به گزارش خبرنگار مهر در مشهد، کبوتران حرم آزادانه پرواز می کنند، اوج می گیرند و سرمست از حضور خود در حرم آقایشان هستند، آفتاب باعث شده زائران که به حرم آقا آمده اند یا در قسمتهایی که سایه است بنشینند یا درون حرم نزدیک ضریح بروند خادمان فرشها در حال پهن کردن فرشها هستند با لباسهای سبز رنگ و گاری هایی که ده ها قالی روی آن قرار دارد.
فرشها را که پهن می کنند بعضی ها جارو می زنند، وقتی می پرسم می گویند: وقت نماز نزدیک است.
در یک قسمت دیگر از حرم چند جوان را می بینم که کنار هم نشسته اند و با هم حرف می زنند، یکی از آنان زیارت نامه می خواند بقیه اما با هم حرف می زنند، گاه می خندند، گاه با هم شوخی می کنند، کنارشان که می نشینم نگاه مهربانشان را متوجه می شوم، سر صحبت را با آنها باز می کنم متوجه می شوم بچه های از خطه جنوب هستند، از بوشهر آمده اند، از دریا به دریا ...
حالا می فهمم چرا اینقدر خون گرم هستند، صحبت که می کنیم، یکی از آنها می گوید هر سال مشهد می آید، با خانواده، مجردی، با کاروان یا دوستان، تنهایی فرقی نمی کند، هر وقت آقا بخواهد می آید، گاهی اوقات سالی دوبار می آید.
پارسال هم که خدا قسمت کرد چهار بار آمده بود زیارت، می گوید: خوش به حال شما مشهدیها! نعمت بزرگی کنارتان است که قدرش را بدانید، باور کنید اگر مشهدی بودم هر هفته حرم می آمدم و بعد آرام زمزمه می کند: تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد...
شعرش به دلم می نشیند، به فکر فرو می روم، حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد، حرفهایش مرا به فکر فرو می برد، شما مشهدی ها قدر امام رضا را بدانید. نعمت بزرگی در کنار شماست. هنوز توی فکرم که دوباره می گوید: می دانی من اعتقاد دارم امام رضا می تواند دوست خوبی برای ما باشد.
دوست مهربانی که هر وقت می آییم حرمش بدی های ما را نادیده می گیرد، گاه در شهر خودمان آنقدر دلمان برای امام رضا تنگ می شود که گریه می کنیم، او از عشقش به امام رضا می گوید، از ارادتش به دوستش، به اربابش، به امام مهربانیها ...
وقتی از او می پرسم فکر می کنی بهترین سوغاتی که زائر می تواند با خودش ببرد، چیست؟ فکر نمی کند سریع پاسخ می دهد اگر منظورت نبات و زعفران اطراف حرم است اینها را رها کن، به نظر من بهترین سوغاتی که هر زائر می تواند با خودش ببرد این است که از امام رضا کمک بگیرد تا او را در هنگام گناه کمک کند تا از گناه کردن مصون بماند.
دلم می خواهد سری به ضریح بزنم. وارد که می شوم، جمعیتی را می بینم که ضریح را در آغوش کشیده اند، عادت ندارم جلو بروم و ضریح را ببوسم از همان دور وقتی چشمم به ضریح می افتد دست روی سینه می گذارم و با ادب سلام می دهم.
سعی می کنیم همسایه های خوبی باشیم هر وقت حرم می آییم رعایت زائرش را بکنیم که از راه دور آمده است، جلو نمی رویم ضریح را نمی بوسیم، فشار نمی آوریم تا مبادا زائرش همان کسی که از راه دور آمده است دچار زحمت شود.
حسرت یک بوسه از ضریحش بر دل خیلی هامان مانده است، حرم که می آییم دلمان سخت درد می کند، دوست داریم در سیل جمعیت رها شویم بیایم جلو ضریحش را سخت در آغوش بگیریم و مثل همه بگوییم: "یا امام رضا جان جوادت" و بعد دهانمان را با صلوات خوشبو کنیم اما نمی شود، دلمان نمی آید زائرش را که از راه دور آمده اذیت کنیم.
مشهدی ها خادم حرم رضوی هستیم، برای آنها که خادمش شده اند، شیفت شب و روز فرقی ندارد، کفشداری و انتظامات یکی است مهم غلامی در خانه اوست.
در گوشه ای از حرم، چشمم به جوانی می افتد که به نماز ایستاده است، قنوت که می رود دلم بدجوری آتش می گیرد، حس زیبایی دارد، عاشقانه با خدای خود نجوا می کند.
ان سو تر در میان جمعیتی یک نفر بلند بلند می خواند: صدهزار دفعه هم شده پای ضریحت زار می زنم. تا دلت بسوزه و یکبار منو صدا کنی. جمعیت گریه می کنند. آرام با آن ها زمزمه میکنم.
گفته اند اینجا قطعه ای از بهشت است وقتی خوب فکر می کنی می بینم اصلا اینجا خود بهشت است، بهشت هم که بروی مثل اینجا آرام نمی شوی، اینجا خود بهشت است، بهشت جاودانه ای که ادم آرام می گیرد، حس آرامشی که سرتاسر وجودت را فراگرفته با هیچ چیز دیگری عوض نمی کنی.
عقربه های ساعت مدام بر روی صفحه گرد و مدور به دنبال هم می دوند و زمان منتظر هیچ کس نیست، این روزها حرم حال و هوای دیگری دارد 8/8/88 یک روز به یاد مادنی برای مشهدی هاست، نه بهتر است بگویم برای همه ایرانیها و برای همه آن هایی که به آقا عشق می روزند، 8/8/88 روز خوش زائران آقاست همانهایی که دلشان به ضریح گره خورده است.
نظر شما