ابراهیم امینی فیلمنامه‌نویس «موقعیت مهدی »بیان کرد که این فیلم عاطفه دارد و فیلمی ملودرام با پس زمینه جنگی است.

خبرگزاری مهر - گروه هنر- زهرا منصوری: در این گفتگوی یک ساعته بارزترین ویژگی‌اش را می‌شد رعایت جانب انصاف برشمرد، فیلمنامه‌نویسی که در کارنامه کاری‌اش فیلم‌های پرفروش و شکست خورده را توأمان دارد اما وقتی می‌خواهد درباره هر کدام از آنها صحبت کند کلمات را با وسواس برمی‌گزیند، در کنارش انصاف را هم با ویژگی صراحت جمع می‌زند تا از تکلفات رایج گریزان باشد.

ابراهیم امینی با آنکه نامش با آثار محمدحسین مهدویان گره خورده اما در دوره اخیر جشنواره فیلم فجر از پرکارترین فیلمنامه‌نویسان بود که فیلم‌هایش با واکنش‌های دوجانبه رو به رو شد، گاه تشویقش کردند و گاه تندترین انتقادات را به او روا داشتند. گرچه ضعف‌هایش را می‌پذیرد اما میزانی از موفقیت و شکستش را به کسانی که در مقام کارگردان با آنها همکاری دارد، معطوف می‌کند.

ابراهیم امینی حالا همزمان دو فیلم در حال اکران دارد، «موقعیت مهدی» ساخته هادی حجازی‌فر و «مرد بازنده» به کارگردانی از جمله آثار اوست که در ویترین اکران نوروزی تماشایی شده است، به بهانه این دو فیلم با ابراهیم امینی به گفتگو نشستیم که مشروح قسمت نخست آن را در زیر می‌خوانید:

* شما هم در جشنواره فجر و هم در اکران نوروزی، فیلمنامه‌نویسی پرکار محسوب می‌شوید. بد نیست گفتگو را از واکنش‌ها نسبت به دو فیلم شما در جشنواره آغاز کنیم؛ «موقعیت مهدی» و «دسته دختران» هر دو فیلم‌های دفاع مقدسی بودند که شما در نگارش فیلمنامه آن‌ها نقش داشتید اما بازخوردهای متفاوتی به‌ویژه از منظر فیلمنامه و متن در جشنواره به‌دنبال داشتند، فیلمنامه یکی تحسین شد و دیگری نقد. چه می‌شود که فیلمنامه ابراهیم امینی در جایی مورد تحسین قرار می‌گیرد و همزمان در فیلم دیگر اثرش انتقادبرانگیز می‌شود؟

از جای سخت اما مهمی شروع کردید. از چند منظر می‌توان به این موضوع نگاه کرد و یکی از اصلی‌ترین آن‌ها این است که بالاخره همه ما در کارمان فرازونشیب‌هایی داریم. وارد نقد جزئی این آثار نمی‌شوم چرا که معتقدم درباره هر کدام می‌توان جداگانه بحث و حتی دفاع کرد، اما بالاخره ما برای هر کدام از آثارمان در جشنواره بازخوردهایی گرفته‌ایم که شخصاً آن‌ها را بازخوردهایی واقعی می‌دانم. بازخوردهایی از اصحاب رسانه، منتقدان، داوران و حتی مخاطبان مردمی در استان‌های مختلف؛ براساس همین بازخوردها باید بگویم بله فیلم «موقعیت مهدی» بیشتر از «دسته دختران» مورد توجه قرار گرفته، سوال این است که چرا؟

در پاسخ به این سوال به موارد مختلفی می‌توانم اشاره کنم که یکی از آن‌ها همین است که بالاخره ما در کار هنری همه‌مان فرازونشیب‌هایی داریم. در مواردی موفق‌تر عمل می‌کنیم و در مواردی شاید کارمان ضعف‌هایی هم داشته باشد.

من که یک نویسنده تازه‌کارم اما این «عدم تضمین» درباره هنرمندان باسابقه و اساتید هنر هم وجود دارد. کارگردانی امسال اثر خوبی ارائه می‌دهد اما سال بعد، یا حتی همان سال می‌تواند اثری متوسط و یا حتی ضعیف هم داشته باشد. این توضیحات با این پیش‌فرض بود که بپذیریم یکی از این دو اثر فیلمنامه ضعیف‌تری داشته،، مسئله دیگر من اما مسئله‌ای بنیادین درباره قضاوت کیفی نسبت به فیلمنامه‌هاست. این سوال شما بهانه‌ای است که دوست دارم درباره این مسئله صحبت کنم. ما وقتی درباره فیلمنامه صحبت می‌کنیم، درباره چه چیزی صحبت می‌کنیم؟ مثلاً عده‌ای در جشنواره می‌گفتند «دسته دختران» قصه نداشت.

* این نقدها را وارد می‌دانید؟

اصلاً و به هیچ‌وجه. وقتی می‌گویم به‌هیچ‌وجه، دلیلش این است که من دارم درباره یک چیز صحبت می‌کنم و این منتقدان درباره یک چیز دیگر. من دارم درباره فیلمنامه‌ای که روی کاغذ وجود داشته صحبت می‌کنم و شمای نوعی درباره فیلمنامه‌ای که در قالب فیلم آن را دیده‌اید صحبت می‌کنید. این سوءتفاهمی بنیادین در زمینه قضاوت کیفی فیلمنامه‌ها در سینمای ایران است.

* که به نوعی محصول نادیده گرفتن نقش کارگردان در فرآیند تبدیل متن به تصویر است.

مسئله اجرا اساساً مهم است. ما معمولاً وقتی درباره «فیلمنامه» صحبت می‌کنیم، در واقع داریم درباره «فیلم» صحبت می‌کنیم. تفکیک این دو ماجرا هم شاید از منظری شدنی نباشد. به‌عنوان مثال یکی از نکاتی که درباره «دسته دختران» مطرح می‌شد، حجم بالای انفجار و صحنه‌های اکشن بود. برخی این نکته را به‌عنوان ویژگی منفی مطرح می‌کردند و برخی هم مثبت. ولی از نگاه من بخشی از آن انفجارها باعث می‌شد دیالوگ‌های فیلم آنگونه که باید شنیده نشود، در نتیجه بخشی از داستان که در دیالوگ‌های صحنه‌های شلوغ باید روایت می‌شد، به مخاطب منتقل نمی‌شد. فیلمنامه «دسته دختران» روی کاغذ یک فیلمنامه داستان‌گو و مطابق با معیارهای سفر قهرمان نوشته شده است. همه کاراکترها در فیلم هدف دارند و به سمت هدف‌شان حرکت می‌کنند.

من این شانس را داشته‌ام که در طول این سال‌ها با کارگردانان خوبی کار کرده‌ام و اکثر فیلمنامه‌های من به فیلم‌های خوبی تبدیل شده‌اند. این مدیون هنر کارگردانان و البته همه گروه سازنده این فیلم‌هاست. مثل فیلم‌هایی که با محمدحسین مهدویان کار کردم و یا همین «موقعیت مهدی» که شواهد نشان می‌دهد دورنمای موفقی در اکران و فروش در گیشه خواهد داشت حرفم این است که آنچه به‌عنوان فیلمنامه در سینمای ما قضاوت می‌شود، سهم بزرگی از آن متعلق به عملکرد کارگردان اجرای کل گروه است. اجراست که تعیین می‌کند یک فیلمنامه خوب بوده است یا نه. این دو قابل تفکیک از هم نیستند. مگر اینکه فردی نسخه مکتوب فیلمنامه را قبل از ساخت خوانده باشد تا بتواند درباره آن قضاوت کند. البته هدفم این نیست که نقدها را متوجه گروه تولید بدانم. حتماً فیلمنامه ما روی کاغذ هم نقص‌ها و ضعف‌هایی داشته است اما دارم درباره یک مسئله کلی‌تر صحبت می‌کنم. کمااینکه درباره «موقعیت مهدی» ما فیلمنامه‌ای روی کاغذ نوشتیم اما آنچه در فیلم در قالب یک اتمسفر شکل گرفته، محصول کار کل گروه، کارگردان و بازیگران است. وقتی من از نگاه بین دو نفر می‌نویسم، مهم این است که این نگاه چگونه در فیلم اجرا می‌شود. وقتی ژیلا شاهی و هادی حجازی‌فر در فیلم نگاه به هم می‌کنند، حاصل کارشان قطعاً با دو بازیگر دیگر متفاوت است. بازی این دو نفر در فیلم مؤثر است در اینکه فیلمنامه فیلم، فیلمنامه خوبی به نظر برسد. کمااینکه این دو بی‌نظیر در این فیلم بازی کرده‌اند و در اعتلای فیلمنامه ما نقش داشته‌اند.

* شما فیلم‌های پرفروش مانند «لاتاری» و یا «ماجرای نیمروز» را هم در کارنامه خود داشته‌اید و به نظر می‌رسد کیفیت کار شما تا حدودی هم متأثر از افرادی است که در کنار شما به‌عنوان فیلمنامه‌نویس و یا کارگردان قرار می‌گیرد.

حرف من دقیقاً همین است. بسیار مهم است که فیلمنامه تو را قرار است چه کارگردانی بسازد و برای چه کسی فیلمنامه می‌نویسی. حتی در دوره‌ای که بیشتر تئاتر کار می‌کردم و نمایشنامه می‌نوشتم هم این حساسیت را در اساتید خود دیده بودم که مهم است چه کسی کار را اجرا می‌کند. در حالی که نمایشنامه در قیاس با فیلمنامه، آنقدر وابستگی تام و تمام به فرآیند اجرا ندارد. در طول زمان حساسیت‌های ما بیشتر هم می‌شود. همه کیفیت کار من در حال حاضر بستگی به عملکرد کارگردانی دارد که می‌خواهد آن را تصویر کند، اوست که تعیین می‌کند فیلمنامه من فیلمنامه خوبی به نظر برسد و یا بد.

من این شانس را داشته‌ام که در طول این سال‌ها با کارگردانان خوبی کار کرده‌ام و اکثر فیلمنامه‌های من به فیلم‌های خوبی تبدیل شده‌اند. این مدیون هنر کارگردانان و البته همه گروه سازنده این فیلم‌هاست. مثل فیلم‌هایی که با محمدحسین مهدویان کار کردم و یا همین «موقعیت مهدی» که شواهد نشان می‌دهد دورنمای موفقی در اکران و فروش در گیشه خواهد داشت. واقعیت این است که این مسئله همواره جزو علایق و دغدغه‌های من بوده است؛ با اینکه غالباً در حوزه‌هایی مثل تاریخی، سیاسی و دفاع‌مقدسی می‌نویسم که شاید پیشاپیش جزو شانس‌های فروش در گیشه نیستند و حتی روی کاغذ بازنده محسوب می‌شوند، بتوانم کارهایی پرفروش بنویسم.

* سوژه‌ها و موضوعاتی که به اندازه کافی از کلیشه‌ها تا به امروز آسیب دیده‌اند!

بله بسیار هم آسیب دیده‌اند و به همین دلیل غالباً در معرض قضاوت منفی مخاطب قرار دارند. همواره خودم و کارگردان‌هایی که با آن‌ها کار کرده‌ام این سعی و تلاش را داشته‌ایم که از این کلیشه‌ها عبور کنیم. این برای ما اصل بوده است که بتوانیم فیلمنامه‌ای بنویسیم و فیلمی بسازیم که برای همه جذاب باشد.

«عاطفه» عامل اصلی پیوند میان «موقعیت مهدی» و مخاطب است

* اتفاقاً ویژگی اصلی «موقعیت مهدی» همین است. بعد از دو مرحله‌ای که شما به آن اشاره کردید، یعنی نگارش متن روی کاغذ و تبدیل آن به تصویر در مرحله تولید، می‌توان مرحله سومی را هم برای یک «فیلم» در نظر گرفت و آن هم کیفیت مواجهه مخاطب با آن است. کمااینکه خودتان هم اشاره کرده بودید که فکر نمی‌کردید «موقعیت مهدی» تا این اندازه موردتوجه مخاطبان و منتقدان در جشنواره قرار بگیرد. کمی از حس و حال‌تان در روزهای جشنواره و بازخوردهایی که از اکران این فیلم گرفتید بگویید و اینکه امروز فکر می‌کنید مهمترین دلیل این واکنش‌ها نسبت به فیلم چه بوده است؟

این نکته‌ای که می‌گویم تنها منحصر به «موقعیت مهدی» نیست. ما معمولاً در فرآیند تولید یک اثر، از فضای پیرامونی جامعه و حتی از خانواده خود ایزوله هستیم، در نتیجه احساسی که نسبت به اثر خود داریم، اصلاً قابل اعتماد نیست. معمولاً تولید یک اثر با ذوق و شوق بسیاری شروع می‌شود اما در میانه راه که به دشواری‌ها برمی‌خورد و بلاتکلیفی‌ها رخ می‌دهد، باعث می‌شود احساس اولیه کم‌رنگ‌تر شود. به تعبیری سختی‌ها جای انگیزه‌ها را می‌گیرند. به همین دلیل ما به مرور فراموش می‌کنیم کاری که انجام می‌دهیم، قرار است کجای سینمای ایران بایستد. به‌خصوص که اساساً در آن مرحله داورهای خوبی هم برای ارزیابی کار خود نیستیم. این نکته درباره همه کارها صادق است. ما معمولاً با احساسی گنگ تولید یک اثر را به پایان می‌رسانیم. معمولاً هم در مراحل پایانی وقتی پیش از صداگذاری و موسیقی با نسخه اولیه مواجه می‌شویم، در اکثر موارد این نسخه اولیه برای‌مان ناامیدکننده است!

در بسیاری از فیلم‌ها این تجربه را داشته‌ام اما رفته‌رفته اعتماد به نفس اولیه بازمی‌گردد. همه این احساسات نسبت به اثر اما حدس‌وگمان است، تا روزی که فیلم برای اولین‌بار رونمایی می‌شود. تجربه‌هایی که من تا به امروز داشته‌ام، همه فیلم‌هایم اولین نمایش خود را در جشنواره فجر تجربه کرده‌اند. وقتی فیلم روی پرده می‌رود و مخاطب با آن مواجه می‌شود، تازه می‌فهمیم که چه کرده‌ایم. برآیند نظرات به ما می‌گوید که کارمان چقدر خوب شده است و تازه می‌رسیم به بخش دوم سوال شما و آن هم اینکه بفهمیم چرا واقعاً خوب شد؟ این دیگر می‌شود یک پرسش علمی برای تبدیل یک فرآیند خلاقه و ناخودآگاه، به یک فرمول که شاید بتوان آن را تکرار کرد.

در نگاه اول شاید اینگونه به نظر برسد که ژانر این فیلم از ابتدا مشخص بود که جنگی است، اما وقتی در کار پیش رفتیم، احساس کردیم قصه‌ها و موقعیت‌های خانوادگی برایم جذاب‌تر است و دوست داریم درباره «خانواده» صحبت کنیم. بعدها که نسخه سینمایی از نسخه سریال تفکیک شد و خیال‌مان راحت شد که بخش‌های جنگی را می‌توان در سریال مطرح کرد، تصمیم گرفتیم در نسخه سینمای روی رابطه دو برادر و اساساً مفهوم «خانواده» متمرکز شویم احساسم این است که بخشی از این فرآیند ناخودآگاه را نمی‌توان تبدیل به یک فرمول قابل‌تکرار کرد، چراکه اگر اینگونه بود همه ما می‌توانستیم بعد از یک فیلم موفق، مدام فرمول آن را تکرار کنیم! این فرآیند اساساً تکرارپذیر نیست. اما برسیم به «موقعیت مهدی» و اینکه چه شد تا این اندازه توانست با مخاطب خود ارتباط برقرار کند. یکی از مهمترین دلایلش از نظر من «عاطفه» است. فیلم «موقعیت مهدی» فیلم بااحساسی شده است و «عاطفه» همیشه روی مخاطب کار می‌کند.

زمانی که می‌خواستیم فیلم را بنویسیم، درباره ژانر آن بسیار با هم حرف می‌زدیم. در نگاه اول شاید اینگونه به نظر برسد که ژانر این فیلم از ابتدا مشخص بود که جنگی است، اما وقتی در کار پیش رفتیم، احساس کردیم قصه‌ها و موقعیت‌های خانوادگی برایم جذاب‌تر است و دوست داریم درباره «خانواده» صحبت کنیم. بعدها که نسخه سینمایی از نسخه سریال تفکیک شد و خیال‌مان راحت شد که بخش‌های جنگی را می‌توان در سریال مطرح کرد، تصمیم گرفتیم در نسخه سینمای روی رابطه دو برادر و اساساً مفهوم «خانواده» متمرکز شویم.

* و به این ترتیب ژانر فیلم نزدیک به «ملودرام» شد.

بله. این فیلم به معنای ژانری، یک فیلم جنگی نیست. این فیلم یک ملودرام عاشقانه است و برای همین است که احساس می‌کنم می‌تواند فروش خوبی هم در گیشه داشته باشد. این فیلم می‌تواند رابطه خوبی با نسل جدید برقرار کند، نسلی که شاید هیچ رابطه مستقیمی با جنگ نداشته باشد و هیچ دغدغه و مطالعه‌ای هم در این حوزه نداشته باشد.

* همان نسلی که از «باکری» صرفاً یک اسم شنیده‌اند!

بله. اما همه آدم‌ها از نسل‌های مختلف، احساس و «عاطفه» را می‌فهمند. یک فیلم اگر بتواند تأثیر عاطفی و حسی روی مخاطب بگذارد، برنده است. درباره «موقعیت مهدی» این اتفاق افتاده است. فیلم مخاطب را درگیر می‌کند. این یک ملودرام عاشقانه با پس‌زمینه جنگی است.

* رسیدن به این ژانر هم فکر می‌کنم صرفاً یک انتخاب سینمایی نیست و به همان موضوع عدم تکرار در کلیشه‌ها که به آن اشاره کردید هم بازمی‌گردد. رفتن سراغ مهدی و حمید باکری، اگر می‌خواست تبدیل به تکرار همان کلیشه‌های ضد مخاطب در سینمای ایران شود، اتفاق خطرناکی بود.

یکی از نگرانی‌های ما در شروع کار همین بود. دغدغه‌مان این بود که چه کنیم به دام کلیشه‌ها نیفتیم. موضوع، عادت‌ها و شاید تا حدودی خواست و انتظار مدیران ما را به سمت کلیشه‌ها سوق می‌داد، اما باید این نگرانی را جدی می‌گرفتیم. باید مقاومت می‌کردیم. ما نمی‌خواستیم یک فیلم کلیشه‌ای بسازیم که صرفاً مدیران آن را تحسین کنند. می‌خواستیم اثری بسازیم که با مخاطب ارتباط برقرار کند.

نگرانی از کلیشه‌های مدیرپسند در ساخت «موقعیت مهدی»

* اتفاقاً این دوگانه «فیلم مدیرپسند» و «فیلم مخاطب‌پسند» در سینمای ایران بسیار هم جدی است!

متأسفانه برخی از فیلم‌هایی که با این دست موضوعات ساخته می‌شوند، بیش از آنکه نگاه‌شان به مخاطب باشد، به مدیریت بالادستی نظر دارند. مدیرانی که شاید بودجه‌ای را برای کار در نظر گرفته‌اند و در ازای آن توقعاتی هم دارند. البته در کار ما هم باید نظر مدیران تأمین می‌شد و اینگونه نیست که مدعی باشیم می‌خواستیم کاری بسازیم که مدیران آن را نپسندند، اما واقعیت این است که ما تلاش کردیم مدیران را هم به‌عنوان بخشی از مخاطبان فیلم در نظر بگیریم. همه این‌ها در کنار هم می‌شوند «مردم» و ما تصمیم گرفتیم با بخشی از وجود مدیران حرف بزنیم که در همه مخاطبان دیگر هم مشترک است.

* اتفاقاً این ماجرا که بخشی از مدیران به‌صورت ویژه از فیلم تعریف می‌کنند، در نگاه مردم می‌تواند تبدیل به یک «ضد تبلیغ» شود! یعنی مخاطبی که فیلم را ندیده نگران می‌شود که نکند بازهم با فیلمی مطابق سلیقه کلیشه‌ای مدیران قرار است مواجه شوند!

اگر این تحسین‌ها و تعریف‌ها تنها از سوی مدیران باشد، حتماً به فیلم آسیب می‌زند. به تعبیر درست‌تر این فضا می‌تواند به اعتماد مخاطب آسیب بزند، اما آنچه ما در جشنواره شاهد بودیم و امیدوارم در فرآیند اکران هم ادامه داشته باشد، حمایت همه طیف‌های فکری از فیلم است. تنوع افکار و عقاید در طیف مخاطبانی که فیلم را پسندیده و دوست داشتند، بسیار زیاد بود. اگر این جریان در بازه اکران هم ادامه داشته باشد، حتماً برای مخاطبان اعتمادسازی می‌کند.

* این ویژگی که طیف‌های مختلف فکری با «موقعیت مهدی» ارتباط برقرار کرده‌اند را چقدر متأثر از کاراکتر «مهدی باکری» می‌دانید و چقدر آن را محصول کار خود در فرآیند ساخت این فیلم می‌دانید؟

اگر به حساب تعریف از خود نگذارید، من با نگاه تعریف از هادی حجازی‌فر می‌گویم که این اتفاق محصول «فیلم» است. چراکه برخی از آدم‌ها امروز با فیلم ارتباط برقرار کرده و می‌کنند که شاید تعلق خاطر و حتی آشنایی چندانی با کاراکتر واقعی مهدی باکری نداشته‌اند. این شخصیت را فیلم برای آن‌ها ساخته است. به همین دلیل اگر فیلم کیفیت دیگری داشت، ممکن بود همین طیف از مخاطبان از شخصیت واقعی مهدی باکری دور شوند. درباره مخاطبانی صحبت می‌کنم که آشنایی چندانی با این شخصیت نداشته‌اند. یکی از دلایلی که خانواده شهدا معمولاً نگران هستند و در قدم‌های ابتدایی با ساخت فیلم درباره شهیدشان مخالفت می‌کنند، همین نکته است. خانواده این شهیدان از قدرت سینما با خبر هستند. آن‌ها می‌دانند اگر فیلم خوبی ساخته نشود، روی تصور مخاطب از شخصیت واقعی شهیدشان تأثیر می‌گذارد.

* این تجربه‌ای است که پیش‌تر در تصویر کردن احمد متوسلیان در «ایستاده در غبار» هم داشته‌اید. شباهت میان فضای حسی این دو اثر شاید به این دلیل است که هر دو فرمانده آدم‌های تنهایی بوده‌اند.

درباره شباهت «موقعیت مهدی» و «ایستاده در غبار» تا الان چیزی نشنیده بودم اما اتفاقاً یکی دیگر از نگرانی‌های من و هادی حجازی‌فر موقع نگارش «موقعیت مهدی» داشتیم، همین بود که چه کار کنیم که پیش‌تر محمدحسین مهدویان نکرده باشد. نمی‌خواستیم تکرار و یا کپی «آخرین روزهای زمستان» و یا «ایستاده در غبار» را بسازیم.

نمی‌خواستیم «موقعیت مهدی» کپی «ایستاده در غبار» باشد

* به‌خصوص که هم شما و هم هادی حجازی‌فر از عناصر کلیدی شکل‌گیری روایت «ایستاده در غبار» بودید.

این یکی از بزرگ‌ترین خطرها بود که فیلمی بسازیم که حتی اگر خوب هم شده باشد، بگویند تکرار همان قبلی‌هاست. این اتفاق به‌خصوص به هادی حجازی‌فر حس خوبی نمی‌داد. او در اولین فیلمش می‌خواست خودش را معرفی کند و جنس سینمای مطلوب خودش را نشان دهد. به همین دلیل هم فیلم اول در کارنامه یک فیلمساز بسیار مهم است. از این منظر که این فیلم هم درباره یک فرمانده شهید بود، طبیعتاً مقایسه‌هایی شکل می‌گرفت اما نمی‌خواستیم این کار کپی قبلی‌ها به نظر برسد. به همین دلیل سراغ فضای عاطفی میان کاراکترها رفتیم. محمدحسین در مقام کارگردان، غالباً با یک فاصله از موضوع داستانش را روایت می‌کند. به تعبیری یک سردی در روایت خود دارد که در همین «مرد بازنده» هم به‌رغم آنکه یک فیلم پلیسی است، شاهد این خودداری و خویشتن‌داری هستیم. او خیلی در فیلمسازی وارد جزئیات نمی‌شود. به همین دلیل وقتی با هادی حجازی‌فر صحبت می‌کردیم، دو تصمیم گرفتیم؛ یکی توجه به جزئیات و دیگری نزدیک شدن به آدم‌ها برای خلق لحظه‌های احساسی بیشتر.

اگر مخاطبی با این پیش‌فرض وارد سالن شود که فیلمی درباره فرماندهی مهدی باکری ببیند، طبیعتاً انتظارش برآورده نمی‌شود اما مخاطبی که بدون پیش‌فرض و با کمترین میزان شناخت از مهدی باکری به تماشای فیلم بنشیند، راضی خواهد بود * به همین دلیل کمتر شاهد وجوه فرماندهی مهدی باکری در فیلم هستیم؟ گویی فیلم می‌خواهد یک آدم معمولی را تصویر کند که کارهای بزرگی کرده است.

این سوال بستگی به پیش‌فرض‌های مخاطب دارد، اگر مخاطبی با این پیش‌فرض وارد سالن شود که فیلمی درباره فرماندهی مهدی باکری ببیند، طبیعتاً انتظارش برآورده نمی‌شود اما مخاطبی که بدون پیش‌فرض و با کمترین میزان شناخت از مهدی باکری به تماشای فیلم بنشیند، راضی خواهد بود. چراکه فیلم داستانی خودبسنده دارد. در طول فیلم هم داعیه معرفی کامل و یا ارائه یک پرتره از مهدی یا حمید باکری را هم نداشته‌ایم. ما صرفاً می‌خواستیم داستان دو برادر را روایت کنیم که در اوج علاقه و صمیمیت با هم، عازم مأموریتی می‌شوند و در این مأموریت یکی دیگری را از دست می‌دهد. حالا این برادر نسبت به برادر از دست رفته خود احساس مسئولیت می‌کند.

از این منظر است که می‌گویم این فیلم درباره «خانواده» و مفهوم «برادری» است. درست است که این آدم‌ها در جنگ بوده‌اند و به اندازه نیاز هم به جنگ وارد شده‌ایم اما با توجه به اینکه می‌دانستیم در نسخه سریال به شرایط جنگی خواهیم پرداخت، با خیال راحت‌تری روی این وجه تمرکز کردیم. شاید اگر این روایت نسخه سریالی نداشت، در نسخه سینمایی نمی‌توانستیم تا این اندازه جسورانه عمل کنیم. بالاخره همه می‌گفتند این فیلم «مهدی باکری» است و توقعات بسیاری وجود داشت که به فرماندهی و مدیریت او هم به اندازه کفایت پرداخته شود…

* حتی کاراکتر «حمید باکری» هم باید خیلی پررنگ‌تر از آنچه در نسخه فعلی وجود دارد می‌شد.

بله، هم حمید و هم سایر فرماندهان لشگر عاشورا. ما تصمیم گرفتیم همه این توقعات را به سریال موکول کنیم.

* یعنی نسخه سینمایی علامت سوال‌هایی را درباره مهدی باکری ایجاد می‌کند که قرار است در سریال به آن‌ها پاسخ داده شود؟

نه. منظورم این است که اگر نسخه سریالی وجود نداشت، شاید ما در روایت سینمایی محتاط‌تر می‌شدیم چرا که آن موقع باید به همه توقعات در همین نسخه سینمایی پاسخ می‌دادیم. در حال حاضر این دو اثر، کاملاً از هم مستقل هستند. سریال «عاشورا» و فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» دو اثر مجزا با داستان‌ها و کاراکترهای متفاوت هستند که مخاطب می‌تواند مستقل از هم به تماشای هر دو بنشیند.

ادامه دارد…

برچسب‌ها