۱۰ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۵۰

«کاکاسیاه کشتی نارسیسوس» به ایران آمد

«کاکاسیاه کشتی نارسیسوس» به ایران آمد

رمان «کاکاسیاه کشتی نارسیسوس» نوشته جوزف کنراد با ترجمه سهیل سمی توسط نشر ققنوس چاپ و در کتابفروشی‌ها عرضه شد.

به گزارش خبرنگار مهر،‌ رمان «کاکاسیاه کشتی نارسیسوس» صد و هفدهمین عنوان از کتاب‌های «ادبیات جهان» و همچنین اولین عنوان از کتاب‌های «شاهکارهای رمان کوتاه» است که نشر ققنوس چاپ می‌کند. این کتاب، رمان حادثه‌ای نیست و در آن از طوفان و آشفتگی دریا فقط به عنوان پیش‌زمینه‌ای برای درک شخصیت انسان و تحلیل مضامین اخلاقی و انسانی بهره گرفته شده است. با این حال خود طوفان نیز در رمان، شخصیت خاص خود را دارد. مانند محرکی که مردان روی کشتی را به برملا کردن درونی‌ترین احساسات و ناشناخته‌ترین انگیزه‌های انسانی یا ضد انسانی‌شان وا می‌دارد.

کنراد در این رمان که هنری جیمز آن را «زیباترین و موثرترین تصویر زندگی در دریا در زبان انگلیسی» توصیف کرده است، جمعی از جاشویان و فرماندهانشان را در معرض شوم‌ترین پدیده دریایی که طوفانی طولانی و بسیار قدرتمند است، قرار می‌دهد و واکنش‌های آن را تحلیل می‌کند. نارسیسوس در واقع، نام یک کشتی واقعی بوده که کنراد به دلیل زیبایی آن، پیشنهاد کار روی آن را در سال 1884 پذیرفته است. جیمز ویت سیاهپوست هم شخصیتی واقعی است که در این سفر به احساسات رقیق ملوان‌ها روی خوش نشان نمی‌داده با این حال احساس همدردی و شفقت جاشویان را برانگیخته و در خلال همان سفر به دلیل بیماری جان داده است.

جاشویان کشتی با جیمز ویت و وحشتی که از مرگ دارد، همذات‌پنداری می‌کنند. به این ترتیب در نهایت برای خودشان دل می‌سوزانند. اما جیمز ویت توان روحی پذیرش واقعیت را ندارد، به همین دلیل بازی‌ای که برای فریفتن دیگران آغاز کرده، به بازی فریفتن خودش تبدیل می‌شود. او خودش را می‌فریبد، چون نمی‌تواند با حقیقت مرگ خویش روبرو شود.

در قسمتی از این رمان کوتاه می‌خوانیم:

هر از گاه که از سقوط عنقریب نجات پیدا می‌کردند و به سختی قسر در می‌رفتند، تپش ضعیف و سست قلب‌هایشان مختل نمی‌شد و به هم نمی‌ریخت؛ غریو امواج در فاصله‌ای زیاد در زیر پاهایشان مداوم و ضعیف بود، مثل صدایی ناواضح از جهانی دیگر؛ باد سوزدار چشم‌هایشان را پر از اشک می‌کرد، و با وزش‌های ناگهانی سعی می‌کرد آن‌ها را از نقاطی که رویشان تاب‌های خطرناکی می‌خوردند به زیر بیندازد. با صورت‌های پوشیده از اشک چشمانشان و موهای آشفته در باد میان آب و آسمان در نوسان بودند، و روی دکل‌های افقی گام برمی‌داشتند و روی گره‌های طناب‌های زیرین دکل‌ها قوز می‌کردند، و هر بار که با حرکت کشتی بالا می‌رفتند، در برابر گره‌های زنجیره‌ای می‌ایستادند.

افکارشان با ملغمه‌ای مبهم میان آرزوی استراحت و آرزوی ادامه زندگی در نوسان بود، و همزمان انگشتان خشکسان حلقه‌ها را دور می‌انداختند، پی چاقوها کورمال‌کورمال می‌کردند و در برابر حرکت‌های ناگهانی برزنتی که باد در آن می‌افتاد به هر جا که می‌شد چنگ می‌انداختند. با خشونت به همدیگر چشم‌غرّه می‌رفتند، و در حالی که زندگی‌شان را با یک دست حفظ می‌کردند، با دست دیگر به هم علامت‌های دیوانه‌واری می‌دادند، و به باریکه عرشه که زیر آن بود چشم می دوختند و در مسیر وزش باد فریاد می‌زدند: «آروم!»...«بکشین!»...«محکمش کنین!» لبانشان حرکت می‌کرد، چشم‌هایشان خیره مانده بود، خشمگین  و در عطش این که حرف‌هایشان را تفهیم کنند، اما باد کلماتشان را با خود می‌برد و بر گستره آشوبزده و متلاطم دریا پخش می‌کرد...

این کتاب با 200 صفحه، شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت 7 هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 2066503

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha