۲۸ تیر ۱۳۸۸، ۱۵:۲۴

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته/

حالا دیگر آرام باش مرد همیشه آرام ما

حالا دیگر آرام باش مرد همیشه آرام ما

عجب روز سختی بود امروز، باور نداشتم تا وقتی که دیدمت، بغضم ترکید، حالا دیگر باورم شد که رفته‌ای...

یادت هست همیشه آقا صدایت می‌کردم؟ بگذار برای آخرین وداع هم آقا صدایت کنم. چه مهمانی‌ای بود امروز، مهمانی تو و همسرت و شکیلا، مهمانهایت را دیدی؟ همه آمده بودند. دوستان قدیمی‌ات را دیدی؟ همه رخت سیاه بر تن به مهمانی تو آمده بودند.

راستی چرا امروز با من سخنی نگفتی؟ چرا از شیرین‌زبانی‌های شکیلا چیزی نگفتی؟ یادت هست وقتی سه ساله بود و برایت شیرین‌زبانی می‌کرد برایم می‌گفتی؟ آه چقدر بزرگ شده بود شکیلای شیرین‌زبان تو. حالا شکیلا تا همیشه در کنار تو و همسرت آرام خوابیده...

وقتی بودی با تو درد دل می‌کردم، حالا غم رفتنت را با چه کسی بگویم؟ با بچه‌هایی که هر کدامشان را که می‌بینم، می‌سوزم از سوختنشان؟ درد فراقت همه بچه‌ها را سوزاند.

یادت هست همیشه وقتی صدای سرویس عکس بالا می‌رفت، تو به بچه ها تذکر می‌دادی؟ حالا دیگه همه بچه‌های عکس آرامند مثل خودت...

حالا دیگر آرام باش مرد همیشه آرام ما...

ــ ــ‌ ــ ــ‌ ــ ــ ــ ــ ــ ــ

مجید عسگری‌پور

کد خبر 914849

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha