این پرسش که "من کیستم؟" نخستین و در همان حال بنیادیترین نیاز معنوی انسان را مطرح میسازد؛ نیازی روحانی که چه بسا از نیازمندیهای جسمانی انسان مهمتر است.
این واقعیتهای معنوی یا روحانی منابع بیکرانی از ایمان نیروی معنوی و نیروی الهامگیری و استقلال شخصیتی و فکری در اختیار انسان میگذارد. بر پایه این قدرت معنوی است که انسان به سوی نقش آفرینی مثبت در اجتماع رهنمون میشود. اگر نیاز وابستگی به چیزی یا جایی برآورده نشود و انسان از هویت خود آگاهی نیابد، موجودی سرگردان بیش نیست که هرگز نخواهد توانست از کلاف سر در گم بیسر و سامانی و بیهدفی رهایی یابد.
پس از شناختن خویش است که انسان میاندیشد: حال که من این و اینگونه هستم، باید هدفی را دنبال کنم و رسالتی داشته باشم. حتی "خداشناسی" را نیز علمای ادیان از راه "خودشناسی" میسر میدانند.
هر پدیده گرایشی طبیعی به سوی ذات یا گوهر اصلی خود دارد و متوجه اصل خویش است. این اصل، کهن است و هر چه از آن پدید آید تازه، و این تازه حتی وجود خدا خود را در سنجش با اصل ارزیابی میکند. پدیدههای جهان، از جاندار گرفته تا بیجان، به گونه فردی یا جمعی، زیر تاثیر این دایره هستی است.
همه چیز به "من" بر میگردد و این بازگشت و وابستگی یافتن همه چیز به "من" است که "من" را در کانون جهان هستی هر انسان قرار میدهد و از برخورد این "من"ها است که تضاد منافع پیش میآید و این تضاد منافع "من"های درست نشناخته شده و مهار نشده است که درگیری به بار میآورد.
از اینرو، بازگشت همه چیز به من و پیوند یافتن همه چیز به "من" که باید هوشیارانه شناخته شود. از آنجا که بازگشت پیوند یافتن همه چیز به "من" سبب سرکشی و خودخواهی میشود و نفس آزاده انسانی را به بند میکشد، باید از راه "خودشناسی"، سرکشیها و خودخواهیها را مهار کرد و منافع واقعی و پایدار فردی را در منافع جمعی جامعه پی گرفت.
آشکار است که با پیموده شدن راهی، اندیشههای برابری و دادگری در جامعه تشویق میشود و در همین راستا است که میتوان به حقیقت دریافت که از راه مهار کردن خودخواهیها و برابر شناختن "من"ها است که مردم سالاری (با هر تعریفی) میتواند به عنوان شیوه درست اداره جامعه، رهایی بخش انسانها باشد.
هویت به معنی چیستی و کیستی است و از نیاز طبیعی انسان به شناخته شدن در پیوند با چیزی یا جایی بر میآید. این نیاز به وابستگی، ریشهای ذاتی یا غریزی در انسان دارد. بر آورده شدن این نیاز سبب "خود آگاهی" فردی در انسان میشود و ارضای آن در میان یک گروه انسانی، به خودآگاهی جمعی و مشترک یا "هویت" قومی، تیرهای یا ملی آن گروه میانجامد.
این خود آگاهی، یا خود شناسی هنگامی جنبهای ملی به خود میگیرد که با هویت دیگر ملتها سنجیده شود. برای نمونه، خود آگاهی سیاسی ایرانی در دوران باستان، در برابر یونان یا روم پدید آمد، همچنان که رومیان در برابر ایرانیان و بربرها به خود آگاهی رسیدند.
هویت آمیزهای است از همه عناصر سرزمین مشترک، تاریخ مشترک، ساختار سیاسی مشترک، زبان مشترک، دین مشترک و آداب و سنتهای مشترک در کنار دیگر عناصر فرهنگی مانند هنرها و آیینهای مشترک.
نظر شما