پس از گزارشی که محسن رفیقدوست از تخلفات بنی‌صدر به امام خمینی (ره) ارائه کرد، با این‌پاسخ روبرو شد: برای من بنی‌صدر مهم نیست؛ برای من آن ۱۱ میلیون انسانی مهم هستند که به بنی‌صدر رای دادند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: چندی پیش پرونده مرور خاطرات محسن رفیقدوست وزیر سپاه در دوران جنگ تحمیلی و دفاع مقدس را آغاز کردیم که این‌کار براساس مجلدات کتاب «برای تاریخ می‌گویم» اثر سعید علامیان انجام می‌شود. این‌کتاب طی سال‌های گذشته در قالب ۳ جلد توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

خاطرات رفیقدوست از بهمن ۵۷ و بازگشت امام خمینی (ره) به ایران آغاز می‌شود. جلد اول این‌خاطرات با پایان دفاع مقدس و اتمام کار او در وزارت سپاه به پایان می‌رسد. در مطلبی که پیش از این، در این‌پرونده منتشر کردیم، مقطع ورود امام خمینی به تهران و پیروزی انقلاب تا شروع جنگ تحمیلی مرور شد که مطالب مورد اشاره در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است:

* «هویدا خواست دیرتر اعدام شود / امام گفت سوال درباره مرجع تقلید افراد را از گزینش سپاه حذف کنید!»

در ادامه، دومین‌قسمت از پرونده مرور خاطرات محسن رفیقدوست را می‌خوانیم؛

* آیت‌الله طالقانی و مجاهدین خلق

رفیقدوست سال ۱۳۵۴ به زندان افتاد. او در خاطراتش روایت کرده ازجمله افرادی که پیش از انقلاب و در زندان به این‌نتیجه رسیدند که مجاهدین خلق دچار انحراف‌اند، شهید محمدعلی رجایی بود و مبارزه علنی خود را از همان‌مقطع زندان با آن‌ها آغاز کرد. رفیقدوست روایت می‌کند دی‌ماه ۵۷ سران مجاهدین خلق متوجه شدند انقلاب به‌زودی پیروز می‌شود. به همین‌دلیل نزد آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله منتظری رفتند و گفتند «شما که نمی‌توانید مملکت را اداره کنید، به ما بسپارید اداره کنیم.» به گفته رفیقدوست همین‌موضع و گفته مجاهدین باعث شد یقین حاصل شود که این‌گروه دنبال قدرت است نه نجات خلق. راوی کتاب «برای تاریخ می‌گویم» در ماجرای ورود امام خمینی (ره) به ایران و تشکیل کمیته استقبال هم با این‌گروهک مواجهه و درگیری داشت و مانع از حضور افرادشان در کمیته استقبال شد. او روایت کرده: «ظاهرا آن‌ها به پاریس رفته بودند و معلوم نیست چه گفته بودند که از پاریس به کمیته استقبال از امام تلفن شد که حفاظت از حضرت امام را به مجاهدین خلق بدهید. من جلوی این کار ایستادم و نگذاشتم این‌تصمیم علمی بشود. از همان‌جا برای من خط و نشان کشیدند. من بی‌تحملی آن‌ها از نظام را با گوشت و پوست و استخوانم حس می‌کردم؛ لاجوردی حس می‌کرد؛ ما که در زندان با آن‌ها بودیم، حس می‌کردیم.» (صفحه ۷۹)

این‌هشدار باعث شد آیت‌الله طالقانی با احتیاط بیشتری با آن‌ها روبرو شود و به‌مرور مجاهدین خلق را از خانه خود بیرون کند. تعبیر رفیقدوست برای بیرون‌کردن مجاهدین از خانه آیت‌الله طالقانی، «بدون سر و صدا» است. او می‌گوید پس از این‌که تماسش با طالقانی بیشتر شد، نسبت به مجاهدین خلق تغییرنظر داد و آن‌ها هم دور او را خلوت کردند پس از رفت‌وآمدهای گسترده‌ای که مجاهدین خلق با آیت‌الله طالقانی داشتند، دستگیری فرزند وی به‌دلیل عضویت در سازمان مجاهدین خلق و ارتباط تنگاتنگی که سران این‌سازمان با طالقانی برقرار کرده بودند، رفیقدوست به وی گفت به سران و اعضای این‌گروهک اعتماد نکند و آن‌ها را از منزلش بیرون کند. این‌هشدار باعث شد آیت‌الله طالقانی با احتیاط بیشتری با آن‌ها روبرو شود و به‌مرور مجاهدین خلق را از خانه خود بیرون کند. تعبیر رفیقدوست برای بیرون‌کردن مجاهدین از خانه آیت‌الله طالقانی، «بدون سر و صدا» است. او می‌گوید پس از این‌که تماسش با طالقانی بیشتر شد، نسبت به مجاهدین خلق تغییرنظر داد و آن‌ها هم دور او را خلوت کردند.

* تدبیر امام در برخورد با مجاهدین و جمهوری خلق مسلمان

در خاطرات رفیقدوست از فردی به‌نام شیخ غلامرضا زنجانی نام برده شده که همیشه کنار آیت‌الله شریعتمداری حضور داشته و او احتمال می‌دهد این‌شخص عامل ساواک بوده که همه اتفاقات خانه شریعتمداری را به ساواک گزارش می‌کرده است. پس از تشکیل حزب جمهوری اسلامی، آیت‌الله شریعتمداری حزب جمهوری خلق مسلمان را تشکیل داد. نکته و تحلیلی که وزیر سپاه در خاطراتش درباره تأخیر در برخورد با این‌حزب گوشزد کرده، این است که این‌تاخیر ناشی از سیاست مدبرانه امام خمینی (ره) بود که در برخورد با منافقین هم دیده شد و همان‌طور که به مجاهدین خلق فرصت داده شد، به حزب جمهوری خلق مسلمان هم فرصت داده شد.

* اسناد لانه جاسوسی ارتباط گروهک فرقان را با آمریکا تأیید کرد

رفیقدوست در فرازهای دیگری از خاطراتش به گروهک تروریست فرقان اشاره کرده که موفق شدند در سال‌های ابتدایی انقلاب، سپهبد قرنی، مرتضی مطهری، محمد مفتح و محمدمهدی عراقی از سران انقلاب را ترور کنند. راوی کتاب پیش‌رو می‌گوید پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، مدارکی در لانه جاسوسی پیدا شد که ارتباط گروهک فرقان را با سه‌چهار واسطه با آمریکا اثبات می‌کردند. در آن‌اسناد به‌طور دقیق درباره از بین‌بردن سپهبد قرنی، مطهری، عراقی و هاشمی رفسنجانی صحبت شده بود.

راوی کتاب «برای تاریخ می‌گویم» در فرازی از این‌کتاب می‌گوید هنر شهید لاجوردی این بود که غیر از جنایتکاران اصلی گروهک‌ها و معاندان که دست به قتل زده و افرادی را کشته بودند، بسیاری از اعضای این‌گروهک‌ها را تواب کرده و با خود به جبهه برد که برخی از آن‌ها حتی به شهادت رسیدند. نکته‌ای که در این‌فراز کتاب درباره لاجوردی گفته می‌شود، این است که به فرقانی‌ها خوشبین‌تر از لاجوردی بود.

* هرچه منافق می‌گرفتیم آقای لاهوتی آزاد می‌کرد

حسن لاهوتی اشکوری یکی از مبارزان پیش از انقلاب است که پس از پیروزی انقلاب، نماینده مجلس، فرمانده کمیته‌های انقلاب، رئیس سپاه پاسداران و امام‌جمعه رشت شد. پس از دستگیری پسر لاهوتی به‌دلیل همکاری با سازمان مجاهدین خلق، شخص لاهوتی نیز که مشکوک به ارتباط با مجاهدین خلق بود، دستگیر شد. اما پس از چندروز در زندان اوین درگذشت که مرگ او مشکوک گزارش و گفته شد سکته‌اش ناشی از وجود سم در خونش بوده است.

روزهای حضور امام در پاریس، کسینجر گفته بود «اسلامی که ما با شناخت آن، جهان اسلام را در اختیار گرفته بودیم، با اسلامی که این مرد می‌گوید تفاوت دارد. برای مقابله با او باید این‌اسلام را بشناسیم.» به‌هرحال یکی از افرادی که رفیقدوست در خاطراتش به آن‌ها اشاره کرده، لاهوتی است. راوی کتاب «برای تاریخ می‌گویم» روایت کرده زمانی که هنوز درگیری‌های مسلحانه مجاهدین خلق و نیروهای پاسدار انقلاب در خیابان‌های تهران و شهرستان‌ها شروع نشده بود، هرچه منافق و عضو از سامان مجاهدین خلق دستگیر می‌شد، با اصرار لاهوتی آزاد می‌شد.

درباره ضربه‌زدن به گروهک‌ها و معاندان، همان‌طور که اشاره کردیم، رفیقدوست ریشه‌کن‌کردن حزب توده را از افتخارات سپاه و بزرگ‌ترین مورد کارنامه اطلاعات سپاه می‌داند و می‌گوید چنین‌کاری دقیقاً برای چریک‌های فدایی خلق و منافقین هم انجام شد. فرمول موفقی که باعث این‌ریشه‌کن‌شدن‌ها شد، از نظر رفیقدوست، عدم شتاب‌زدگی و تکمیل اطلاعات پرونده‌ها بود.

یکی از جملات مهمی هم که راوی کتاب «برای تاریخ می‌گویم» در باره گروهک و فرقه‌گرایی دارد، این است که روزهای حضور امام خمینی (ره) در پاریس، هنری کسینجر سیاستمدار صهیونیست آمریکایی گفته بود «اسلامی که ما با شناخت آن، جهان اسلام را در اختیار گرفته بودیم، با اسلامی که این مرد (خمینی) می‌گوید تفاوت دارد. برای مقابله با او باید این‌اسلام را بشناسیم.»

* شلوغی‌های کردستان؛ وقتی کلاش سلاح سازمانی سپاه شد

یکی از خاطرات محسن رفیقدوست از روزهای شلوغی و درگیری در کردستان که اوج فعالیت‌های تجزیه‌طلبان غرب کشور پیش از شروع جنگ تحمیلی محسوب می‌شود، درگیری در میدان بزرگ شهر سنندج است. او می‌گوید دو طرف در میدان صف کشیده و هنوز درگیری شروع نشده بود که دموکرات‌ها، پیرمرد ۹۰ ساله‌ای را جلو آورده و یک‌نارنجک ضامن‌کشیده را به دستش دادند. وقتی پیرمرد به وسط دوصف رسید، نارنجک در دستش منفجر شد و به شهادت رسید.

این‌اولین‌خرید سلاح سپاه پاسداران انقلاب بود و از همان‌جا اسلحه کلاشنیکف تبدیل به سلاح سازمانی سپاه شد. با استقبال از این‌سلاح خوشدست و سبک، رفیقدوست برای خرید بیشتر به کشورهای بلوک شرق سفر کرد که طبق روایت او، اولین‌جایی که پاسخ داد، کره شمالی بود رفیقدوست می‌گوید در روزهای بحران کردستان بوده که احساس کرده سهمیه‌ای که ارتش به سپاه می‌دهد، پاسخگوی نیازهای این‌یگان نظامی نیست. در نتیجه به لبنان سفر کرد و از یاسر عرفات، ۵۰۰ قبضه RPG7 و ۲ هزار قبضه AK47 کلاشنیکف خرید. این‌اولین‌خرید سلاح سپاه پاسداران انقلاب بود و از همان‌جا اسلحه کلاشنیکف تبدیل به سلاح سازمانی سپاه شد. با استقبال از این‌سلاح خوشدست و سبک، رفیقدوست برای خرید بیشتر به کشورهای بلوک شرق سفر کرد که طبق روایت او، اولین‌جایی که پاسخ داد، کره شمالی بود. در نتیجه تعدادی کلاشنیکف و آرپی‌جی‌هفت از کره شمالی خریداری شد. دومین‌کشوری هم که پاسخ مثبت داد، بلغارستان بود و پس از آن‌، دو کشور دیگر لهستان و آلمان شرقی به سپاه سلاح فروختند.

راوی کتاب «برای تاریخ می‌گویم» در توضیح چرایی فروش اسلحه توسط این‌کشورها به ایران، می‌گوید کشورمان در آن‌روزها تحریم بود اما این‌کشورها هم به‌دلیل فقری که داشتند، نیازمند پول بودند و به ایران اسلحه می‌فروختند.

* چرا بنی‌صدر رئیس‌جمهور شد؟

رفیقدوست می‌گوید امام خمینی (ره) بنا داشت در انتخابات ریاست‌جمهوری سکوت کرده و اعلام موضع نکند. به‌همین‌دلیل در دوره اول این‌انتخابات هیچ فرد روحانی و معممی برای ریاست‌جمهوری کاندیدا نشد. او روایت کرده امام خمینی (ٰه) این‌گونه می‌پسندید که اعضای جامعه روحانیت در مناصبی قرار بگیرند که در شأن آن‌هاست و در پست‌های اجرایی حضور نداشته باشند. اما پس از شهادت شهید رجایی، امام (ره) به‌ناچار نظر خود را تغییر داد و آیت‌الله خامنه‌ای برای ریاست‌جمهوری ایران کاندیدا شد.

اما جمله مهم رفیقدوست درباره انتخاب ابوالحسن بنی‌صدر به ریاست‌جمهوری از این‌قرار است که قاطبه مردم احساس کردند امام (ره) طرفدار بنی‌صدر است. در حالی‌که این‌گونه نبود. کما این‌که پس از اتفاقاتی که هر روز، بیش از دیروز نقاب بنی‌صدر را کنار می‌زدند، وقتی رفیقدوست مشغول دادن گزارش تخلفات بنی‌صدر به امام (ره) بود، ایشان به او گفت: «برای من بنی‌صدر مهم نیست؛ برای من آن ۱۱ میلیون انسانی مهم هستند که به بنی‌صدر رأی دادند.» به گفته رفیقدوست، امام (ره) در این‌گفتگو سه‌بار این‌مطلب را تکرار کرد: «مطمئن باشید روزی که بفهمم آن‌ها رای‌شان را پس گرفتند، من هم هرچه به او دادم، پس می‌گیرم.»

* بنی‌صدر مسئول شهادت فرمانده سپاه یزد است

پس از ناکامی آمریکا در عملیات طبس که برای نجات گروگان‌های آمریکایی لانه جاسوسی طراحی شده بود، تعدادی از هلی‌کوپترها و لوازم نظامی آمریکا در صحرای طبس باقی ماند که محمد منتظرقائم فرمانده سپاه یزد مسئول حفاظت از این‌ادوات را عهده‌دار شد. منتظرقائم و گروهش اولین‌افرادی بودند که پس از سانحه و ناکامی آمریکایی‌ها، خود را به طبس رساندند. رفیقدوست ضمن روایت این‌خاطره و تاکید بر این‌نکته که «ما از ابتدای ریاست‌جمهوری بنی‌صدر معتقد بودیم این‌آدم مأموریت داشته»، می‌گوید بنی‌صدر به‌عنوان فرمانده کل قوا به نیروی هوایی دستور داد طبس و ادوات به‌جا مانده آمریکایی‌ها را بمباران کند.

رفیقدوست ضمن روایت این‌خاطره و تاکید بر این‌نکته که «ما از ابتدای ریاست‌جمهوری بنی‌صدر معتقد بودیم این‌آدم مأموریت داشته»، می‌گوید بنی‌صدر به‌عنوان فرمانده کل قوا به نیروی هوایی دستور داد طبس و ادوات به‌جا مانده آمریکایی‌ها را بمباران کند. صدور این‌دستور برای کمک به آمریکا بود. چون اگر بمباران نیروهای سپاه در آن‌منطقه انجام نمی‌شد، اسامی جاسوسان، عوامل و نشانی خانه‌های اطراف امجدیه و سرنخ‌های ماجرا گم نمی‌شدند رفیقدوست روایت می‌کند صدور این‌دستور برای کمک به آمریکا بود. چون اگر بمباران نیروهای سپاه در آن‌منطقه انجام نمی‌شد، اسامی جاسوسان، عوامل و نشانی خانه‌های اطراف امجدیه و سرنخ‌های ماجرا گم نمی‌شدند. او پس از ماجرای طبس و شهادت محمد منتظرقائم، مأمور شد دو تا دوازده خانه از خانه‌های بنیاد مستضعفان را که بیشتر در شمال تهران و مناطقی قرار داشتند که امکان حمله نظامی به آن‌ها وجود نداشت، برای انتقال گروگان‌ها از لانه جاسوسی آماده کند.

یکی از افرادی که از فرماندهان سپاه هم بوده و به‌عنوان دوستان بنی‌صدر در خاطرات رفیقدوست به او اشاره شده، عباس آقازمانی یا ابوشریف است. رفیقدوست می‌گوید بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف ابوشریف، جاه‌طلبی‌اش بود که موجب شد زمانی‌که بنی‌صدر به او توجه کرد، جذب او شود. همچنین همین‌جاه‌طلبی ابوشریف بوده که باعث شد طرفدارانش در سپاه کاهش پیدا کنند.

* وقتی رفیقدوست جلوی ماشین بنی‌صدر دراز کشید

طبق روایت رفیقدوست، کار او در روزهای ابتدای جنگ این بود که به کمیته‌های تهران رفته و با خواهش و تمنا اسلحه بگیرد. همچنین طبق قرار از پیش‌تعیین‌شده، سهمیه مشخصی از ارتش دریافت کند که این‌سهمیه با شروع جنگ قطع شد. این‌کارها و واردات اسلحه به‌مرور نظم و ترتیب پیدا کرد. در همان‌روزها بود که بنی‌صدر جمله معروف خود را که «زمین می‌دهیم و زمان می‌خریم» درباره واگذاری و عقب‌نشینی از خاک خودی را مقابل صدام مطرح کرد. رفیقدوست می‌گوید مشخص بود که این‌جمله به‌معنای سقوط خرمشهر و آبادان است. همچنین وقتی ارتشی که سازمانش از هم پاشیده، به افسران خود حکم کند به شهر خود رفته و آن‌جا خدمت کنند، خلاف قانون همه سازمان‌های نظامی دنیاست.

در ادامه ماجراهای آن‌روزها، یوسف کلاهدوز از فرماندهان سپاه از رفیقدوست درخواست تهیه اسلحه کرد. رفیقدوست هم به پادگان دزفول که بنی‌صدر در آن حضور داشت رفت و درخواست تحویل ۱۰۰۰ قبضه اسلحه G3 را از تسلیحات ارتش مطرح کرد. او پاسخ بنی‌صدر را این‌گونه روایت می‌کند:

«نگاهی به من کرد و گفت: برو از ارباب‌هایت بگیر. گفتم ارباب‌های من که هستند؟ گفت: از هاشمی، خامنه‌ای و بهشتی بگیر. گفتم آن‌ها ارباب‌های من هستند ولی اسلحه ندارند. اسلحه دست توست. گفت نمی‌دهم برو!»

این‌پاسخ باعث شد رفیقدوست جلوی ماشین بنی‌صدر و زیر لاستیک جلو دراز بکشد تا بنی‌صدر به‌ناچار برای خروج از پادگان از روی او عبور کند. این‌رفتار باعث شد بنی‌صدر دستور تحویل ۱۰۰۰ قبضه ژ ۳ را به رفیقدوست صادر کند. اما راوی ماجرا می‌گوید صدور این‌دستور، یک‌کار ظاهری بود. چون وقتی یک‌سره از دزفول تا اراک رانندگی کرد و خود را به اداره تسلیحات ارتش رساند، مطلع شد بنی‌صدر پس از نوشتن دستور، تلگراف زده و دستور داده از تحویل اسلحه‌ها به او خودداری شود. در نتیجه رفیقدوست همراه با حسین میرزایی از مسئولان ترابری سپاه با حضور چند فرد مسلح دیگر، خود به انبار تسلیحات ارتش رفت و درهای انبار را باز کرد که البته با مقاومت و امتناعی از جانب نیروهای ارتش روبرو نشد. همچنین به‌جای ۱۰۰۰ قبضه، ۳ هزار قبضه و ۳۰۰ تیربار برداشته و با خود برد. به این‌ترتیب هزار قبضه از این‌محموله برای شهید کلاهدوز فرستاده شد و باقی به انبارهای سپاه منتقل شد.

رفیقدوست می‌گوید چون با ارتشی‌ها دوست بوده و رابطه نزدیکی داشته، به‌راحتی بنی‌صدر و دستوراتش را دور می‌زده است: «همان‌قدر که به محسن رضایی نزدیک بودم، به صیاد شیرازی نزدیک می‌شدم. با آبشناسان و اکثر فرماندهان ارتش هم دوست بودم.» (صفحه ۱۵۹)

* دولت موقت و بازرگان

به‌جز گروهک‌های معاند و بنی‌صدر، رفیقدوست در خاطراتش به مهندس مهدی بازرگان و دولت موقت هم پرداخته است. یکی از اشارات او ارتباط بین کودتای نقاب در پایگاه سوم شکاری همدان و دولت بازرگان است. او روایت کرده: «همین‌هایی که می‌خواستند در پایگاه نوژه همدان کودتا بکنند، اقرار کرده بودند ما در زمان دولت موقت با آمریکایی‌ها تماس گرفتیم و آمادگی خودمان را برای کودتا اعلام کردیم. آمریکایی‌ها پاسخ دادند که نیازی نیست، دولت موقت در مسیری که آن‌ها می‌خواهند می‌رود. بعد از فتح لانه جاسوسی و استعفای دولت موقت، آمریکایی‌ها با ما تماس گرفتند و از ما خواستند کارمان را شروع کنیم. همه کارها را هم آماده کرده بودند.» (صفحه ۱۲۶)

در دولت بازرگان، وقتی تیمسار مدنی دستور داد هر افسر ارتشی به شهر خود برود و مدت سربازی یک‌سال تعیین شد، پادگان‌ها خالی شدند و بلای بزرگی سر ارتش آمد که در پی آن، امام دستور داد پادگان‌ها پر شوند نکته دیگری که رفیقدوست به آن اشاره می‌کند، این است که پیش از شروع رسمی جنگ، آمریکا و اعراب منطقه، کاملاً از شروع جنگ آگاه بودند. اما در دولت بازرگان، وقتی تیمسار مدنی دستور داد هر افسر ارتشی به شهر خود برود و مدت سربازی یک‌سال تعیین شد، پادگان‌ها به‌طور ناگهانی خالی شدند و بلای بزرگی سر ارتش آمد که در پی آن، امام (ره) دستور داد پادگان‌ها پر شوند.

درباره شرایط دهه شصت و جولان گروهک‌ها، بد نیست به این‌گفته رفیقدوست در خاطراتش هم اشاره کنیم که آمریکا در آن‌برهه، بیش از ۶۰ گروهک معاند با جمهوری اسلامی ایران ساخته و به دولت موقت بازرگان دل خوش کرده بود که همان‌طور که اشاره شد، با شکست‌خوردن کودتای نقاب بود که آمریکا وارد مرحله بعدی اقدامات خصمانه خود با ایران شد.

همان‌طور که در قسمت ابتدایی این‌پرونده اشاره کردیم، در فرازی از خاطرات رفیقدوست به این‌مساله هم اشاره شده که امام خمینی (ره) روز ۳۰ بهمن ۶۶ در نامه‌ای به علی‌اکبر محتشمی‌پور وزیر وقت کشور، مجاهدین خلق را فرزندان مهندس بازرگان خوانده و نهضت آزادی را مردود اعلام کرد.

ادامه دارد...

برچسب‌ها