کتاب «هنر مردن» دربرگیرنده دو سخنرانی پل موران درباره مرگ، خودکشی و حضورشان در ادبیات اروپاست.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: ترجمه کتاب «هنر مردن» نوشته پل موران نویسنده فرانسوی اردیبهشت امسال توسط نشر مرکز به بازار نشر عرضه شد. این نویسنده از جمله مولفان قرن نوزدهم فرانسه است که این روزها، نامِ چندانی از او باقی نمانده و به یاد آورده نمی‌شود. شاید یکی از دلایلش نژادپرست یا ضدیهودی بودن این نویسنده باشد اما به هرحال، و طبق دلایلی که بابک احمدی هم در مقدمه ترجمه فارسی این کتاب بررسی کرده، مسائل ادبی و موضوعات مرتبط هم در این فراموشی دخیل بوده است.

«هنر مردن» اثر داستانی نیست. همان‌طور که از حال و هوای عنوان اثر هم می‌توان حدس زد، این کتاب یک اثر نظری و متن پیاده‌شده دو سخنرانی موران درباره مرگ و واکنش‌های ادبی به این پدیده مهم زندگی بشری است. نویسنده مطالب این کتاب بر این عقیده است که «هیچ غریزه‌ای متعصبانه‌تر از میل به زندگی نیست.» تفسیری که احمدی در مقدمه‌اش بر کتاب دارد این است که موران در این کتاب و در مقاله مرگ، تلاش داشته برداشت‌های یونانی و رومی از مرگ را مقابل برداشت مسیحی از این مساله که تا امروز هم پایدار مانده، قرار دهد و در واقع به‌گونه‌ای به اصل و اساس اندیشه‌های مونتنی فیلسوف مشهور فرانسوی بازگشت داشته باشد.

ترجمه دو مقاله این کتاب یعنی «هنر مردن» و «خودکشی در ادبیات» توسط اصغر نوری انجام شده و ترجمه خوب و روانی هم صورت گرفته است. موران در این کتاب، ابتدا با مرگ شروع می‌کند، به دیدگاه‌های شرقی و غربی درباره آن می‌رسد و سپس مساله خودکشی را پیش می‌کشد. ورود مساله خودکشی به بحث هم به دلیل بررسی‌هایش از مکتب رمانتیسم است. چون دو سخنرانی کتاب که نسخه مکتوب‌شان پیش روی‌مان قرار گرفته در سال ۱۹۳۲ به بهانه صدسالگی رمانتیسم ایراد شده‌اند. موران می‌نویسد: «می‌گویند موقع غرق‌شدن همه زندگی آدم از جلوی چشمش می‌گذرد. دلم می‌خواهد این ویژگی را به همه مرگ‌ها نسبت دهم و این‌طور فرض کنم که آخرین لحظه هوشیاری ما کل زندگی‌مان را در خود دارد و به‌طور فشرده و خلاصه در یک کلمه به زبان می‌آید.» (صفحه ۵۰)

تذکر یک نکته پیش از ورود به بحث‌های اصلی این نوشتار، لازم است و آن این‌که لفظ رمانتیک که وارد ادبیات عامیانه فارسی شده و در زبان عموم به معنای احساسی و عاطفی‌بودن است، چندان از معنای اصلی و خاستگاه غربی آن دور نیست اما معنای دقیقی نیست. آن‌چه از مکتب رمانتیک و آثارش در این نوشتار و البته نوشتارهای تخصصی مد نظر است، مولفه‌های اصلی این مکتب از جمله درون‌گرایی و اولویت خواسته‌های فرد بر اجتماع است.

تقابل مرگ‌اندیشی انسان باستان و انسان مدرن از دید پل موران

پل موران متولد سال ۱۸۸۸ و درگذشته به سال ۱۹۷۶ است. بنابراین رشد سریع تکنولوژی و پیشرفت‌های شتابزده انسان غربی را دیده است. او بر این باور بود که دنیای مدرن عجول است. مقایسه‌اش درباره انسان مدرن و انسان باستانی (در این کتاب) به مقوله مرگ و خودکشی‌ خلاصه می‌شود. از نظر او انسان باستان به هنر مردن آراسته بود اما انسان مدرن از چنین هنری بی‌خبر است. یعنی موران، مردن را هنری می‌دانست که قدیمی‌ها آن را داشتند ولی هم‌عصرانش یعنی انسان قرن نوزده و بیست ندارد. بحث‌اش هم بر سر دوست‌داشتن یا نداشتن مرگ نیست بلکه بحث‌اش در ابتدای گفتار، مساله پذیرش مرگ است. یعنی انسان‌ دوران قدیم، مرگ را به‌عنوان امری مسلم و طبیعی پذیرفته و با آن کنار آمده بود اما انسان مدرن نه. در این میان، موران فلسفه و نوع دیدگاه انسان باستان را یکی از دلایل داشتن چنین نظرگاهی می‌داند که به مرور پس از قرون وسطی کمرنگ شد و جایش را به ترس از مردن داد. در صفحه ۴۲ کتاب پیشِ رو می‌خوانیم: «قرون وسطی آکنده است از این ترس از مردن که با ترس از دوزخی‌شدن شدت یافته است.» آن‌طور که در دو مقاله پل موران می‌خوانیم، چنین ترسی ظاهرا با آمدن مکتب رمانتیسم و آثاری که رمانتیک‌ها عرضه کردند، قاره اروپا را ترک کرد که در ادامه مطلب، بیشتر به آن خواهیم پرداخت.

موران در سخنرانی یا مقاله‌اش «هنر مردن» از ضمیر جمع «ما» استفاده کرده که طبیعتا منظورش انسان مدرن و اروپاییِ قرن نوزدهم است و می‌گوید «ما یقین علمی و معنای آخرت را از دست داده‌ایم.» او همچنین بر این عقیده است که همین «ما» مثل اجدادش هیچ جواب حاضر و آماده‌ای برای مساله مرگ ندارد. در همین چند سطری که این مفاهیم در حال بیان هستند، می‌توان اندیشه مرگ‌اندیشان موران را مشاهده کرد که با یک سوال مهم خود را به رخ می‌کشد: «ما اسیران جنون زندگی سریع، آیا دلواپس مرگ نیستیم؟»

اولین نکته‌ای که در مطالعه مقاله «هنر مردن» جلب توجه می‌کند، از همان سطور و صفحات اولیه استخراج می‌شود و این است که مفهوم مرگ در دوره و زمانه‌ای که این سخنرانی در حال ایراد بوده، ظاهرا لُوْس شده بوده است. موران می‌گوید «انسان‌های بزرگ ما تقریبا همگی به روشی یکسان می‌میرند، همراه با کلماتی آن‌قدر مشابه که انگار از تاریخ‌نگاران پرهیزگارشان به امانت گرفته‌اند.» او همچنین بر این باور است که اگر لحظه مواجهه با مرگ را به عنوان یک لحظه رسمی به یاد بیاوریم، می‌بینیم که همیشه حرف‌ها و جملات کلیشه‌ای به خاطرمان می‌آید.

دومین نکته‌ای هم که در مطالعه این مقاله محسوس است، این است که موران مرگ شرقی را مشابه با مرگ غربیان دوران باستان می‌داند و این‌دو را در جبهه‌ای مقابل مرگ‌های امروزی غربی‌ها قرار می‌دهد؛ یعنی مرگ همان انسان مدرنی که عجول است. «انسان‌های شرقی هم این خویشتن‌داری و فروتنی والا را از خود نشان‌ داده‌اند.» البته او در این راه از شرقی‌های باستانی مانند فرزند کنفوسیوس مثال زده بنابراین شاید نظرش شرقی‌های دوران مدرن نباشد و در کل مرگ مطلوبش همان مرگ مردمان دوران باستان باشد؛ چه در شرق عالم چه در غرب.

گذشته و فلسفه خودکشیِ موردنظر موران

بحث بعدی پل موران، خودکشی در ادبیات است و مقاله دوم هم همین عنوان را دارد. او در این مقاله یا سخنرانی به‌دنبال بررسی خودکشی‌هایی نیست که به‌خاطر ورشکستگی یا ناکامی عشقی و بیماری انجام می‌شوند بلکه تاکید دارد که بحث‌اش درباره خودکشی‌هایی است که به دلایل انسانی یا اخلاقی انجام می‌شوند. با طرح این مساله و تاکید بر آن، مولف به سراغ مقوله خودکشی رمانتیک می‌رود و اشاره دارد که این نوع از خودکشی از صد سال پیش (صدسال پیش از ۱۹۳۲) باب شده است: «این‌شکل از خودکشی صدسال پیش باب شد، در زمان امپراتوری اول از رواج افتاد و بعد از جنگ دوباره باب شد.» (صفحه ۵۷) موران این نوع خودکشی را عاری از انگیزه‌های مادی، بدون‌طمع، کاملا انسانی، متخص انسان و مایه مباهات او می‌داند. نکته مهم در این نوشتار و یادداشت که درباره کتاب «هنر مردن» پل موران پیش رو داریم، این است که توجه کنیم موران در جهت تقبیح یا تحسین خودکشی رمانتیک مطلب ننوشته بلکه بیشتر به چشم یک پدیده فلسفی و ادبی به آن نگاه کرده است. بنابراین برای نقد این نوشتار یا کتاب موران لزومی به پیش‌کشیدن بحث‌های اخلاقی و دینی و تقبیح موران به‌وسیله آن‌ها نیست چون او خود به این مسائل اشاره کرده است. به عنوان مثال با کمکی که از لئون بلوآ نویسنده فرانسوی گرفته، جمله‌ای از او نقل کرده و می‌نویسد: «هیچ‌کس به مرگ اعتقاد ندارد.» و در تکمیل این جمله بلوآ اضافه می‌کند «و کسانی که خودکشی می‌کنند، کمتر از هرکس دیگر.»

این نویسنده فرانسوی معتقد است درباره خودکشی دو دیدگاه وجود دارد؛ دیدگاه جامعه و فرد. هر دو دیدگاه هم در دوران باستان وجود داشته است. از همین‌جاست که می‌توان به مقولات مربوط به مکتب رمانتیک توجه داشت چون رمانتیک مکتب درون‌گرایی یا فردگرایی است. اما پیش از رسیدن به بحث رمانتیک‌ها و تاثیر آثارشان در گسترش خودکشی در اروپا، موران یک سابقه تاریخی فلسفی را درباره پدیده خودکشی آورده و به نظرگاه مکتب رواقی‌گری در این باره اشاره می‌کند؛ این‌که رواقیان، خودکشی را می‌ستودند چون آن را تحقیر بزرگ‌منشانه زندگی می‌دانستند و یا رومی‌ها هم آیین قابل احترامی برای این کار در نظر می‌گرفتند. اما یهودیان به عنوان یک جرم به آن نگاه می‌کردند و برایش مجازات در نظر می‌گرفتند. مردگانی که با خودکشی از دنیا رفته بودند، توسط یهودیان به خاک سپرده نمی‌شدند چون لیاقتش را نداشتند. این دیدگاه در کلیسای کاتولیک هم که خودکشی را حرام می‌داند، وجود داشته است. سنت آگوستین هم جمله جالبی داشته به این ترتیب که: «مسلما آن هنگام که خود را می‌کشیم، یک انسان را می‌کشیم.» توماس آکوئیناس روحانی و قدیس مشهور قرون وسطایی هم جرم خودکشی را سنگین‌تر از ارتکاب قتل یک انسان دیگر می‌دانسته است. موران به این واقعیت هم اشاره دارد که در قرون وسطی، حتی جسد فرد خودکشی‌کرده را هم به محکمه می‌کشیدند. سن مارک دو ژیراردن هم جایی نوشته که «خودکشی بیماری باریک‌بینان و فیلسوفان است.»

ورود خودکشی به فضای ادبیات

گذشته از تاریخچه‌هایی که موران ارائه می‌کند، وقتی نوبت به اظهار نظر شخصی‌اش در سخنرانی می‌رسد، می‌گوید «خودکشی در دوره‌هایی رایج است که انسان احساس خوشبختی می‌کند. طی دوران سیاه قرون وسطی خودکشی امری نادر بود، همین‌طور در روستاها که زندگی درشان بسیار دشوار است.» او در سخنرانی‌اش خودکشی را عموما همراه با رفاه و لذت می‌داند؛ ویژه پس از قرن هجدهم. طی همین قرن هم بوده که واژه خودکشی در فرانسه ساخته و در سال ۱۷۷۹ به لغت‌نامه فرهنگستان این کشور راه پیدا کرده است. به‌هرحال موران بحث‌اش را به‌ این‌جا می‌رساند که موج رمانتیسم که هنوز آن «ما»ی اروپایی را با خود می‌بَرَد و اروپا را در بر گرفته، به فردگرایی، منابع و حقوق فرد در برابر حقوق اجتماع برتری داد. یعنی اگر در قرون وسطی منافع جامعه بر منفعت فرد ارجحیت داشت، با تولد رمانتیسم و تاثیرگذاری‌اش با رمان‌های این مکتب، دیگر فرد است منافعش در اولویت قرار گرفته و پس از آن است که خودکشی‌های رمانتیک خود را نشان می‌دهند. تا پیش از آن، خودکشی امری نادر و اشرافی بوده اما با آمدن رمانتیسم، به پدیده‌ای رایج، راحت و زاییده دموکراسی بدل شد و به ادبیات هم نفوذ کرد. بنابراین یک نتیجه‌گیری که از بحث موران می‌توان داشت، این است که ورود خودکشی به ادبیات، از زمان رمانتیک‌ها بوده است.

اگر سَرَکی به سطور و صفحات پایانی کتاب «هنر مردن» بزنیم، می‌توانیم برخی از توصیفاتی را که پل موران برای خودکشی به‌کار می‌برد، این‌چنین مشاهده کنیم: «بیماری دوره‌ای عصرهای اشباع‌شده، آشفته و دلزده» یا «این تهیِ تحمل‌ناپذیر» و در کنارشان تعبیرِ «این شهوت مالیخولیا» که از اواخر قرن هجده، همان «ما»ی اروپایی را درگیر خود کرده و حتی با چیزهایی مثل عشق به طبیعت، ایمان به نوعی خداباوری مبهم و امید به زندگی تازه و پناه‌بردن به نواحی وحشی و طبیعت هم زیباتر نمی‌شود.

موران در بخشی از مطلب خود نمونه‌هایی از خودکشی‌های رمانتیک را در جهان ادبیات مثال زده و کمی درباره‌شان شرح و تفسیر می‌آورد. نظر او این است که این‌خودکشی‌ها، همگی خودکشی واقعی‌اند. در انجام‌شان خون جاری شده و با این وجود، از جنس ادبیات هستند. دلیلی که برای چنین ادعایی مطرح می‌کند، یعنی ادبی‌بودن این خودکشی‌ها، تاثیری است که ابتدا پذیرفته و سپس، بعد از خود به جا گذاشته‌اند.

علاوه‌بر درون‌گرایی و سیر انفسی، رمانتیسم این ویژگی را هم دارد که به سمت آداب و رسوم گذشته هجمه داشته باشد. به تعبیر پل موران رمانتیسم این کار را امکان‌پذیر می‌کند. شخصیت‌های شوم و ناسازگار با هنجارهای جامعه می‌آفریند و به نسل جوان عرضه می‌کند. تحسین‌کنندگان آثار رمانتیک و همان‌هایی که تحت تاثیر کتاب‌های این مکتب قرار می‌گرفتند، نسل‌هایی بودند که فرسوده، سرخورده و رمق‌باخته از جنگ‌های ناپلئونی در اروپا بودند. این نسل‌ها شخصیت‌های آثار رمانتیک را تحسین کرده و تحت تاثیرشان قرار گرفتند؛ تا جایی‌که مرگ خودخواسته یا همان خودکشی را انتخاب کردند.

پل موران در فرازی از مقاله دوم کتاب «هنر مردن» تیر خلاص را می‌زند و موضع مستقیم خود را در قبال مساله خودکشی و مکتب رمانتیسم بیان می‌کند. از نظر او تباه‌شدن انسان‌ها به واسطه کتاب، یکی از نشانه‌های رمانتیسم است. او می‌نویسد: «امروزه ادبیات و زندگی وابستگی متقابل دارند، در هم عمیقا تاثیر می‌گذارند. تباه‌شدن انسان‌ها به واسطه کتاب‌ها نشانه رمانتیسم است.» (صفحه ۸۹) به‌ این‌ترتیب و با نظری که پل موران دارد، مخاطبی که رمان‌های رمانتیک را می‌خواند، عمیقا شبیه نشانه‌هایی می‌شود که قهرمانان این آثار دارند. طبق نظری که این نویسنده دارد، به دلیل انتشار آثار ادبی رمانتیک‌ها، بدبینی و مالیخولیا در اروپا رواج پیدا کرد که می‌توان ثمراتش را در نسل‌های بعدی بین نویسنده‌ها و متفکرانی چون آمیل، شوپنهاور، ناتورالیست‌ها، بارِس و بالاخره نویسندگان معاصر مشاهده کرد.

آبروداری ناتورالیست‌ها

موران معتقد است ورود و پرورش مفهوم خودکشی در ادبیات کار رمانتیک‌ها بوده اما یک نویسنده ناتورالیست‌ هم بوده که توانسته حق این سوژه را در رمان خود ادا کند. منظورش گوستاو فلوبر و رمان «مادام بووآری» است. به این ترتیب او در فرازی از مطلب خود، خودکشی ناتورالیستی مادام بووآری را مقابل خودکشی‌های رمانتیک قرار می‌دهد.

مولف کتاب «هنر مردن» در صفحه ۷۳، داستایفسکی را پدر ادبیات معاصر می‌داند. دلیلش هم این است که هیچ‌چیز داستایفسکی تصنعی و ریاکارانه نیست، رقت دروغین برنمی‌انگیزد و همه‌چیزش اصیل بوده و به کُنه می‌رود. بنابراین برای فهمیدن خودکشی امروز، یعنی خودکشی ناب، باید به داستایفسکی رجوع کرد.

جمع‌بندی بحثی که موران درباره رمانتیک‌ها دارد، این است که قهرمان رمان نویسنده‌ای چون پیر دریو لا روشل خودش را می‌کشد تا نمیرد. بنابراین خودکشی‌ای که این شخصیت‌ها به آن دست می‌زنند، برای جاودانگی است. از نظر او خودکشی یک عمل است، عمل کسانی که نتوانسته‌اند اعمال دیگر را به انجام برسانند.

برچسب‌ها