به گزارش خبرنگار مهر، نادیا مفتونی (زاده ۲۴ دی ۱۳۴۴ در تهران)، نمایشنامهنویس، نقاش، پژوهشگر فلسفه و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران است. او با رتبه دانشیار به تدریس در دانشکده الهیات و معارف اسلامی میپردازد. شهرت وی در زمینه علمی به دلیل احیای فلسفه هنر فارابی، تبیین فلسفه علم حکمای مسلمان و استخراج مباحثی جدید از حکمت اشراق شهاب الدین سهروردی است. مفتونی از دانشجویان ممتاز دانشگاه تهران بود و در مدت سه سال دوره کارشناسی، در مدت یک سال دوره کارشناسی ارشد و در مدت سه سال هم دوره دکتری تخصصی را به پایان بردهاست. او اکنون عضو هیئت علمی دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران است که به عنوان پژوهشگر پیشکسوت (Senior Research Scholar) در دانشکده حقوق دانشگاه ییل (Yale) نیز فعالیت دارد.
*در ایام نوروز سال ۱۴۰۰ هستیم. این ایام معمولاً به دید و بازدید اقوام و دوستان می گذشت. الان با وجود فضای کرونایی این ایام را چگونه می گذرانید؟
در آستانه دومین نوروز کرونایی قرار داریم که از جهت همه اندوه هایی که برای بشریت به همراه داشته، غم انگیز است، اما از جهت فضای شخصی و تجربه خودم که شما سوال فرمودید، مثلاً دید و بازدید و مهمانی و این امور، اینها در زندگی ما همواره به سبک قرنطینه بوده و تغییری نکرده است. به قول همسرم جناب نوری که جانباز انقلاب هستند، ما همیشه همین طوری زندگی می کردیم و در قرنطینه سرگرم کار هنری و علمی بوده ایم!
* امسال چه کتابهایی خوانده اید و مردم را به خواندن چه کتابهایی تشویق می کنید؟
این سالی که بین دو نوروز کرونایی قرار داشت، شاید به علت گرایشی که به سوی ارتباطات اینترنتی رخ داد، به توفیق الهی برای دانشکده الهیات اتفاقات جهانی منحصر بفرد داشتیم که مطالعات امسال من به آنها مرتبط بود. باید آثار مرتبط با وبینارهای مشترک با دانشگاه ییل و هاروارد و استنفورد و پتسبرگ را مطالعه می کردم، البته این مطالعات صرفاً مطالعه کتاب نبود؛ مثلاً تماشا و مطالعه و تحلیل فیلمهای مستند مربوط به وبینار فلسفه زندگی بخشی از مطالعاتم بود یا تماشای فیلمهای مربوط به وبینار فلسفه سینما.
اما برای خوانندگان عزیز توصیه به خواندن کتاب خاصی ندارم. واقعاً هر کتابی ارزش یک بار خواندن را ندارد. مگر ما چقدر عمر داریم که بتوانیم هر کتابی را یکبار بخوانیم؟ پس هر کسی با توجه به تخصص و برنامه علمی یا برنامه زندگی خودش باید برنامه مطالعه خودش را تنظیم کند. توصیه مطالعاتی و سیر مطالعاتی را هم انسان می تواند از کسی بگیرد که به برنامه زندگی و توانمندیها و نیازهایش اشراف دارد.
اما یک نکته را در مورد خودم می توانم عرض کنم. من همواره با مطالعه به معنای رشد علمی و یادگیری زنده تر شده ام، حتی وقتی درسی را تدریس می کنم باید به نحوی برنامه ریزی کنم که خودم هم در حال یادگیری باشم. نکات جدید، زوایای نو، نگاهی انتقادی، به هر حال نوعی یادگیری در ضمن یاددهی برای من باید رخ بدهد. در غیر این صورت معلمی یکنواخت و ملال آور خواهد بود.
بزرگترین کاری که پیش رو داریم مخاطب شناسی است که البته یک کلمه است ولی هزار راه نرفته در آن نهفته است که موجب تضییع سرمایه ها و بودجه های این مملکت در عرصه های فرهنگی و هنری شده است
*این کارهای بین المللی شما به شکلی صدور فرهنگ و انقلاب ماست، در این زمینه چقدر موفق بودیم؟
اجازه دهید برای محصولات و تولیدات فکری، بزنم به صحرای کربلا. شما داغ دل ما را تازه کردید! البته ما از اول انقلاب تا حالا بسیار تولیدات فرهنگی و فکری داشته ایم به معانی مختلف که باید آنها را از هم تفکیک کنیم و احکام آنها را از هم جدا کنیم. اما بخش وسیعی از این تولیدات عاری از مخاطب شناسی است. ببینید؛ اگر رایزنیهای فرهنگی ما و سازمانها و نهادهای مشابه، همان محصول فکری را که مخاطب داخلی یا مخاطب ما در فلان کشور همسایه می پسندد به انگلیسی یا فرانسه یا سایر زبانهای اروپایی ترجمه کنند، معمولاً مجبور می شوند آنها را در میان زباله ها معدوم کنند. من نمی خواهم در اینجا به خاطراتی که در این باره دارم و چیزهایی که با چشم خود دیده ام اشاره کنم و برای برخی بزرگواران مشکل ایجاد کنم!
با ترجمه هایی از این دست که عاری از کمترین مخاطب شناسی و فهم متقابل است، قدمی برداشته نمی شود و کاری به پیش نمی رود. بزرگترین کاری که پیش رو داریم مخاطب شناسی است که البته یک کلمه است ولی هزار راه نرفته در آن نهفته است که موجب تضییع سرمایه ها و بودجه های این مملکت در عرصه های فرهنگی و هنری شده است. با یکی از عزیزان دغدغه مند در این خصوص صحبت میکردیم که البته اهل طنز هم هستند. گفتند امام صادق (علیه السلام) فرمود خدا را شکر که دشمنان ما را از احمقها قرار داد. ما چقدر خدا را شکر کنیم که دوستانمان را هم از احمقها قرار داد!
*در این زمینه استقبال جهانی وجود دارد؟
آری؛ در حوزه الهیات و علوم انسانی گوش شنوا در همه جای جهان یافت می شود. ما خودمان نیاز به مخاطب شناسی داریم و شاید بتوانیم بگوییم بزرگترین مشکل ما همین است که ارزیابی دقیق یا حتی یک ارزیابی حدودی و تقریبی از مخاطبان خود نداریم. می گوییم همه علوم انسانی و بهترین معارف و حقایق، در قرآن و احادیث شریفه خودمان وجود دارد. اما همچون قرآنی که در خانه ای بر سر طاقچه خاک می خورد و کسی آن را باز نمی کند و نمی خواند، این علوم و معارفی که در قرآن وجود دارد ظهور و بروزی نمی یابد و بالفعل نمی شود. همانجا در قرآن هست ولی در ما نیست و باید در ما تحقق یابد. لذا اینکه حقیقت علوم انسانی در قرآن هست، در واقع جمله ای برای رفع تکلیف شده و توجیه رایجی برای تنبلی ها و درس نخواندن ها و یاد نگرفتن علوم و معارف گوناگونی که با علوم انسانی و اجتماعی و سیاسی و هنر مرتبط هستند.
*شما برای حضور در عرصه جهانی چه کارهایی انجام دادید؟
من در هر حوزه ای که توان ورود داشتم، دست روی چهره های شماره یک آن حوزه گذاشتم و به آدمهای درجه پایین تر قانع نشدم. از این میان می توانم به این چهره ها اشاره کنم: بروس اکرمن از مدرسه حقوق دانشگاه ییل، دادلی اندرو که بنیانگذار رشته مطالعات فیلم و تاریخ مجسم مطالعات فیلم است، راب ماس که مدیر گروه هنر و فیلم و مطالعات تصویر دانشگاه هاروارد است و خودش هم مستندساز مهمی است، دیمیتری گوتاس که چهره شاخص مطالعات اسلامی است، و آلن وود که کانت شناس برجسته دانشگاه استنفورد است. مطالعات و تحقیقات ما برای این افراد و دانشگاه ها جذاب و دارای اهمیت بود.
همیشه می توان گفت هنر نزد ایرانیان است و بس! علوم اسلامی و انسانی در انحصار ما است و بس! ولی خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران
*یعنی الآن می توانیم بگوییم دانشکده الهیات دانشگاه تهران برای ییل و هاروارد و استفورد حرف دارد؟
بله! همیشه می توان گفت هنر نزد ایرانیان است و بس! علوم اسلامی و انسانی در انحصار ما است و بس! ولی خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران. یعنی افراد مهمترین محافل علمی دنیا بگویند این نظریه چقدر جالب است؛ ما هم به همین مطلب رسیده ایم. به عنوان مثال بگویند ما هم در هاروارد داریم به همین سمت و سو می رویم و صحبت های راب ماس، مدیر گروه هنر و فیلم هاروارد از همین جنس بود: من متخصص سینمای ایران نیستم اما عاشق سینمای ایران هستم. کارگردانان ایرانی زیادی مرا تحت تأثیر قرار دادهاند. وقتی فیلم جدیدی از ایران عرضه میشود گویی برای من و دوستانم و سینمادوستان بهانهای برای گردهمایی و خوشحالی به وجود میآید. در هاروارد هر ساله برنامهای تحت عنوان درسگفتار نورتون برگزار می شود که به شعر میپردازد، اما شعر به معنای عام آن نه به معنای خاص آنکه ایرانیها بهتر از هر کسی آن را میشناسند. تی.اس. الیوت، لئونارد برنستاین و تونی موریسون در قالب این جایگاه صحبت کردهاند. ما داشتیم برای اولین بار به دادن این جایگاه به یک فیلمساز فکر میکردیم. تنها فیلمسازی در جهان که کمیته ما اعتقاد داشت هم میتواند در بالاترین مراتب سینما باشد، هم نمادی از سینمای معاصر باشد و هم بتواند شش درسگفتار را در این جایگاه ارائه دهد عباس کیارستمی بود. شش درسگفتار حجم زیادی است و فیلمسازان لزوماً سخنرانان خوبی نیستند؛ اما تنها فیلمسازی که کمیته ما روی آن توافق داشت کیارستمی بود و این مسأله درست به کمی قبل از فوت او برمیگردد.
دانشگاه هاروارد در غیاب کیارستمی این جایگاه را که نزدیک به صد سال از ۱۹۲۶ قدمت دارد به صورت مشترک به سه فیلمساز دیگر داده اس: فردریک وایزمن، آنیس واردا و ویم وندرس. از دیگر هنرمندانی که در تاریخ هاروارد در این جایگاه سخن گفتهاند میتوان به ایگور استراوینسکی، اروین پانوفسکی، خورخه لوئیس بورخس، نورتروپ فرای و اومبرتو اکو اشاره کرد.
راب ماس در پایان گفت: برخی از ویژگیهای سینمای ایران که مرا تحت تأثیر قرار دادهاند عبارتاند از: شاعرانگی تصویر، روایتهای داستانی خاص و حرکت روان بین سینمای داستانی و غیرداستانی. همچنین سینمای ایران بیانگر آزادی فراوان در چارچوب قیود فراوان است که به نوعی بهترین نوع هنر و سینما است. من در این زمینه بیش از آنکه به عنوان پژوهشگر صحبت کنم به عنوان یک طرفدار جدی صحبت میکنم و سینمای ایران بخش مهمی از زندگی من و رشد سینمایی من بوده است. اظهار نظر وی درباره سینمای ایران، چهل و دو سال پس از انقلاب خیلی ارزشمند است.
*چگونه به این نقطه رسیدید و اساتید و پژوهشگران جوان ما می توانند به اینجا برسند؟
سؤال خیلی مهمی را مطرح کردید. در اینجا ما دو نقیصه داریم که باید رفع کنیم. اولی این است که برای ارتباط در این سطح، شما باید مسائل آنها را بشناسید، یعنی مسلط باشید که الان مسأله علمی مخاطب شما در هر حوزه ای چیست و چه دغدغه هایی پیرامون آنها دارد. مثلاً درباره فلسفه هنر یا فلسفه فیلم و سینما درگیر چه چیزهایی است. دومین مطلب این است که پس از دانستن و احاطه بر مسائل باید بتوانید همانجا یعنی در همان حیطه حرف متناسب و جذاب هم بزنید. البته معمولاً بلکه دائماً ما در همان بخش اول گیر کرده ایم و در بی خبری به سر می بریم. چون عموماً محتاج ترجمه هستند و ترجمه هرگز نمی تواند به گرد تولیدات علمی و هنری آنها برسد.
درباره بروس هم دقیقاً همین اتفاق افتاد. یعنی اولاً باخبر بودم و می دانستم که الان بروس اکرمن دارد راجع به انقلاب اسلامی ایران و قانون اساسی و همه آنچه به آن مربوط است، مانند مجلس خبرگان کار می کند و کتابش هم در انتشارات هاروارد زیر چاپ بود. ثانیاً چیزی برای ارائه داشتم که خیلی هم پیچیده نبود.
اشکالاتی را در مطالبش به وی متذکر شدم که برای او خیلی مغتنم بود و ذوق زده شد. به دنبال آن گفتگوها دانشکده الهیات دانشگاه تهران برایش اهمیت پیدا کرد و در واقع دانشکده الهیات برای مدرسه حقوق دانشگاه ییل که سی سال است در یو اس نیوز رتبه اول را میان دانشکده ها و مدارس حقوق جهان کسب می کند، مهم جلوه کرد و در پی همان مراودات علمی، به عنوان پژوهشگر ارشد مدرسه حقوق ییل منصوب شدم.
*چطور شد تحقیقات شما درباره شیخ اشراق برای دیمیتری گوتاس که به قول معروف کسی را قبول ندارد جالب بود و گفت مطالبی را از شما آموختم؟!
بله! این باعث افتخار ماست، البته طبیعی است که ما در زمینه مطالعات این چنینی یعنی فارابی و ابن سینا و شیخ اشراق حرفی داشته باشیم. اینکه کار شاقی نیست. به نظر من تاثیر گذاشتن بر دادلی اندرو و راب ماس از قضیه گوتاس و اکرمن مهمتر است.
شما از توان نرم افزاری و نیز از تمدن سازی پرسیدید. به شما عرض کنم دست روی مساله کاملاً حیاتی گذاشته اید. بخش مهم و عمده و اصلی تمدن سازی، همان بخش نرم افزاری است نه در و دیوار و قدرت جنگ سخت و...
*چرا؟
چون شما در مطالعات اسلامی باید حرفی داشته باشید و دیگران بیایند و حظ ببرند. شما درباره انقلاب اسلامی مسلماً باید ایده ای داشته باشید تا بیایند و استفاده کنند.
*اگر شما در انقلاب و علوم اسلامی کلاسیک خودمان تخصص نداشته باشید پس کی باید تخصص داشته باشد؟!
اما اینکه شما در امور فراتر از اسلام و انقلاب هم وارد حیطه و حوزه آنها بشوی، و نظریات شما برای مسائل آن حوزه ها هم پاسخ داشته باشد، این گامی خیلی مهمتر و بسیار بزرگتر و باشکوه تر است. عذر می خواهم اگر جنبه خودستایی پیدا می کند.
*برای مسأله تمدن سازی یا احیای تمدن اسلامی، باید قدرت نرم افزاری داشته باشیم. چگونه می توان در این عرصه رشد کرد؟
شما از توان نرم افزاری و نیز از تمدن سازی پرسیدید. به شما عرض کنم دست روی مساله کاملاً حیاتی گذاشته اید. بخش مهم و عمده و اصلی تمدن سازی، همان بخش نرم افزاری است نه در و دیوار و قدرت جنگ سخت و ….
نمی خواهم در اینجا همه حرفهایی را که شما و خوانندگان عزیز می دانید تکرار کنم که مثلاً انقلاب ما فکری و فرهنگی بود و ما به بنیان های اندیشه خود می نازیم. فقط در یک جمله بگویم به همه ادله ای که پشت آن حرفها خوابیده است، ما باید قدرت انقلاب خود را در عالم اندیشه، در مهمترین پایگاه های اندیشه جهان، و در مهمترین دانشگاه های دنیا نفوذ بدهیم. وقتی بروس اکرمن یک مطلبی را می فهمد و ما مطلبی را به وی معرفی می کنیم، این آدم همه شاگردان خود را تحت تاثیر قرار می دهد. شاگردان این آدم چه کسانی هستند؟ برخی از ایشان قضات دیوان عالی آن کشور هستند. پس این مخاطب یک مخاطب عادی نیست. باز برمی گردم به ترجیع بند این گفتگو یعنی مخاطب شناسی. ما باید بتوانیم مخاطبی را هدف بگیریم که به هزاران مخاطب بیرزد.
*خیلی ممنونم از شما خانم دکتر! اگر نکته ای در پایان دارید، بفرمائید؟!
جمله آخر بنده اینکه ما در این راه هزار کار نکرده داریم و چشم امید من به دانشجویان عزیز است و به معلمی به امید انجام همین کارهای نکرده، عشق می ورزم.