از منظر اخلاقی سه دیدگاه اصلی در مورد جواز و درستی اصل جنگ در مرحله نخست و شیوه درست جنگیدن در مرحله دوم قابل طرح است.
دیدگاه اول اذعان میدارد که جنگ همواره بد و نادرست است و به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی نمیتواند اخلاقی باشد. این بدان معناست که عنوان "جنگ" برای حکم راندن به قبح اخلاقی کفایت میکند و از علیت تامه برخوردار است.
دیدگاه دوم در عوض معتقد است که جنگیدن به هیچ وجه بد نیست؛ جنگ با تمام واقیعتهایش کاملا مجاز است و رعایت قواعد بازی جنگاوری ما را به فرد غیر اخلاقی تبدیل نمیکند.
این دیدگاه نیز به نوبه خود دارای دو صورت افراطی و معتدل است که گروه نخست که میتوان نیچه را از این گروه دانست معتقدند که نه تنها جنگ از نظر اخلاقی بد نیست که امر مطلوبی بوده و قابل توصیه نیز است.
گروه دیگر معتقدند که جنگ و اخلاق دو موضوع بیگانه نسبت به هم هستند. جنگ از واقعیتی برخوردار است که در بهترین تعابیر هیچ ارتباطی با اخلاق ندارد و نمیتوان با عنوان اخلاق و مفاهیم اخلاقی موضوع جنگ را بررسی کرد و برای آن محدودیت ایجاد کرد.
دیدگاه سوم که میتوان آنرا راهی میانه دو دیدگاه قبل دانست معتقد است که هم آغاز کردن یا تن دادن به جنگ و هم شیوه رزمآوری تنها تحت شرایط خاصی اخلاقا مجاز است؛ یعنی جنگ در سرشت خود نه مقتضی درستی است و نه نادرستی، بستگی دارد که ادله آغاز جنگ و شیوه جنگیدن ما چه باشد.
ما برای جواز جنگ نیاز به تامین شروط اخلاقی ورود به نبرد داریم و برای نحوه جنگاوری نیازمند به تامین شروط اخلاقی جنگیدن هستیم. جنگ به قصد احقاق حق عادلانه بوده و در نتیجه از منظر اخلاقی اقدامی درست است و جنگ به قصد تعدی و حقکشی و زیادت خواهی، ظالمانه بوده و نمیتواند درست باشد.
هر یک از این سه دیدگاه میتواند بر رویکردی دینی یا رویکردی سکولار مبتنی باشد و بدین ترتیب میتواند رشته استدلالهای دینی یا غیر دینی برای آنها اقامه کرد.
- رویکرد سکولار
رویکرد غیر دینی به نوبه خود میتواند بر یکی از چهار مبنای فلسفه اخلاقی ذیل استوار باشد:
1 - وظیفهگرایی: در این نظریه جنگیدن ذاتا عملی درست یا نادرست تلقی میشود.
2 - پیامدگرایی: جنگیدن را بر اساس نتایج حاصل از آن درست یا نادرست میشمارد.
3 - میثاقگرایی: جنگیدن را بر پایه قرارداد اجتماعی میان اعضای جامعه و پسند یا ناپسند ایشان درست یا نادرست میخواند.
4 - فضیلتگرایی: جنگیدن را با مقیاس رشد فضایل و رذایل و انگیزههای اخلاقی ما به درستی یا نادرستی محکوم میکند.
در رویکرد غیر دینی به اخلاق جنگ، دو سنت قوی کاملا متضاد به چشم میخورد: صلح طلبی و رویکرد با اصطلاح واقعبینانه.
در خصوص رویکرد صلحطلبی باید اشاره کرد که امروزه بسیاری از طرفداران صلح به دلایل فلسفی صلحگرا هستند. برخی از آنان با اتخاذ رویکردی وظیفهگروانه درصدد اثبات این دعویند که کشتن یا حمله فیزیکی به دیگری ذاتا نادرست است؛ زیرا زندگی از ارزش مطلق برخوردار است.
اما دلیل صلحطلبان نتیجهگرا این است که جنگ به طور بسیار گستردهای موجب رنج و هلاکت انسانها، فقر اقتصادی و بحران اخلاقی و اجتماعی میگردد و به همین دلایل باید از آن به عنوان ابزاری در دست دولتهای ملی، اجتناب شود.
آنان بر این باورند که پیامد عدم خشونت، عدم مقاومت یا عدم نظامیگری این خواهد شد که خشونتگروان متحول گردند.
واقعبینان عبارت "جنگ، جنگ است" را در پاسخ به بسیاری از منتقدان به کار میبرند یا در این مورد از عبارت "جنگ ظالمانه و بی رحمانه است و نمیتوان آنرا تهذیب کرد" استفاده میکنند.
از نظر این گروه اخلاق جنگ مفهومی "خود متناقض" است. جنگ عادلانه و جنگ حقیقی یک دنیا با هم فرق دارند و هر گونه تلاشی برای وضع محدودیتهای اخلاقی در جنگ از همان ابتدا محکوم به شکست است.
از نظر آنها جنگ منطق و قوای محرکه خود را دارد که با اخلاق ناسازگار است. در این دیدگاه میان واقعیت موجود جنگ و نوع جنگی که فردی اخلاقی آن را تصور میکند تفاوت اساسی وجود دارد.
- رویکرد دینی
در رویکرد دینی به اخلاق جنگ با هر سه نظریه پیش گفته روبرو میشویم؛ یعنی در میان دینداران هم صلحطلبان هم جنگ سالاران و هم طرفداران نظریه جنگ عادلانه وجود دارد.
صلحطلبان کسانی هستند که جنگ را از بنیاد عملی نامشروع میدانند و معتقدند که جنگ تحت هیچ شرایطی نمیتواند روا باشد و جنگ در منطق دین جایگاهی ندارد و همواره محکوم است
جنگسالاران معتقدند که اولا جنگیدن به عنوان یک عمل مشروع و در بسیاری از اوقات به عنوان یک تکلیف دینی مورد تایید دین است.
ثانیا، جنگ راه حل جدی و گاه انحصاری بسیاری از مسایل مربوط به جامعه دینداران است.
ثالثا، تنها محدودیت اخلاقی بر آمده از منطق دین، برخورداری از انگیزه ناب دینی و هدف مقدس برای ورود به جنگ است، اما در نحوه پیکار و جنگاوری اعتقاد چندانی به محدودیتهای متعدد و دست و پا گیر اخلاقی وجود ندارد.
طرفداران نظریه جنگ عادلانه معتقدند که جنگیدن به عنوان مشروع مورد تایید دین است.
از نظر آنها جنگ راه حل آخر است و در موارد اضطراری از سوی دین توصیه میشود.
آنها اعتقاد دارند که محدودیتهای بر آمده از منطق دین در دو ناحیه آغاز و استمرار یا اصل جنگ و شیوه جنگاوری ظهور میکنند؛ یعنی بر خلاف جنگسالاران تنها انگیزه مشروع و هدف دینی صحیح برای دست بردن به سلاح کافی نیست، بلکه محدودیتهای فراوانی در شیوه جنگیدن وجود دارد که باید متعهدانه و مسئولانه رعایت شود.
نظر شما