به گزارش خبرنگار مهر در اهواز، مقاومت خودجوش و مردمی مردم خرمشهر و حتی آبادان برای جلوگیری از پیشروی دشمن در این مقطع حساس زمانی تا حدودی بی کفایتی های رئیس جمهور وقت که معتقد بود جنگ قواعد دارد و جامعه بین الملل این اجازه را به کشور عراق نخواهد داد که به کشوری دیگر حمله کند را مهار کرد تا اینکه امام خمینی (ره) رهبر فقید انقلاب اسلامی به جوانان متعهد ایران فرمان جهاد داد و آنان با ساده ترین سلاح های جنگی مثل تفنگ تاریخ مصرف گذشته «برنو» به مقابله با دشمن تا بن دندان مسلح رفتند.
مقاومت 40 روزه مردم خرمشهر با ابتدایی ترین اسلحه های جنگی و حتی سلاح سرد در مقابل دشمن بعثی و متوقف کردن آنها برای اشغال زودهنگام این شهر و مقاومت مردمی در منطقه ذولفقاری آبادان بی شک زیباترین لحظه های جنگ را آفرید و ثابت کرد مردم ایران از هر نژاد، قوم و مذهب که هستند تا پای جان از وطن خود دفاع می کنند.
طبق آمار موجود در روز سوم هجوم دشمن به کشور تعداد شهدای غیرنظامی به 480 نفر اعم از زن و مرد و کودک رسید در حالیکه بسیاری دیگر دچار جراحت بسیاری شدند و ساختمان های شهرهای جنوبی خوزستان به کلی تخریب شد. بسیاری از انبارها و تاسیسات طعمه حریق شده بودند. اغلب ادارات بدون تخلیه امکانات و اسناد تعطیل شده بود. هر از چند گاهی یکی از آنها دستخوش حمله دشمن می شد. برخی از ارکان ارگانها بی وقفه در تلاش برای انجام اقدامات ضروری و امدادرسانی بودند.
در این بین البته مردم عادی شهرهای آبادان و خرمشهر بیشترین آسیب و خسارت را متحمل شدند که یادآوری خاطرات آن روزها برای بسیاری از مردم که اکنون به برکت مجاهدت جوانان غیور آن زمان در آسایش و آرامش زندگی می کنند، خالی از لطف نیست.
علی بغلانی که در آن هنگام یک جوان 20 ساله بود در خصوص آغاز جنگ می گوید: هیچ کس به غیر از مردم آبادان و خرمشهر نمی تواند واقعیت اصلی جنگ و هجوم وحشیانه دشمنی بی رحم را لمس کند. اینکه در شهری زندگی کنی و برای آینده ات کلی آرزو داشته باشی، کلی خاطره و رفیق داشته باشی ولی یک شبه تمام آرزوهایت پرپر شود و با اجساد غرق به خون رفقا و خانواده ات مواجه شوی را هیچ کس نمی تواند درک کند ولی مردم شهرهای جنگی این صحنه های غم انگیز و وحشیانه را در روزهای ابتدایی جنگ به وفور مشاهده کردند.
وی ادامه داد: بسیاری از مردم تمام خانه و کاشانه و زندگی خود را یک شبه رها کردند و به شهرهای دیگر رفتند؛ آنهایی که خیلی بر ترس خود مسلط بودند تنها توانستند پول و مدارک شناسایی خود را با خود ببرند ولی خیلی ها از بردن این وسایل نیز عاجز ماندند و به شهرهایی رفتند که باید زندگی خود را از صفر شروع می کردند. روزهای عذاب آوری بود که امیدوارم دیگر برای هیچ انسان مسلمانی تکرار نشود.
صادق مهربان یکی از کسانی که در هنگام آغاز جنگ در آبادان حضور داشت در مورد خاطرات زمان جنگ می گوید: هواپیماهای عراقی، آبادان به خصوص پالایشگاه و اطراف آن را به شدت بمباران کردند، خانواده و فامیل همه رفتند شهرهای دیگر ولی من که آن زمان 16 سال داشتم به همراه برادرم در شهر ماندیم چون تمام دار و ندارمان در خانه مانده بود و خارج کردن آن مشکل بود. در همان روز اول برادرم که از من بزرگتر بود به نیروهای بسیجی پیوست و در جنگ شرکت کرد و من حدود یک هفته را تک و تنها زیر بمباران شدید شهر در خانه بسیار بزرگ پدری کنار رودخانه کارون سرکردم، یک هفته بعد وقتی سراغ برادرم رفتم به من گفتند به نیرو احتیاج داریم و من ابتدا به آشپزخانه رفتم و این رفتن حدود هشت سال طول کشید و من در تمام دوران جنگ در همه بخش ها به صورت بسیجی حضور داشتم.
یکی از کارکنان پالایشگاه آبادان هم در مورد هجوم دشمن به این پالایشگاه گفت: آن زمان پالایشگاه آبادان که ظرفیت روزانه 630 هزار بشکه نفت در روز را داشت یکی از بزرگترین پالایشگاه های کشور بود و طبیعی بود که دشمن از آن به عنوان اولین هدف تهاجمی استفاده می کند اتفاقا اینچنین شد و در شامگاه روز سی و یکم این پالایشگاه مورد حمله قرار گرفت و تعداد فراوانی از همکاران ما به خیل عظیم شهیدان پیوستند اما آن چیزی که برای من جالب و حیرت انگیز بود این بود که با وجود بمباران شدید این پالایشگاه هیچ یک از کارکنان آن ترسی از جنگ و بمباران نداشتند و تا روز آخر جنگ عملیات این پالایشگاه در جریان بود ضمن اینکه برخی از تجهیزات را که نمی تواستیم با پدافند غیرعامل حفظ کنیم به سایر نقاط کشور منتقل کردیم.
عزیز رسول سعیدی نیز در مورد حال و هوای آغاز جنگ در خرمشهر می گوید: هنوز 19 ماه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که صدام ناقوس جنگ را به صدا در آورد ما هم که هنوز از پیروزی انقلاب خوشحال بودیم و توانسته بودیم با چوب و سنگ در خرمشهر علیه رژیم شاه قیام کنیم تحمل هجوم دشمن بیگانه به خاک خود را نداشتیم و یادم می آید در همان روز اول با برخی از همفکرانم به دنبال اسلحه بودیم تا در مقابل هجوم دشمن به شهر مقاومت کنیم ولی اسلحه ای یافت نمی شد؛ تا اینکه گفتند در یکی از مناطق خرمشهر با تحویل شناسنامه تفنگ برنو می دهند، ما هم این کار را کردیم ولی این تفنگ آنقدر قدیمی و پوسیده بود که حتی 10 تیر هم با آن شلیک نکردم و مجبور شدیم در پشت جبهه به دفاع بپردازیم.
کاظم ربیعی هم که روزهای آغازین جنگ در اهواز حضور داشت، عنوان می کند: اوج بی کفایتی دولت بنی صدر در جنگ برای همگان کاملا مشهود بود زیرا در حالیکه دشمن در همان هفته اول به نزدیکی های شهر اهواز رسیده بود و تعدادی از نیروهای نظامی و بسیجی به شدت در مقابل آنان مقاومت می کردند، زندگی عادی در اهواز در جریان بود، تاکسی ها کار می کردند، مغازه ها باز بودند و نانواها هم مثل روزهای عادی نان پخت می کردند و هیچ اعلام خطری برای تخلیه شهر و پناه گرفتن مردم در مکانهای امن از سوی دولت اعلام نشد، فقط خدا خواست دشمن نتواند وارد شهر اهواز شود چون قتل عام عظیمی صورت می گرفت.
به هرحال جنگ تحمیلی سال هاست که به پایان رسیده ولی فراموشی خاطرات و اتفاقات آن برای خوزستانی هایی که با جان دل آن را لمس کردند محال است، ضمن اینکه خوزستان با تقدیم 16 هزار و 600 شهید در جنگ تحمیلی بیشترین نقش را در این جنگ ایفا کرد و هر کدام از خانواده های خوزستانی به نوعی شهید، جانباز و آزاده ای را در خانواده خود دارند.
نظر شما