تلفن را قطع میکنم و بیدرنگ به سمت خبرگزاری میآیم. در مسیر آمدن بد به ذهنم راه نمیدهم. پلهها را دو تا یکی میکنم و وارد گروه عکس میشوم! نه نه! باورکردنی نیست. حتما خواب میبینم! برمیگردم و تا انتهای کوچه میروم تا به خیابان میرسم. تلفنم دوباره زنگ میزند، دوست دیگری است. حال و احوال میکند و حین صحبتم همکاران دیگر را میبینم که گریان به سمت خبرگزاری میروند!
به تحریریه برمیگردم، دوباره نگاه می کنم و مبهوت میشوم. همه گریه میکنند. مهمانان ناخوانده داریم. محمد خیرخواه به سمتم میآید و تسلیت میگوید. پشت یکی از سیستمهای گروه سیاسی مینشینم، خبرها را مرور میکنم و دیگر گریه امان نمیدهد.
مجتبی تکین عکاس باسابقه خبری کشور و دبیر گروه عکس خبرگزاری مهر و روزنامه تهران تایمز امروز جمعه بر اثر سانحه تصادف به رحمت ایزدی پیوست.
نه خواب نیست، حقیقت است، باید پذیرفت!
یادآوری دل آزاریهای متعددی که بر تکین شده بود گریهام را هق هق میکند. مدیر عامل برای تسلیت و آرام کردن ما پائین آمده و باز گریه امان نمیدهد.
مجتبی تکین را از سه سال پیش میشناسم، آرام بود و درونگرا. بلندترین فریاد سکوتش بود و بالاترین شادی لبخندی ساکت! به خودش هم گفته بودم از علتهای اصلی ماندن من در خبرگزاری مهر بود. صبر و متانتش ماندگارمان میکرد و کژیها را تاب میآوردیم.
بارها پای درد دلش نشسته بودم و از آزرده خاطریاش گفته بود. از خانواده و مادر پیرش که بسیار دوستشان میداشت. آنچنان که شایستهاش بود زندگی نکرد، میخواست وقتی بازنشست شد زندگی را با خانوادهاش زیباتر کند. از دختر هفت سالهاش و بیقراریهایش میگفت. از گلایههای بجای همسرش بابت ساعت بیش از حد کاری میگفت.
میخواست هر کاری که ممکن است بعد از بازنشستگی برای آسایش و آرامش خانواده انجام دهد. شکیلا (دخترش) گفته بود: بابا چرا همش توی تاریکی میری و توی تاریکی میآی؟ سه بار سفر اردبیلش کنسل شد ولی گویی مقصدش اردبیل نبود. بهشت بود. از گذر حیران! با شکیلای دلبند وهمسر مهربانش رفت. بهشت بیخانواده که نمیشود!
سرویس عکس بیسرپرست شده!
بغضمان در گلوست از اینکه مانند بسیاری دیگر از همکارانمان وقتی بود قدرشناسی نشد. تکین بیشک بر گردن همه ما حق دارد. ممکن نبود برنامهای آفیش شود و از جان و دل مایه نگذارد تا برنامه را پوشش دهیم. در ماه مبارک رمضان برنامه خیرین مدرسهساز در لحظه آفیش شد و از من خواست برای پوشش تصویری بروم و بیدرنگ دوربین شخصیاش را در اختیارم گذاشت. بی هیچ منت و صحبتی!
به همه ما پر و بال داد ولی خودش به آسمان بهشت پرید و رفت، رفت تا بار دیگر به همه ما یادآوری کند که اکنون را زندگی کنیم و قدر با هم بودنمان را بیشتر بدانیم!
ترک دنیا و تماشا و تنعم گفتیم / مهر مهریست که چون نقش حجر مینرود
خدایشان آرام دارد
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
احمد مطلایی ـ گروه عکس و گرافیک مهر
نظر شما