۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۱۳:۴۹

از كافه نادری تا كافه فیروز

از كافه نادری تا كافه فیروز

کتاب «از كافه نادری تا كافه فیروز» شامل برش‌هايی از خاطرات و تصاويری از حضور شاعران و نويسندگان دهه 40 در کافه‌های معروف آن زمان یعنی کافه نادری و کافه فیروز، تجدید چاپ شد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «از كافه نادری تا كافه فیروز» نوشته مهدی اخوان لنگرودی که به تازگی چاپ دوم آن راهی بازار نشر شده، از منظری متفاوت وضعیت و زندگی شاعران و نویسندگان دهه چهل را مرور کرده و نگارنده سعی کرده تا زندگی عادی و غیرحرفه‌ای آنان را در قالب خاطره‌نویسی معرفی ‌کند.

«از كافه نادری تا كافه فيروز» با این شعر از افسانه «نیما» آغاز می‌شود:

این، زبانِ دل افسردگان است،

نه زبانِ‌ پی نام خیزان،

گوی در دل نگیرد کسش هیچ.

ما که در این جهانیم سوزان

حرف خود را بگیریم دنبال.

کتاب اخیر در واقع برش‌هايی است از خاطرات و تصاويری كه مؤلف از حضور شاعران و نويسندگان به ياد دارد. اين كتاب روايت خاطرات دوران جوانی مؤلف است در برخورد با اهالی شعر و داستان، در دهه‌های 40 و 50؛ خاطراتی كه عمدتاً در كافه‌های معروف آن زمان يعنی كافه نادری و كافه فيروز شكل گرفته است.

در اين كتاب به جای آنكه این چهره‌ها را از پشت كتاب‌هايشان ببينيم، سر ميز كافه در خلال بحث‌ها و گفتگوها و در پرسه‌زنی‌های شبانه‌شان با آنها همراه می‌شويم. كسانی همچون احمد شاملو، نصرت رحمانی، فرخ تميمی، منوچهر آتشی، رضا براهنی، جلال آل‌احمد، حميد مصدق، ابوالقاسم ايرانی، خسرو گلسرخی و .... .

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

...40 سال از آن روزها گذشته. از برگ برگ خاطرات آخرین مردان كافه نشین. در ذهن‌هایی كه امروز بیشترشان غم زده‌اند. حالا حیاط كافه نادری درخت ندارد. اگر هم در آن بایستی و سیگار بكشی، خنكایی ندارد. حوضش آب ندارد. كنار حوض بند كشی دارد كه آن روزها نداشته است. حالا تنها می‌توانی ساعت 10 شنبه روزی از تقویم بیایی كنار نسل گذشته بنشینی و از آن روزها بپرسی و آه بكشی با تداعی این جمله در ذهن «سهم ما از زندگی این است.»! بعد هم هجی این غصه كه نسل امروز كافه می‌روند. اما نه برای گفتگو و بحث بلكه برای خوردن. انگار كافه‌دارها هم این رو فهمیدن. شاید به همین خاطر است كه كافه دارها زمان را اندازه می گیرند. اگر هم چیزی نخوری، بیرونت می‌كنند؛ دقیقا با این جمله: سفارش نمی‌دی، هری! چیزی كه برای كافه نشین‌های فیروز، فردوسی و نادری عجیب است. برای پرویز ابوالفتحی نویسنده لولی شوم، زمستان بلند بی‌ناقوس عجیب است. برای مجید دانش آراسته كه كتاب ستاره كویرش را در كافه فیروز نوشته عجیب است. برای شاه‌نظریان، عظیم زرین‌كوب، محمود ناطقی عجیب است. ابوالفتحی كه برای ما از خاطراتش با جلال در كافه فیروز و زنگ ورزشش در كافه نوبخت می‌گوید.

كسی كه از این اوضاع به تنگ آمده، به صفحه كاغذ گزارش خیره می‌شود و می‌گوید: «بنویس!» می‌نویسم: «شاید همین مسئله باعث شده است كه در این سی سال خاطره نداشته باشیم. وقتی كه نسلی خاطره مشترك نداشته باشد، آن جمع می‌میرد. اگر هم نمیرد تبدیل به باتلاق می‌شود. دیگه چشمه و سراب نیست. برای خاطره داشتن جامعه باید برنامه‌ریزی داشته باشد. جا و مكان داشته باشد و فرصت ایجاد خاطره را به نسل‌ها بدهد. تا نسلی با نسل گذشته و نسل خودش با خودش خاطره مشترك داشته باشد». آخرین جرعه قهوه دیگر در فنجان نیست. ادامه دلتنگی: یك جامعه با خاطره پویا و زنده است. انگار دیگر هر شاعر و نویسنده‌ای كه می‌میرد، هیچكس جای او را نمی‌گیرد. جامعه فلج می‌شود آن وقت...

کتاب 232 صفحه‌ای «از كافه نادری تا كافه فيروز» در شمارگان 1100 نسخه و با بهای 9800 تومان از سوی انتشارات مروارید راهی بازار نشر شده است.

کد خبر 2330598

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha