۱ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۷

نقد و مروری بر «باران سیاه»/

روایتی از رسوایی هسته‌ای آمریکا/ وقتی قلم گلوله را می‌کشد

روایتی از رسوایی هسته‌ای آمریکا/ وقتی قلم گلوله را می‌کشد

رمان «باران سیاه» که یکی از شاهکارهای ادبیات نوین ژاپن است، در حکم سلاحی است که دشمن را رسوا می‌کند؛ هرچند بعد از جنگ نوشته شده و نمونه‌های مشابهش کم هستند اما به هر حال، بهترین نوع جنگی است که نویسنده‌اش می‌توانسته در مقابل دشمن داشته باشد.

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ: «باران سیاه» را وصیت‌نامه ادبی ماسوچی ایبوسه نویسنده مدرن ژاپنی می‌دانند. گروهی از ژاپنی‌ها او را بزرگ‌ترین نویسنده قرن بیستم این کشور می‌دانند. اما ورای این حرف‌ها، این رمان به نوعی میراث و پایه رمان مدرن در ژاپن است؛ اثری سترگ و نسبتا حجیم.

اگر بخواهیم به سبک نوشتاری این رمان اشاره کنیم، عنوان رئالیسم جادویی به ذهن متبادر خواهد شد. «باران سیاه» با لحن گزارش‌گونه و همچنین مستند، به روایت اتفاقات و عوارض ناشی از انفجار بمب اتمی بر سر مردم هیروشیما می‌پردازد. تاریخچه کوتاه آن‌که پایان جنگ جهانی دوم برای مردم ژاپن با انفجار دو بمب اتمی اورانیومی و پلوتونیومی بر سر مردمان هیروشیما و ناکازاکی همراه بود. بمب اول با نام پسر کوچک در ششم آگوست 1945 و دومی با نام مرد چاق در نهم آگوست بر فراز دو شهر نامبرده منفجر شدند.

نکته مهم در این باره، اختلاط دو حوزه ادبیات و سیاست است. چون هویت و شناسنامه این کتاب، از هر زاویه‌ای که به آن نگاه کنیم، به یکی از مهمترین وقایع قرن بیستم می‌پردازد. «باران سیاه» سند مظلومیت مردم ژاپن در مقابل ظلم آمریکایی‌هاست. اما از طرفی این مظلومیت یک امر قطعی و صرف نیست چون ژاپن چه در جنگ جهانی اول و چه دوم، در صف سهم‌خواهان و قدرت‌های بزرگ دنیا بود و در جنگ جهانی دوم هم، ژاپن بود که با بمباران بندر پرل هاربر در آمریکا، ایالات متحده را به جنگ دعوت کرد و موجب اعلان جنگ آمریکا به این کشور شد. اما در هر حال، هیچ ظلم و ستمی که ژاپنی‌ها به آمریکایی‌ها روا داشتند، با انفجار بمب اتمی بر فراز 2 شهر ژاپن برابری نمی‌کند.

از این نکته هم نباید غافل بود که دولت‌های غربی، هم متفقین و هم آلمان نازی در پایان جنگ، در صدد دستیابی به سلاح هسته‌ای و بمب اتمی بودند تا هرچه سریع‌تر به جنگ خاتمه بدهند. این موضوع را تاریخ گواه است و می‌توان درباره‌اش به کتاب‌های مستندی مانند «جاسوسی اتمی در آلمان نازی» و بررسی کارکرد شخصیت‌هایی چون «عقاب‌شیر» رجوع کرد.

همان‌طور که تاریخ گواه است و در خلال سطور رمان «باران سیاه» هم مشخص می‌شود، مردم ژاپن چه غیرنظامیان و چه نظامیان، انتظار هم بمبی را داشتند الا بمب اتمی و تا چند روز بعد از انفجارش هم نمی‌دانستند دقیقا چه بمبی بر سرشان منفجر شده است.

بد نیست به یک مساله دقیق دیگر نیز اشاره داشته باشیم. بارها شنیده شده که بمب اتمی بر فراز شهر هیروشیما یا ناکازاکی منفجر شد. با دقیق شدن در این جمله می‌توانیم این نکته را یادآوری کنیم که این بمب‌ها در هوا منفجر شدند و به زمین نرسیدند.

به عنوان مثال بمب اول که برای هیروشیما فرستاده شد، در ارتفاع 580 متری زمین منفجر شد. این بمب‌ها در هیروشیما، 140 هزار و در ناکازاکی 74 هزار قربانی گرفتند. اما قربانی گرفتن این بمب‌ها فقط با کشتن، سوختن، کندن پوست یا زغال کردن مردم معنی نمی‌شود بلکه این بمب‌ها باعث تشکیل ابر قارچی، باران سیاه و شیوع بیماری اتمی در بین مردم 2 شهر مورد حمله در ژاپن شدند.

انفجار این بمب‌ها باعث اعلام تسلیم امپراطوری ژاپن در جنگ شد و پس از آن هم با خودکشی هیتلر، روس‌ها، انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها برلین را فتح کردند و آلمان نازی به زانو درآمد.

ورای صحبت‌های سیاسی و تاریخی که به طور اجتناب‌ناپذیری با مباحث مربوط به این کتاب و دیگر آثار مربوط به جنگ‌های جهانی تنیده‌اند، «باران سیاه» با توجه به هدفی که به تولیدش انجامیده، اثری مناسب و بسیار خوب ارزیابی می‌شود. ماسوچی ایبوسه پیش از این رمان، آثار داستانی جنگی نوشته بود اما هیچ‌گاه به موضوع بمب اتمی و خسارت‌هایش برای هیروشیما و ناکازاکی نپرداخته بود تا آن‌که جنگ آمریکا در ویتنام پیش آمد. این نویسنده با مشاهده رفتار و منش‌ آمریکایی‌ها در ویتنام، تصمیم به نوشتن رمانی درباره رفتار آمریکایی‌ها با مردم استان خودش گرفت. چون ایبوسه متولد سال 1898 در روستای کامو، از شهر فوکویاماست که در شهرستان هیروشیما قرار دارد.

او تا سال 1965 چیزی درباره هیروشیما ننوشت ولی بعد از شروع جنگ ویتنام این رمان را نوشت که ابتدا هم به صورت پاورقی چاپ شد. این رمان در سال 1966 جایزه ادبی هنری نوما را از آن نویسنده‌اش کرد و از روی آن فیلم سینمایی هم ساخته شد. نشر گیسا هم در سال 91 آن را با ترجمه قدرت‌الله ذاکری به چاپ رساند که موجب ورودش به کتابخانه علاقه‌مندان ایرانی شد.

به هر حال، از یک جا دیگر سلاح و قدرت نظامی و سیاسی مثمر ثمر نیست و قلم‌ها هستند که کارگر می‌شوند. «باران سیاه» هم سلاح خوبی برای رسوا کردن آمریکایی‌ها توسط ژاپنی‌هاست چون از هر منظری به بمباران اتمی هیروشیما نگاه کنیم، عملی غیر انسانی و شنیع است و حتی با قوانین جنگی هم همخوانی ندارد. اما برای مخاطبانی که این رمان را نخوانده‌اند می‌توان خلاصه داستان را چنین بیان کرد: چند سال بعد از وقوع بمباران و اتمام جنگ، شیگه ماتسو شیزوما به همراه همسر و دختر ِ برادر ِ همسرش که در حکم دخترخوانده‌اش است، زندگی می‌کنند. برای دختر جوان که یاسوکو نام دارد، خواستگاری می‌آید که شیگه ماتسو می‌ترسد مانند خواستگارهای قبلی به دلیل شاعبه در داشتن بیماری اتمی، دختر را نخواهد. بنابراین تصمیم می‌گیرد وقایع بمباران و بعد از آن را بنویسد و به خانواده خاستگار بدهد تا خودشان خوانده و مطمئن شوند یاسوکو بیماری اتمی ندارد. یادداشت‌ها نوشته می‌شوند و حجم اصلی رمان را هم به خود اختصاص می‌دهند.

رمان دو راوی دارد. یکی نویسنده دانای کل‌اش و دیگری یادداشت‌هایی هستند که شیگه ماتسو یا همسرش و دیگران نوشته‌اند و برای یادداشت‌های بمباران اتمی که قرار است به دست خواستگار برسد، گردآوری شده‌اند. اما در پایان رمان و بعد از اتمام یادداشت‌ها، مشخص می‌شود یاسوکو که سالم به نظر می‌رسیده، بیماری اتمی‌ای شدیدتر از شوهر خاله‌اش می‌گیرد و دندان‌ها و موهایش می‌ریزد و ... یاسوکو در معرض امواج و نور خیره‌کننده بمب اتم نبوده اما بعد از بمباران به هیروشیما آمده، بدنش زخم برداشته و در معرض ریزش باران سیاه قرار گرفته است. پایان رمان البته با مرگ او همراه نیست و راوی مرگش را روایت نمی‌کند اما مشخص می‌شود که حالش هر روز وخیم‌تر شده و امیدی به نجاتش نیست. معصومیت یاسوکو، مظلومیت و بی‌پناهی مردم ژاپن، زشتی‌های بمب اتم که با توصیفات دقیق و موشکافانه از تلفات و صحنه‌های دلخراش همراه است، با چاشنی لحن گزارش‌گونه آن هم از نوع ژورنالیستی‌اش که گزارش مفصل میدانی ارائه می‌کند، همه از عناصر سازنده متن این رمان هستند.

با این که «باران سیاه» و نمونه‌های مشابه‌اش آثاری تاثیرگذار هستند اما ظاهرا آمریکایی‌ها در جنگ خود، که هنوز هم ادامه دارد، ثابت‌قدم‌تر و استوارتر هستند و هنوز هم به جنگ‌شان ادامه می‌دهند تا نشان بدهند در آن زمان بر حق بوده‌اند.

«باران سیاه» برای دهه 1960 میلادی است و در سال‌های اخیر از آثار مشابه آن خبری نیست اما آمریکا‌یی‌ها در سال 2010 سریال «پاسیفیک» را با تهیه‌کنندگی استیون اسپیلبرگ و تام هنکس ساخته و پخش کردند که درباره جنگ آمریکا و ژاپن بود و سختی و مرارت سربازهای آمریکایی را در فتح مواضع ژاپنی‌ها نشان می‌داد.

در این سریال هیچ اشاره‌ یا روایت تصویری از انفجار بمب هسته‌ای وجود ندارد و از ابتدا تا انتها سختی و ایثار سربازهای آمریکایی نشان داده می‌شود. البته صحنه‌های عاطفی هم در سریال وجود دارند که بین سربازهای آمریکایی و مردم بی‌پناه ژاپن شکل می‌گیرند. به هر روی موضوع مورد طرح، تفاوت آمریکایی‌ها و دیگر کشورهای درگیر در جنگ جهانی است که آمریکایی‌ها هنوز با پشتکار به تولید اثر در این حوزه می‌پردازند و دیگر کشورها به اندازه آمریکا فعال نیستند.

برد آثاری چون «باران سیاه» بسیار زیادتر از سلاح و تفنگ است و دایره تاثیرشان نیز به مراتب بیشتر از فتح نظامی است. اما تعداد آثار مشابه در مقایسه با تولیدات آمریکایی‌ها که ظلم بیشتری کردند، قلیل است. به هر حال ماسوچی ایبوسه، اگر رمان یا کتاب دیگری درباره جنگ نداشت و فقط همین رمان را هم می‌نوشت، باز جنگ خود را به پایان برده و دین‌اش را به کشور و مردمش ادا کرده است.

------------------

صادق وفایی

کد خبر 2425819

برچسب‌ها