کاش می‌توانستیم ابن‌سینا را به اکنون زندگی‌مان که باید پیوند گذشته و آینده باشد بیاوریم و از او بپرسیم جهان و زندگی کنونی را چگونه می‌بیند و برای بودن در آن چه درسی به ما می‌دهد.

به گزارش خبرگزاری مهر، مرکز فرهنگی شهر کتاب با همکاری بنیاد علمی و فرهنگی بوعلی‌سینا چهارشنبه هشتم بهمن درس گفتارهایی درباره‌ی بوعلی سینا را آغاز کرد. نخستین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره بوعلی سینا با حضور رضا داوری‌اردکانی، حسین معصومی‌همدانی و محمدجواد اسماعیلی به‌صورت مجازی برگزار شد.

رضا داوری‌اردکانی گفت: در بزرگی ابن‌سینا کسی تردید نمی‌کند. این بزرگی را همه جهان تصدیق می‌کنند و شاید دیگران چون از بیرون نگاه کرده‌اند این بزرگی را بیش از ما شناخته باشند. با اینکه بسیاری از آثار ابن‌سینا از میان رفته است باقی‌مانده آثارش چندان عظمت دارد که ناظر را به اعجاب وامی‌دارد اکنون جهان و حتی ما با این آثار چه باید بکنیم؟ ممکن است کسی بگوید ابن‌سینا و آثارش متعلق به گذشته‌اند و به کار امروز نمی‌آیند. البته اگر می‌خواهیم ابن‌سینا به کار هر روزی‌مان بیاید باید بیشتر به علم و تفکر در نسبت با شرایط مناسب برای زندگی بیندیشیم. البته فیلسوف می‌تواند به ما بگوید که برای رسیدن به هر مقصد و مقصود چه وسایلی لازم و مناسب است. ابن‌سینا در قانون درس سلامت و درمان بیماری‌های تن داده و در شفا و اشارات آئین خرد آموخته است. همه درس‌های خرد به هر زمانی و هر قوم و سرزمینی که متعلق باشند همیشه راهگشایی می‌کنند. اکنون در دانشگاه‌ها و مخصوصاً در بعضی حوزه‌های علمی دینی آثار ابن‌سینا تدریس می‌شود. این خوب است ولی کافی نیست بلکه باید بدانیم که حاصل این تدریس و آشنایی با آرا ابن‌سینا چیست. در هفتاد سال اخیر کوشش‌هایی برای نزدیک شدن به ابن‌سینا یا لااقل درک مشکل نسبتمان با فیلسوف صورت گرفته است.

دیدگاه هانری کربن در باب آثار تمثیلی ابن‌سینا

هفتاد سال پیش در مراسمی به یاد بوعلی استادان زمان بعضی آثار او را تصحیح کردند و آن آثار غالباً با مقدمه‌های عالمانه چاپ شد. یکی از این آثار متن کوتاهی منسوب به ابن‌سیناست که استاد دکتر غلامحسین صدیقی درباره اصل و نسب آن پژوهش دقیق کرده و نشان داده است که این نوشته که از پهلوی به فارسی درآمده اثر بوعلی‌سینا نیست و چون بوعلی مشهور ابوعلی سینا بوده کاتبان و فهرست‌نویسان ترجمه آن را به او نسبت داده‌اند. اسم این اثر کوچک ظفرنامه است که اسم هم با مضمون مناسبتی ندارد. هانری کربن در سال ۱۳۳۲ و در هزاره ابن‌سینا سخنرانی مهمی در باب آثار تمثیلی ابن‌سینا که غالباً به زبان فارسی است ایراد کرد. تفصیل آن به صورت کتابی در آمد که در سلسله انتشارات انجمن آثار ملی منتشر شد. این سخنرانی مخصوصاً از آن جهت اهمیت داشت که به قول ایراد کننده‌اش «به جز معدودی از شخصیت‌های بزرگ ایرانی آن هم عمدتاً شاعران این دیار، تبار فیلسوفان و متکلمان و عارفان که اصالت این فرهنگ در محدوده جهان اسلام مرهون آنهاست از هر لحاظ در افق انسان غربی غایبند.» قرار است سال آینده هم سمینار ابن سینا برگزار شود. حقیقتاً فکر کنیم که اکنون از ابن‌سینا چه می‌توانیم و باید بیاموزیم. کسانی شاید بگویند که او بزرگ دوران طلایی تمدن اسلامی و مایه فخر ایران است و به این جهت به او احترام می‌گذاریم. درست می‌گویند اما آیا او صرفاً در تاریخ مفاخر ما جایی دارد و با او نسبت دیگری نداریم و اگر صرفاً باید به او افتخار کنیم با آثارش چه کنیم. آیا لازم نیست و نمی‌توانیم هیچ‌گونه هم‌سخنی با او داشته باشیم. تاریخ صرف تاریخ مفاخر نیست و آن را صرف بیان حوادث گذشته و بی‌ارتباط با اکنون و آینده نباید دانست. مفاخر جای خود دارند اما تاریخ وجه دیگری هم دارد و نگاه دیگری هم به گذشته می‌توان کرد و چه بسا با آن نگاه، گذشته را بتوان به اکنون آورد و آن را به آینده در پیوست.

متن نوشته بوعلی را استنطاق کنیم

کاش می‌توانستیم ابن‌سینا را به اکنون زندگی‌مان که باید پیوند گذشته و آینده باشد بیاوریم و از او بپرسیم جهان و زندگی کنونی را چگونه می‌بیند و برای بودن در آنچه درسی به ما می‌دهد. تدریس کتاب‌های ابن‌سینا و تحقیق در آثار و آرا او غنیمت است ولی باید دقت کنیم که شاید در بین سطور نوشته‌های فیلسوف نکاتی پنهان مانده باشد اگر بتوانیم بعضی از آن تذکرها و درس‌های نهفته را دریابیم یا به تعبیر معاصران متن نوشته بوعلی را استنطاق کنیم و از آن بخواهیم که با ما سخن بگوید شاید به حکمت‌هایی برسیم که تاکنون آنها را درنیافته بودیم اما اگر فکر می‌کنیم تمام معانی و مطالب منطوی در کلمات او فهم شده است وظیفه‌ای جز فراگرفتن فلسفه رسمی او و احترام به مقام استادی‌اش برایمان نمی‌ماند.

می‌گویند دوران طب بوعلی گذشته است و فلسفه‌اش را هم نمی‌دانیم برای چه باید بخوانیم و به چه کارمان می‌آید. صورت اساسی پرسش این است که اگر فلسفه نباشد چه نقص و نقصانی در زندگی پدید می‌آید؟ فلسفه دو وجه دارد: یکی وجه آموزشی و آموختنی و دیگر وجه روح‌بخشی و مددرسانی به خرد زمان و هر دو صورت باید با هم توأم باشند. اگر فلسفه وجه روح‌بخش نداشته باشد از آموزش آن نتیجه‌ای که باید حاصل نمی‌شود. فلسفه در تفصیل مطالبش می‌خواهد روشن کند که جهان آدمی بر چه مبادی و اصولی قرار دارد و آدمیان در جهان خود چها می‌توانند و باید بدانند و بکنند و این آگاهی است که ره‌آموز و کارساز زندگی می‌شود. در تاریخ هم می‌بینیم که هر وقت تفکر بوده زندگی نشاط داشته و هرجا که تفکر نبوده، زمان زمان رکود و سکون و انحطاط بوده است. از این سخن نتیجه نباید گرفت که پس بیاییم به سراغ فلسفه برویم تا کار زمان روبراه شود. بهره‌داشتن از تفکر و محروم‌بودن از آن در اختیار ما نیست. اگر در راه آن بکوشیم شاید بی‌نصیب نمانیم ولی بدانیم که بود و نبود تفکر تابع آموزش و ترویج نیست. رجوع به فلسفه برای تفنن نیز سودی ندارد. هرچند که کسانی از سر تفنن فلسفه می‌خوانند و شاید تفنن خوبی را اختیار کرده باشند. به این معنی هم توجه داشته باشیم که در طی زمان و تاریخ بسیار چیزها به وجود می‌آیند که زود از میان می‌روند اما بعضی چیزها می‌مانند. تفکر در زمره ماندنی‌هاست و آدمی همواره و همیشه به آن نیاز دارد و بقا او به آن بسته است. اگر اعتنا به فلسفه دوام داشته و فلسفه باقی مانده است از آن روست که نیازی را و شاید نیاز اصلی زندگی آدمی را برمی‌آورده است.

بوعلی سینا در تاریخ سخن تاریخ‌ساز گفته است

اگر در مورد مقام و اثر بوعلی در تاریخ دوره اسلامی ایران کمتر پرسش شده است یک وجهش شاید این باشد که اثر فلسفه بوعلی بیش از آن بوده است که اهل علم و حتی خود فیلسوف می‌اندیشیده‌اند و می‌اندیشند. فیلسوفان و شاعران کم و بیش از مقام خود آگاهی دارند اما همه و همیشه از سرّ بزرگی مقام خود خبر ندارند. ابن‌سینا در تفکر خود، خرد فلسفی و درک دینی را بیشتر با هم آشنا کرده و سازش داده و در بنای نظام عقل دینی و دین عقلی اثر قطعی داشته است و این یکی از وجوه ماندگاری او در تاریخ است. بوعلی اگر در تاریخ مانده است از آن روست که سخن تاریخ‌ساز گفته است. اگر این معنی را دریابیم اندکی با رمز تفکر او آشنا می‌شویم. شاید آنچه گفتم کلمات شعری و خطابی تلقی شود. درست است که زبان مناسب برای بیان و تفصیل فلسفه، منطق است اما فلسفه با یافت آغاز می‌شود و زبان یافت، شاعرانه است. می‌دانیم که فلسفه حب دانایی است. این حب اگر نباشد دانایی نیست. ابن‌سینا در طی پنجاه و شش سال زندگی و در عمر کوتاه و ناآرام خود صدها کتاب نوشت. این نوشته‌ها چه بود و همتی که فیلسوف را به نوشتن واداشت از کجا آمد. بوعلی همه عمر کوتاه خود را یکسره وقف دانایی کرد. این علاقه ریشه در روان‌شناسی شخصی ندارد و تا کششی از سوی دیگر نباشد جنبش و جوششی این چنین پیدا نمی‌شود.

طبابت‌های حیرت‌انگیز و تشخیص‌های عجیب ابن‌سینا

سپس دکتر حسین معصومی همدانی گفت: کتاب «قانون» ابن سینا افزون بر کشورهای اسلامی، در اروپا هم تا مدت‌ها کتاب مرجع و آموزش پزشکی بوده است و رساله‌های پزشکی او اهمیت فراوانی دارند. چنان‌که او در پزشکی هم فیلسوف پزشکی دیده می‌شود، نه پزشک محض. از قدیم داستان‌هایی درباره‌ی طبابت او بوده است که خیلی از اینها جزو افسانه‌های عامیانه شده است. صبحی مجموعه‌ای بسیار خواندنی از این داستان‌ها را با عنوان «افسانه‌های بوعلی سینا» فراهم آورده که در آنها طبابت‌های حیرت‌انگیز و تشخیص‌های عجیب ابن‌سینا بیان شده است. این افسانه‌ها نشان می‌دهند که چهره‌ی ابن‌سینا از قدیم مورد توجه بوده است. بااین‌همه، من در هیچ‌کدام از این داستان‌ها ندیدم که ابن‌سینا برای نجات بیماران جان خودش را به خطر انداخته باشد. بنابراین، وقتی پزشکان ما در شرایط همه‌گیری کرونا با از جان‌گذشتگی خود ازخودگذشتگی و تعهد حرفه‌ای تا پای جان را بر فضائل پزشکی، تشخیص و درمان، افزوده‌اند، باید از آنها تقدیر شود.

ابن‌سینا (۳۷۰-۴۲۸ ه. ق.) در دوره‌ی مهمی از تاریخ ایران و اسلام زندگی می‌کرده است. در اهمیت این دوران ازلحاظ علمی و فلسفی همین بس که هر سه چهره‌ی بزرگ عالم اسلام، ابوریحان بیرونی، ابن‌سینا، ابن‌هیثم، در این دوره زندگی می‌کرده‌اند. ابن‌سینا زندگی بسیار کوتاهی داشت. ما ابن‌سینا را بیشتر فردی خودآموخته می‌شناسیم و اطلاعاتمان درباره‌ی اساتید او بسیار کم است. پس، نمی‌توانیم جایگاه او را با توجه به استادانش داوری کنیم. خود او در ایجاد این تصویر خیلی مؤثر بوده است، چون در رساله‌ها و آثار خود کمتر از اساتیدش نام برده است. بنابراین، برای تعیین جایگاه او باید به‌دنبال این باشیم که او خود را مدیون چه کسانی می‌داند، شیوه‌ی کارش چه طور است و با چه کسانی موافق و مخالف است. آثار فلسفی ابن‌سینا بسیار وسیع است. فقط «شفا» ی چاپ قاهره‌ی او ده جلد است. سبک نویسندگی ابن‌سینا متفاوت است. آثاری مانند «الاشارات و التنبیهات» بسیار اندیشیده شده‌اند، آثاری مانند «نجات» بسیار ساده و نسبتاً خلاصه‌اند و برای استفاده‌ی گروه وسیع‌تری از مردم نوشته شده‌اند و شماری از آثار عظیم او فقط به نیت استفاده‌ی فیلسوفان نوشته شده‌اند، مانند «شفا». رساله‌های بسیار زیادی نیز به ابن‌سینا نسبت داده شده است که در صحت انتساب برخی از آنها تردید وجود دارد. تعیین صحت انتساب این آثار کار بسیار دشوار و درعین‌حال، مقدماتی برای تعیین جایگاه ابن‌سینا است.

ابن‌سینا خودش را شارح ارسطو نمی‌داند

همه‌ی آموزش فلسفی و پزشکی ابن‌سینا در نواحی شرقی ایرانِ تاریخی بوده است، بنابراین با اتفاقات سایر مناطق تماس غیرمستقیم داشته است. در نهایت، درباره‌ی جایگاه او می‌توان گفت که او به جریان ارسطویی تعلق دارد و در مسائل، سبک کار، پاسخ به مسائل فلسفی، بیش از هر کسی در میان فیلسوفان مسلمان، خودش را دنباله‌روی فارابی می‌داند. البته، در اینجا مفهوم ارسطویی بودن خیلی روشن نیست. چراکه آموزش ارسطو از دوران متأخر یونانی با آموزش‌های نوافلاطونی توأم شده بوده است. گرچه ابن‌سینا وارث جریان نوافلاطونی تفسیر ارسطو است، برعکس غالب فیلسوفان بزرگ پیش از خودش مفسر ارسطو نیست و تقریباً همه‌ی آثار او تأملاتی حول آثار ارسطو و مفسران او و حتی نقد آنها است. البته، دنبال کردن این وجه ابن‌سینا بسیار سخت است. چراکه خیلی اوقات او سخنی را نقد می‌کند، اما از آن فرد نام نمی‌برد. افزون بر آنکه ابن‌سینا خودش را شارح ارسطو نمی‌داند، مخالف کسانی است که کار فلسفه را فقط شرح ارسطو می‌دانستند. همچنین، او کار فلاسفه‌ای را که در آن زمان پایگاهشان بغداد بود فلسفه‌ای عامیانه و همگانی‌تر قلمداد می‌کرد و فلسفه‌ی خودش را حرفه‌ای‌تر می‌دانست. همچنین، با افرادی مثل ابن‌مسکویه و ابوالحسن عامری که پیش از او و به دنبال ایجاد فلسفه‌ای التقاطی بودند، خیلی خوب نبود. یکی از موضوع‌های اصلی فلسفه‌ی ابن‌سینا این است که می‌کوشید در سیستم فلسفی خودش جایی برای نبوت باز کند. او باور داشت که دیگران این کار را با جدیت دنبال نکرده‌اند و با کارهایشان موافق نبود.

یکی از نکات مهم درباره‌ی سرگذشت ابن‌سینا این است که ما بعضی از شاگردان او مانند بهمنیار و ابوعبدالله معصومی را می‌شناسیم. این شاگردان به‌تدریج فلسفه‌ی ابن‌سینا را رواج دادند. ما فارابی را شخصیت بزرگی می‌دانیم. اما نمی‌دانیم اگر بعد از او ابن‌سینایی نبود، از فارابی در مقام فیلسوف چه باقی می‌ماند. در واقع، این ابن‌سینا بود که آثار موجز فارابی را به شکل سیستماتیک درآورد تا قابلیت تدریس داشته باشد. و ازاینجا، کم‌کم مفهوم فلاسفه‌ی اسلامی پیدا می‌شود، نه فلسفه‌ی اسلامی. پیش‌ازاین، فلاسفه‌ی مسلمان وجود داشتند، اما فلسفه‌شان رنگ خاص اسلامی نداشت. چراکه اینها یک گروه اجتماعی بودند که به عمده‌ی مذاهب آن زمان تعلق داشتند و فلسفه‌شان به‌طور سیستماتیک به مسائل خاص نمی‌پرداخت. کمی بعد از مرگ ابن‌سینا، شاگردان او فعالیت فلسفی وسیعی را (عمدتاً در شرق و مرکز ایران) شروع کردند. از این میان کسانی مانند بهمنیار و بعد از او لوکری آثار ابن‌سینا را با زبانی سهل‌الوصول‌تر نوشتند. چنان‌که در منطقه‌ی شرق ایران در منطقه‌ی بیهق بنا به شهادت کتاب‌های تاریخ فلسفه، به‌خصوص «تاریخ حکماً اسلام» ابوالحسن بیهقی از عده‌ی زیادی اسم برده می‌شود که متخصص فلسفه‌ی ابن‌سینا بوده‌اند. بدین ترتیب، ابن‌سینا شاید اولین کسی باشد که مکتبی فلسفی تأسیس می‌کند که در آن رابطه‌ی شاگرد-استادی پیدا می‌شود و می‌توانیم در جریان‌های فلسفی رابطه‌ی استاد-شاگردی را تا خود ابن‌سینا یا شاگردان او دنبال کنیم. بیهقی صراحتاً بیان می‌کند که لوکری در انتشار فلسفه‌ی ابن‌سینا در خراسان بسیار مؤثر بود.

مکتبی که با «شفا» در سرنوشت قرون‌وسطی مؤثر شد

جریان آکادمیک به‌معنای تأملاتی با قابلیت آموزش و ایجاد مکتب، از ابن‌سینا آغاز شده است. این مکتب بعدها با ترجمه‌ی «شفا» در سرنوشت قرون‌وسطی خیلی مؤثر واقع شد. این تحریر سیستماتیک در احیای فلسفه‌ی قرون‌وسطی و مسیحی و طرح پرسش‌های جدید در فلسفه‌ی آن زمان خیلی مؤثر بود. می‌توان گفت که ابن‌سینا و ابن‌رشد از طریق ترجمه‌ی آثارشان به لاتینی یا عبری در تحول فلسفی اروپا بسیار مؤثر بودند. اهمیت این امر بدان لحاظ است که امروز آن جریانی که از قدیم در تاریخ فلسفه گمان می‌کرد، یک فلسفه‌ی قدیم داریم و دکارت به‌کلی فلسفه‌ی جدیدی می‌آورد، خیلی موردتردید قرار گرفته است و بسیاری از مورخان فلسفی به‌نوعی پیوستگی میان فلسفه‌ی جدید و فلسفه‌ی قرون‌وسطی قائل‌اند و باور دارند، آنچه به‌عنوان فلسفه‌ی مسیحی معروف است، در واقع یک عنصر بسیار قوی ابن‌سینایی و ابن‌رشدی دارد، چه از لحاظ تأثیر این دو، چه پاسخگویی و نقد این دو. باید این فکر را از ذهن بیرون کنیم که فیلسوف صبح از خواب بیدار می‌شود و ناگهان افکار عمیقی به ذهنش متبادر می‌شود و آنها را بیان می‌کند. فیلسوف کسی است که به مسائل مطرح در فضای خود فکر می‌کند، در آن باره آموزش می‌بیند، آموزش می‌دهد و می‌نویسد و بدین اعتبار، لزوماً همه‌ی افکار او تازگی ندارد. بلکه فقط ممکن است بخش کوچکی از آنها تازه باشد. فیلسوف برای بیان همین بخش کوچک هم بسیار به کارهای قبلی متکی است و به همین دلیل خیلی وقت‌ها باید به یک مکتب متعلق باشد. هرچند مانند ابن‌سینا آن مکتب را هم بسیار نقد کند.

ابن‌سینا به آرا و اندیشه‌های حرکت‌شناسی ارسطو توجه کرد

محمدجواد اسماعیلی در ادامه این درس‌گفتار به «مساله حرکت در فلسفه» پرداخت و گفت: حرکت یکی از مسائل مهم در فلسفه به‌شمار می‌رود. اگر از منظر تاریخی بخواهیم به آن بپردازیم به نخستین دست‌نوشته‌هایی که از فیلسوفان یونانی برجای مانده است می‌توانیم اشاره کنیم. هراکلیتوس به مساله حرکت بسیار دقیق و ژرف نگریسته و آرای این اندیشمند بسیار اثرگذار بوده است. پارمنیدس، فیلسوف پیشاسقراطی در مقابل نگرش هراکلیتوس از ثبات دفاع می‌کند بنابراین در یک سمت نگرش اصالت حرکت داریم و در سوی دیگر اندیشمندی که از اصالت ثبات دفاع می‌کند. آرای این دو اندیشمند را در افلاطون می‌بینیم که هر دو رأی را به گونه‌ای پذیرفته است و در جهان محسوسات از اصالت حرکت صحبت می‌کند و حرکت را به عنوان اصل حاکم بر جهان طبیعت برمی‌شمارد.

فیلسوف دیگر ارسطو است که در کتاب طبیعیات خود بسیار دقیق و ژرف به مساله حرکت توجه می‌کند و نه تنها به مساله حرکت بلکه به مبادی و مبانی حاکم بر حرکت از یک سو و به پیامدهای بحث حرکت از سوی دیگر توجه می‌کند. کتاب طبیعیات ارسطو با شرح و تفسیرهای گوناگونی در زبان یونانی، عربی، فارسی و لاتین سریانی بر جای مانده و باعث شده در مکتب‌های گوناگون به نگرش ارسطو در باب حرکت التفات و توجه صورت می‌گیرد. بعد از ترجمه عربی از طبیعیات ارسطو، فارابی و ابن‌سینا نخستین متفکرانی هستند که به صورت نظام‌مند به آرا و اندیشه‌های حرکت‌شناسی ارسطو توجه کرده‌اند.
فارابی آن‌طور که ابن‌خلکان می‌گوید بیش از ۴۰ بار به طبیعیات ارسطو توجه و شرح و تفسیرهایی هم بر این کتاب نوشته است. شوربختانه این شرح و تفسیر که ابونصر فارابی بر طبیعیات ارسطو نوشته به دست ما نرسیده اما نقل‌قول‌هایی از دیگر اندیشمندان مثل ابن رشد به دست ما رسیده و تا اندازه‌ای می‌توانیم از دغدغه‌های فارابی بر باب طبیعیات ارسطو آگاه شویم که بر چه مسائلی متمرکز بوده است اما کسی که بیش از همه داد سخن داده و درباره مسائل طبیعت‌شناسی و به‌خصوص حرکت در آرا ارسطو بحث کرده ابن سینا است شاید نخستین اثری که از ابن سینا در این باب برجای مانده همان کتاب شفا باشد. فن اول در کتاب شفا سماع طبیعی نام دارد در این کتاب به مساله حرکت توجه ویژه‌ای شده است و می‌توان به بحث حرکت از چند منظر نگریست.

ابن‌سینا به مساله حرکت در سنت ارسطویی وفادار است

یکی از ویژگی‌های بحث حرکت این است که بر نوعی دگرگونی و تغییر استوار است و به نوعی از فرایند ما توجه می‌کند. سخن گفتن از واقعیتی که همواره در حال شدن، صیرورت و دگرگونی است و دشوار به نظر می‌رسد. یکی از پیچیدگی‌های مساله حرکت مربوط به تعریف حرکت است تا شناخت از حرکت جامع و کامل نباشد امکان شناساندن حرکت هم نمی‌تواند جامع و کامل باشد. هویت حرکت مبتنی بر دگرگونی دائم و پویایی همیشگی است. نخستین دشواری که برای ما به وجود می‌آید مبتنی بر شناخت حرکت است موجودی که دائم در حال پویایی است و ما می‌خواهیم به واسطه فکر خود چارچوبی برای این موجود بیان کنیم که دیگران هم بتوانند این چارچوب را بشناسند.

یکی از ویژگی‌های دیگر حرکت و اصولی که حاکم بر آن است نسبت‌مندی است. وقتی از حرکت سخن می‌گوئیم در واقع امری را میان محرک و متحرک مطرح می‌کنیم و تا این دو وجود نداشته باشند نمی‌توانیم از حرکت صحبت کنیم. ویژگی دیگر در مساله حرکت این است که حرکت دارای سرشت و حقیقتی است که آن سرشت هم در یکی از فصول فن سماع طبیعی ابن سینا تحلیل و ارزیابی شده است. وقتی ابن سینا صحبت از انواع حرکت می‌کند در پی بررسی انواع حرکت است که ما را به سرشت حرکت متصل می‌کند و این‌که حرکت دارای سرشتی است و سرشت حرکت را بیش از هر چیز به مقوله انفعال و اثرپذیری نزدیک می‌داند. تعریفی که از سنت ارسطویی باقی مانده و ابن سینا هم به آن وفادار است تعبیر کمال است که حرکت، کمال محسوب می‌شود و کمال آنچه بالقوه است از آن جهت که بالقوه است. وقتی موجودات عالم را تقسیم‌بندی می‌کنیم برخی از موجودات بالقوه و موجوداتی نیز بالفعل هستند. پیمودن مسیری از قوه به فعلیت را می‌توان به عنوان کمال مطرح کرد و کمال توانمندی پذیرفتن صورت یا شکل چیزی شدن است و در هر لحظه و هر مسیری که می‌خواهد طی شود این قابلیت را دارد و از آن به عنوان کمال یاد می‌شود.

توجه ابن سینا به مساله کمال در کتاب مبدا و معاد

آیا کمال فقط در تعریف حرکت مورد توجه است یا در جای دیگر هم ابن سینا از آن یاد می‌کند؟ ابن سینا در کتاب مبدا و معاد به این نکته توجه کرده که ثمره بحث طبیعیات این است که در مباحث نفس‌شناسی باید خود را نشان دهد یعنی طبیعت‌شناسی مقدمه‌ای برای مباحث نفس‌شناسی است زیرا در کتاب نفس هم می‌بینیم وقتی صحبت از نفس می‌شود تعریف نفس کمال است. و پیوندی که ابن‌سینا میان مباحث حرکت شناسی و نفس‌شناسی انجام می‌دهد در سنت ارسطویی هم مبحث حرکت با کمال تعریف می‌شود و پیوندی که ابن‌سینا از آن یاد می‌کند ثمره مباحث طبیعت‌شناسی است که باید در پیوند با کمال نفس انسانی مطرح شود.

مساله دیگر نسبت بحث حرکت به عنوان یک بحث فلسفی با بحث حرکت به عنوان بحث علمی است. زیرا وقتی از حرکت صحبت می‌شود بسیاری این پرسش را مطرح می‌کنند که بحث حرکت در آثار ابن سینا با آنچه در مباحث فیزیکدان‌ها یعنی گالیله و نیوتن آمده چه پیوندی و ارتباطی با هم دارند؟ در این مبحث هستی‌شناسی حرکت است و شناخت‌شناسی و معرف‌شناسی حرکت است. تحلیل فلسفی از حرکت پرتاپه‌ها در ارسطو مبتنی بر عناصر اربعه بوده مثل آب و هوا که چگونه کشتی از خشکی وارد دریا می‌شود و چطور به مسیر خود ادامه می‌دهد در این باره ابن سینا در آثار خود به تفضیل پرداخته و از آن به عنوان نظریه میل یاد کرده است. ویژگی که ابن سینا درباره حرکت پرتاپه‌ها اشاره می‌کند با بهره‌گیری مفهوم میل است که محرک به متحرک انتقال داده شود.

سنت تفسیری بحث حرکت در آثار ابن سینا

نوشته‌ها و آثار ابن سینا به زبان‌های گوناگون ترجمه شده و برخی از اندیشمندانی که در سده‌های میانه به آثار ابن سینا التفات کردند این مطالب را خوانده‌اند و توانسته‌اند از نظر تاریخی این مفهوم را با مساله حرکت پرتابه‌ها تبیین کنند و به نقد و بررسی آن بپردازند. اگر از مبحث تاریخی به مساله حرکت نگاه کنیم در دو قلمرو می‌توان آن را بررسی کرد: در جهان فلسفه و جهان علوم. جهان علوم متکی بر کمیت حرکت و جهان فلسفه بر پایه مفاهیم منطقی و فلسفی است و کوشش شده شناختی از سرشت حرکت به‌دست بیاوریم. وقتی صحبت از جهان فلسفه و علوم می‌شود ما باید به جدایی و تعارض آن اکتفا کنیم یا به ویژگی‌ها و خصایصی که به نوعی گفت‌وگو میان جهان فلسفه و علم را به‌وجود آورده است. دو جهان ویژگی‌ها و خصایص خود را دارند، خوانش و تفسیری که فیلسوفان از حرکت دارند و خوانشی که عالمان و فیزیکدان‌ها نسبت به حرکت دارند هر کدام به جنبه‌ای از ساحت‌های انسانی توجه می‌کند وهر انسانی از منظری می‌تواند به پدیده‌های هستی التفات و توجه و گفت‌وگویی میان فلسفه و علم برقرار کند. یکی از ویژگی‌ها سنت تفسیری بحث حرکت در آثار ابن سینا است، سنت تفسیری به این معناست که آثاری را از ابن سینا داریم آیا شرح و تفسیر گوناگونی نسبت به آن صورت گرفته است؟ کتاب اشارات و تنبیهات به عنوان کتاب درسی شرح و تفسیرهای گوناگونی بر آن نوشته شده و این تفسیرها در میان تفسیرهای گوناگون کتاب اشارات و تنبیهات به عنوان اثری شناخته شده و نزد بسیاری از اهل فلسفه و دانش مورد توجه قرار گرفته و سنت تفسیرنویسی بر آن گسترده است. بحث حرکت بسیار پرماجراست و کمتر اندیشمندی را سراغ داریم که این ویژگی را تحلیل و ارزیابی نکرده باشد.