مدیر گروه تاریخ علم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: پژوهشگران حوزه‌های گوناگون علوم انسانی با پازل puzzle‬ مواجه نیستند بلکه با مسئله problem مواجه‌اند.

به گزارش خبرگزاری مهر، به مناسبت هفته پژوهش، گروه فلسفۀ علم و فناوری، پژوهشکده مطالعات فلسفی و تاریخ علم، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نشستی با عنوان چالش‌های ارزیابی پژوهش‌های علوم انسانی از منظر علم‌شناسی فلسفی برگزار کرد.

در ابتدا علیرضا منجمی به‌عنوان دبیر علمی نشست گفت: ارزیابی پژوهش‌های علوم انسانی یکی از چالش‌های مهم پیش روی پژوهشگران این حوزه و سیاست‌گذاران است. انتقادهای فراوانی از به‌کارگیری معیارهای علم‌سنجی رایج در ارزیابی پژوهش‌های علوم انسانی شده است، اما کمتر موردنقد بنیادین از منظر علم‌شناسی فلسفی قرارگرفته است. در این نشست برآنیم تا با برجسته کردن تمایز میان علوم انسانی و سایر حوزه‌های علمی از منظر پژوهش‌ورزی (research practice)، محصولات پژوهشی (Research output) و نهادهای(institution) نیاز به شیوه‌های علم‌سنجی جدید را نشان دهیم.

وی افزود: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین نهادهای پژوهشی علوم انسانی کشور می‌کوشد با نقد عالمانه علم‌سنجی سنتی و ملاحظۀ تجربه‌های جدید در این حوزه چارچوب و معیارهای مناسب برای ارزیابی پژوهش‌های علوم انسانی به دست دهد.

سخنران اول نشست، غلامحسین مقدم حیدری، عضو هیئت‌علمی گروه فلسفه علم و فناوری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود که به این پرسش مهم پرداخت که چرا علوم انسانی پارادایمی نیست.

وی‬ گفت: نظریۀ پارادایمی می‌تواند چارچوب مناسبی برای فهم تمایز میان علوم انسانی و سایر حوزه‌های علمی باشد. این نظریه اولین بار توسط تامس کوهن ، فیلسوف و فیزیکدان معاصر، در کتاب ساختار انقلاب‌های علمی طرح شد. بر این اساس علومی همچون فیزیک، شیمی، نجوم، پارادایمی هستند. پارادایم شامل باورها و پیش‌فرض‌ها، تعهدات متافیزیکی، نظری و ابزاری جامعه علمی است. یک علم استقرار یافته توسط پارادایمی واحد نظارت و هدایت می‌شود. مثل پارادایم نجوم بطلمیوسی، پارادایم فیزیک نیوتنی. پژوهشگران درون یک پارادایم به کاری مشغول‌اند که کوهن آن را «علم متعارف» یا «علم عادی»می‏نامد. از نظر کوهن پارادایم ویژگی برجسته جامعه‌های علمی- علوم طبیعی- است، فعالیت دانشمندان عادی را که سرگرم گشودن و حل puzzle هستند هدایت می‌کند. پازل دارای دو ویژگی اصلی است: اولاً«وجود یک راه‌حل تضمین‌شده معیار معما بودن یک مسئله است» ثانیاً «لازم است قواعدی وجود داشته باشد که هم ماهیت راه‌حل‌های قابل‌قبول را تحدید کند و هم گام‌های نیل به آن راه حل‌ها را» همین دو ویژگی سبب اجماع در جامعه علمی می‌شود. این اجماع یک سنت پژوهشی را فراهم می‌آورد و بدین معناست که ما به جمعی متعلقیم که با علم و تعلیم و تربیت به یکدیگر پیوند خورده‌اند.

مدیر گروه تاریخ علم افزود: در صورتی که پژوهشگران حوزه‌های گوناگون علوم انسانی با پازل puzzle‬ مواجه نیستند بلکه با مسئله problem مواجه‌اند. خود کوهن در کتاب بسیار مهم ساختار انقلاب‌های علمی به این نکته واقف است و می‌گوید: « مسائل واقعاً حیاتی، از قبیل معالجه سرطان یا تدبیر برای صلحی پایدار، اصلاً معما به‌حساب نمی‌آیند؛ بیشتر به‌این‌علت که امکان دارد آن‌ها هیچ راه‌حلی نداشته باشند»این مسائل دارای ویژگی‌های زیر هستند: اول، این مسائل، انسانی هستند که بسیار مهم و جالب‌اند مانند فقر، بزهکاری، صلح. دوم، این مسائل اصولاً پازل به‌حساب نمی‌آیند بدین علت که امکان دارد آن‌ها هیچ راه‌حلی نداشته باشند. سوم، در بسیاری از موارد با توجه به شرایط فردی یا اجتماعی خاص فقط می‌توان راه‌هایی برای کنترل دامنه تغییر مسائل علوم انسانی ارائه کرد.

عضو فرهنگستان علوم پزشکی افزود: باید توجه داشت که حوزه‌های علوم انسانی اساساً پارادایمی نیستند زیرا اولاً نمی‌توان از پارادایمی غالب در یک‌زمان صحبت کرد که همه فعالیت‌های پژوهشی ذیل آن پارادایم انجام شود. ثانیاً مسائل علوم انسانی از جنس مسائل علم عادی یعنی پازل (puzzle) نیستند. ازاین‌رو ما نمی‌توانیم از دوره‌های علم عادی در علوم انسانی صحبت کنیم. این بدان معنا نیست که علوم انسانی فاقد جامعه مبتنی بر سنت پژوهشی است بلکه سنت پژوهشی علوم انسانی مبتنی بر پارادایم نیست. در علوم انسانی می‌توان از مکاتب (schools) سخن گفت. که هر مکتب معیارها و میزان‌های خود از پژوهش را ارائه می‌کند. پژوهش در یک حوزه علوم انسانی مثلاً علوم اجتماعی یا علوم روان‌شناختی یا علوم سیاسی برحسب مکاتب مختلف دارای معیارهای گوناگون است. به همین دلیل پژوهشگرانی که در مکتب‌های گوناگون به کار مشغول‏اند برای کاوش علمی از قوانین و موازین یکسانی پیروی نمی‌کنند.

سخنران بعدی علیرضا منجمی، ریاست پژوهشکده مطالعات فلسفی و تاریخ علم بود که به نقد علم‌سنجی سنتی از منظر فلسفۀ علم پرداخت.

وی گفت: علوم انسانی باید در پی یافتن ابزارها و فرآیندهای روا برای ارزیابی پژوهش‌های خود باشد و ابزارهای سنجش پژوهش‌های پارادایمی مناسب علوم انسانی نیستند. ازآنجاکه در علوم انسانی تنوع زیاد رشته‌ها وجود دارد الگو و روش منحصربه‌فردی برای ارزیابی همۀ این رشته‌ها وجود ندارد.

وی افزود: مخالفت اصحاب علوم انسانی با شیوه‌های علم‌سنجی پارادایمی به معنای مخالفت آنان با ارزیابی پژوهش‌های علوم انسانی نیست، بلکه دعوت به جستجوی روندهای و معیارهای متناسب با پژوهش‌ورزی در علوم انسانی است. فهم درست و دقیق پژوهش‌ورزی علوم انسانی کلید علم‌سنجی آکادمیک آن است.

این عضو هیئت‌علمی افزود: علم‌سنجی رایج روش سنتی است که کاربست در علوم انسانی در دهۀ گذشته در جهان به چالش جدی کشیده شده است. انتشار دو کتاب علم‌سنجی در علوم انسانی و اجتماعی (Scientometrics For The Humanities and Social Sciences) در سال ۲۰۲۱ از سوی انتشارات راتلج و دیگری کتاب ارزیابی پژوهش‌های علوم انسانی: معیارهای و روندها (Research Assessment in the humanities: Towards Criteria and procedures) در سال ۲۰۱۶ از سوی انتشارات اشپرینگر نشان از دگرگونی بنیادین رویکردهای علم‌سنجی در حوزۀ علوم انسانی دارد. از مهم‌ترین دستاوردهای رویکرد جدید نشان دادن مفروضات علم‌سنجی سنتی است. تولید هر چه بیشتر مقالات علمی و رقابت میان آنها برای جلب‌توجه جامعۀ علمی دو معیار کلیدی ارزیابی پژوهش‌های علوم پارادایمی است. درحالی‌که در علوم انسانی مخاطبی گسترده‌تر از جامعه علمی مدنظر است و از همین رو محصولات پژوهشی منحصر به مقالات علمی نیستند. تأثیرگذاری بر جامعه در قالب کتاب، سخنرانی، درسگفتار و.. از اهداف اصلی علوم انسانی است. پژوهش‌ها نشان داده‌اند شیوه‌های علم‌سنجی سنتی این موارد را پوشش نمی‌دهند و ازاین‌رو در آمارهای علم‌سنجی سنتی پژوهش‌های علوم انسانی در مقایسه با علوم طبیعی به لحاظ کمی پایین‌تر هستند. نادیده گرفتن بخش مهمی از پژوهش‌های علوم انسانی به ین دلیل است که ارتباط دانشمندان علوم طبیعی با جامعه با قالب ترجمان دانش فعالیتی ژورنالیستی محسوب می‌شود و همین انگاره در علم‌سنجی سنتی به علوم انسانی فرا افکنی می‌شود.

عضو فرهنگستان علوم پزشکی ادامه داد: از دیگر معیارهای علم‌سنجی سنتی نوشتن به زبان انگلیسی است. این در حالی است که به دلیل ابتنای سرشت علوم انسانی بر فرهنگ و جامعه نوشتن به زبان ملی امری ضروری است. پایگاه داده‌های علم‌سنجی سنتی (WOSو Scopus) محصولات این‌گونه پژوهش‌ها را پوشش نمی‌دهند و از همین رو در سنجه‌های علم‌سنجی سنتی مانند H-index لحاظ نمی‌شوند. از همین رو، برای تحلیل درست بروندادهای علمی به زبان‌های غیرانگلیسی نیازمند رویکرد جدی هستیم. رفتار استناددهی متفاوت، شیوه‌های نشر متنوع، اهداف و آرمان‌های متمایز از علوم طبیعی سبب شده است در سطح جهان الگوهای و چارچوب‌های علم‌سنجی متناسب با علوم انسانی شکل گیرد. کشورهایی همچون آلمان، سوئیس و نروژ در قالب طرح‌های ملی پیشگام این روندها بوده‌اند.

مالک شجاعی جشوقانی سخنران دیگر این مراسم با موضوع درس‌هایی از «نزاع دانشکده‌ها» برای ارتقای پژوهشکده‌ها (تأملاتی در مناسبات فلسفه و سیاست‌پژوهی آموزش_پژوهش عالی) سخنرانی کرد.

وی با اشاره به اینکه امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی قرن هجدهم به‌عنوان یکی از چهره‌های فلسفی برجسته نهضت روشنگری است گفت: در کنار آثار فلسفی محض خود چون نقد عقل محض و پروژه فکری انقلاب کپرنیکی، در رسالات سیاسی اجتماعی خود و در تکمیل طرح فلسفی خود به بحث از نزاع دانشکده‌ها پرداخته که در قالب مجموعه چند جستار، مقاله با همین عنوان منتشرشده است. وی از نزاع مشروع و نامشروع دانشکده‌های الهیات و حقوق و پزشکی به‌عنوان دانشکده‌های برتر، با دانشکده فلسفه به‌عنوان دانشکده فروتر و پایین‌دستی بحث می‌کند و اینکه به جهت منافع و دستاوردهای محسوسی که دانشکده‌های برتر در جهت منافع دنیوی و اخروی و تأمین سلامت و سعادت و نظم اجتماعی دارند، همواره مورد حمایت و تأیید حکومت‌ها و مردم بوده‌اند. دانشکده فلسفه اما در نگاه اول، هیچکدام از کارکردهای فوق و بلکه حتی کارکرد مشابهی برای مرومان و حکومت ندارد.کانت، از دانشکده فلسفه به‌مثابه جناح چپ این نظام یاد می‌کند.اینکه دانشکده فلسفه همواره دعاوی حقیقت جناح راست را که سه دانشکده همگرا با مقاصد حاکمیت است نقد می‌کند.بنابراین ایده روشنگری قرن هجدهم هم بنیان‌های نظری جدی خود را در نقدهای سه‌گانه کانت می‌یابد و هم شان گفتمانی فلسفه و نقش آن در نظم تمدنی را در رسالات سیاسی اجتماعی از جمله رساله روشنگری و رساله نزاع دانشکده‌ها دنبال می‌کند. یک تصویر بزرگ ایده آلی به نام روشنگری هست و مقدمات نظری و گفتمانی‌اش در فلسفه کانت تأمین می‌شود. آیا براستی فلسفه در گفتمان های فکری معاصر هم چنین نقش‌آفرینی می‌تواند داشته باشد؟ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: حداقل در مورد خود نهاد علم و علوم انسانی و جایی که علوم انسانی مورد سوال جدی و بلکه اتهام ناکارامدی و فقدان خروجی اثر بخش قرار می‌گیرد چه سخن فلسفی‌ای می‌توان ارائه کرد. از سوی دیگر تجربه سنت مطالعات علم به معنای اعم ان در یونان باستان با محوریت ارسطو و طبقه‌بندی سه‌گانه علم وی و توسعه و ویرایش و متناسب‌سازی آن در سنت تمدن اسلامی را داریم که علم‌شناسی را در پیوند با هستی‌شناسی و ارزش شناسی و ایده خیر فردی و اجتماعی دنبال می‌کند و نه صرف نوعی علم‌شناسی درون گفتمانی که ناظر به تحلیل مفاهیم و بنیادهای نظری علم باشد.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: باید بکوشیم ضمن اشاره به افت و خیزهای تاریخ علم‌سنجی و نقد لایه‌های پنهان اقتصاد سیاسی علم‌سنجی با ارجاع به یک مطالعه موردی، محدودیت‌های جدی این نوع نگاه در ارزیابی خروجی پژوهش‌های علوم انسانی را نشان دهیم و اینکه با بهره‌گیری از بصیرت‌هایی که از تجارب مطالعات علم در سطح بیناتمدنی است (نمونه‌هایی چون فلسفه حکمرانی علوم در رساله نزاع دانشکده‌های کانت، تحلیل تمدنی ابن خلدون از ماهیت و مقاصد و کارکرد علم، امکانات و محدودیت‌های تجارب علم‌سنجی. دستاوردهای هرمنوتیک در فلسفه علم و فلسفه علوم انسانی و فلسفه دانشگاه) نوعی فراتحلیل معطوف به سیاست پژوهی برای خودفهمی، خود انتقادی و خودسنجی علوم انسانی در دو لایه اموزش و پژوهش ارائه دهیم.