به گزارش خبرنگار مهر، از مجموعه ایدئالیسم آلمانی انتشارات حکمت، کتاب منطق نظام ینا(۱۸۰۴ ـ ۱۸۰۵) نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل hodvh به کوشش سید حسین سجادی ترجمه و منتشر شد.
مترجم در مقدمه این اثر در بخشی به مناسبتی به ابن سینا اشاره می کند و در ادامه می نویسد: مهمترین نکته در آراء او[ابن سینا] نظری است که درباره جایگاه مقولات ابراز کرده است؛ اینکه بحث از مقولات باید در حوزه متافیزیک به انجام رسد و نه منطق. این رأی به ظاهر ساده با سرنوشی که منطق و متافیزیک پس از پورسینا پیدا کرد، تأثیرات بسیاری به جا گذاشت و باعث شد که دریچه ای که از منطق به جهان واقع گشوده بود بسته شود و متافیزیک سینوی که زمینی حاصلخیز برای ریشه دواندن درخت های دانش فراهم کرده بود، بر اثر ابتلا به نوعی واقع گرایی نسنجیده و البته در طوفان حوادث، اندک اندک به ابزاری در خدمت محال اندیشی و خیال اندیشی بدل شود. باری این چنین بود که ما را هرگز نمی رسید که متافیزیک را از گذرگاهی منطقی، وارد دوران جدیدی کنیم ـ کاری که کانت به انجام رساند ـ یا منطق را از گذرگاهی متافیزیکی ـ کاری که هگل آهنگ آن را داشت.
نصرالله حکمت استاد فلسفه و عرفان اسلامی دانشگاه شهید بهشتی به این عقیده مترجم پاسخ داده است که در ادامه می خوانید:
بنده اصل پرسش یا اشکال را به درستی متوجه نشدم؛ نه با خواندن نوشتهٔ شما و نه با خواندن آن دو صفحه از مقدمهٔ آقای سجادی!
در عین حال چند نکته را _ که فکر میکنم مرتبط است _ به اجمال میگویم:
۱. مبحث مقولات، مبحثی بسیار مهم و اساسی، در فلسفه است و پیگیری سیر تحول مفهوم و جایگاه مقولات در تاریخ فلسفه، نکات ظریفی را در سیر تفکر مقولی و مفهومی، و در عرصهٔ دلشورههای عقل فلسفی عیان میکند و همچنین چگونگی سردرآوردن فلسفهٔ مدرن را از وضعیت «سوبجکتیویسم متافیزیکی» نشان میدهد.
۲. مقولات (البته مقولات ارسطوئی که در واقع، معقول اولند و نه مثلا مقولات کانتی که معقول ثانیاند. به هر صورت مقولات ارسطوئی) نزد ابن سینا و پس از او وضعیت برزخی دارند و همزهٔ وصل منطق و متافیزیکند. از این رو ابنسینا در ابتدای فصل اول از مقالهٔ سوم الهیات شفا _ که بحث دربارهٔ حال مقولات نهگانهٔ عرضی است _ سخن از این میگوید که بحث مفهومی در باب مقولات و سخن از ماهیات آنها را در منطق آورده است ( ر.ک. الهیات شفا، حسنزاده، ص ۱۰۳).
۳. اساسا معنا و مفهوم «مقوله» در سنت فلسفهٔ اسلامی، با آنچه نزد ارسطو مطرح بوده، کاملا متفاوت است. چرا که نزد ارسطو، مقسم مقولات، چیزی است که همهٔ موجودات حتی خدا را پوشش میدهد اما نزد فیلسوفان مسلمان، این مقسم، تبدیل میشود به «ماهیت» یا موجود ممکنالوجود که مرکب است از وجود و ماهیت و بدین گونه نگاه مقولی فارابی و ابنسینا و سایر فیلسوفان مسلمان، نگاهی محدود است؛ یعنی در صدد آن نیستند که با مقولات، کل موجودات را تبیین کنند. به بیان دیگر در نحوهٔ نگاه فلسفهٔ اسلامی به مقولات، بخش مهمی از جهان هستی، «غیب» است و قابل تبیین نیست؛ در حالی که در ارسطو، عقل متافیزیکی، از طریق مقولات قادر است وجود همهٔ موجودات از جمله خدا را تبیین کند و لهذا نحوهٔ نگاه ارسطوئی به مقولات است که زمینهٔ زیستن آدمی در «جهانلانه» را فراهم میکند و پیشینهٔ «سوبجکتیویسم» است.
۴. مطالبی که در مقدمهٔ آقای سجادی آمده دربارهٔ «واقعگرائی نسنجیده» و «محالاندیشی و خیالاندیشی» برای بنده چندان واضح نیست و نمیدانم که این نکات با استناد به چه متنی و با چه گونه فهمی، به دست آمده است.
۵ . برای فهم دقیق ابن سینا و فلسفهٔ اسلامی، لازم است که از مشهورات فاصله بگیریم و با در دست داشتن مسائل، سراغ متن برویم. ضمنا باید به تفاوت ساختاری فلسفهٔ اسلامی با فلسفهٔ یونان و غرب توجه داشته باشیم و به مباحثی که در کتاب «درآمدی به تاریخ فلسفهٔ اسلامی» آمده نیز التفات شود.