1
اصل اول معرفتي گفت و گو اين است كه همه حقايق در موضوعي خاص نزد" من" موجود نيستند و آدميان با هم و ضمن مشاركت در مفاهمه به اين حقايق دست مي يابند. استقبالي كه دو طرف گفت و گو از اين امر مي كنند در عميق ترين لايه اين پيشفرض را در خود نهفته دارد. اين اصل معرفتي البته اصلي اخلاقي و ارزشي را هم با خود همراه دارد؛ اين كه من نمي توانم و نبايد از رويكردها و مواضع ديگران كه بر ديدگاه من نسبت به حقيقت موثرندد صرف نظر كنم و آنها را ناديده بگيرم.
گفت و گو در بنيادين ترين مبنا نشان از " ديگر"ي مي دهد كه فراروي انسان جهت مكالمه و مراوده قرار دارد. اين " ديگر" ي هم با ويژگي ها و خصايصي مشخص مي شود : مهمترين ويژگي اين " ديگر" ي آن است كه " تو" به حساب مي آيد و نه " آن" ، انسان است و نه شي ء . رابطه " من - آن " اساس علوم تجربي است و انسان با دخل و تصرف در طبيعت و جهان، آنها را متناسب با نيازها و خواستهاي خود تغيير مي دهد، به آنها نگاهي ابزاري دارد و از اين چشم انداز كمتر به همدلي و همراهي با طبيعت مي انديشد. رابطه " من - تو" اما اين گونه نيست. انسان در اين رابطه نمي تواند به " تو" به مثابه ابزاري صرف نظر كند و ناگزير است به طرف مقابل به عنوان يك غايت في نفسه نگاه كند. در اين رابطه ، همدلي و همراهي مولفه هاي مهمي به شمار مي آيند و در آن هدف مشاركت است و نه بهره كشي. رابطه " من - تو" به انحاي گوناگون مي تواند به رابطه " من - آن " تنزل يابد اما فروكاستن ذاتي آن به اين رابطه ناممكن است.
2
كاركردهاي گفت و گو فراوانند؛ گفت و گو نه تنها محتاج تساهل و تسامح است تا رشد كند كه خود فضايي مداراگونه و مداراگرايانه به وجود مي آورد و اين، زوايد تعصب آلود و دگماتيسم را از چهره انديشه انسان مي زدايد. به اين جهت انساني كه گفت و گويي سالم را سامان داده از جهت تحمل انديشه هاي رقيب، افزايش ظرفيت داده است. علاوه بر اين، گفت و گو به ترويج عقلانيت و معرفت مدد مي رساند. هرچند گفت و گو مروج تنوع و تكثر به حساب مي آيد مشوق به وجود آمدن مبنايي مشترك و بستري يكسان نيز هست . به معناي ديگر در مكالمه هم تنوع و تكثر اصل است و هم وحدت و وفاق.
گفت و گو مروج ارزشهاي اخلاقي نيز به حساب مي آيد. اخلاق هميشه و همه جا با "ديگري" همبسته است و گفت و گو مهمترين مكاني است كه ديگري فربه سر بر مي آورد. دو ارزش بزرگ و مهم انساني ؛ صداقت و احسان نيز در فضايي كه گفت و گو به وجود مي آورد امكان رشد و رويش مي يابند. صداقت بدان معناست كه انسان به خود به مثابه ديگري نظر كند و احسان بدين معني است كه انسان به ديگري به مثابه خود نگاه كند و اينها هر دو در بستر گفت و گويي سالم و بهينه امكان رشد مي يابند. اخلاق گفت و گو هم جداي از تحمل ديگري، پذيرش تنوع، صبوري، متانت ، محقق دانستن ديگري و... با اين دو ارزش اصيل انساني پيوند مي خورد.
با اين همه مهمترين كاركرد گفت و گو با فربه شدن وجود و شخصيت آدمي پيوند مي خورد. فيلسوفان وجودي و پيش از آنها حكيمان و فرزانگان به ما آموخته اند كه انسان چيزي جز ارتباطي كه برقرار مي كند نيست . به قول مارتين هيدگر ، زبان خانه وجود است. هويت انسان عبارت است از تصويري كه او از خود، جهان و انسان دارد، به يك معنا، تصاويري كه انسان از عالم و آدم دارد هويت او را شكل مي دهند و اين تصاوير هم كاملآ مربوط به ارتباطي هستند كه انسان با ديگري برقرار مي كند. تا پيش از اين ارتباط ، از تصاوير انسان نسبت به خود، انسان و جهان چيزي نمي توان گفت. در اين ميان مهمترين نوع ارتباط ، ارتباط كلامي است كه در گفت و گو خود را بوفور و بوضوح نشان مي دهد. به اين معنا مي توان گفت و گو را به وجود آورنده هويت انساني به حساب آورد.
3
ما در منظومه فكري و فرهنگي خاصي زيست مي كنيم. پژوهشهاي فراوان و شگرف فكري، جايگاه و موقعيت ويژه اي را به فرهنگها و سنتهاي گوناگون داده اند. بسياري از عميقترين انديشمندان قرن ما به اينجا رسيده اند كه فرهنگ هاي گوناگون هريك باورها، ايمانيات، هنجارها ، روشها و سرمشقهاي ويژه اي را دارا هستند . به معناي ديگر فرهنگ ها قياس ناپذير هستند و با ارزشها و روشهاي فرهنگ خاصي نمي توان به سنجش و ارزيابي فرهنگهاي ديگر پرداخت. كساني كه به اين رويكرد باور دارند البته يك طيف را شامل مي شوند . واضح است كه اگر از اين سخن ، يك نسبيت گرايي فرهنگي و معرفتي تند مستفاد شود راه را بر هر گفت و گويي مي بندد. گفت و گو محتاج بستري مشترك و مبنايي ثابت است تا اختلاف نظرها و ديدگاه ي مختلف بر آن بستر رويش و بالش داشته باشند و نسبي گرايي افراطي بوضوح جلوي اين امر حياتي سد ايجاد مي كند. با اين مقدمه ، گفت و گوي فرهنگي و فردي نيازمند نظريه هايي معرفتي است كه دو حصر و محدوديت مهم داشته باشد؛ از يكسو راه را بر به وجود آمدن زمينه و بستري مشترك نبندند و از سوي ديگر، چنان تصويري ثابت و جزمي از عقل و انديشه و زبان - به عنوان ابزارهاي گفت و گو - ارائه ندهند كه مكالمه موضوعيت خود را از دست بدهد. هر دو مانع ذكر شده، آفتهاي گفت و گويي اصيل به شمار مي روند.
4
تكرار كنيم. اعجازهاي گفت وگو بسيارند؛ گفت و گو در اولين گام با تخصصي صلب و جزمي مبارزه مي كند و به همين جهت هميشه محتاج افرادي ذوجوانب و متضلع است كه در حوزه هايي متبحر باشند. از سوي ديگر، يك مكالمه جدي راه را براي فرا رفتن از تخصصي انديشه سوز هموار مي كند. گفت و گو به انسان اخلاقي ويژه براي در نظر گرفتن حقوق ديگران و پذيرش تنوع شخصيتي و فرهنگي عطا مي كند و مروج دو ارزش بزرگ بشري، يعني صداقت و احسان است.
اعجاز گفت و گو همچنين با دو مفهوم ديگر بهتر مشخص مي شود: 1) نقد و 2) فربه شدن شخصيت. در گفت و گو آنچه بسيار از آن سخن مي رود انديشه هاي مختلف است و اين نه تنها قابليت فهم انسان را بهبود مي بخشد انسان را ناگزير مي كند كه در مقام نقد، سخنها را به عيار نقد و سنجش بزند . به معناي ديگر، نقادي، گپ و گفت و شنود را به گفت و گو تبديل مي كند و بدين جهت در گفت و گويي كه نقد نباشد ركن ركيني غايب است. از سوي ديگر ، گفت و گو به وجود آورنده هويت انسان است. اگر باور داشته باشيم كه تا پيش از مكالمه نه خودي موجود است و نه ديگري آنگاه مي پذيريم كه تنها گفت وگوي اين دو، هويتشان را شكل مي دهد.
نظر شما