۲۷ تیر ۱۳۸۸، ۱۴:۴۲

به یاد سکوت، لبخند و آرامش/

ای کاش در بودنت می‌گفتیم تا در نبودنت با افسوس ننویسیم

ای کاش در بودنت می‌گفتیم تا در نبودنت با افسوس ننویسیم

سکوت و اشک دوستانت به هر بیننده‌ای می‌گوید نبودنت چه سخت است و زندگی این سختی را به قلب زنگار گرفته‌مان تحمیل می‌کند تا در زمان بودنت قدرت را می‌دانستیم.

چقدر زیباست به گونه‌ای زیستن که آرام بودن را با تمام وجود لمس کرده و به دیگران هدیه دهیم. چقدر زیباست که انسانی در لحظات سخت زندگی خود را در پس لبخند و سکوت خود غرق کند و دیگران را غرق در آرامش. چقدر زیباست که از آدمی لبخند و آرامش و سکوتش به یاد بماند نه خشم و هیاهو.

چقدر زیباست که حتی پاره تن انسان تحمل دوری آرامش ذاتی پدر را نداشته باشد و از پس او روانه شود به دیاری که بودن در کنار پدر ابدی است. چقدر زیباست تاب نیاوردن همسری که نیازمند آرامش است و ملتمسانه از جهان می‌خواهد که باقی هستیش را در آرامش ابدی با همسرش بگذراند.

چقدر زیباست که یاد سکوت، لبخند و آرامش آدمی در نبودش تندیس خاطرات او را شکل دهد. چقدر زیباست که نبود آدمی حس شود با تمامی وجود. چقدر زیباست که حسرت بر دل انسان می‌ماند از قدر ندانستن سکوت، لبخند و آرامش. چقدر زیباست تلنگر اشک بر چشم تا رخصت سرازیر شدن یابد از فراغ سکوت،‌ لبخند و آرامش.

چقدر زیبا می‌بود تا قلم بعد از فراغ به نوشتن رغبت نمی‌یافت. چقدر زیبا می‌بود که در بود یکدیگر می‌نوشتیم و مشتاقانه وجود هم را ارزش می‌نهادیم. چقدر زیبا می‌بود که ما هم در زمان خود سکوت، لبخند و آرامش را نثار کسی می‌کردیم که بی‌ چشمداشتی نثارمان می‌کرد این سه موهبت را.

مجتبی تکین، گفتن و نوشتن از برای تحمل فقدانت شاید دردی دوا نکند و شاید به مانند کارهای دیگرمان تنها عادتی باشد برای تسلای دلمان وقتی تکین و تکین‌هایی را از دست می‌دهیم. وقتی می‌نویسیم که دریغ و صد افسوس. وقتی می‌نویسیم که دیگر نوشتن نیز سودی ندارد زیرا که تو دیگر بی‌نیاز از این نوشتن‌هایی.

وقتی می‌نویسیم که آرزویی در دلمان با حسرت جوانه می‌زند که ای کاش در بودت می‌گفتیم تا در نبودت هنرمندانی شویم که واژه‌های ادبی را یک به یک به هم می‌دوزیم تا نشان دهیم که چقدر سخت است ندیدنت تا ابد،‌ چقدر سخت است جای خالی‌ات را دیدن،‌ چقدر سخت است دیدن لبخندت در کنار دخترکت که او نیز چون تو لبخند خود را برای ما به میراث گذاشت.

امروز دوستانت، کسانی که روزی از بودنت نصیبی داشتند حرفی به زبان نمی‌آورند. تنها کلام مشترک سکوت است و اشک. بودنت موهبتی بود و رفتنت نهیبی بر تفکر زنگار گرفته‌مان که تا بود یکدیگر را ارج نهیم. رفتنت فانی بودن زندگی و انسان را به یادمان آورد که اینگونه به زندگی چسبیده‌ایم که گویا جاودانگی از ازل تا ابد بر پیشانیمان مهر شده.

رفتنت آغاز در خود به فکر نشستن ما بود که شاید دمی، ساعتی یا روزی دیگر این سفر قسمت من و ما باشد. من و مایی که شاید چون تو سکوت، لبخند و آرامش را به دیگران بی‌دریغ هدیه نکردیم.

ــ ــ ــ ــ‌ ــ ــ‌ ــ ــ ــ ــ

فریبرز دارایی ـ خبرنگار گروه فرهنگ و هنر

کد خبر 914327

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha