برای بررسی پاردایمها در دین لازم است تا اهمیت جامعه علمی مورد بررسی قرار گیرد.
به بیان باربور نه علم و نه دین امری فردی نیست. دین امری جمعی است، حتی عرفان نیز متاثر از یک سنت تاریخی است. هر فرد عالم یا دیندار به هر حال یک جامعه خاص متعلق است و نحوه اندیشیدن و عمل کردن همان جامعه را اخذ میکند.
باربور میگوید که وقایع سرنوشتساز تاریخی، نقش اساسی در انتقال یک سنت دارند. مکانیک نیوتنی نقش یک نمونه شاخص را برای فیزیک کلاسیک ایفا کرد.
هر جامعه با به خاطر آوردن وقایع کلیدی و مهم به تعیین هویت خویش کمک میکند. به نظر میرسد کوهن معتقد است آنچه به عنوان نمونههای شاخص به متون درسی راه مییابد، بیش از آنکه وقایع تاریخی واقعی باشد، شکل منقح و آرمانی آن وقایع است.
آنچه بر مؤمنان تأثیر میگذارد، زندگی آرمانی شده قدیسین و حکایات منقحیاند که در کتابهای مقدس درج شدهاند – البته در مورد دین، تلاش برای دستیابی به یک تاریخ موثق، صرف نظر از محدودیتهایش، به لحاظ دینی مهم تلقی میشود.
به علاوه، سنت دینی بر خلاف سنت علمی در غالب موارد، کاملاً و آشکارا پیرامون خاطره افرادی که نقش نمونههای شاخص را ایفا میکنند، سازمان مییابد. جنبههای خاص زندگی این افراد شاخص، معیارهای چگونه زیستن و چگونه اندیشیدن را در اختیار جامعه قرار میدهد.
باربور میگوید گهگاه گفته میشود که میان تعهد و موقتی بودن علم ناسازگاری وجود دارد. میچل معتقد است که اعتقادات دینی، "اموری ایمانی" هستند، نه فرضیههایی موقت. اما اگر به جای مقایسه سنتهای دینی با فرضیههای علمی، آنها را با سنتهای پژوهشی قیاس کنیم، خواهیم دید که ناسازگاری مذکور اهمیت چندانی ندارد.
هر دانشمند به یک سنت خاص متعهد است و به جای آنکه آن سنت را به راحتی رها کند، مصرانه به آن وفادار میماند و به این ترتیب قابلیتهای پنهانش را کشف میکند.
به نظر لاکاتوش، این تعهد، یک تصمیم روش شناختی آگاهانه است: "هسته مرکزی" هر برنامه، ابطالناپذیر تلقی میشود تا امکان بسط و توسعه آن برنامه فراهم آید. اما کوهن معتقد است که "تعهد" ناشی از پیش فرضهای نا خودآگاهی است که جامعه علمی برگرفته و همه طرق اندیشیدن در آن جامعه را متاثر کرده است.
باربور میگوید به نظر من این رای کوهن پذیرفتنیتر است.
این دیدگاه لاکاتوش که تعهد علمی، یک تصمیم روش شناختی آگاهانه است با دیدگاه قائلین به اختیار در حوزه ایمان دینی قابل مقایسه است.
باربور میگوید در ایمان دینی نگرشهای خاصی وجود دارد که در تعهد به یک سنت علمی وجود ندارد. از دید کتاب مقدس، ایمان عبارت است از توکل، اعتماد و سرسپردگی. ایمان دینی نیز همانند ایمان به یک دوست یا ایمان به یک پزشک، ایمانی کورکورانه نیست، چرا که با تجربه ارتباط وثیقی دارد.
البته ایمان ورزیدن مستلزم خطر کردن است. ازدواج نیز نوعی ایمان مخاطرهآمیز است، اما نه به این دلیل ساده که توفیق ازدواج قابل پیشبینی نیست، بلکه به این دلیل که نیازمند اعتماد و تعهد شخص است.
در کتاب مقدس نیز ایمان، سرسپردگی و اخلاص است. اما تمامی این نگرشها مبتنی بر مفروضات اعتقادی است، یعنی تا کسی اعتقاد نداشته باشد که خدا وجود دارد، نمیتواند به او توکل کند. همان طور که "پرایس" نشان داده است، معتقد بودن به فرد هم بیان نوعی نگرش نسبت به اوست و هم بیان نوعی "اعتقاد" درباره او؛ یعنی نمیتوان آن را یک نگرش شخصی صرف یا یک اعتقاد صرف به شمار آورد.
نظر شما