خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: مجموعه تلویزیونی "روزگار قریب" داستان زندگی دکتر محمد قریب بنیانگذار پزشکی نوین کودکان در ایران است، اما پشت صحنه تولید مجموعه تصویری دیگر از او را در برابر دیدگان قرار می‌دهد.

به گزارش خبرنگار مهر، شهرک سینمایی غزالی در کیلومتر 16 جاده مخصوص کرج، در منطقه‌ای ساکت و به دور از هرگونه هیاهویی واقع است. هنگامی که پا به درون آن می‌گذاری با نگاه به هر بنایی خاطره یکی از فیلم‌ها یا مجموعه‌ها و به عبارت دیگر یک مقطع از تاریخ یا جلوه‌ای از فرهنگ و ادبیات و هنر کشورمان در یاد انسان زنده می‌شود، خاطره عشق دختر ترسا به شیخ صنعان که حیدرخوشمرام و دختر قاجار آن را زنده کردند و بیننده در انتهای داستان تصویری از عشقی آسمانی را نظاره کرد.

خاطره شعبون استخونی هزاردستان، یا آن لحظات سنگین و دشوار که مریم مقدس، نوزاد در آغوش مورد طعن و لعن سیاه‌دلان قرار گرفت و معجزه‌ای الهی بر وی آشکار شد، خاطره نمازی که ضامن آهو خواند و باران رحمت را بر قحطی‌زدگان نازل کرد یا کیف‌های متحدالشکلی که صبح یک روز در میدان بهارستان در دست نمایندگان مجلس دیده شد و...

حالا این بناها می‌خواهند زندگی دکتر قریب هم در دل خود حک کنند و بیانگر سال 1295 تا 1353 باشند. دکتر محمد قریب که یکی از برجسته ترین پزشکان ایرانی بوده و او را پدر طب کودکان ایران نام نهاده اند. دکتر قریب در سال 1349 بیمارستان مرکز طبی کودکان را تاسیس کرد.

مجموعه "روزگار قریب" در این دوره تاریخی علاوه بر مسائل مرتبط با زندگی دکتر محمد قریب به تحولات علم پزشکی و فرازهای قابل تامل تاریخی و سیاسی ایران نیز توجه دارد و شهرک غزالی از پنج سال پیش میزبان عوامل سازنده مجموعه "روزگار قریب" است تا مجموعه را در کارنامه خود ثبت کند. 

باید 9 صبح در شهرک حاضر می‌شدم. با تصور اینکه باز هم مشکلاتی برای ورود به شهرک با نگهبانان خواهم داشت، وارد شهرک می‌شوم، ولی گوش شیطان کر بدون مشکلی، نگهبانان شهرک اجازه ورود می‌دهند و من نیز راهی لوکیشن مجموعه تلویزیونی "روزگار قریب" می‌شوم.

پیاده‌روی در شهرک غزالی لذتبخش است، زیرا به قدم‌زدن در دالان‌های تاریخ می‌ماند. ابتدا به سال 1315 می‌روم و از سنگفرش خیابان لاله‌زار عبور می‌کنم، زمان به عقب برگشته است، همه چیز رنگ و بوی گذشته را می‌دهد. اصلاً به نظر نمی‌رسد که این محوطه مکانی در زمان حال است. از کنار سینما تئاتر تابان رد می‌شوم، ولی از قرار این سینما هم با افت مخاطب روبروست و مشتری ندارد.

 در میانه راه نگاهم به ساختمان قدیمی گراندهتل، نظمیه تهران و... می‌افتد. نرسیده به گراند هتل تابلوی آبی رنگ کوچه‌ای که نام حاتمی را در دلش دارد، خودنمایی می‌کند. از فاصله دور نگاهی به کوچه می‌اندازم. کوچه تاریک است. تمام حجره‌ها بسته هستند و هیچ عابری از آن عبور نمی‌کند، از آن جایی که کار من مربوط به این مکان‌ها نمی‌شود، از کنارشان رد می‌شوم. 

صدای ترانه‌ای از حجره‌ای با عنوان هزاردستان به گوش می‌رسد، لذت بخش است، چرا که به یاد عصرهای جمعه‌ای می‌افتم که مجموعه "هزار دستان" پخش می‌شد. از مغازه‌های فرش فروشی، خیاط خانه‌ای که لباس‌های رنگارنگ را جلو در حجره‌اش قرار داده و ... رد می‌شوم. هر چه به انتهای خیابان نزدیک می‌شوم، سکوت محیط بیشتر می‌شود. طبق نشانی‌ای که به من دادند، وقتی به انتهای خیابان رسیدم، باید به سمت چپ بروم.

حجره‌های مختلف و خانه‌های بسیاری در این خیابان دیده می‌شود از مسافرخانه زنبق گرفته تا مطب دکتر ناصری. مردان، زنان و بچه‌های بسیاری در خیابان هستند. اکثر مردها کت و شلوار پوشیدند، با موهای بلند و کلاهی بر سر. برخی کاسبی می‌کنند و بعضی خرید. زنان هم چادرهای گلدار به سر دارند یا با کت و دامن و کلاه‌های رنگی بر سر در حال رفت و آمد هستند. ناگهان هواپیماهای روسی اعلامیه هشدار آلمان‌ها را بر سر مردم روانه می‌کند. 

مردم با عجله همدیگر را پس می‌زند تا اعلامیه را دریافت کنند و نوشته آن را بخوانند. بچه‌ها زیر دست بزرگترها گیر می‌کنند، اما آنها هم مشتاق هستند تا کاغذهایی که در هوا پراکنده می‌چرخند را بگیرند و به بزرگترهای خود بدهند. زنی که چادر گلی دار آبی پوشیده، چادرش را به دندونش می‌گیرد و با زحمت اعلامیه‌ای را می‌گیرد. در کنار مردم دکتر محمد قریب هم دیده می‌شود.

کات!

بعد از شنیدن این کلمه و توقف گروه، کیانوش عیاری، نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده، از پشت مانیتور بیرون می‌آید و از افکار خارج می‌شوم. صحنه به حدی واقعی و قابل لمس است که در این چند دقیقه که نظاره‌گر گروه بودم، احساس نکردم که این محوطه، مکانی در زمان حال است، حتی گریم بازیگران و هنروران این صحنه به حدی باورپذیر است که اصلاً تعلق آنان به دوره حال محسوس نیست. انگار که هشت شهریور ماه سال 1320 زنده شده است.

به جای هواپیما هم جرثقیلی در صحنه است و عده‌ای از بالا کاغذهای اعلامیه را بر سر مردم می‌ریزند. این صحنه چند بار برداشت می‌شود تا کیانوش عیاری رضایت خود را اعلام کند. او وسواس زیادی در ضبط دارد، حتی به نحوه انداختن اعلامیه‌ها نیز حساس است. وقتی وسواس‌های او را می‌بینم، متوجه می‌شوم که چرا تولید این مجموعه نزدیک به پنج سال به طول انجامیده است، چرا که خیلی عمیق به همه چیز نگاه می‌کند. نا خودآگاه مجموعه "هزاران چشم" او برایم تداعی می‌شود؛ مجموعه‌ای که قهرمان قصه مهدی هاشمی بود و هر بار قصه‌ای از دل این شهر را روایت می‌کرد.

وقتی از کیانوش عیاری می‌پرسم که جای پرداخت به مجموعه "دکتر قریب" در رسانه ملی تا چه حد خالی بود که شما پنج سال از زندگی‌تان را برای پروژه گذاشته‌اید، می‌گوید: "به عنوان الگوی یک شخصیت علمی کاملاً رفتن به این سمت چنین پروژه‌ای بی‌سابقه بود. صرف نظر از شخصیت فردی متعلق به دکتر قریب، رویکردی به چنین پروژه‌ای کار پر اهمیتی در تلویزیون و سیما فیلم بود که قرعه فال هم به نام من افتاد."

وی درباره اینکه آیا نگارش فیلمنامه سر صحنه کار را در طول این پنج سال برای شما دچار مخاطره نکرده، توضیح می‌دهد: "بله مخاطرات به لحاظ مالی، روحی و روانی داشته است، چرا که بخش قابل توجهی از فیلمنامه سر صحنه نوشته می‌شود. من تنها عادتی که یادم نمی‌رفت ترک کنم، مسواک زدن بود. در واقع کار در مسیری قرار گرفت که این گونه شد و فیلمنامه سر صحنه نوشته می‌شد. البته ترجیح می‌دادم با یک فیلمنامه کامل سر صحنه حاضر شوم."

وقتی از عیاری درباره انتخاب مهدی هاشمی برای نقش دکتر قریب می‌پرسم، نگاهی به دور دست ‌ها می‌اندازد و اشاره می‌کند: "نازنین تر از مهدی هاشمی چه کسی را می‌توانستم پیدا کنم. البته بازیگران دیگری بودند که کاندیدا باشند، اما بیشترین امتیاز، اولویت و تمرکز روی او بود." او سرش خیلی شلوغ است و نمی‌تواند بیش از این پاسخگوی سئوالاتم باشد. من نیز سعی می‌کنم مزاحم او نباشم و باب گفتگو را با ناصر هاشمی، بازیگر نقش میانسالی دکتر محمد قریب را باز کنم.

دکتر محمد قریب از جمله دانشمندانی بود که علیرغم عدم وابستگی به جریانات سیاسی، در تضاد با تفکر و عملکرد رژیم شاه همواره به گونه‌ای می‌اندیشید که حاصل چیزی جز بی‌مهری‌ها و کارشکنی‌ها دستگاه سیاسی کشور نسبت به فعالیت‌های مدنی او نبوده است. پرهام کرمی کودکی، کاوه آهنگر نوجوانی، شهاب کسرایی جوانی، ناصر هاشمی میانسالی و مهدی هاشمی دکتر قریب را بازی کرده‌اند.

ناصر هاشمی، بازیگر نقش میانسالی دکتر محمد قریب درباره پذیرش بازی با توجه به آماده نبودن کامل فیلمنامه در این مجموعه می‌گوید: "سابقه عیاری من را به این کار جذب کرد. وقتی وارد این پروژه شدم، دو قسمت متن به من داده شد که در واقع برای آشنایی بود. او با توجه به تمام تحقیقاتی که از قبل انجام داده بود، سر صحنه می‌نوشت و ما بعد از چند بار تمرین کردن کار را ضبط می‌کنیم. نگاه کیانوش عیاری را خیلی دوست دارم و از آنجایی که به سوابق او مطمئن بودم، خودم را به دست او سپردم."

وی ادامه می‌‌دهد: "یک بازیگر به ندرت می‌تواند در طول زندگی‌اش این شانس را بیاورد که با کارگردانی مثل عیاری کار کند. بنابراین وقتی کار با او را می‌پذیرید باید خود را به دست او بسپارید."

هاشمی تفاوتی بین بازی در مجموعه‌های تاریخی و مجموعه‌های روز اجتماعی نمی‌بیند و معتقد است که مهم این است، نقش چیست؟ و کارگردان آن کیست؟ ممکن است ایفای یک نقش در مجموعه روز اجتماعی مشکل باشد یا بالعکس. با وجود اینکه دو و نیم سال به صورت پراکنده با این پروژه همکاری داشتم، در مجموع کار با عیاری تجربه خوبی بود."

بازیگر مجموعه‌های "پدر سالار" و "دومین انفجار" درباره جای خالی پرداخت به زندگی دکتر قریب در رسانه ملی گفت: "کم و بیش درباره پزشکان مجموعه ساخته شده بود، اما جای کار عیاری در این میان خالی بود، چرا که نگاه دقیق و خاصی دارد. نگاه خیلی مهم است. جای خالی کارگردانان خوب همیشه احساس می‌شود."

مهران رجبی، بازیگر نقش پدر دکتر قریب همانند بازی‌هایش که همیشه طنزی زیر پوستی دارد و بیننده را به خنده وا می‌دارد با خنده پاسخ سئوالات را می‌دهد. او معتقد است نقش کوتاه یا بلند مهم نیست، بلکه ایفای آن اهمیت دارد. نقش کوتاه مثل عکس یادگاری می‌ماند. من هرگز به این مسئله اهمیت ندادم، بلکه درست در آمدن کاراکتر برایم اهمیت دارد."

وقتی از او درباره طنزی که در کارهایش دارد، می‌پرسم که آیا بداهه است یا نه؟ با خنده می‌گوید: "بله، بداهه است. نقش‌هایی که من بازی کردم درون مایه طنز دارد. طنز زیر پوستی که با استفاده از میمیک صورت و تن صدا سعی می‌کنم آن را نشان دهم. در این مجموعه هم نقش پدر دکتر قریب را بازی می‌کنم که پنج پرش گریم از 35 سالگی تا 90 سالگی داردم." او هم همانند کیانوش عیاری خیلی عجله دارد و می‌گوید: "باید زودتر سر صحنه بروم."

غلامرضا بنفشه‌خواه، بازیگر نقش سپهد زاهدی، اولین نخست‌وزیری که بعد از کودتای 28 مرداد ماه و بعد از سقوط مصدق روی کار آمد. البته او پایش در گچ است. بنفشه‌خواه درباره اینکه آیا این اتفاق سر صحنه رخ داده یا نه؟ می‌گوید: "نه، از سالن آمفی تئاتری که پایین می‌آمدم، افتادم و پایم شکست. کارم هم در این مجموعه تمام شده و برای سر زدن به بچه‌ها آمدم."

بنفشه‌خواه درباره جذابیت‌های این نقش گفت: "یکی از جذابیت‌ها خود کارگردان بود. نمی‌خواهم چابلوسی کنم، ولی چون عیاری را قبول داشتم، نقش را پذیرفتم. من نقش‌های متفاوت زیاد بازی کردم. چند دفعه هم نقش شاه را بازی کردم. بازی در این مجموعه هم خیلی خوب بود. به نظرم آشنایی مردم با تاریخ معاصر خیلی سودمند است که بدانند چه اتفاقاتی افتاده که منجر به این وقایع شده است."

وی که به این قسمت از صحبت‌اش می‌رسد، یادی از دبیر تاریخ‌اش می‌کند و می‌گوید: "معلم‌ام همیشه می‌گفت من نمی‌خواهم شما تاریخ را حفظ کنید، بلکه می‌خواهم اوضاع اجتماعی کشور را بررسی کنید که چه چیزی باعث شده صفویه سقوط کرد ونادریه روی کار آمده است."

بنفشه‌خواه درباره بازی در مجموعه‌های تاریخی می‌افزاید: "یک بازیگر باید توانایی ایفای نقش‌های متفاوت را داشته باشد که چه طور شخصیت‌پردازی کند. وقتی قرار است نقش نظامی یا حتی نقش یک خیاط را بازی کنیم باید مطالعاتی داشته باشیم، چرا که راه رفتن یک امیر با یک خیاط متفاوت است. فکر می‌کنم مجموعه "روزگار قریب" بازتاب خوبی در میان بینندگان تلویزیون داشته باشد."

منصور آذرگل مدیرتصویربرداری، حسن آقاکریمی مدیر تولید، محسن پناهی طراح صحنه، مهسا عظیمی طراح لباس، سعید صالحی صدابردار، حسین صالحیان طراح گریم و سعید شهرام آهنگساز با این پروژه همکاری دارند. بهاره افشار، آفرین عبیسی، فرحناز منافی ظاهر، رضا کیانیان، رضا بابک، محمود بنفشه‌خواه، محمد برسوزیان، هوشنگ توکلی، بهناز جعفری و امیرحسین صدیق از دیگر بازیگران این پروژه هستند.