به گزارش خبرگزاری مهر، اندیشه دکارت برخلاف اندیشه رایج با یک شک بنیادی شروع میشود و او این شیوه را در تأملات فلسفه اول خود مورد استفاده قرار میدهد.
نویسنده در این کتاب این پرسش را مورد بررسی قرار میدهد که چرا دکارت از ما توقع دارد این شک مبالغهآمیز را بپذیریم.
نویسنده در این کتاب با بررسی اولین تأملات دکارت درصدد پاسخگویی به این پرسش بر میآید.
نویسنده بر این اساس، روشی جدید برای فهم درباره میزان شکی که دکارت توقع دارد، ارائه میدهد.
بروگتون در ابتدا شک دکارتی را با شکگرایان باستان مورد مقایسه قرار میدهد و چنین استدلال میکند که شک دکارتی ساختار جدید دارد و ارتباط مشخصی با فهم متعارف ما از زندگی روزمره دارد.
دکارت در ابتدا برای دستیابی به معرفت یقینی، از خود میپرسد: آیا اصل بنیادینی وجود دارد تا بتوانیم تمام دانش و فلسفه را بر آن بنا کنیم و نتوان در آن شک کرد؟
راهی که برای این مقصود به نظر دکارت میرسید، این بود که به همه چیزشک کند. او میخواست همه چیز را از اول شروع کند و به همین خاطر لازم میدانست که در همه دانستههای خود (اعم از محسوسات و معقولات و شنیده ها) تجدید نظر کند.
بدین ترتیب شک معروف خود را که بعدها به روش شک دکارتی معروف شد، آغاز کرد. او این شک را به همه چیز تسری داد؛ تا جایی که در وجود جهان خارج نیز شک کرد
دکارت به این صورت به همه چیز شک کرد و هیچ پایه مطمئنی را باقی نگذاشت. اما سر انجام به اصل تردید ناپذیری که به دنبالش بود، رسید. این اصل این بود که: من میتوانم در همه چیز شک کنم، اما در این واقعیت که شک می کنم، نمیتوانم تردیدی داشته باشم. بنابراین شک کردن من امری است یقینی. و از آنجا که شک، یک نحوه از حالات اندیشه و فکر است، پس واقعیت این است که من می اندیشم. چون شک می کنم، پس فکر دارم و چون می اندیشم، پس کسی هستم که می اندیشم.
بدین ترتیب یک اصل تردید ناپذیر کشف شد که به هیچ وجه نمیشد در آن تردید کرد. دکارت این اصل را به این صورت بیان کرد: می اندیشم ، پس هستم (اصل کوژیتو).
نظر شما