریم وحی در اینجا تاویل صورت میگیرد. مولوی در اشعارش هم تفسیر انجام میدهد و هم تاویل. او اگر چه تاویل را رد میکند ولی خود به تاویل آیات و احادیث میپردازد.
او تصریح کرد: سه نوع نگاه میتوان به مثنوی داشت؛ نگاه عامیانه، نگاه ژورنالیستی و نگاه آکادمیک. پارهای از روانشناسان به نحو صوری تئوریهای فروم، فروید و غیره را مطرح میکنند و با نگاه عامه پسند مثنوی را مورد بررسی قرار میدهند. آنها معتقدند مثنوی مجموعه آرایههاست که به ما میوزد و ما از آن لذت میبریم. آنها معتقدند که عوام میخواهند با خواندن مثنوی به آن پناه ببرند و در آن مامن گزینند که این نگاه، نگاهی عامیانه است. نگاه ژورنالیستی اگر در سطح بالاتری نسبت به نگاه عامیانه قرار دارد ولی این نگاه نیز نگاهی عمیق به مثنوی نیست.
او خاطر نشان کرد: نگاه آکادمیک، نگاه افرادی چون زرین کوب، فروزانفر و همایی است که نگاه علمی به مثنوی است. البته آنها ذوق داشتهاند ولی ذوق را با علم ترکیب کردهاند.
بشر دوست در ادامه یادآور شد: شعرایی چون سنایی، عطار و مولانا به فرم نگاهی ابزاری دارند. ولی شعرایی چون خاقانی، انوری و خاقانی این گونه نیستند و برایشان فرم اصالت دارد و طبعا التذاذ.
او در ادامه با برشمردن انواع معارف بشری، گفت: چند گونه معرفت بشری را میتوان برشمرد که عبارتند از معرفت علمی، فلسفی، وحیانی و عرفانی. مثنوی و معرفت مولانا معرفت عرفانی است. این چهار معرفت جانشین هم نمیشوند و حتی اگر به موضوع یکسانی بپردازند آنرا از منظری متفاوت مورد توجه قرار میدهند. مثنوی نمیخواهد به ما معرفت جدید بیاموزد؛ مثنوی میخواهد به ما وجود جدید بدهد و نه معرفت جدید. هر چند از مثنوی میتوان معارف جدید هم دریافت کرد. قصد و غرض مولانا این نیست که معرفت جدید به ما بدهد بلکه اگر معرفتی هم میدهد، میخواهد از رهگذر آن وجود جدیدی به ما بدهد. در مثنوی تحولات جهان در حال شدن است.
بشر دوست در ادامه با اشاره به آراء برگسون افزود: برگسون آرایش در کتب فلسفی مطرح میشود و وقتی آرایش مطرح میشود خیلی از فیلسوفان اعتراض میکنند و او را عارف میدانند تا فیلسوف. برگسون میخواست به جامعه فرانسه بگوید که خیلی اسیر عقل دکارتی شدهاید. در سیستم دکارت بین ابژه و سوژه فاصله و شکاف وجود دارد واین شکاف هنوز هم وجود دارد. در واقع فردی چون هانری کربن آمده بود تا این شکاف را از طریق آرای مولانا، سهروردی و ملاصدرا پر کند. برگسون هم چون مولانا به تحول خلاق باور داشت. هر دو بر شهود تکیه میکنند. در مثنوی تکامل داروینی دیده نمیشود بلکه تکامل جوهری دیده میشود.
وی تصریح کرد: برگسون اخلاق را به بسته و باز تقسیم میکند. اخلاق بسته همان تکالیف جامعه به فرد است و البته میشود آنرا رها کرد. برگسون میگوید ما باید به اخلاقی مافوق عقلانی برویم. یکی از دغدغههای اصلی برگسون زمان است. باید توجه کرد که زمان فیزیکی زمانی خطی است که امکان بازگشت به قبل در آن وجود ندارد. زمان دیگری نیز وجود دارد که آن زمان انفسی و درونی است که میتوان به عقب هم بازگشت. در مثنوی هم میبینیم که عارفان در جایگاهی قرار میگیرند که پا بر علیت میگذارند و علیت هم در آن دستگاه فکری رد میشود.
وی در پایان تصریح کرد: مهمترین شباهت مولانا با برگسون شهود است. وقتی اینها شهود را مطرح میکنند یک نظام فکری را پایه ریزی میکنند که وحدت میان معروف و عارف ایجاد میکند. در شهود نیاز به صغری و کبری چیدن نیست و حرکت فرد تدریجی نیست. از شهود، عارف به ذات پدیدهها میرسد ولی در فلسفه به نمود پدیدهها میتوان رسید.
نظر شما