به گزارش خبرنگار مهر در رشت، این منتقد ادبی گفت: شعرهای محمد اسماعیل حبیبی را پیش از " بار انداز اندوه " نیز شنیده و خوانده بودم همیشه او را با ظرفیتهای نو جو و ریسک پذیر دیده ام این گامهای نو جویی و ریسک پذیری بالا و پائین نیزداشته است.
غلامرضا مرادی افزود: گاهی مخاطب سختگیر را قانع کرده، گاهی هم قانع نکرده طبعا این دست بالا و پایین شدنها می تواند سیر طبیعی کار یک شاعر باشد؛ که خرده گیران منصف هم می دانند کمتر اول و آخر کار یک شاعر مثل هم است و این طبیعتا حیات هنری است با این حال شعرهای قبل از "بار انداز اندوه" حبیبی در اندازه هایست که هم با تامل بخوانیمشان و هم از آنها لذت کافی ببریم چرا که گستره خیال ورزیهای شاعر و تصویرهای تپنده ای که در آنهاست ذهن مخاطب را راحت نمی گذارد و گاهی حتی به تکانه های شدیدهم وا می دارد.
وی اظهارداشت: حبیبی شاعری است که با شعر زندگی می کند و شعر را و خودش را ادامه می دهد او را باید شاعری فطری دانست و اینکه زندگی اش را وقف این مقوله کرده است چیزی در اندازه " با شیر اندرون شد و با جان به در رود" است این همه آیا توانسته است از او شاعر زبانزدی را معرفی کند که در کوچه و خیابان هم انگشت نما باشد؟ پاسخ البته منفی است او با شعر مغازله می کند با آن به یک بستر می رود و شعر زایمان طبیعی اوست اگر چه گاهی از جاده تعادل خارج شده باشد شعر ثقل متوازن خود را بر او وارد کرده دنیای او را برگرفته فشارهمه جانبه بر ذهن و زبان وارد کرده اما شاعر مهار این توسن سرکش را رد نکرده است.
این منتقد ادبی بیان داشت: حبیبی اهل حشر و نشر است با شاعران و کتابهایشان سر و کله می زند و این ارزش کمی نیست برای رونده ای که پای در راه دارد و هر سامانی سر می کشد واز هر نمدی کلاهی می دوزد کنجکاوی ذاتی اوست و کار و کسب او هم شده است و ماحصل همه اینها جوششی است در شعر او که زلال و آبی، همانند زندگی جاریست شعر او با اینکه هنوز سر به عصیان بر نداشته، شناسنامه دار است متولد شده است که باشد و ایستاده هم باشد و حتی می شود دید که جهان نهفته در شعرا و بزرگ تر از جهان پیرامونی است دغدغه اش وسیع تر از دایره این سوی آب است و شاید بشود گفت به نوعی متعهد و مقید به شعراست حبیبی در بار انداز اندوه هم آمده است که همین را بگوید، منتها با صدایی خش دار زخم پذیرفته و آسیب دیده ودر عین حال کمی هم محتاط این همه اما چیزی از فرآروی صدای او کم نمی کند.
مرادی گفت: شعرهای بار انداز اندوه بیشترین حرف و حدیثش را در بندهای کوتاه می زند نه در کلیت یک شعر و شعریت این بندها مثل بیت الغزل شعر سنتی است، هم به تنهایی خودش را می شناساند و هم در بافت پیوسته یک کل معنی پیدا می کند.
وی خاطر نشان کرد: حبیبی را در " بار انداز اندوه " بیشتر عاشقانه سرا می بینیم گاهی با غنای لفظی محدود و غالبا با نگاهی شبه رمانتیک که کمی هم به تراژدی پهلو می زند او متاثر است از همه چیز در عاشقانه هایش هم این تاثیر به چشم می خورد تا اندازه ای که پایان بندی این عاشقانه ها دیگر عاشقانه نیست و رنگ اجتماعی گرفته است و می توان " ترس محتسب خوردگی " را درآن دید: مچاله با من نشسته ای، و نام تو با من عذاب می کشد، طوری چسبیده ای به کلمات که پا نمی گیرم، به رفتن من از شهری که شبیه شکل تو می شود دلخورم، از شنبه ای که نباشی می ترسم، روزی جهان را نوشتی، نوشته شد، و باران، تا یکریز و تنها زندگی همین باشد، نه، قدم نمی زنم، که بیفتی، نمی نویسم که برگردی، نام کوچکت کجاست، من دلم گرفته است.
این منتقد گیلانی عنوان کرد: " بار انداز اندوه " دفتر عاشقانه های اجتماعی است لحن غنایی ترین شعرهای این مجموعه ته لهجه گرفتگی و تاثری را به همراه دارد؛ حتی آنگونه نیست که مخاطب برای رسیدن به پس پشت زبان، زحمتی متحمل شود شاعرهمین اندازه که ازدو کلمه دلدادگی با محبوبش فارغ نشده، به صحرای کربلایی می گریزد که در آن دل سردل ریخته است جهان شعری حبیبی را با این آه و اسفها ساخته اند و او در آخرین دفتر شعرش بار انداز اندوه - دنبال فرصتی است که این بارها را تخلیه کند و شانه از مسئولیت بپردازد برای شاعر فرصت محض شادمانگی نیست نه سر تیره نگری دارد و نه دچار یاس فلسفی است همین قدر می داند که مجالی برای قهقهه نیست و قول برشت را هم شاید شنیده باشد.
" آنکس که می خندند، هنوز خبر دهشتناک را نشنیده است" می خواهم دهانم را با بوسه ای طولانی ببندم، من به ادامه این تفاهم مشکوکم ...
چشم توی چشم دلتنگی؛
بی شعر، بی تو
من گاهی ازاین بیداری می ترسم
مرادی اظهارداشت: "بار انداز اندوه" از لحظه گویی ها سرشار است گاهی آنقدر غافلگیرت می کند که بر سر سطری ناچار به توقف می شوی که دوباره و چند باره بخوانی و استخوان سبک کنی در جایی که پاگیر شده ای و این پاگیری در تمام این دفتر روی می دهد و ذهن هوشمند را به جانب خود می کشد :
مثل آبادی گیر آبم
خلاصه شو با کسی که بیرون از تو نیست
گاهی دوست دارم بگویم که حرف جهان را بردارد
هر چه خواب بوده برایت دیده ام
و آبهای تشنه نامت به رودخانه ها برگشت
نمی گیرد هرچه کبریت می کشم به این خاک بی خاطره
چرا نگفتی بازی از همبازیهایش بزرگتر است
وی گفت: این سطرها شعرهای کاملی است که از سر اتفاق ضمن شعرهای کوتاه و بلند "بار انداز اندوه" جای گرفته است: گاهی از طریق همین فضا سازیهای لحظه ای و تصویرهای بدیعی که خلق می شود، شاعر مجال میدان داری یافته است تا فکر های سخت و خشن مطبوع و دلپذیر نشان دهد و به دست آورد تازه ای در زبان برسد.
این منتقد ادبی یاد آورشد : حبیبی در" بار انداز اندوه " هم به ترکیب و ساختمان و اندیشه شعری فکر کرده هم به عمل شعری و روابط کلمه ها در ساخت زبان توجه داشته؛ اما هیچوقت زبان یا اندیشه به تنهایی هدف او نبوده با زبان ورزش می کند؛ از ابزارهای پرداخت و سخته شدن زبان بهره می گیرد تا شاعر مفهوم اندیشی باشد که پله پله از نردبان زبانی شیرین و کمال طلب بالا می رود اگر کلماتی مبهم، چند وجهی و تاویل پذیر دارد، برای دسترسی به مفهومی است که در نهایت به آن فکر کرده است با این حال همین وجوه مختلف زبانی هم اگر غایت شعر باشد به مخاطب علاقمند مجال اندیشیدن تا آنجا می دهد که تاویل خودش را از آن برگیرد.
نظر شما