۱۶ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۵

همه به گوش "شاهگوش"/ پشت‌صحنه سریال تازه میرباقری چه می‌گذرد

همه به گوش "شاهگوش"/ پشت‌صحنه سریال تازه میرباقری چه می‌گذرد

این روزها شهر پر از تبلیغات سریال تازه‌ای از شبکه نمایش خانگی شده است: همه به گوش! شاهگوش. سریال جدید داوود میرباقری که می‌توان حدس زد با استقبال روبرو خواهد شد و همین می‌شود که چندی مانده به توزیع عمومی آن سری به پشت صحنه‌اش می‌زنیم.

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: کارگردان سریال به یاد ماندنی "مختارنامه" سیدمحمدداود میرباقری گرچه در جدیدترین فعالیتش سراغ سوژه‌ای دشوار با حساسیت‌های تاریخی و نوع پوشش خاص و البته در لوکیشنی دور از شهر نرفته اما اگر بخواهید از مرکز تهران به لوکیشن "شاهگوش" کار جدید وی بروید باید مسیری نسبتا طولانی را طی کنید.

به همین نیت از دفتر خبرگزاری مهر با هماهنگی قبلی احسان ناظم‌بکایی روابط عمومی سریال خودم را به میدان تجریش می‌رسانم غافل از اینکه این نقطه تازه آغاز مسیر است. از آنجا با تاکسی خطاکاری که وارد ورود ممنوع‌ها می‌شود به مینی سیتی می‌رویم و اگر تصور می‌کنید به مقصد رسیده‌ایم اشتباه می‌کنید بلکه با طی کردن مسیر سربالایی با یک تاکسی دیگر است که به سردر یک مدرسه پسرانه می‌رسیم. گرچه مهر ماه است اما خبری از درس و مشق در آن به چشم نمی‌خورد.

اینجا را دیگر نباید یک مدرسه نامید بلکه این روزها به کلانتری 100 ملت تبدیل شده که فرهاد اصلانی به عنوان رییس کلانتری در آن حضور دارد، حمیدرضا آذرنگ معاون او است و احمد مهرانفر و شهرام حقیقت دوست نیز سربازهای حاضر در این کلانتری هستند.

با یک شیب ملایم به حیاط می‌رسیم و از آنجا وارد ساختمان می‌شویم. خاطره سال‌های درس و مدرسه در یادم زنده می‌شود و ناظم بکایی شروع می‌کند به توضیح دادن و کلاس‌های مدرسه را نشان می‌دهد که هرکدام حالا یکی از بخش‌های سریال را تشکیل می‌دهد؛ اتاق نویسنده‌ها، اتاق گریم‌، اتاق لباس و...

محسن تنابنده در اتاق کناری گریم که مختص گریم‌های زمان‌بر است زیر دست عبدالله اسکندری نشسته و امروز قرار است از گریم جدیدش رونمایی شود؛ آن هم در نقش "مجبور" یکی از متهمان قتل پرونده "شاهگوش" که کوچک‌ترین شباهتش به "شب نما" خواننده مجالس عروسی که شباهتی هم به یکی از خوانندگان آن طرف آبی دارد، صرفا یکی بودن نام بازیگر آن است.

تنابنده با مو و ریش‌هایی که به قرمزی می‌زند از گریم بیرون می‌آید و با آن کت و شلوار راه راه و چشم چپ دیگر به خودش هم شبیه نیست. علی الخصوص اگر با لهجه ترکی حرف بزند!

امروز هشتاد و دومین جلسه تصویربرداری سریال است. در راه پله‌های مدرسه که فضای آن برای نزدیکی به حال و هوای کلانتری با رنگ‌ سبز رنگ شده، آذرنگ را می‌بینم که گرچه امروز بازی ندارد اما انگار عشق به سریال تازه میرباقری او را به حضور در آن منطقه خوش آب و هوا ترغیب کرده است.

مانی لطفی‌زاده عکاس گروه تنابنده را به یکی از کلاس‌های مدرسه یا همان اتاق‌های کلانتری می‌برد که یک فون سفید ساده از سقف آن آویزان شده و با ژست‌های مختلف از جمله با عینک از تنابنده عکس می‌گیرد. گویا از همه گریم‌های تازه بازیگران در این اتاق عکاسی می‌شود تا کارگردان بعد روی آن دقت نظر داشته و تصمیم بگیرد این شخصیت در سریال بماند یا حذف شود.

و اما یکی از دلایلی که نوشتن این گزارش را به تأخیر انداختیم هم این بود که پای "مجبور" در سریال محکم شود و با این اطمینان که این شخصیت در "شاهگوش" حضور دارد از رونمایی‌اش در سریال گزارش بنویسیم. در این اتاق فهرست طولانی از شخصیت‌های سریال با مشخصات آنها هم وجود دارد. شخصیت‌هایی که معلوم نیست کدامشان فرصت جان گرفتن پیدا می‌کنند و چه کسی به آنها جان می‌دهد.

کمی آن طرف‌تر اتاق رییس کلانتری به چشم می‌خورد که اصلانی مقابل آن ایستاده و با میرباقری گپ می‌زند. موهایش کوتاه است،‌ در این گریم تازه سیبیل دارد و ته ریش و لباس سبز پلیس‌ها را تن کرده و به نظر می‌رسد قدری هم برای این نقش به وزن خود اضافه کرده است. تنابنده به این دو می‌پیوندد و هر سه داخل اتاقی می‌روند که با نشستن روی یک صندلی نزدیک به مانتیور کارگردان نمایی از آن را می‌بینم. نمایی که سهیل نوروزی آن را با مشورت کارگردان قاب بسته است.

رسول نجفیان هم اینجا است. او صاحب آژانس صداقت در گلابدره و پدر امیرعلی خواستگار دختر رحمان با نام گندم است؛ البته خودش نه! شخصیتی که در سریال بازی می‌کند و یونس نام دارد. خود او به عنوان مشاور هنری کارگردان صندلی کناری او را به خود اختصاص داده است.

سیدمحمد امامی یکی از تهیه‌کنندگان هم در میان جمع دیده می‌شود. نکته جالب اینکه روزی که برای تهیه گزارش به کلانتری رفته‌ام همزمان با تولد او است.

میرباقری پس از ارائه توضیحاتی آرام پشت میز می‌نشیند. هدفن را روی گوشش قرار می‌دهد و کف دست‌هایش را به آن فشار می‌دهد. او بر مانیتور متمرکز شده و با دقت گوش می‌دهد. کات! او پیراهن ساده‌ای به تن دارد. یک فنجان نعلبکی چای هم روی میزش قرار گرفته. آرام بلند می‌شود و داخل اتاق می‌رود. توضیحاتی می‌دهد تا پلان آنطور که دوست دارد شکل بگیرد.

دوباره برمی‌گردد و به مانیتور خیره می‌شود. "خفته" و "مجبور" روبروی هم نشسته‌اند و لبخند می‌نشیند گوشه لب‌های میرباقری. کاتی از سر رضایت می‌گوید و دوباره داخل اتاق می‌رود. در این فاصله مسعود پاکدل هنرمند عکاسی که در "مختارنامه" هم با میرباقری همکاری داشت، زمانی رییس تالار وحدت بود و نام او در این پروژه به عنوان مجری طرح مطرح است به این بخش از ساختمان مدرسه می‌آید.

با مجوزی که از ناظم‌بکایی می‌گیرم من هم وارد اتاق می‌شوم و همان اول کار پرده‌های زرشکی پنجره توجهم را به خود جلب می‌کند. سرگرد اسد خفته با متهم تازه‌اش مشغول است. رد نگاه دوربین را می‌گیرم و گوشه‌ای که توی کادر نباشم می‌ایستم. کنارم روی دیوار عکس‌هایی می‌بینم که سرگرد خفته سر خود را بر تن افراد دیگر گذاشته، مثلا در یکی از عکس‌ها فردی دارد به سردار احمدی‌مقدم ادای احترام می‌کند که جای سرش عکس کله خفته دیده می‌شود! البته لوح تقدیرهایی هم اینجا نصب شده که واقعا به نام خفته است.

میرباقری از اتاق بیرون می‌رود. حامد میرباقری فرزند و دستیار او هم اینجا است. اعلام سکوت می‌کند و در را می‌بندد. دیالوگ‌های خفته و مجبور آغاز می‌شود. حرف از یک قتل، یک اتهام و یک کارت ملی است...

چشمم می‌خورد به نقش برجسته دیوار اتاق که تصویری از مولا علی (ع) است و یکی از جملات حضرت درباره عدالت نیز بر دیوار نقش بسته است.

سرانجام کارگردان خسته نباشید می‌گوید و از این بخش اظهار رضایت می‌کند. جالب اینکه اسکندری به عنوان استاد گریم ایران، هر روز سر صحنه "شاهگوش" حضور دارد در حالی که طراح گریم را در پروژه‌های مختلف پس از تست گریم کمتر می‌توان سر صحنه مشاهده کرد.

او گریم تنابنده را چک می‌‌کند. همه برای استراحت بیرون می‌آیند و الهه میرباقری و آزاده محسنی نویسندگان سریال نیز به جمع ملحق می‌شوند. بچه‌های تدارکات آب و چای پخش می‌کنند.

کم کم نوبت به بازی الهام پاوه نژاد می‌رسد که گریم شده و آماده کار است. باورم نمی‌شود اما یک ساعت و نیمی می‌شود که اینجایم و باید هرچه زودتر کوله بارم را ببندم و بروم. به ویژه که حساسیت میرباقری روی کار و درگیر بودن تمام عوامل مجالی برای گفتگوهای مکمل گزارش نمی‌دهد و ترجیح می‌دهم تلفنی با دوستان گپ بزنم.

خفته و مجبور دوباره به اصلانی و تنابنده تبدیل شده‌اند و حین چای خوردن با هم شوخی می‌کنند. میرباقری هم همان چای مختصری را که یکی از عناصر همیشگی میز کارش است، می‌نوشد. نویسند‌ه‌ها که یکی از عوامل آنها را به شوخی مرکز فتنه می‌خواند انگار دنبال سوژه می‌گردند. اسکندری هم با کارگردان حرف می‌زند. همه مشغولند تا ضبط پلان بعدی آغاز شود.

خداحافظی می‌کنم و ناظم‌بکایی پیشنهاد می‌دهد پیش از خروج از ساختمان سری هم به بازداشتگاه بزنم که در زیرزمین واقع شده است. از لای پنجره به داخل اتاق خیره می‌شوم. یکی دو تخت دوطبقه و چند تخت یک طبقه آنجا است و دیوار را پر از شعرهای مختلف کرده‌اند.

بازداشتگاه، اتاق‌های گریم، لباس،‌ صحنه و تک تک اتاق‌ها را برای آخرین بار طی مسیر بازگشت از نظر می‌گذرانم و به آفتاب که هنوز در آسمان است سلام می‌کنم. ناظم‌بکایی تا دم در همراهی‌ام می‌کند و بعد هم خداحافظی می‌کنیم. سوار تاکسی می‌شوم و لوکیشن اصلی سریال که بیش از 50 درصد "شاهگوش" در آن می‌گذرد از نظر دور می‌شود...

"شاهگوش" نخستین تجربه سیدمحمدداوود میرباقری در عرصه شبکه نمایش خانگی به زودی وارد بازار می‌شود.

گزارش از مریم عرفانیان

کد خبر 2151067

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha