۲۱ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۴۵

هروله عشق (95)/

خسی در میقات شدیم ...

خسی در میقات شدیم ...

مرحوم جلال آل احمد در سفرنامه حج خود که در 41 سالگی نوشته جمله معروفی دارد که شاید بسیاری از حاجیان آن را بسیار شنیده‌اند "دیدم تنها خسی است و به میقات آمده و نه کسی و به میعادی". من امروز در میقات شجره این جمله را از عمق وجود حس کردم و همه خسی در میقات شدیم.

به گزارش خبرنگار اعزامی مهر به مدینه منوره، ساعت حدود چهار عصر بود که با دوستان خبرنگار هم اتاقی خداحافظی و مدینه را به مقصد مسجد شجره ترک کردیم، با اتوبوسی که حامل 17 نفر است و من تنها خبرنگاری هستم که پیش از سایر نمایندگان رسانه‌ها محرم شده به مکه می‌روم.

15 دقیقه فاصله بین مدینه و مسجد شجره با صحبت‌های حاج آقا منصورآبادی روحانی خوش‌مشربی گذشت که در این سفر همراهمان است. حاج آقا سعی می‌کند با حرف‌هایش آراممان کند. گویا او فهمیده ما 17 نفر دل توی دلمان نیست.

لباس احراممان را از همان هتل پوشیده‌ایم و باید در مسجد شجره برای انجام عمره تمتع محرم شویم. به مسجد که می‌رسیم از دور صدای لبیک زائرانی که بیشترشان ایرانی به نظر می‌رسند شنیده می‌شود و چقدر این صدا دوست‌داشتنی است.

شجره در نگاه اول کمی بزرگتر از سایر مسجدهای مدینه است که دیدمشان. با همان معماری و رنگ سفید اکثر مساجد این شهر و با تک مناره‌ای بسیار بلند. شجره نام درختی است در ذی الحلیفه. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم هر وقت از مدینه به مکه می‌آمدند، آنجا محرم می‌شدند.

این مسجد با گسترش مدینه اینک تقریبا به شهر رسول الله (ص) متصل است. رسول خدا (ص) در این مکان نماز خواندند و محرم شدند. بدون احرام نمی‌شود وارد مکه شد. از این مسیر در "شجره" باید محرم شد. برای ورود به مکه باید محرم بود و احرام فقط در میقات‌ها ممکن است. این مسجد سال‌های پیش بسیار محقر و خالی از نظافت بود. در نوسازی اخیر بر مساحت مسجد افزوده‌اند، چنانکه گنجایش پنج هزار نمازگزار را دارد.

پا را که از اتوبوس بیرون می‌گذاری غوغایی می‌شود در دلت و به سمت مسجد که می‌روی انگار این هیجان می‌خواهد جانت را بگیرد. بغض می‌کنی. تو همه لباس‌های دنیایی را از تنت بیرون کرده و لباس طاعت و اطاعت پوشیده‌ای!

همه این را می‌گویند که در همین یک ساعت که این دو تکه لباس سفیدرنگ را به تن کرده‌اند سخت دلبسته‌اش شده‌اند و چقدر این لباس در اوج سادگی و بیرنگی بر تنت زیباست... حالا تو وارد مسجدی می‌شوی که صدای لبیک‌های پیامبر (ص) و امامان عزیزمان را شنیده است. چه سعادتی از این بالاتر؟

پس از اقامه نماز مغرب و عشا حلقه‌ای کوچک می‌شویم و روحانی همراهمان شروع به صحبت می‌کند و چه خوب حرف می‌زند. وقتی راجع به احرام می‌گوید و بایدها و نبایدهایش، انقلابی که در درونمان آغاز شده از چهره‌هایمان هویداست. حاجی برایمان شعر می‌خواند و ما همه تن گوش می‌شویم. چشم‌ها همه بغض کرده و بغض ثانیه‌ای بعد می‌شکند و بارانی می‌شویم.

از دور صدای زائران آذری‌زبان در حیات مسجد شنیده می‌شود که به ترکی شعری را همنوایی می‌کنند. از این شعر چیزی نمی‌فهمم، فقط آنجا که می‌گویند الله و چه بلند این کلمه را می‌گویند، غوغایی می‌شود در مسجد.

در حلقه کوچکمان در گوشه شجره دعا می‌خوانیم پیش از محرم شدن و من در دلم می‌گویم این دعا کاش ساعت‌ها طول بکشد. اما روحانیمان که اشک پهنای صورتش را گرفته اولین نوای لبیک را به زبان می‌آورد و ما نیز بی‌اختیار لبیک می‌گوییم.

لبیک، اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک ... روی ابرها هستی هنگام گفتن این ذکر. صدای لبیک‌های خودت و دیگران در گوشت می‌پیچد، حیران می‌شویم...

لبیک‌گویان از مسجد خارج می‌شویم و چه خوب که اتوبوس ما درست جایی قرار دارد که برای رسیدن به آن باید از محل معروف به "ابار علی" عبور کنیم. چاههایی که به دست پربرکت مولایمان امام علی (ع) در کنار مسجد شجره حفر شده و گویا تعدادی از آنها هنوز پس از گذشت قرن‌ها تشنگان را سیراب می‌کنند. ابار علی را محصور کرده و دورش دیوار کشیده‌اند، نمی‌گذارند نزدیک شویم اما از کنار آن دیوارها هم می‌شود بوی غربت علی (ع) را شنید.

حرکتمان به سوی مکه آغاز می‌شود، تا مکه چهار ساعت و نیمی راه هست. همراهان همه در سکوتند و انتظار...

ادامه دارد...

کد خبر 981845

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha