۲۳ خرداد ۱۳۸۵، ۱۵:۲۳

جغرافيايي بدون نقشه اما پر از خدا ،فقر و معصوميت / غارنشيناني كه با شناسنامه كشف شدند ! ؛ گزارش خبري تصويري مهر از روستاي "پيدن كوئيد"

جغرافيايي بدون نقشه اما پر از خدا ،فقر و معصوميت / غارنشيناني كه با شناسنامه كشف شدند ! ؛ گزارش خبري تصويري مهر از روستاي "پيدن كوئيد"

خبرگزاري مهر - گروه سياسي : "پيدن كوئيد" ناميدندش، چون نام ديگري از مناطق حوالي آنجا نمي دانستند. به غارنشين معروف شدند چون توصيف ديگري در ذهن آنها كه قرار است وصفشان كنند، وجود نداشت. فقير اعلام شدند چون كلمه اي پايين تر از فقير در دايره واژگان نامه هاي ادبي و اداري يافت نشد . اما معصوم و ساده ديده شدند چون چشمها اشتباه نمي كنند ؛ اينجا "جز راست نبايد گفت". اينجا نقشه ندارد اما پر از خدا ، فقر و معصوميت است.

چند ماهي است كه از "كشف" شهروندان "پيدن كوئيد" مي گذرد و لابد آنچه ما ديده ايم ، نتيجه اين چند ماه رسيدگي به آنان است. پس از مصاحبه حجت الاسلام والمسلمين زادسر نماينده مردم جيرفت و عنبرآباد با خبرنگاران پارلماني و انتشار خبري مبني بر كشف انسانهايي كه همچون غارنشينان و انسانهاي اوليه زندگي مي كنند، نمايندگان رسانه هاي مختلف به اين منطقه دعوت شدند تا آنچه را كه شنيده بودند به عينه ببينند . بر اين اساس خبرنگار و عكاس خبرگزاري "مهر" بار سفر بستند.

از كرمان به جيرفت و از آنجا به سمت "مردهك" حركت كنيد. حوالي اين منطقه به يك دوراهي مي رسيد. پايان جاده آسفالته ابتداي يك مسير پر پيچ و خم در دل كوه است. از چندين و چند روستا كه بگذريد و ساعتي را در دل كوه از ميان سنگ هاي آذرين بيروني با ماشين حركت كنيد ؛ به جايي مي رسيد كه محل توقف خيلي چيزهاست؛ تمدن، رفاه و واقعيت. همچنين آغازي بر خيلي چيزها از جمله فقر و بي اطلاعي. اكنون خيلي ها فقط نامش را شنيده اند اما توصيفش را نمي دانند؛ "پيدن كوئيد" يا "پيدن كوئيه" يا ... .

باور اينكه انسانهايي پيدا شده اند كه چيزي از مدنيت و زندگي مرسوم و حتي دين به معناي دقيق آن نمي دانند، كمي سخت بود. اما  جايي وجود دارد كه انسانهايش واقعا همان غاري را كه برخي تصور مي كردند در آن زندگي مي كنند نيز نداشتند. بالاخره غار انسان را ازبسياري گزندهاي طبيعت همچون باد وباران و سرما حفظ مي كند اما آنان از كوچكترين امكاناتي كه فكرش هم راحت است، محروم بودند. مرگ خاموش تصويري مجمل از زندگي آنان بود. 

گزارش خبرنگار مهرمي افزايد: درست است كه با كمك هاي كميته امداد امام خميني در اين چند ماهي كه از كشف اين شهروندان ايراني (!) مي گذرد، اوضاع زندگيشان به نسبت روز اول، بسيارتغييروبهبود يافته است اما ريشه هاي آن زندگي گذشته هنوزدر بند بند وجودشان قابل مشاهده است.

شايد براي ما عجيب باشد كه كسي بگويد برنج و ميوه نخورده ام، ماشين نديده ام يا اينكه از مسائل ديني و اعتقادي خبر نداشته باشد و وقتي از او بپرسي چرا گوسفند را به اين سمت ذبح مي كني (دقيقا رو به قبله) مي گفت كه به او ياد داده اند اين طرف رو به بهشت است!

"پيدن كوئيه" كه به عنوان نام اين روستا معروف شده، عنوان همان منطقه اي است كه روستا( اگر بتوان اين نام را بر آن نهاد) بالاتر از آنجا واقع شده است. البته عنوان "پيدن كوئيد" نيز هنوز به طور رسمي ثبت نشده اما چون بدين نام مشهور شده در گزارش نيز از همين عنوان استفاده مي شود.

پيش از كشف اين مردم در زمستان سال گذشته، اهالي كه در منطقه اي صعب العبور زندگي مي كردند به علت نداشتن هيچ گونه وسيله اي براي محافظت پا، نمي توانستند به پايين كوه بروند تا ديگران متوجه حضور آنها شوند.

البته برخي مسائل ديگر نيز در اين زمينه وجود دارد كه همچون دستي نامرئي حضور آنها را از ديگران مخفي كرده بود و بايد ريشه اصلي اين زندگي نابسامان و سخت را در آن جستجو كرد؛ دستهايي كه امكان پاسخ دقيق و واقعي را از مردم اين روستا گرفته و سعي دارد تقصير را به گردن عده اي ديگر بيندازد.دستهايي كه براي اين افراد شناسنامه گرفته بود(!) تا از صفحه آخر آن نهايت سوء استفاده را كنند اما برايشان مهم نبود كه آنها چه مي خورند ، چه مي پوشند و حتي چگونه مي ميرند.

دستهايي كه در كنار همين منطقه از انواع امكانات برخوردار بود و اين روستائيان را مجبور به كار سخت و سنگين فقط براي زنده نگه داشتن خود و خانواده هايشان مي كرد و البته تعدادي جواب خبرنگار پسند را هم براي مردمان "پيدن كوئيه" آماده كرده بود تا در گزارشها از مردي خير و مهربان به عنوان منجي معرفي شود.

سفر خبرنگار و عكاس مهر همزمان با ارسال مقداري آذوقه و ميوه به "پيدن كوئيد" است. راننده اي كه تيم خبري "مهر" را به اين منطقه مي برد از گزارش يكي از روزنامه ها كه برخي مطالب خلاف جايگاه مردم فقير اما خونگرم و انقلابي آن منطقه را منتشر كرده بودند ، گلايه داشت . گويي همه خبرنگاران را به همان چشم مي ديد و اين يعني اينكه ثمره يك گزارش نادرست، سوختن خشك و تر با هم است.

دستي نامرئي حضور آنها را از ديگران مخفي كرده بود كه بايد ريشه اصلي اين زندگي نابسامان و سخت را در آن جستجو كرد؛ دستهايي كه براي اين افراد شناسنامه گرفته بود(!) تا از صفحه آخر آن ...
اولين كسي را كه در آنجا مي بينيم نامش علي است. علي چهره اي واقعا معصومانه دارد. سن و سالش به ميانسالي رسيده اما به خاطر نوع و فرم صورت، بسيار ابتدايي و بي آلايش است و پس از اين چند ماه نيز نمي تواند به راحتي احساس و نظر خود را منعكس كند. با آنكه شايد ذهن خيلي پيچيده اي ندارد اما هرگاه كه به اصطلاح "غريبه ها" او را پس از تصويربرداري و سوالات متعدد رها مي كردند، چشمانش منعكس كننده آبي آسمان مي شد. 

نواب را در كنار چادر هلال احمر مي بينيم. او پسري به نام كرامت داشت كه پس از ديدن انسانهاي ديگر در اسفندماه، راهي كوهها شده و ديگر در مقابل بقيه ظاهر نمي شود و فقط هر از چند گاهي به ميان تنها دوستان خود باز مي گردد. نواب مي گفت پسرش آن قدر خوب است كه .....

قبل از آنكه راهي اين سفر شويم، شبهات زيادي در ذهنم بود. از اينكه نكند اينها سوژه تبليغاتي يا وسيله تخريب ديگران باشد اما آنچه كه ديديم نشان مي داد كه پيش ازپيدا شدن، آنها هيچ ارتباطي با دنياي بيرون نداشته ودرسخت ترين شرايط قابل تصور زندگي مي كردند.

 

تا چند بلدي بشماري؟ پاسخ اكثر آنها تا 10 بود و بنابراين نمي توانستيم از "نور بي بي" كه نقش ماماي اين روستا را داشت بپرسيم كه چند نفر به دنيا آورده و چند نفر مرده اند. يا اينكه چند سال است كه اين لباس مندرس و پوسيده (كه با كوچكترين ضربه اي پاره مي شد) را مي پوشد

محل زندگي آنها چند "كپر" كوچك بود كه در هركدام از آنها حدود 10 نفر زندگي مي كردند. آثار سوختگي هاي متعدد بر روي بدن اين مردم از وجوه اشتراك اكثر آنهاست.

علت اين سوختگي نيز آن بود كه در سرماي شديد زمستان ها، مجبور بودند كه نزديك آتش بخوابند و بارها اتفاق افتاده بود كه اين قرابت به آتش، موجب سوختگي هاي شديد در قسمت هاي مختلف بدن آنها شده و صحنه هايي را به وجود آورده بود كه قطره هاي اشك، تنها تسلي بخش آن است.

زينب پيرزن 80 ساله را مي بينم كه همچون بيشتر اعضاي روستا به علت پرت شدن از كوه، چندين و چند جاي بدنش شكسته و به خاطر نبود امكانات پزشكي، هركدام از اين شكستگي ها موجب انحراف در استخوانهاي او و به وجود آمدن وضعي رقت بر انگيز شده است.

به جرات مي توان گفت اگر تلاشهاي كميته امداد و برخي مسئولان منطقه جيرفت بعد از كشف اين شهروندان (!) نبود، بايد منتظر روزهايي بوديم كه خبرهاي به مراتب بدتر، از وضعيت اين كپرنشينان در رسانه ها منعكس مي شد.

واقعا وضعيت نابساماني است ، وقتي در يك قاب تصوير چندين انسان را مي بيني كه اگر ما يك مشكل هركدامشان را داشتيم، ادامه زندگي تقريبا ناممكن بود. ازپاهاي كج شده و سوخته گرفته تا دست هاي يك دخترده ساله كه همچون پيرمردي 60 ساله، تكيده و ضخيم شده بود. از پاهاي چاك چاك و برهنه زنان، تا كودكان گرسنه و محروم نيز بايد گفت.

شايد براي ما عجيب باشد كه كسي بگويد برنج و ميوه نخورده ام، ماشين نديده ام يا اينكه ازمسائل ديني واعتقادي خبر نداشته باشد ووقتي ازاو بپرسي چرا گوسفند را به اين سمت ذبح مي كني (دقيقا رو به قبله)، مي گفت كه به اوياد داده اند اين طرف روبه بهشت است! اما همه آنها وجود داشت.

البته كلمه غارنشين كه در مورد اين مردم به كار مي رود اولا به خاطر نوع زندگي آنها كه بسيار ابتدايي است، بوده و ثانيا به خاطر آنكه آنها به محل زندگي خود اصطلاحا غار مي گفتند.

غذاهاي آنان نيز عمدتا برخي ثمرات كوهي و البته گاهي آرد بوده كه از طريق همان به اصطلاح خير به دست آنان مي رسيده و در ازايش مردم "پيدن كوئيه" به او چندين كيلو بادام كوهي كه ماحصل تلاش ساعتها كوهنوردي و تلاش است، مي دادند تا او از اين جبر مردم براي خود ماشين و ساختمان و گله هاي گوسفند داشته باشد.

جالب آنكه يك دوره گرد (به قول آنها پيله ور) هر از چند گاهي به آن منطقه مي آمده و با آنها معامله كالا به كالا مي كرده است. تقاضاي آنها از"رئيس" نيز همين بود كه بالاترين مقام اجرايي كشور( جايگاهي كه فقط مردم مي فهميدند كسي است كه مي تواند به آنها آب و غذا دهد) به آنها چيزهايي براي مبادله با آن پيله ور بدهد.

تا چند بلدي بشماري؟ پاسخ اكثر آنها تا 10 بود و بنابراين نمي توانستيم از "نور بي بي" كه نقش ماماي اين روستا را داشت بپرسيم كه چند نفر به دنيا آورده و چند نفر مرده اند يا اينكه چند سال است كه اين لباس مندرس و پوسيده (كه با كوچكترين ضربه اي پاره مي شد) را مي پوشد.

به اتفاق چندين نفرازاهالي "پيدن كوئيد" به محل اصلي سكونت وجايي كه در آنجا يافت شده اند، مي رويم . محلي ساكت در نزديكي يك قله كه ابرها ازنزديك ترين فاصله اززمين حركت مي كنند. سرما وسكوت دو نكته بارزاينجاست. با حضوردراينجا بسياري از سوالات موجود در ذهنمان را پاسخ مي گيريم.

متوجه مي شويم به خاطر سنگ هاي بسيار تيز و برنده، امكان پايين آمدن از كوه برايشان ميسر نبوده، علت سوختگي كودكان به خاطر كمبود جا و سرماي شديد را نيز مي فهميم.

مي فهميم كه به خاطر سنگ هاي بسيارتيزو برنده امكان پايين آمدن از كوه برايشان ميسر نبوده، مي فهميم كه اگرسربازان گمنام امام زمان (عج) نبودند شايد سالهاي سال بايد منتظراين خبر مي مانديم، علت سوختگي كودكان به خاطر كمبود جا و سرماي شديد رامي فهميم ومي فهميم كه نياز به كمك در هر جمله از سخنان آنها و مسئولان منطقه مستتر است.

هنگامي كه با اهالي روستا كه لهجه اي به شدت غليظ دارند، سوال مي كنم چند جواب عجيب مي شنوم. اول آنكه آنها منطقه خود را در جايي كه اسمش را سيستان مي دانند، تصور مي كنند و دوم تنها كساني را كه طي مدت اخير شناخته اند، مسئول كميته امداد منطقه و نماينده مردم جيرفت در مجلس است كه چند بار به آنها سر زده اند. آنها در مقابل بقيه انسانها نيز راغب به سخن گفتن نيستند.

سوال و جواب از اهالي اين ديار كه در نقشه نيستند اما وجود دارند، به درازا مي كشد. بسياري از سوال ها و جواب ها براي آينده است؛ آينده اي كه بايد اميدوار بود، شرايط انتشار، آنرا هرچه سريعتر فراهم كند. از آرزوها و راز و نيازهاي آنان مي پرسم و از آسمان كه يگانه مونس دهها ساله آنهاست. ازاينكه چگونه آنها را توصيف كنم ، سوال مي كنم و البته به خاطر محدود بودن واژگانشان پاسخي نمي يابم.

شكي سراپاي وجودمان را گرفته كه واقعا كلمات ياري رسان خوبي در انعكاس عمق محروميت و عقب افتادگي مردم اين روستاست، يا اينكه چگونه مي توان مظلوميت و معصوميت آنها را كه در يك نگاه دل را مي سوزاند اما چشم ها را به خود جذب مي كند، توضيح داد. 

"پيدن كوئيه" را پس از برگزاري نماز جماعت در مقابل نگاههاي متعجب آنها ترك مي كنيم. البته سفر به اين منطقه ديدارهاي الهديگري را نيز به همراه داشت كه در روزهاي آينده منتشر مي شود. ديدارهايي كه عمق محروميت آنها كم از "پيدن كوئيه" نداشت.

باني اين گزارش و اين سفر حجت الاسلام زادسر بود . انقدر براي وضع موكلان تازه خود در پيدن كوئيد غصه مي خورد كه بارها نظاره گر غصه ها و مويه هايش براي آنان بوديم. و منصفانه نيست اگر ايشان را نستائيم و سپاسش نگوئيم.

"مي دانم كه دلم براي غربت علي، سادگي زينب، معصوميت نوربي بي و سرگشتگي كرامت تنگ خواهد شد اما اميدوار به روزي هستم كه نگارنده، بهره مندي آنها را از مواهب ي بار ديگر در گزارشي از طريق "مهر" به رشته تحرير درآورد."

ادامه دارد...

---------------------------------------------

گزارش : حمزه پارياب

عكس : سجاد صفري

کد خبر 339094

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha