خبر پتک سنگین بر آیینه بود ...
اول بار در مهر دیدمش . بعد از اولین جلسه که با او داشتم ، در دفترچه یادداشتم نامش را "مجتبی متین" ثبت کردم. متین بود و با وقار . استاد بود...
... و بی ادعا.
در هیاهوی انتخابات اخیر تا پاسی از شب سختکوشانه پشت رایانه اش می نشست و عکس ها را ادیت می کرد. هیچ وقت ندیدم برنجاند . اگر چه می رنجید، اما لبش خندان بود و باز هم با وقار و متانت. هیچگاه ندیدم چیزی را بر کارش مقدم بداند. متعهد بود و متخصص. شب که خبر رفتنش را خواندم دلم گرفت. همه اهالی مهر دوستش داشتند و من هم. ضمن تسلیت به همکاران خوبم در مهر و خانواده معزز عزیز به خدا پیوسته برایش اجر و غفران الهی مسالت دارم.
تکین و دخترکش شکیلا ؛ پدر و مادر و دختر ، خانواده ای که میهمان خدا شدند
------------------------
نوشته احمد جعفری چمازکتی
نظر شما