۱۶ فروردین ۱۳۹۳، ۱۴:۴۵

دردسر اژدهاهای دوقلو در مدرسه نابودکنندگان اژدها

دردسر اژدهاهای دوقلو در مدرسه نابودکنندگان اژدها

کتاب «دردسر اژدهاهای دوقلو» نوشته کیت مک مولان با ترجمه فرزانه مهری از سری کتاب‌های «مدرسه نابودکنندگان اژدها» توسط انتشارات آفرینگان به چاپ رسید.

به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب یکی از عناوین مجموعه «مدرسه نابودکنندگان اژدها» برای کودکان نوجوانان است. «دردسر اژدهاهای دوقلو» هفتمین عنوان از مجموعه «مدرسه نابودکنندگان اژدها» است که به قلم کیت مک مولان برای نوجوانان نوشته شده است.

ویگلاف شخصیت اصلی داستان‌های «مدرسه نابودکنندگان اژدها»، پسری نوجوان است که با یک مرد دوره‌گرد آشنا می‌شود و این آشنایی او را به رفتن به مدرسه اژدهاکشی علاقه‌مند می‌کند. ویگلاف با کمک مرد دوره‌گرد موفق می‌شود سر از این مدرسه درآورد و در این مدرسه با شخصیت‌های عجیب و غریبی روبه‌رو می‌شود و حوادث خاصی را پشت سر می‌گذارد. مری پاپ آزبورن، نویسنده داستان‌های کودکان درباره شخصیت اصلی این داستان گفته است: قهرمانی جوان که می‌تواند برادر کوچک‌ هری‌‍ پاتر باشد.

ویگلاف که گزارشگر مجله خبری م.ن.ا است، در داستان این کتاب، فکر می‌کند بهترین راه برای تهیه مطلب این است که مدیر مدرسه نابودکنندگان اژدها را تعقیب کند. اما وقتی او و دوستش آنگوس کلماتی درباره «آدم‌ربایی» و «طلا» از دهان مُردرد می‌شنوند، تصمیم می‌گیرند که درباره آن تحقیق کنند و وارد ماجرایی می‌شوند که خیلی فراتر از داستانی برای مجله مدرسه است. این کتاب در سال 2005 به چاپ رسیده است.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

چشمان بیلج از تعجب گرد شد. به سمت سقف غار اشاره کرد و فریاد زد: «دارد ریزش می‌کند! پناه بگیرید‍‍!» اژدهاهای دوقلو فریاد زدند: «وامصیبتا!» بعد صورتشان را با چنگال‌هایشان پوشاندند و کف غار دراز کشیدند. آنگوس و ویگلاف هم دست‌هایشان را روی سرشان گذاشتند و روی زمین خوابیدند. اما دوقلوها به زور از کنار یکی از اژدهاها رد شدند و توی تونل فرار کردند. هنگام دویدن، داد زدند: «هالوها! هالوها!» ویگلاف بلند شد و فریاد زد: «آنگوس، پاشو‍! می‌توانیم فرار کنیم!»

اما اژدهاهای دوقلو به‌سرعت از جا پریدند. یکی از اژدهاها تشر زد: «حتی فکرش را هم نکنید.» بعد به سمت آن یکی اژدها چرخید و گفت: «اِتِلِرد، آن بچه‌های ولگرد به سمت غار برگشتند. حتما توی یکی از راه‌های فرعی قایم می‌شوند. می‌توانیم بعدا بگیریمشان. فعلا برو تخته‌سنگ را هل بده و ورودی را ببند.» اتلرد گفت: «باشد، خواهر.» و آهسته به طرف دهانه غار رفت. آن یکی اژدها به ویگلاف و آنگوس گفت: «زندانی‌ها! دست‌ها را بالا ببرید تا ببینمتان. راه بیفتید!» آن‌ها دست‌هایشان را بالا بردند و جلوی اژدها راه افتادند....

این کتاب با 120 صفحه، در شمارگان هزار و 500 نسخه و قیمت 5 هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 2264278

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha