به گزارش خبرنگار مهر، مرکز پاسخگویی به سوالات دینی به دو پرسش درباره ولایت پیامبر و ائمه و تعریف غالیان پاسخ داده است که از نظر می گذرد؛
*آيا ولايت خدا با ولايت پيامبر اكرم و ائمه يكي است؟
پاسخ: ولايت بر سه نوع است:
۱- ولايت تكويني: كه عبارت است از سرپرستي موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عيني داشتن در آن ها مانند ولايت نفس انسان بر قواي دروني خودش. هر انساني نسبت به قواي اداركي خود مانند نيروي وهمي و خيالي و نيز بر قواي تحريكي خويش مانند شهوت و غضب ولايت دارد. بر اعضا و جوارح سالم خود ولايت دارد. اگر دستور ديدن مي دهد، چشم او اطاعت مي كند. اگر دستور شنيدن مي دهد، گوش او مي شنود. اين پيروي و فرمانبري در صورتي است كه نقصي در اعضا وجود نداشته باشد.
بازگشت ولايت تكويني به علت و معلول است. اين نوع ولايت تنها بين علت و معلول تحقق مي يابد. براساس آن هر علتي ولي و سرپرست معلول خويش است. هر معلولي مولي عليه و سرپرستي شده ودر تحت ولايت و تصرف علت خود مي باشد.
از اين رو ولايت تكويني( رابطه علي و معلولي ) هيچ گاه تخلف بردار نيست. نفس انسان اگر اراده كند كه صورتي را در ذهن خود ترسيم كند، اراده كردنش همان و ترسيم كردن و تحقق بخشيدن به موجود ذهني اش همان.
۲- ولايت بر تشريع: ولايت بر تشريع همان ولايت بر قانونگذاري و تشريع احكام است، يعني اين كه كسي سرپرست وضع قانون و اصول و مواد قانوني باشد. اين ولايت كه در حيطه قوانين است و نه در دايره موجودات واقعي و تكويني، اگر چه نسبت به وضع قانون تخلف پذير نيست، يعني با اراده مبدء وضع قانون بدون فاصله اصل قانون جعل مي شود ليكن در مقام امتثال قابل تخلف و عصيان است. ممكن است افراد بشر قانون قانونگذار را اطاعت كنند. ممكن است دست به عصيان زده و آن را نپذيرند، زيرا انسان بر خلاف حيوانات آزاد آفريده شده و مي تواند هر يك از دو راه عصيان و اطاعت را انتخاب كند و در عمل آن را بپيمايد.
۳- ولايت تشريعي: ولايت تشريعي يعني نوعي سرپرستي كه نه ولايت تكويني است و نه ولايت بر تشريع و قانون، بلكه ولايتي است در محدوده تشريع و تابع قانون الهي. اين نوع ولايت عبارت است از اداره جامعه بر اساس آنچه كه در قانون معين شده است و اجراي آنچه كه در تشريع مشخص شده است.(۱)
تمام اين سه نوع ولايت به صورت حقيقي و بالاصاله و بالذات به خدا اختصاص دارد لكن پيامبر و ائمه از آن جا كه انسان كامل بوده و مظهر و تجلي خدا مي باشند، در تمام اين انواع ولايت نيز مظهر و تجلي و نشانه حضرت حق هستند. بنابراين همه ولايت تكويني دارند. هر جائي كه خدا اذن و اجازه دهد و هم ولايت بر تشريع دارند، هر جائي كه خدا اذن دهد و هم ولايت تشريعي دارند، يعني از طرف خدا مامور اداره جامعه انساني مي باشند؛ بنابراين ولايت آن ها مقيد به اذن و خواست الهي است، در حالي كه ولايت خداوند به هيچ قيدي مقيد نيست.
ولايت بالذات از آن خداوند است و بالعرض از آن پيامبر و ائمه مي باشد. ولايت پيامبر و ائمه اطهار تجليات و مظاهر ولايت الله مي باشد. اين كه مي فرمايد: "انما وليكم الله ورسوله و الذين آمنوا "(۲) به اين معنا نيست كه انسان چند ولي متفاوت و در عرض هم دارد كه يكي خدا و يكي پيامبر و يكي ائمه هستند؛ بلكه با توجه به آيه "فالله هو الولي " معناي آيه اين است كه تنها ولي حقيقي و بالذات خدا
است. پيامبر و ائمه ولي بالعرض و مظهر ولايت خدايند. به تعبير لطيف قرآن آيه و نشانه ولايت الهي هستند.(۳) بنابراين ولايت پيامبر و ائمه، نسبت به ولايت الهي مقيد است، اما نسبت به موارد پايين تر از خداوند مطلق است.
بنابراين معناي اطلاق در ولايت روشن مي شود كه عبارت است از ولايت تكويني و ولايت تشريعي. پيامبر و ائمه نيز به اذن و دستور و اجازه خدا برآن ولايت دارند. يعني همان گونه كه هر آنچه خدا فرموده، بايد اطاعت شود، بايد هر آنچه كه از پيامبر و ائمه به ما رسيده است، اطاعت شود. " َ. . . ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ"(۴) نيز مي فرمايد "و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله"(۵) ولايت ايشان تحت ولايت خدا و مظهر و تجلي ولايت حق تعالي است. آن ها مقهور خدا مي باشند، نه اين كه در برابر خدا استقلال ولائي داشته باشند.
اما در مورد اينكه ائمه آيا بر يكديگر ولايت دارند، در هر زمان يك فرد انسان مظهر ولايت الهي است. بقيه افراد جامعه مولي عليه و تحت سرپرستي او مي باشند. بنابراين در زمان پيامبر اكرم ولايت از آن ايشان بود. حضرت امير المومنين و ديگر ائمه تحت ولايت و سرپرستي ايشان بودند. در زمان امام حسن عليه السلام امام و ولي ايشان بود. امام حسين عليه السلام در تحت ولايت و سرپرستي ايشان قرار داشتند. در مورد بقيه ائمه نيز به همين گونه است.
نيز امام بعدي كه زماني تحت ولايت امام قبلي بود، ولايت بر امام قبل از خود ندارد. طبق سوال شما اگر حضرت زهرا سلام الله عليها در زمان امامت و ولايت امام حسن عليه السلام زنده بود، تحت ولايت و سرپرستي امام زمان خود يعني حضرت امام حسن بودند.
در مباحث ولايت و انواع آن و چگونگي ارتباط ولايت خدا و ولايت پيامبر و ائمه مي توانيد به تفسير الميزان، ج ۶، ص ۱۳ الي ۱۹ مراجعه فرمائيد. نيز كتاب " طريق عرفان " اثر علامه طباطبائي و " مصباح الولايه " اثر امام خميني.
پي نوشت ها:
۱-ولايت فقيه، ص ۱۲۳-۱۲۴.
۲. مائده(۵)، آيه ۵۵.
۳. ولايت فقيه، آيت الله جوادي آملي، ص ۱۳۱.
۴. حشر(۵۹)، آيه ۷.
۵. نساء(۴)، آيه .
*غاليان چه کسانی هستند و چرا امام صادق(ع) غالیان را لعن کرده اند؟
پاسخ به این پرسش ضمن چند نكته ارائه مي گردد:
۱. معناي غلوّ: "غلوّ" در لغت به معناي تجاوز و بالا رفتن هر چيز از اندازه خود معرفي شده است۱ اما در اصطلاح علم مذاهب و فِرَق، به گروه هايي غالي گفته مي شود كه انساني را به مرتبه خدايي يا فرد عادي را به مقام پيامبري رسانده باشند. ۲ و مرحوم شيخ مفيد(رحمه الله) در تعريف غلات چنين آورده اند: "غاليان، متظاهران به دين اسلام بوده و در عين حال به اميرالمؤمنين و ائمه از خاندان حضرتش(عليهم السلام) الوهيّت و يا نبوّت را نسبت مي دهند و در توصيف فضايل آنان در دين و دنيا تجاوز از حدّ و گزافه گويي كرده و از راه اعتدال بيرون رفته اند. "۳ و به عبارتي در حق اهل بيت(عليهم السلام)مطالبي را مي گويند و معتقدند كه خود آن بزرگواران نفرموده اند. ۴
بي گمان، پديده شوم غلوّ و افراط گرايي، از جمله آفاتي است كه گريبان گير همه اديان و مذاهب مهمّ، اعمّ از الهي و غير الهي، در طول تاريخ شده است و اختصاصي به جهان اسلام ندارد؛ متأسفانه در بيش تر كتاب هاي علم فِرَق و مذاهب، اين پديده انحرافي به "شيعه" و يا همان "اماميّه" نسبت داده شده و در تعريف خود از غلوّ آورده اند كه "آنان فرقه هايي از شيعه هستند كه درباره ائمه خود گزافه گويي كرده و... "۵ و برخي آنان عقايد صحيحي هم چون "بداء" و رجعت را در كنار تشبيه و تناسخ و... كه دامان شيعه از آن دور است به آنان نسبت داده اند.
۲. نكوهش غاليان: در سخنان معصومان(عليهم السلام) كه گروه هاي مختلفي از غلات در زمان خود ائمه(عليهم السلام) بوده اند و اهل بيت(عليهم السلام) با پديده غلوّ و غاليان، به شدّت ايستادگي كرده و عقايد آنان را محكوم نموده و آنان را از شيعه جدا دانسته اند و به شيوه هاي گوناگون، از لعن و نفرين گرفته تا صدور فرمان كشتن درباره رؤساي آنان، به مبارزه پرداختند، امام صادق(عليه السلام)در حديثي مي فرمايند: "به هوش باشيد كه غلات، جوانان شما را فاسد و تباه نكنند؛ زيرا غلات بدترين خلق خدا هستند، عظمت خدا را كوچك پنداشته و براي بندگان خدا ادعاي ربوبيّت مي كنند. به خدا قسم! كه غلات از يهود و نصارا و مجوس و مشركان بدترند. "۶ و در حديثي ديگر آن حضرت مي فرمايد: "لعنت خدا بر كسي باد كه ما را پيامبر بداند. "۷ اين دو روايت به روشني بيان گر معناي غلوّ در سخنان معصومين(عليهم السلام) نيز هست. افزون بر اين، غاليان در بُعد عمل، غالباً قائل به اباحيگري بوده و نسبت به هيچ واجب و حرامي گردن نمي نهادند و حتي محرّماتي مانند لواط و ازدواج با محارم را نيز حلال مي شمرده اند. ۸ هر چند بيشتر فرقه هاي غالي منقرض گشته اند، ولي فرقه هايي مانند فرقه ضالّه بابيه و بهائيه، هنوز هم وجود داشته كه خارج از اسلام شناخته مي شوند. ۹
۳. گمان غلوّ: در بين محدثين و متكليمن شيعه، علمايي بوده اند كه با ديد كلامي خود به اين نتيجه رسيده اند كه معصومين(عليهم السلام)داراي حدّ خاصي از صفات و فضايل مي باشند و اعتقاد به بيش از آن حدّ را جايز ندانسته و غلوّ شمرده اند. معركه اصلي اين نزاع در قرن سوم و چهارم قمري بين قمّي ها و بغدادي ها در مسئله "سهو النّبي(صلي الله عليه وآله وسلم)" بوده كه قمّي ها و در رأسشان مرحوم شيخ صدوق و استادشان، اولين درجه غلوّ را اعتقاد به نفي سهو از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) و امامان(عليهم السلام)دانسته اند. ۱۰ و در مقابل، متكلمان و محدثان بغدادي به زعامت شيخ مفيد(رحمه الله)، قائل به آن بوده و علماي قمّي را مقصّر ناميدند۱۱ و نتيجه نظر قمي ها را، پايين آوردن شأن و منزلت ائمه(عليهم السلام) از جايگاه بلندشان دانسته اند.
بديهي است كه غلوّ به اين معنا ـ اگر در واقع غلو بدانيم ـ با غلوّ اصطلاحي فرق بسيار داشته و بيشتر در حيطه غلوّ در لغت است. از همين رو هيچ كدام از اين دو گروه، ديگري را تكفير نكرده، زيرا اثبات و نفي اين گونه صفات براي ائمه هدي(عليهم السلام) از اصول اوليه اعتقادات نيست و اصل اين بحث كه آيا اين نوع عقايد صحيح بوده و يا غلوّ است؟ جايگاهش در بحث هاي كلامي است و ملاك معتبر در اينجا، همانند ساير موضوعات، قرآن كريم و سنّت قطعي و عقل مي باشد.
۴. حقيقت در مورد ائمه(عليهم السلام): واقعيت اين است كه ائمه معصومين(عليهم السلام) از نظر جسم مادي، بشري همانند ما هستند ولي از جهت صفات كمال، در مرتبه بسيار بلندي قرار دارند، به گونه اي كه انسان هاي عادي حتي نمي توانند تصوّر آن را بنمايند، چه رسد كه بتوانند آنان را در حدّ خود توصيف كنند. نكته مهمّ اين است كه نبايد درباره اين صفات، آن چنان بگوييم و معتقد باشيم كه آنان را از مخلوق بودن و بنده خدا بودن خارج نموده و يا به گونه اي مطرح كنيم كه بوي استقلال از آن صفات كمال به مشام برسد؛ زيرا آنان هر چه دارند ريشه از ذات الهي است، همان گونه كه خداوند متعال در مورد حضرت عيسي - علي نبينا و آله و عليه السلام - مي فرمايد: "و ]او را به عنوان[ رسول و فرستاده به سوي بني اسرائيل ]قرار داده، كه به آن ها گويد: [من نشانه اي از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام، من از گِل چيزي به شكل پرنده مي سازم، سپس در آن مي دمم (فيكون طيراً بأذن الله) پس به فرمان و اذن خدا، پرنده اي مي گردد. و به اذن خدا، كور مادرزاد و مبتلايان به برص ]=پيسي[ رابهبودي مي بخشم (و أحي الموتي بأذن الله) و مردگان را به اذن خداوند زنده مي كنم. "(آل عمران،۴۹)
بنابراين تمامي اين صفات و فضايل و معجزات انبياء الهي را مي توان در سايه "اذن خدا" براي ائمه معصومين(عليهم السلام) نيز قائل شد. امام علي(عليه السلام) درسخني، ضمن پرهيز از غلوّ در مورد اهل بيت(عليهم السلام) حقيقت و حدّ اعتقاد به آنان را به روشني بيان كرده و فرموده اند: ما را از حدّ و مرز بندگي (خدا) فراتر نبريد، آن گاه هر چه خواستيد (درباره ما) بگوييد كه كم گفته ايد (و به آن چه كه ما استحقاق آن را داريم) نخواهيد رسيد و از غلوّ، همانند نصارا بپرهيزيد؛ زيرا من از غلوّ كنندگان بيزارم. ۱۲
۵. غلوّ در قرآن: با توجه به تأكيد فراوان قرآن كريم به توحيد خداوندي و به عبارتي "توحيد محوري" قرآن، و با عنايت به معناي غلوّ به اين كه موجودهايي اعم از انسان، فرشته، جن، حيوان، ستاره و... از حدّ خود فراتر روند و تا مرز خدايي پرستش شوند و يا اگر مقدسند، بيش از حدّ خود مقدس شمرده شوند، استفاده مي شود كه غلوّ در ذات به هر شكل، با روح توحيد منافات دارد و قرآن كريم، در جاي جاي خود به مواردي از غلوّ انسان ها درباره موجودات طبيعي، انسان ها، پيامبران الهي و ملائكه و جن اشاره كرده (ملاحظه كنيد: (اسراء،۴۰)؛ (زخرف،۱۹)؛ (آل عمران،۸۰)؛ (نساء،۱۷۲)؛ (سباء،۴۰ و ۴۱) و در موردي به اهل كتاب (مسيحيان) خطاب فرموده: "يَـأَهْلَ الْكِتَـبِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُم؛ اي اهل كتاب ]=مسيحيان[ در دين خود غلوّ نكنيد و بر خداوند جز گفتار حق مگوييد ]مگوييد خدا از الوهيت، به وجود عيسي منقلب گشته، يا همانند روح در قالب وي حلول نموده[ جز اين نيست كه مسيح، عيسي بن مريم، فرستاده خدا و كلمه اوست كه به مريم القاء نموده و هم روحي از جانب اوست ]كه حيات بخش نفوس است [پس به خدا و فرستادگانش ايمان آوريد و مگوييد: ]خدا[ سه گانه است ]از اين سخن [خودداري كنيد كه به خير شماست؛ جز اين نيست كه خداوند خدايي يگانه است، منزه است از اين كه او را فرزندي باشد. "(نساء،۱۷۱)
در فرازي ديگر مي فرمايد: "بگو: اي اهل كتاب در دين خود بناحق گزافه گويي نكنيد و از پي هوس هاي گروهي كه پيش از اين گمراه گشتند و بسياري ]از مردم[ را گمراه كردند و ]خود[ از راه راست منحرف شدند، نرويد. "(مائده،۷۷) دراين آيه به روشني يكي از مهم ترين عامل هاي اين انحراف (=غلوّ)، هواهاي نفساني بيان شده است و در جاي ديگر غلوّ آنان را توضيح داده و مي فرمايد: "وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَـرَي الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَ لِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَ هِهِم؛ (توبه،۳۰) و يهود گفتند: "عُزَير، پسر خداست. " و نصاري گفتند: "مسيح، پسر خداست. " اين سخني است ]باطل [كه به زبان مي آورند ]نه حقيقتي دارد و نه دليلي[. " سپس در ادامه مي فرمايد: "اينان، دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاي خداوند، به الوهيّت ]و خدايي[ گرفتند، با آن كه مأمور نشدند جز اين كه خداي يگانه را بپرستند، كه هيچ معبودي جز او نيست. منزّه است او از آن چه ]با وي[ شريك مي گردانند. (توبه،۳۱) و غلوّ در مورد حضرت عيسي - علي نبينا و آله و عليه السلام - را كفر دانسته و مي فرمايد: "همانا كساني كه گفتند: خدا، همان مسيح پسر مريم است، قطعاً كافر شده اند. "(مائده،۱۷ و ۷۲).
از اين آيات مي توان استفاده كرد كه غلوّ به اين معنا در مورد ائمه معصومين(عليهم السلام) نيز موجب كفر و انحراف از حق است. ۱۳
پي نوشت ها:
۱. معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، ص ۳۷۷، دارالكتاب العربي / لسان العرب، ابن منظور، ج ۱۰، ص ۱۱۲، داراحياء التراث العربي.
۲. آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي، دكتر رضا برنجكار، ص ۱۵۱، مؤسسه فرهنگي طه.
۳. تصحيح الاعتقاد (من مصنفات الشيخ المفيد(رحمه الله)) محمدبن نعمان (شيخ مفيد(رحمه الله))، ج ۵، ص ۱۳۱، المؤتر العالمي لألفيه الشيخ المفيد / ر. ك: معجم مصطلحات الرجال و الدراية، محمد رضا جديدي نژاد، ص ۱۱۱، مؤسسه دارالحديث.
۴. ر. ك: دائرة المعارف الشيعة العامّة، شيخ محمد حسين الأعلمي الحائري، ج ۱۴، ص ۳۷، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت.
۵. فرهنگ فرق اسلامي، دكتر محمد جواد مشكور، ص ۳۴۴، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي / ر. ك: الملل و النحل، الشهرستاني، ج ۱، ص ۱۷۳، دارالمعرفة، بيروت / توضيح الملل، همان، ترجمه سيد محمد رضا جلالي نائيني، ج ۱، ص ۲۳۱، اقبال ـ تهران / معجم الفِرق الاسلامية، شريف يحيي الامين، ص ۱۸۰، دارالأضواء، بيروت.
۶. ميزان الحكمه: محمد محمدي ري شهري، ترجمه حميد رضا شيخي، ج ۹، ص ۴۳۸۸، ح ۱۵۲۶۲، دارالحديث.
۷. بحارالانوار، علامه مجلسي(رحمه الله)، ج ۲۵، ص ۲۹۶، ح ۵۷، دارالكتب الاسلامية.
۸. ر. ك: الفَرق بين الفِرق: عبدالقاهر البغدادي، ص ۳۱، دارالمعرفة.
۹. ر. ك: آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي، همان، ص ۱۸۱.
۱۰. ر. ك: من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق(رحمه الله)، ج ۱، ص ۳۵، دارالتعارف للمطبوعات.
۱۱. ر. ك: تصحيح اعتقادات الامامية، همان، ص ۱۳۵.
۱۲. بحارالانوار، همان، ج ۲۵، ص ۲۷۴، ح ۲۰.
۱۳. براي اطلاع بيشتر از اين موضوع، افزون بر منابع ياد شده رجوع كنيد به: غاليان كاوشي در جريان ها و برآيندها، نعمت الله صفري فروشاني، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي / مقاله جريان شناسي غلوّ، همان، فصلنامه تخصصي علوم حديث شماره ۱، ص ۱۰۸ / شيعه شناسي (پاسخ به شبهات)، علي اصغر رضواني، ج ۱، ص ۵۵۵، نشر مشعر / اهل بيت(عليهم السلام) در قرآن و حديث، محمد محمدي ري شهري، ترجمه حميد رضا شيخي و حميد رضا آژير، ج ۲، ص ۸۰۴، نشر دارالحديث / الغلو في الدين في حياة المسلمين المعاصرة، عبدالرحمن بن معلا اللويحق المطيري، مؤسسة الرسالة.