فردی که به صورت انتقادی میاندیشد میتواند پرسشهای درستی را مطرح کند، اطلاعات مناسبی را گردهم آورد ، تدوین خلاقانه و مؤثری از این اطلاعات صورت دهد، استدلالی درست از این اطلاعات صورت دهد و عاقبت آنکه به نتایج معتبر و قابل اعتمادی در باب جهان دست یابد که این نتایج وی را قادر می سازند او زندگی موفقی را واجد باشد.
تفکر انتقادی قادر نیست که پردازش اطلاعات را بکفایت صورت دهد تا فرد بداند در مقابل چراغ قرمز توقف نماید و یا اینکه بداند آیا شما تغییر درستی در سوپر مارکتتان صورت داده اید یا نه؟ چنین تفکر سطح پایینی ، که البته مفید و انتقادی هم می تواند باشد، تنها برای زندگی فردی کفایت می کند که البته بیشتر افراد بر ان تسلط دارند.
تفکر انتقادی تفکری سطح بالا است که فرد را قادر می کند که به طور مثال قضاوت درستی در باب نامزدهای سیاسی داشته باشد، در یک دادگاه به عنوان قاضی خدمت کند، نیازهای جامعه را برای نیروگاههای هسته ای ارزیابی کند و نتایج هشدارهای جهانی را ارزیابی نماید. تفکر انتقادی فرد را قادر می سازد که شهروندی مسئول برای ساختن جامعه باشد و نه اینکه صرفاً مصرف کننده بی عقلیهای اجتماعی باشد.
کودکان ما البته اینگونه رشد نمیکنند که تفکر انتقادی داشته باشند و قابلیتهای خود را فراتر از تفکر امرارمعاشی روزمره پرورش دهند. تفکر انتقادی این قابلیت را به آنها میآموزد. بیشتر افراد البته در زندگی این نکته را نمی آموزند. تفکر انتقادی به صورت قابل اعتمادی نمی تواند از سوی هم سن و سالان این کودکان یا والدین آنها آموزش داده شود. آموزگاران بادانش و آموزش دیده باید اطلاعات و مهارتهای مناسب را در این زمینه آموزش دهند که در تاریخ آموزش و پرورش کمتر نهادی بوده است که توانسته باشد این امر خطیر را محقق سازد.
تفکر انتقادی نمی تواند به عنوان روشی علمی که از سوی افراد عادی در باب جهان روزمره به کار می رود قلمداد شود. این نکته درست است که تفکر انتقادی از روشهای مألوف و مشهور پژوهش علمی استفاده می کند اما فراتر از آن می رود: در این منظومه پرسشی تعریف می شود، فرضیه ای تدوین می شود، اطلاعات مرتبط جستجو و جمع آوری میشوند، فرضیهای از جهت منطقی به آزمون در میآید و نتایجی از پیشفرضهایی به دست میآیند. با این همه معادل قرار دادن تفکر انتقادی با روش علمی مشی ای درست و موجه قلمداد نمیشود.
تکرار کنیم همه مهارتهای پژوهش علمی از طریق تفکر انتقادی مورد توجه قرار می گیرند . بدین جهت تفکر انتقادی چیزی بیش از روش علمی به کارگیری شده در زندگی روزمره نیست. این چنین نیست که این تفکر شامل آموزههای کاملاً علمی باشد. اما تفکر انتقادی تفکر علمی است.
کتابهای زیادی موجودند که اهداف و روشهای تفکر انتقادی را اهداف و روشهای علوم به حساب آوردهاند. یک فرد علم مدار نظیر یک ریاضیدان یا دانشمند آموخته است که انتقادی رفتار کند تا به سطحی از آگاهی علمی برسد. هر فردی با درجه دانشگاهی یقیناً آموخته است که چگونه تکنیکهای تفکر انتقادی را به خدمت بگیرد.
تفکر انتقادی قابلیتی است برای اندیشه در باب تصمیمهایی که زندگی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد. تفکر انتقادی با این حساب پژوهشی انتقادی هم به حساب می آید . متفکران انتقادی مسائل را مورد پژوهش قرار می دهند، پرسشهایی را مطرح می کنند و جوابهایی بدان سوالات اعطا می کنند که موقعیت مستقر را به چالش می کشند . این متفکران همچنین به دنبال اطلاعات جدیدی هستند که می تواند وضع را بهتر یا بدتر کند و از مراجعی می پرسند که قدرتی مضاعف را در اختیار دارند.
ممکن است جامعه یا فرهنگی عملگرا باشد که تنها به عده اندکی از متفکران انتقادی اجازه فعالیت دهد و آموزش و فعالیت در زمینه تفکر علمی و انتقادی تشویق نگردد. طبیعی است که بیشتر مردم تابع مرجعیت قانونی هستند: بیشتر افراد تفکر نمیکنند، کنجکاو نیستند و با افرادی که مدعی دانش و بصیرتی خاص هستند به بحث بر نمیخیرند. از این رو، بیشتر مردم به خودشان فکر نمی کنند و به تفکر دیگران در باب خودشان اعتماد می کنند. بیشتر مردم به دنبال تفکر احساسی و امیدگرایانه هستند و باور دارند که آنچه بدان باور دارند درست است چراکه آنها به این تفکر امید دارند، باور دارند و تصور میکنند درست است. از این جهت بیشتر مردم تفکر انتقادی ندارند.
تفکر انتقادی اجزای بسیاری دارد. زندگی در این منظومه می تواند به عنوان رشته ای از مسائل در نظر گرفته شود که هر فرد باید برای خودش آنها را حل کند. مهارتهای تفکر انتقادی یعنی مهارتهای حل مسئله مبتنی بر دانش معتبر. بدین جهت انسانها همیشه و به صورت مدوام در حال پردازش اطلاعات هستند.
تفکر انتقادی فعالیت پردازش این اطلاعات به روشی است که تا آنجا که ممکن است ماهرانه، صحیح و دقیق باشد. این امر به صورتی انجام می گیرد که به نتایجی بس معتبر و درست و منطقی منجر شود و فرد بتواند تصمیمهایی مسئولانه در باب زندگی، رفتار و اعمالی بگیرد که مبتنی بر دانش کافی هستند .
ریموند نیکرسون که مرجع قابل اعتمادی در زمینه بحثهای تفکر انتقادی است ویژگیهای یک متفکر انتقادی را بر حسب داشتن، قابلیتها، حالات و هنجارهای رفتاری مشخص تعریف کرده است. اینها پاره ای از ویژگیهای چنین متفکری هستند:
1) به کارگیری ماهرانه و منصفانه شواهد، حساس نسبت به استنتاجهای معتبر و غیرمعتبر؛
2) مشکوک نسبت به نتایجی که مبتنی بر شواهد ناکافی و غیردقیق هستند؛
3) تمایز گذاشتن میان استدلال و استدلال سازی؛
4) تلاش برای پیش بینی نتایج محتمل اعمال بدیل؛
5) فهم ایده درجات باور؛
6) دیدن تشابهاتی که در بادی امر مشخص نیستند؛
7) توانایی یادگیری مستقل و وعلاقه برای عمل به آن؛
8) به کارگیری روشهای حل مسئله در حوزه هایی جدا از حوزه های تخصصی ؛
9) ارائه مسائل غیرصوری به شکلی که بتوان از علومی چون ریاضیات که علمی صوری است در حل آن استفاده کرد؛
10) فهرست کردن انوع ناسازگاریهایی که در یک استدلال وجود دارد؛
11) پرسش از دیدگاههای مرسوم و مألولف خود و تلاش برای فهم فرضهایی که منتقد این دیدگاهها هستند و همچنین الزمات آن دیدگاهها به حساب می آیند؛
12) حساس نسبت به تفاوت اعتبار باور و شدت و حدتی که این باور برای دفاع از خود به خرج می دهد؛
13) آگاهی از این واقعیت که فهم فرد همیشه محدود است؛
14) تصدیق این نکته که خطا در هر دیدگاهی وجود دارد و احتمال تعصب همیشه موجود است و این خطر همیشه برای ما موجود است که دیدگاههای ما بر طبق الویتهای شخصی و هن حقیقت شواهد ارزیابی شوند .
این فهرست البته ناقص است اما تلاش میکند نوعی از تفکر و رویکرد نسبت به زندگی را نشان دهد که تفکر انتقادی مدافع آن است. توصیفهای مشابهی در باب ویژگیهای تفکر انتقادی در ادبیات گسترده این دانش موجودند.
نظر شما