به گزارش خبرنگار مهر، سومین عصر هنر انقلاب برای نکوداشت محمدرضا سنگری عصر امروز یکشنبه ۲۶ بهمن با حضور جمعی از چهره های ادبی و فرهنگی کشور در موسسه فرهنگی اوج برگزار شد.
محمدعلی مجاهدی شاعر پیشکسوت در ابتدای این برنامه گفت: وقتی برای صحبت در این برنامه از من دعوت شد، در عمق وجودم احساس کردم از آقای سنگری این عزیز، دینهای زیادی بر گردن دارم و هیچگاه نتوانستم آنها را ادا کنم. با خود گفتم شاید حضور و سخن گفتنم در این برنامه قسمتی از محبت ها و کرامت هایش را جبران کند. هر چند که عرایض من، عرایض درخوری نیست. «آینه در کربلاست ما همه بی غیرتیم». آنهایی که با غیرت حسینی نشو و نما کردند، با بیدل دهلوی همآوا هستند. واقعا اگر غیرتی باشد و آگاهی و بصیرتی؛ انسان گمشده خود را جز در کربلا نمی تواند پیدا کند، به ویژه اگر سبقه ماورایی داشته باشد.
وی افزود: تجربه ۵۰ ساله من پیرمرد این نکته را گوشزد می کند که همه خط ها به حسین(ع) ختم می شود. بعضی از خصایص وجودی حضرت سیدالشهداء(ع) مختص وجود نازنین خود اوست، حتی در حضرت علی(ع)، حضرت رسول(ص) و حضرت صدیقه طاهره(س) وجود ندارد. شما هیچ تربتی را به قصد استشفاء نمیخورید چون حرام است ولو اینکه تربت رسول الله(ص) یا حضرت علی(ع) باشد، ولی خوردن تربت سیدالشهداء(ع) مستحب است و شفا دارد. در حائر حسینی(ع) نماز شکسته نداریم و نماز تمام است.
این شاعر پیشکسوت، ادامه داد: در مرمرینه دو اثر استاد سنگری، رگه های روشن حماسه را می توان به تماشا نشست که انسان را به سیر و سفر در آفاقی پر از رهاورد معنی هدایت می کند. گریستن، نگریستن و زیستن. کسانی که جواز محرمیت آنها در ساحت حسینی(ع) به امضای ابوفاضل علمدار کربلا رسیده باشد، با گریستن مأنوسند ولی نه گریستنی که فقط و فقط رنگ ملال، سوک و مرثیه دارد. این گریستن، اشک شوق، اشک محبت و اشک ارادت است. در آن خلوتی که برای شاعر آئینی، پژوهشگر دینی و سخنران موفق مذهبی امکان دارد، پیش بیاید، همین گریستن ها، نگریستن ها و زیستن ها است که تجربه های ارزشمندی هستند. اگر محرمیت انسان را پذیرفته باشند، او استحقاق طی کردن مراتبی را پیدا می کند که برای سایر انسان ها امکان پذیر نیست. مـَحـرَم بودن و مـُحـرِم بودن نیازمند دائمالوضو بودن است. برای اینکه فرد باید آن ارتباط مقدس را با ذات مقدس معصومین(ع) به ویژه سیدالشهداء(ع) و اصحابش داشته باشد. آنجا گریستن انسان نه از سر ملال که از سر شوق است؛ شوق دیدار، شوق زیارت؛ دیدن صحنه هایی که نادیدنی است به ظاهر ولی برای او رصد میشود و تمام این نادیدنی ها را می بیند.
مجاهدی در بخش دیگری از سخنانش گفت: به قول خواجه «شست و شویی کن و آنگه به خرابات درآ/ که صفایی ندهد آب تراب آلوده». منظور از آب تراب آلوده، همان فطرت خاکی انسان است. شاعری که می گرید از ماورای پرده های اشک به جلوه های جمالی و جلالی حضرت سیدالشهداء(ع) می نگرد و این نگریستن موجب زیستن با لحظه های ضیافت الهی می شود. این فضا برای هنرمندانی که در عرصه عاشورا حضور خالصانه دارند، به وجود می آید. شاید بارها برایشان اتفاق افتاده باشد که مشغول سرودن شعر جوششی بوده اند، در آن لحظه کارشان فقط نوشتن است؛ نوشیدن بعد از نوش کردن است. باید کلمه به کلمه نوشید چون اینها به تعبیری حواله های غیبی اند؛ رزق های معنوی و روحانی اند که انسان استحقاق چشیدنشان را پیدا می کند.
این شاعر آئینی اضافه کرد: در عوالم ماورایی هیچ خسـّتی وجود ندارد و رحمت مانند باران می ریزد ولی ما چتر به دست و قدم زنان که مبادا قطره ای به ما بچکد. ولی عده ای در این میان عریان میشوند، بوی حسینی را می شنوند، همان بوی سیبی که در حرم سیدالشهداء استشمام می شود. گفتنش آسان است ولی نائل آمدن به این مقامات را جز برای معصومین(ع) در حد اعلی، سراغ نداریم. در این بحث، صحبت از اشکی است که بی اختیار می جوشد و انسان را با لحظه هایی که عرضشان زیاد است، همراه می کند. حال و هوایی که در این لحظات وجود دارد، نه وصف شدنی است نه درک شدنی.
وی گفت: سنگری خود را فدای ادبیات عاشورا کرده است. او می توانست در سنگرهای بسیار روزآمد و چشمگیرتری وارد عرصه شود و دست به خلق اثر بزند، ولی تمام هم و غم خود را در ۵ سال اخیر نه تنها صرف عاشورا که صرف نوحه های عاشورایی کرد که از نظر من و شما شاید بی ارزش ترین گونه شعر عاشورایی باشد، ولی او یک تنه وارد این عرصه شد و تعریف کاملی از مساله به دست داد. او احساس کرد زمانه ما تشنه نوحه است ولی نه آن نوحه هایی که امروز شنیده می شود بلکه نوحه ای که اعتراض داشته باشد و کوبنده باشد. به همین دلیل سنگری وارد عرصه شد و نوشت آنچه را که باید می نوشت.
محمدرضا کمره ای، پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس در بخش دیگری از این برنامه گفت: زیاد شنیده ایم کسانی را که اهل فضل و دانش اند، محل رجوع و ارجاع اند، در حوزه ادب هم به مفهوم مصطلح وارد و واقفند. منتهی کم اند کسانی که ادب درس را مقدمه عدد نفس کرده باشند.
این پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس افزود: من، آقای سنگری را جزء این دسته دیده ام و نشده که در مجلسی حضور داشته باشد و حس و حال معنوی اش در من، تسری که نه، تصرف نداشته باشد. این مساله مربوط به آن جان متعالی می شود. قصدم مدح گویی نیست اگرچه این مجالس اقتضاء می کند و البته گفتن مجیز استاد، مجاز است. بنابراین، مشخصه نخست استاد سنگری این عدد نفس و عدد درس است. تعبیرش این است که او معلم است، اما به معنای ژرف کلمه. دو ویژگی در سنگری وجود دارد، معلم و معلمی کردن که یکی از صفات اهدایی خداست، یکی از ویژگی های اوست. خیلی ها مطالب زیادی بلدند اما در مقام تدریس پایشان می لنگد. ویژگی دوم سنگری این است که با قلم آشناست. قلم در دست او راحت است. او گره خورده با قلم است و معنی قلمی که در دست اوست، فراتر از چیزی است که با آن می نویسیم. پس با یک معلم نویسنده سروکار داریم که البته تلاشش بر پژوهشگر بودن است.
کمره ای ادامه داد: ادبیات دفاع مقدس و جنگ به ویژه بخش منظوم ادبیات جنگ شاخه متمرکز فعالیت پژوهشی سنگری است. «آینه داران آفتاب» و «آینه در کربلا» دو اثر شایان توجه او در این زمینه هستند. شاخه دیگر فعالیت او به مقتلپژوهی برمی گردد. در مقتل نویسی الزامی نداریم داستان بگوییم چون هنگام مطالعه مقتل، احساسات و غلیان های درونی است که غالب است. سنگری در این حوزه تحقیقات زیادی داشته است؛ موضوعی که در آن اوج عقلانیت، اوج عشق است؛ کربلا همین است.
وی گفت: سومین مطلب در مورد سنگری، برقراری پیوند بین شعر و ادبیات آئینی است. او از پیشگامان هم آوایی در این ساحت است. نکته چهارم این است که سنگری را آرام نیافتم او دائم در تکاپو و جستجو است. در جلسات متعدد ادبی شرکت می کند و روی علاقه مندان به ادبیات را زمین نمی اندازد، اما کارهای زیادی را گوشه خانه رها کرده است. این ایثار بزرگ از ویژگی های سنگری است.
در ادامه این برنامه، محمد رئوفینژاد، یکی از فرماندهان دفاع مقدس به بیان خاطرات خود با سنگری در زمان جنگ پرداخت. دکتر قبادی، عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس و وحید یامین پور از دیگر افرادی بودند که در این برنامه به بیان سخنان کوتاهی پرداختند.
عبدالرحیم سعیدیراد، شاعر و همشهری سنگری نیز با بیان خاطراتی از وی گفت: آقای سنگری از کودکی سخنران بود و کارش را با تمرین سخنرانی برای گونی های سیب زمینی زیرزمین خانهشان شروع کرد. یکی از شب های محرم همراه او بودم و به چند مجلس سخنرانی اش رفتم. در هیچ کدام از این مجالس یک کلمه تکراری نشنیدم، نه تنها در آن شب، که در شب های بعدی هم سخن تکراری نشنیدم؛ چراکه او همیشه حرف های تازه ای در مورد عاشورا داشت.
این شاعر گفت: یکبار جمعی از دوستان می خواستند آقای سنگری را تشویق کنند تا نماینده مجلس شود. سنگری می گفت وقتی که نهایتا برای ثبت نام می رفته، در دل دعا می کرد اتفاقی بیفتد تا ثبت نام نکند. در نهایت هم وقتی به محل ثبت نام رسید که ثبت نام به اتمام رسیده بود. خوب هم شد که به مجلس نرفت چون هر کس به آنجا می رود، برایش مشکل درست میشود.
وی در پایان سخنانش گفت: از آقای سنگری خواهش می کنم زندگینامه خودش را مثل هوشنگ مرادیکرمانی بنویسد. یک خاطره کوتاه دیگر از آقای سنگری این است که در مدرسه انشایش را ننوشته بود و وقتی معلم از او خواست تا انشایش را بخواند، با خواندن یک بیت شروع به خواندن انشایی که ننوشته بود، کرد. سنگری می گفت همینطوری انشاء را می خواندم و حواسم نبود که به طور نمادین ورق بزنم. همین باعث شد معلم به من شک کند و بفهمد که انشایم تقلبی است. ولی بهخاطر آن انشاء، یک خودنویس هدیه گرفت.