امام عسکری(ع) تولد و زندگی تنها فرزندش را پنهان نگه مى‌داشت

امام عسکری(ع) تولد و زندگی تنها فرزندش را پنهان نگه مى‌داشت

امام زمان(ع) تنها فرزند امام حسن عسكرى(ع) هستند. امام عسكرى(ع) تولد و زندگىی تنها فرزندش را بر بيگانگان پنهان نگه مى ‏داشت تا از سوى دشمنان اهل‏ بيت(ع) و مزدوران خليفه ‏آسيبى به وى نرسد.

به گزارش خبرگزاری مهر، به مناسبت فرا رسيدن ايام شهادت مظلومانه امام حسن عسكری(ع) مطلبی در سایت شخصی آیت الله جاودان قرار داده شده است که متن آن برای علاقمندان می آید:

نام: حسن بن علی.  كنيه: ابومحمد.

القاب: عسكرى، زكى، خالص، صامت، سراج، تقى و خاص (به امام حسن عسكرى(ع)، امام على النقى(ع) و امام محمد تقى(ع)، ابن الرضا نيز گفته مى‏‌شد.)

منصب: معصوم سيزدهم و امام يازدهم شيعيان.

تاريخ ولادت: هشتم ربيع الثانى سال ۲۳۲هجرى.

همچنين چهارم و دهم ربيع الثانى نيز نقل شده است. در مورد سال تولد ايشان نيز برخى گفته‏ اند كه ۲۳۱ هجرى بوده است.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: ابوالحسن، على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى ‏طالب(ع).

نام مادر: حُديث، كه او را جدّه مى ‏گفتند.

برخى نام او را سليل و برخى ديگر، سوسن نقل كرده ‏اند. اين بانوى پاكيزه، كه در عصر خويش از بهترين زنان عالم بوده و مفتخر به همسرى ذريه پيامبر اكرم(ص) است، در ولايت خويش پادشاه زاده بود. امام هادى(ع) در شأن او فرمود: سليل، دور از هر آفت، پليدى و آلودگى است.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، حضرت امام هادى(ع)، در سال ۲۵۴ تا سال ۲۶۰هجرى، نزديك به شش سال.

تاريخ و سبب شهادت: هشتم ربيع الاول سال ۲۶۰ هجرى، در سن ۲۸ (يا ۲۹) سالگى، به وسيله زهرى كه معتمد عباسى به آن حضرت خورانيد.

محل‏ دفن: سامرا (درسرزمين عراق ‏كنونى)، در جوار مرقد پدرش، امام ‏هادى(ع).

همسر: نرجس (صيقل).

فرزند : ابوالقاسم، محمد بن حسن، صاحب الزمان(ع).

امام زمان(ع) تنها فرزند امام حسن عسكرى(ع) هستند. امام عسكرى(ع) تولد و زندگىِ تنها فرزندش را بر بيگانگان پنهان نگه مى ‏داشت تا از سوى دشمنان اهل‏ بيت(ع) و مزدوران خليفه ‏آسيبى به وى نرسد.

اصحاب و ياران:

۱. احمد بن اسحاق اشعرى.

۲. احمد بن محمد بن مطهر.

۳. اسماعيل بن على نوبختى.

۴. محمد بن صالح همدانى.

۵. عثمان بن سعيد عمروى.

۶. محمد بن عثمان عمروى.

۷. حفص بن عمرو عمروى.

۸. ابوهاشم، داود بن قاسم جعفرى.

۹. احمد بن ابراهيم بن اسماعيل.

۱۰. احمد بن ادريس قمى.

در برخى منابع، تعداد اصحاب و ياران امام حسن عسكرى(ع) بيش از صد نفر ذكر شده است.

خلفاى معاصر حضرت

امام عسكرى - (ع) - در مدت كوتاه امامت خويش با سه نفر از خلفاى عباسى كه هر يك از ديگرى ستمگرتر بودند، معاصر بود، اين سه تن عبارتند از:

۱ - المعتزّ بالله (۲۵۲ - ۲۵۵)

۲ - المهتدى الله(۲۵۵ - ۲۵۶)

۳ - المعتمد بالله(۲۵۶ - ۲۷۹)

خلفاى عباسى كه روز نخست به نام طرفدارى از علويان و به عنوان گرفتن انتقام آنان از بنى اميه قيام كردند، آنچه را كه قبلاً به مردم وعده داده بودند، ناديده گرفته و مانند خلفاى بنى اميه و بلكه بدتر از آنان ستمگرى و خود كامگى را آغاز كردند.

براى ارائه كارنامه سياه خلفاى عباسى كه با امام عسكرى - (ع) - معاصر بودند، ذيلاً به حوادث دوران حكومت‏ و چگونگى زمامدارى آنان را به صورت فشرده اشاره مى ‏كنيم:

۱ - معتزّ

وى فرزند متوكل عباسى است كه پس از بركنارى مستعين در سال ۲۵۲ زمام امور را به دست گرفت و راه پيشينيان را تعقيب كرد.

پس از قتل متوكل، تركان بر امور كشور مسلط شدند و به جاى اينكه خليفه فرمانده آنان باشد، خليفه را به زير فرمان خود در آوردند، به گونه‏اى كه اگر خليفه به خواسته‏ هاى آنان تن نمى ‏داد، نقشه بركنارى يا قتل او را مى‏ كشيدند. داستانى كه ذيلاً يادآور مى‏ شويم گواه اين معنا است:

روزى «معتز» گروهى از همفكران و محرمان اسرار خود را در مجلسى گرد آورد سپس ستاره‏ شناسى را احضار كردند تا مدت خلافت وى را تعيين كند. در اين موقع ظريفى كه در مجلس بود، گفت: من بيش از ستاره شناس، از مدت خلافت و عمر او آگاهم. آنگاه نظريه خود را اين چنين بيان كرد: تا روزى كه تركان هوادار خليفه هستند و دوام حكومت او را بخواهند، او بر مسند خلافت مستقر خواهد بود و روزى كه مورد خشم آنان قرار گيرد و علاقه آنان از او قطع شود، آن روز پايان حكومت او خواهد بود! (۸)

قتل معتزّ

بر اثر نفوذ و تسلط تركان در دربار خلافت، وضع به گونه ‏اى بود كه خليفه يك مقام تشريفاتى بيش نبود و رتق وفتق امور عملاً در دست تركان قرار داشت.

روزى گروهى از تركان وارد قصر معتز شدند و او را كشان كشان به اتاقى بردند، آنگاه او را با چوب و چماق كتك زده و پيراهنش را سوزاندند و او را در حياط قصر زير آفتاب نگه داشتند. آفتاب آن روز به قدرى گرم بود كه زمين مانند تنور داغ بود و هيچ كس نمى ‏توانست دو پاى خود را بر روز زمين بگذارد و ناچار بود به اصطلاح پا بپا شود. در اين موقع تركان او را از مقام خلافت خلع كردند و گروهى را بر اين خلع گواه گرفتند. سپس به منظور قتل خليفه معزول تصميم گرفتند او را به يك نفر بسپارند تا در اثر گرسنگى و تشنگى و شكنجه‏ هاى فراوان به زندگى او خاتمه دهد. بدين گونه خليفه را در حالى كه نيمه جانى در بدن داشت، در سردابى جا دادند و درب سرداب را با خشت و گچ مسدود كردند و معتز به همان حالت زنده به گور شد! (۹)

۲- مهتدى

«مهتدى»، دومين خليفه معاصر امام يازدهم، و چهاردهمين خليفه عباسى بود كه پس از قتل برادرش «معتز» در سال ۲۵۵ ه' بر مسند خلافت تكيه زد.

مهتدى نيز بسان برادر، استقلالى در كارها نداشت و پيوسته بازيچه دست تركان دربار عباسى بود. مهتدى، در قياس با ديگر خلفاى عباسى، فردى معتدل بود، و از نظر اخلاق و رفتار بى شباهت به «عمر بن عبدالعزيز» در ميان خلفاى بنى اميه نبود. او گاهى مى‏ گفت: در ميان خلفاى اموى حداقل يك فرد پاكدامن (عمر بن عبدالعزيز) وجود داشت، براى ما بسيار شرم آور است كه در ميان خلفاى عباسى كسى شبيه و مانند او نباشد؛ ازينرو او نيز همچون عمر بن عبدالعزيز تا حدودى به شكايات مردم رسيدگى مى ‏كرد و در غذا و لباس و امور اقتصادى ميانه روى را رعايت مى ‏نمود. او پس از رسيدن به خلافت، دربار را از مظاهر تشريفات و اشرافي گرى پاكسازى و بساط ميگسارى را جمع كرد. مورخان در اين زمينه داد سخن داده او را به اين مناسبت ستوده ‏اند (۱۰).

البته به نظر مى‏ رسد كه انگيزه مهتدى در اين حركت، ملاحظات اجتماعى و سياسى بوده است. او اين معنا را درك مى ‏كرد كه در جامعه اسلامى افرادى به مراتب از او بهتر و آگاه تر و شايسته ‏تر وجود دارند و با وجود چنين شخصيتهايى او بايد زمام كار مسلمانان را به آنان بسپارد و خود از صحنه سياست و زمامدارى كنار برود و با اين ژستها مى‏ خواست پايگاه مردمى پيدا كند، وگرنه شخصى كه به قول برخى از مورخان، روزها روزه مى‏ گرفت و با نان و سركه و نمك افطار مى‏ كرد (۱۱)، بايد آنچنان هوسهاى نفسانى خويش را سركوب كرده باشد كه خلافت را به چيزى نخرد، در صورتى كه مى‏ بينيم او تا آخرين لحظه عمر و تا روزى كه مانندبرادر خود معتز كشته شد، بر مسند خلافت تكيه زده بود. تاريخ از اين زمامداران زياد ديده و بسيار بعيد است كه اين نوع كارها انگيزه الهى داشته باشد. روشنترين گواه بر دنياطلبى و طغيانگرى مهتدى اين است كه وى امام عسكرى را به زندان فرستاد و در دوران حكومت او تا شبى كه كشته شد امام در زندان به سر مى‏برد و حتى تصميم داشت امام را به قتل برساند. (۱۲)

۳ - معتمد

سومين خليفه معاصر امام عسكرى(ع) معتمد عباسى است. چهار سال از دوران امامت حضرت عسكرى(ع) در دوران حكومت او سپرى شده است.

معتمد در سال ۲۲۹ متولد شد و در سال ۲۵۶ به وسيله تركان به خلافت رسيد و در سال ۲۷۹ در گذشت.

اگر مورخان درباره مهتدى (پسر عموى معتمد) (۱۳) مطالبى تمجيدآميز نوشته و تا حدى او را ستوده‏ اند، در مقابل، در بيان فساد اخلاق معتمد داد سخن داده‏ اند و اتفاق نظر دارند كه او شيفته عياشى و خوشگذرانى بود و آنچه براى او مطرح نبود كار و گرفتاريهاى مردم بود. از اين جهت مردم نيز از او روى گردان بودند و چشم اميد به برادر او «موفق» (طلحه) دوخته بودند زيرا به علت آنكه او بشدت در فساد اخلاق و شهوات غوطه ور شده بود(۱۴)، برادرش «موفق» زمام امور را به دست گرفته بود.

مورخان در باب اقتدار «موفق» در عصر معتمد مى‏ نويسند: گرچه زمام خلافت بظاهر در دست «معتمد» بود، اما در واقع گرداننده خلافت «موفق» بود و براى معتمد از خلافت نامى بيش نبود. (۱۵)

اوضاع سياسى، اجتماعى عصر امام عسكرى (ع)

چنانكه ديديم، خلفاى عباسى از هر گونه اِعمال فشار و محدوديت نسبت به امامان دريغ نمى‏كردند و اين فشارها در عصر امام جواد و امام هادى و امام عسكرى در سامّرأ به اوج خود رسيد. شدّت اين فشارها به قدرى بود كه سه پيشواى بزرگ شيعه كه در مركز حكومت آنها (سامّرأ) مى‏ زيستند، با عمر كوتاهى جام شهادت نوشيدند: امام جواد در سن ۲۵ سالگى، امام هادى در سن ۴۱ سالگى و امام عسكرى در سن ۲۸ سالگى كه جمعاً ۹۲ سال مى‏ شود؛ و اين حاكى از شدّت فشارها و صدمات رسيده بر آنها مى‏ باشد. ولى در اين ميان، فشارها و محدوديتهاى زمان امام حسن عسكرى، به دو علّت، از دو پيشواى ديگر بيشتر بود:

۱ - در زمان امام عسكرى - (ع) - شيعه به صورت يك قدرت عظيم در عراق درآمده بود و همه مردم مى‏ دانستند كه اين گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حكومت هيچ يك از عباسيان را مشروع و قانونى نمى‏ داند، بلكه معتقد است امامت الهى در فرزندان على - (ع) - باقى است، و در آن زمان شخصيت ممتاز اين خانواده امام حسن عسكرى(ع) بود. گواه قدرت شيعيان، اعتراف «عبيد الله»، وزير «معتمد» عباسى، به اين موضوع است. توضيح اينكه پس از شهادت حضرت عسكرى، برادرش جعفر «كذّاب» نزد عبيد الله رفت و گفت: منصب برادرم را به واگذار، من در برابر آن ساليانه بيست هزار دينار به تو مى‏دهم. وزير به او پرخاش كرد و گفت: احمق! خليفه آن قدر به روى كسانى كه پدر و برادر تو را امام مى‏ دانند، شمشير كشيد تا بلكه بتواند آنان را از اين عقيده برگرداند، ولى نتوانست، و با تمام كوششهايى كه كرد توفيقى به دست نياورد، اينك اگر تو در نظر شيعيان امام باشى نيازى به خليفه و غير خليفه ندارى واگر در نظر آنان چنين مقامى نداشته باشى، كوشش ما، در اين راه كوچكترين فايده‏ اى نخواهد داشت. (۱۶)

۲ - خاندان عباسى و پيروان آنان، طبق روايات و اخبار متواتر، مى‏ دانستند مهدى موعود كه تار و مار كننده كليه حكومتهاى خود كامه است، از نسل حضرت عسكرى(ع) خواهد بود، به همين جهت پيوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلكه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود كنند (همچون تلاش بيهوده فرعونيان براى نابودى موسى!) چنانكه در جريان شهادت امام توضيح خواهيم داد.

به دلائل ياد شده در بالا، فشار و اختناق در مورد پيشواى يازدهم فوق العاده شديد بود و از هر طرف او را تحت كنترل و نظارت داشتند. حكومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعيت مهم اجتماعى امام نگران بود كه امام را ناگزير كرده بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود. (۱۷)(۱۸)

دربار عباسى به قدرى وحشت داشت كه به اين مقدار كفايت نكرد، بلكه «معتز» امام را بازداشت و زندانى كرد (۱۹) و حتى به «سعيد حاجب» دستور داد امام را به سمت كوفه حركت داده و در راه او را به قتل برساند، ولى پس از سه روز، تركان، خودِ او را به هلاكت رساندند(۲۰)

پس از او «مهتدى» نيز امام را بازداشت و زندانى كرد و تصميم به قتل حضرت داشت كه خداوند مهلت نداد و تركان بر ضدّ او شوريدند و وى را به قتل رساندند (۲۱).

تدابير امنيتى امام عسكرى (ع)

علاوه بر آنچه گفتيم، اسناد و شواهد ديگرى در دست است كه از يك سو عمق شيطنت و وسعت نقشه‏هاى خائنانه دربار عباسى در مورد امام و يارانش را نشان مى‏دهد، و از سوى ديگر هشيارى و تدابير امنيتى امام را بخوبى جلوه گر مى‏سازد كه از آن جمله چند مورد ياد شده در زير را مى‏ توان نام برد:

۱ - «ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى» (۲۲) مى‏ گويد: ما چند نفر در زندان بوديم كه «امام عسكرى» و برادرش «جعفر» را وارد زندان كردند. براى عرض ادب و خدمت، به سوى حضرت شتافتيم و گرد ايشان جمع شديم. در زندان، مردى «جمحى» (خ ل: عجمى) بود و ادعا مى‏ كرد كه از علويان است. امام متوجه حضور وى شد و گفت: اگر در جمع شما فردى كه از شما نيست نمى‏ بود، مى‏ گفتم كى آزاد مى‏ شويد. آنگاه به مرد «جمحى» اشاره كرد كه بيرون رود، و او بيرون رفت. سپس فرمود: اين مرد از شما نيست، از او بر حذر باشيد، او گزارشى از آنچه گفته‏ ايد براى خليفه تهيه كرده كه هم اكنون در ميان لباسهاى اوست. يكى از حاضران او را تفتيش كرد و گزارش را كه در لاى لباس پنهان كرده بود، كشف كرد، مطالب مهم و خطرناكى درباره ما نوشته بود. (۲۳)

اين حادثه نشان مى‏ دهد كه حتى در زندان هم براى كنترل امام و شيعيان، مأمور مخفى گماشته بودند.

۲ - يكى از ياران امام بنام «احمد بن اسحاق» مى‏گويد: به حضور امام رسيدم و از او درخواست كردم كه چيزى بنويسد و من خط او ببينم تا اگر نامه‏ اى از او رسيد، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل كند) امام فرمود: خط من، گاهى با قلم باريك و گاهى با قلم پهن است، اگر چنين تفاوتى مشاهده كردى نگران نباش...(۲۴)

۳ - يكى از ياران امام مى‏ گويد: ما گروهى بوديم كه وارد سامرّأ شديم و مترصد روزى بوديم كه امام از منزل خارج شود تا بتوانيم او را در كوچه و خيابان ببينيم. در اين هنگام نامه‏ اى به اين مضمون از طرف امام به ما رسيد: هيچ كدام بر من سلام نكنيد، هيچ كس از شما به سوى من اشاره نكند، زيرا براى شما خطر جانى دارد! (۲۵)

۴ - «عبدالعزيز بلخى» مى‏گويد: روزى در خيابان منتهى به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسكرى را ديدم كه به سوى دروازه شهر حركت مى‏كرد. در دلم گفتم: خوب است فرياد كنم كه: مردم! اين حجت خدا است، او را بشناسيد. ولى با خود گفتم در اين صورت مرا مى‏ كشند! امام وقتى به كنار من رسيد و من به او نگريستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره كرد كه سكوت! من بسرعت پيش رفتم و بوسه بر پاهاى او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش كنى، هلاك مى‏ شوى! شب آن روز به حضور امام رسيدم. فرمود: بايد رازدارى كنيد وگرنه كشته مى‏ شويد، خود را به خطر نيندازيد. (۲۶)

۵ - در زمان امام عسكرى - (ع) - شخصى از علويان به عزم كسب و كار از سامرّأ بيرون آمده و به سوى بلاد جبل (قسمتهاى كوهستانى غرب ايران تا همدان و قزوين) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد كرد و پرسيد:

- از كجا آمده‏ اى؟

- از سامرّأ.

- آيا فلان محله و فلان كوچه را مى‏ شناسى؟

- آرى.

- از حسن بن على خبرى دارى؟

- نه.

- براى چه به جبل آمده‏ اى؟

- براى كسب و كار.

- من پنجاه دينار دارم، آن را بگير و با هم به سامرّأ برويم و مرا به خانه حسن بن على (عسكرى) برسان. علوى پذيرفت و او را به خانه امام برد...(۲۷)

اين ماجرا بخوبى نشان مى‏ دهد كه به واسطه كنترل بسيار شديد حكومت، دسترسى به امام تا چه حدّ دشوار بوده است.

از طرف ديگر، مبلغى كه مرد حلوانى - در برابر راهنمايى او به خانه حضرت - به شخص علوى پرداخت، نشانه اهميّت ديدار با امام در آن روزگار است، زيرا پنجاه دينار در آن زمان مبلغ قابل توجهى بوده است، چه، ارزش يك دينار در آن زمان را برخى از دانشمندان، معادل يك شتر دانسته‏ اند (۲۸)، بنابر اين پنجاه دينار از نظر قدرت خريد در آن زمان، مثل اين بوده است كه كسى در زمان ما، قيمت پنجاه شتر را بپردازد!

ابعاد هفتگانه فعاليت امام عسكرى (ع)

امام عسكرى، با وجود همه اين فشارها و كنترلها و مراقبتهاى بى وقفه حكومت عباسى، يك سلسله فعاليتهاى سياسى و اجتماعى و علمى در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افكار ضد اسلامى انجام مى‏داد كه مى ‏توان آنها را بدين گونه خلاصه كرد:

۱ - كوششهاى علمى در دفاع از آيين اسلام و ردّ اشكالها و شبهات مخالفان، و نيز تبيين انديشه صحيح اسلامى،

۲ - ايجاد شبكه ارتباطى با شيعيان مناطق مختلف از طريق نمايندگان و اعزام پيكها و ارسال پيامها،

۳ - فعاليتهاى سرّى سياسى بر رغم تمامى كنترلها و مراقبتهاى حكومت عباسى،

۴ - حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان، بويژه ياران خاص خود،

۵ - تقويت و توجيه سياسى رجال و عناصر مهم شيعه در برابر مشكلات،

۶ - استفاده گسترده از آگاهى غيبى براى جلب منكران امامت و دلگرمى شيعيان،

۷ - آماده سازى شيعيان براى دوران غيبت فرزند خود امام دوازدهم

اينك هر كدام از اين فعاليتها، را جداگانه توضيح مى ‏دهيم:

۱ - كوششهاى علمى‏

گرچه امام عسكرى به حكم شرائط نامساعد و محدوديت بسيار شديدى كه حكومت عباسى برقرار كرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح كل جامعه نشد، اما در عين حال، با همان فشار و خفقان شاگردانى تربيت كرد كه هر كدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثرى داشتند/

«شيخ طوسى» - ره - تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت كرده است(۲۹) كه در ميان آنان چهره‏ هاى روشن، شخيتهاى برجسته و مردان وارسته‏ اى مانند: احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، عبدالله بن جعفر حميرى، ابو عمرو عثمان بن سعيد عَمرى، على بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم مى ‏خورند كه شرح خدمات و كوشهاى آنان در اين كتاب نمى ‏گنجد و زندگينامه پر افتخار و آموزنده آنان را مى ‏توان در كتب رجال خواند.

علاوه بر تربيت اين شاگردان، گاهى چنان مشكلات و تنگناهايى براى مسلمانان پيش مى‏ آمد كه جز حضرت عسكرى كسى از عهده حل آنها بر نمى‏ آمد. امام در اين گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با يك تدبير فوق العاده، بن بست را مى‏شكست و مشكل را حل مى‏كرد. براى اين مطلب مى‏ توان دو نمونه ذكر كرد:

الف - اشتباه فيلسوف!

«ابن شهر آشوب» مى ‏نويسد: «اسحاق كِندى» كه از فلاسفه اسلام و عرب به شمار مى‏ رفت و در عراق اقامت داشت(۳۰)، كتابى تأليف نمود به نام «تناقضهاى قرآن»! او مدتهاى زيادى در منزل نشسته و گوشه نشينى اختيار كرده و خود را به نگارش آن كتاب مشغول ساخته بود. روزى يكى از شاگردان او به محضر امام عسكرى - (ع) شرفياب شد. هنگامى كه چشم حضرت به او افتاد، فرمود:

آيا در ميان شما مردى رشيد وجود ندارد كه گفته‏ هاى استادتان «كندى» را پاسخ گويد؟ شاگرد عرض كرد: ما همگى از شاگردان او هستيم و نمى ‏توانيم به اشتباه استاد اعتراض كنيم. امام فرمود: اگر مطالبى به شما تلقين و تفهيم شود مى‏توانيد آن را براى استاد نقل كنيد؟

شاگرد گفت: آرى، امام فرمود:

از اينجا كه برگشتى به حضور استاد برو و با او به گرمى و محبت رفتار نما و سعى كن با او انس و الفت پيدا كنى. هنگامى كه كاملاً انس و آشنايى به عمل آمد، به او بگو: مسئله‏ اى براى من پيش آمده است كه غير از شما كسى شايستگى پاسخ آن را ندارد و آن مسئله اين است كه: آيا ممكن است گوينده قرآن از گفتار خود معانى اى غير از آنچه شما حدس مى ‏زنيد اراده كرده باشد؟

او در پاسخ خواهد گفت: بلى، ممكن است چنين منظورى داشته باشد. در اين هنگام بگو شما چه مى ‏دانيد، شايد گوينده قرآن معانى ديگرى غير از آنچه شما حدس مى ‏زنيد، اراده كرده باشد و شما الفاظ او را در غير معناى خود به كار برده‏ايد؟ امام در اينجا اضافه كرد: او آدم باهوشى است، طرح اين نكته كافى است كه او را متوجه اشتباه خود كند

شاگرد به حضور استاد رسيد و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنكه زمينه براى طرح مطلب مساعد گرديد. سپس سؤال امام را به اين نحو مطرح ساخت:

آيا ممكن است گوينده‏ اى سخنى بگويد و از آن مطلبى اراده كند كه به ذهن خواننده نيايد؟ و به ديگر سخن: مقصود گوينده چيزى باشد مغاير با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فيلسوف عراقى با كمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تكرار كن. شاگرد سؤال را تكرار نمود. استاد تأملى كرد و گفت: آرى، هيچ بعيد نيست امكان دارد كه چيزى در ذهن گوينده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نيايد و شنونده از ظاهر كلام گوينده چيزى بفهمد كه وى خلاف آن را اراده كرده باشد

استاد كه مى‏ دانست شاگرد او چنين سؤالى را از پيش خود نمى ‏تواند مطرح نمايد و در حدّ انديشه او نيست، رو به شاگرد كرد و گفت: تو را قسم مى‏ دهم كه حقيقت را به من بگويى، چنين سؤالى از كجا به فكر تو خطور كرد؟

شاگرد: چه ايرادى دارد كه چنين سؤالى به ذهن خود من آمده باشد؟ استاد: نه، تو هنوز زود است كه به چنين مسائلى رسيده باشى، به من بگو اين سؤال را از كجا ياد گرفته‏ اى؟

شاگرد: حقيقت اين است كه، «ابو محمد» (امام حسن عسكرى - (ع) -) مرا با اين سؤال آشنا نمود

استاد: اكنون واقع امر را گفتى. سپس افزود: چنين سؤالهايى تنها زيبنده اين خاندان است (آنان هستند كه مى‏توانند حقيقت را آشكار سازند) (۳۱)

آنگاه استاد با درك واقعيت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشى روشن كردند و آنچه را كه به عقيده خود درباره «تناقضهاى قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند! (۳۲)

ب - مشت راهب باز مى‏ شود!

يك سال در سامرّأ قحطى سختى پيش آمد. «معتمد»، خليفه وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقأ (طلب باران‏) بروند. مردم سه روز پى در پى براى نماز به مصلاّ رفتند و دست به دعا بر داشتند، ولى باران نيامد. روز چهارم «جاثِليق»، بزرگ اسقفان مسيحى، همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفت. يكى از راهبان هر وقت دست خود را به سوى آسمان بلند مى‏كرد بارانى درشت فرو مى‏باريد. روز بعد نيز جاثليق همان كار را كرد و آنقدر باران آمد كه ديگر مردم تقاضاى باران نداشتند، و همين امر موجب شگفت مردم و نيز شك و ترديد و تمايل به مسيحيت در ميان بسيارى از مسلمانان شد. اين وضع بر خليفه ناگوار آمد و ناگزير امام را كه زندانى بود، به دربار خواست و گفت: امت جدت را درياب كه گمراه شدند!

امام فرمود: از جاثليق و راهبان بخواه كه فردا سه شنبه به صحرا بروند

خليفه گفت: مردم ديگر باران نمى‏خواهند، چون به قدر كافى باران آمده است، بنابراين به صحرا رفتن چه فايده‏ اى دارد؟

امام فرمود: براى آنكه ان شأ الله تعالى شك و شبهه را برطرف سازم

خليفه فرمان داد پيشواى مسيحيان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسكرى(ع) نيز در ميان جمعيت عظيمى از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسيحيان و راهبان براى طلب باران دست به سوى آسمان برداشتند. آسمان ابرى شد و باران آمد. امام فرمان دست راهب معينى را بگيرند و آنچه در ميان انگشتان اوست بيرون آوردند. در ميان انگشتان او استخوان سياه فامى از استخوانهاى آدمى يافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچه‏ اى پيچيد و به راهب فرمود: اينك طلب باران كن! راهب اين بار نيز دست به آسمان برداشت، اما بعكس ابر كنار رفت و خوشيد نمايان شد! مردم شگفت زده شدند. خليفه از امام پرسيد:

اين استخوان چيست؟

امام فرمود: اين استخوان پيامبرى از پيامبران الهى است كه از قبور برخى پيامبران برداشته‏ اند و استخوان هيچ پيامبرى ظاهر نمى‏گردد جز آنكه باران نازل مى ‏شود. خليفه امام را تحسين كرد. استخوان را آزمودند، ديدند همان طور است كه امام مى ‏فرمايد.

اين حادثه باعث شد كه امام از زندان آزاد شود و احترام او در افكار عمومى بالا رود. در اين هنگام امام از فرصت استفاده كرده و آزادى ياران خود را كه با آن حضرت در زندان بودند، از خليفه خواست و او نيز خواسته حضرت را به جا آورد(۳۳)

۲ - ايجاد شبكه ارتباطى با شيعيان‏

در زمان امام عسكرى(ع) تشيع در مناطق مختلف و شهرهاى متعددى گسترش و شيعيان در نقاط فراوانى تمركز يافته بودند. شهرها و مناطقى مانند: كوفه، بغداد، نيشابور، قم، آبه (آوه)، مدائن، خراسان، يمن، رى، آذربايجان، سامّرأ، جرجان و بصره از پايگاههاى شيعيان به شمار مى ‏رفتند. در ميان اين مناطق، به دلائلى، سامرّأ، كوفه بغداد قم و نيشابور از اهميت ويژه اى برخوردار بود(۳۴)

گستردگى و پراكندگى مراكز تجمع شيعيان، وجود سازمان ارتباطى منظمى را ايجاب مى ‏كرد تا پيوند شيعيان را با حوزه امامت از يك سو، و ارتباط آنان را با همديگر از سوى دوم برقرار سازد، و از اين رهگذر، آنان را از نظر دينى و سياسى رهبرى و سازماندهى كند

اين نياز، از زمان امام نهم احساس مى ‏شد و چنانكه در سيره آن حضرت و امام دهم توضيح داديم، شبكه ارتباطى وكالت و نصب نمايندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقرارى چنين سيستمى، از آن زمان به مورد اجرا گذاشته مى ‏شد

اين برنامه در زمان امام عسكرى(ع) نيز تعقيب گرديد: به گواهى اسناد و شواهد تاريخى، امام عسكرى - (ع) - نمايندگانى از ميان چهره‏ هاى درخشان و شخصيتهاى برجسته شيعيان، برگزيده، در مناطق متعدد منصوب كرده و با آنان در ارتباط بود و از اين طريق پيروان تشيع را در همه مناطق زير نظر داشت. از ميان اين نمايندگان، مى‏توان از «ابراهيم بن عبده»، نماينده امام در «نيشابور»، ياد كرد/

امام طى نامه مفصلى خطاب به «اسحاق بن اسماعيل» و شيعيان نيشابور، پس از توضيح نقش امامت در هدايت امت اسلامى، تشريح ضرورت و اهميت پيروى از امامان و هشدار از سرپيچى از فرمان امام نوشت:

«... اى اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهيم بن عبده هستى تا وى به آنچه من در نامه‏ اى كه توسط محمد موسى نيشابورى فرستاده ‏ام عمل كند. تو و همه كسانى كه در شهر تو هستند موظفيد بر اساس نامه مزبور عمل كنيد/

ابراهيم بن عبده اين نامه مرا براى همه بخواند تا جاى سؤال و ابهامى باقى نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهيم بن عبده و بر تو و همه پيروان ما باد! همه كسانى كه از پيروان من و از مردم شهر تواند و اين نامه را بخوانند و كسانى كه در آن ناحيه از حق منحرف نشده‏ اند، بايد حقوق مالى ما را به ابراهيم بن عبده بپردازند و او نيز بايد آن را به «رازى» (۳۵) يا به كسى كه وى معرفى مى‏ كند، تحويل بدهد، و اين دستور من است ...»(۳۶)/

از اين نامه، علاوه بر موضوع جمع آورى وجوه مالى شيعيان كه اهميت بسزايى در تقويت و تحكيم وضع اقتصادى جبهه تشيع داشت، استفاده مى ‏شود كه نمايندگان امام داراى سلسله مراتبى بودند و حوزه فعاليت هر كدام از آنان مشخص بود و وجوه جمع آورى شده مى‏ بايست در نهايت به دست وكيل اصلى برسد و او به امام برساند/

امام، گويا براى تقويت و تثبيت موقعيت ابراهيم بن عبده و نيز براى روشن ساختن شعاع حوزه فعاليت او، طى نامه ‏اى به «عبدالله بن حَمدِويه بيهقى» چنين نوشت:

«من ابراهيم بن عبده را براى دريافت حقوق مالى آن سامان و ناحيه شما منصوب كردم و او را وكيل امين و مورد اعتماد خويش نزد پيروان خود قرار دادم. تقوا در پيش گيريد و مراقب باشيد و وجوه مالى واجب را بپردازيد كه هيچ كس در ترك يا تأخير پرداخت آن معذور نيست...»(۳۷)

گويا برخى از شيعيان در مورد اصالت خط و نامه امام درباره ابراهيم ايجاد شبهه و ترديد كرده احتمال داده بودند كه مجعول باشد، از اينرو امام طى نامه جداگانه‏ اى نوشت:

«نامه اى كه درباره وكالت ابراهيم از ناحيه من - جهت دريافت حقوق مالى مربوط به من از شيعيان آن منطقه - رسيده، به خط خود من است...»(۳۸)

يكى ديگر از نمايندگان امام «احمد بن اسحاق بن عبدالله قمى اشعرى»، از ياران خاص امام و از شخصيتهاى بزرگ شيعى در قم، بود/

بعضى از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بين قميها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت ياد كرده ‏اند(۳۹). اما دانشمندان ديگر، او را وكيل و نماينده امام دانسته‏ اند(۴۰). از روايتى در «بحار الأنوار» استفاده مى‏ شود كه او نماينده امام در موقوفات قم بوده است(۴۱)/

«محمد بن جرير طبرى» مى‏نويسد: احمد بن اسحاق قمى اشعرى، استاد شيخ صدوق، نماينده امام ابو محمد عسكرى بود. وقتى كه آن حضرت درگذشت، وكالت حضرت صاحب الزمان را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه هايى خطاب به او صادر مى ‏شد، و او وجوه و حقوق مالى قم و اطراف آن را گرد آورى نموده و به امام مى ‏رساند(۴۲). احمد بن اسحاق صدو شصت كيسه طلا و نقره را كه از شيعيان قم گرفته بود، به امام تسليم كرد(۴۳) و اين، حجم چشمگير و جوه جمع آورى شده را نشان مى ‏دهد/

«ابراهيم بن مهزيار» اهوازى، يكى ديگر از وكلاى امام بود. اموالى از بيت المال نزد او جمع آورى شده بود و موفق نشده بود به حضرت عسكرى تحويل دهد. پس از شهادت امام، هنگامى كه ابراهيم بيمار شد، به فرزندش محمد وصيت كرد كه آن اموال را به محضر حضرت صاحب الزمان برساند. او نيز اين مأموريت را انجام داد و به جاى پدرش به نمايندگى امام دوازدهم منصوب گرديد(۴۴)/

در رأس سلسله مراتب وكلاى امام، «محمد بن عثمان عَمرى» قرار داشت كه وكلاى ديگر، به وسيله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعاً اموال و وجوه جمع آورى شده را به وى تحويل مى ‏دادند و او به محضر امام مى ‏رساند(۴۵)

پيكها و نامه ها

علاوه بر شبكه ارتباطى وكالت، امام از طريق اعزام پيكها نيز با شيعيان و پيروان خود ارتباط برقرار مى ‏ساخت و از اين رهگذر مشكلات آنان را برطرف مى ‏كرد. در اين زمينه، به عنوان نمونه، مى ‏توان از فعاليتهاى «ابوالأديان»، يكى از نزديكترين ياران امام ياد كرد(۴۶). او نامه‏ ها و پيامهاى امام را به پيروان آن حضرت مى ‏رساند، و متقابلاً نامه‏ ها، و سؤالها، مشكلات، خمس و ديگر وجوه ارسالى شيعيان را دريافت نموده و در سامرّأ به محضرامام عسكرى مى ‏رساند. آخرين مأموريت او را كه در روزهاى آخر حيات امام عسكرى رخ داد، در بخش جريان شهادت آن حضرت توضيح خواهيم داد/

گذشته از پيكها، امام از طريق مكاتبه نيز باشيعيان ارتباط برقرار مى‏ساخت و از اين رهگذر آنان را زير چتر هدايت خويش قرار مى‏داد. نامه‏ اى كه امام به «ابن بابويه» نوشته - و در بخش تقويت و توجيه سياسى عناصر مهم شيعه از آن ياد خواهيم كرد - نمونه‏ اى از اين نامه‏ ها است(۴۷). از اين گذشته، امام دو نامه به شيعيان قم و آبه (آوه) نوشته است كه متن آنها در كتابهاى ما مضبوط است(۴۸).

نامه‏ هاى ديگرى نيز به مناسبتهاى ديگر از امام در دست است(۴۹) بر اساس روايتى، امام عسكرى بامداد روز هشتم ربيع الأول سال ۲۶۰ ه'، اندكى پيش از رحلت، نامه‏ هاى فراوانى به مردم مدينه نوشت(۵۰)

۳ - فعاليتهاى سرّى سياسى‏

امام عسكرى - (ع) - به رغم تمامى محدوديتهاى و كنترلهايى كه از طرف دستگاه خلافت به عمل مى ‏آمد، يك سلسله فعاليتهاى سرّى سياسى را رهبرى مى‏كرد كه با گزينش شيوه‏ هاى بسيار ظريف پنهان كارى، از چشم بيدار و مراقب جاسوسان دربار، بدور مى ‏ماند. در اين زمينه نمونه‏ هاى فراوانى به چشم مى ‏خورد كه ذيلاً دو مورد آن را از نظر خونندگان محترم مى ‏گذرانيم:

۱ - «عثمان بن سعيد عَمرى» كه از نزديكترين و صميمى‏ ترين ياران امام بود(۵۱)، زير پوشش روغن فروشى فعاليت مى‏كرد. شيعيان و پيروان حضرت عسكرى - (ع) - اموال و وجوهى را كه مى‏خواستند به امام تحويل دهند، به او مى‏ رساندند و او آنها را در ظرفها و مشكهاى روغن قرار داده و به حضور امام مى ‏رساند(۵۲)/

۲ - «داود بن اسود»، خدمتگزار امام كه مأمور هيزم كشى و گرم كردن حمام خانه حضرت عسكرى بود، مى ‏گويد: اين چوب را بگير و نزد «عثمان بن سعيد» ببر و به او بده. من چوب را گرفته روانه شدم. در راه به يك نفر سقّا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواست حيوان را كنار بزنم. من چوب را بلند كردم وبه قاطر زدم. چوب شكست و من وقتى محل شكستگى آن را نگاه كردم، چشمم به نامه هايى افتاد كه در داخل چوب بوده است! بسرعت چوب را زير بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت

وقتى به در خانه امام رسيدم، «عيسى» خدمتگزار امام كنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت مى‏ گويد: چرا قاطر را زدى و چوب را شكستى؟ گفتم: نمى ‏دانستم داخل چوب چيست؟ امام فرمود: چرا كارى مى ‏كنى كه مجبور به عذر خواهى شوى؟ مبادا بعد از اين چنين كارى كنى، اگر شنيدى كسى به ما ناسزا (هم) مى‏ گويد، راه خود را بگير و برو و با او مشاجره نكن. ما، در شهر بد و ديار بدى به سر مى ‏بريم، تو فقط كار خود را بكن و بدان گزارش كارهايت به ما مى ‏رسد(۵۳)/

اين قضيه نشان مى ‏دهد كه امام، اسناد، نامه‏ ها و نوشته هايى را كه سرّى بوده، در ميان چوب، جاسازى كرده و براى «عثمان بن سعيد» كه شخص بسيار مورد اعتماد و رازدارى بوده، فرستاده بوده و اين كار را به عهده مأمور حمام كه كارش هيزم آوردن و چوب شكستن و امثال اينها بوده - و طبعاً سؤ ظن كسى را جلب نمى‏كرده واگذار كرده بوده است، ولى بر اثر بى احتياطى او، نزديك بوده اين راز فاش شود!

۴ - حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان‏

يكى ديگر از موضع گيريهاى امام عسكرى(ع) حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان، بويژه از ياران خاص و نزديك آن حضرت، بود. با يك مطالعه در زندگانى آن حضرت، اين مطلب به خوبى آشكار مى ‏شود كه گاهى برخى از ياران امام، از تنگناى مالى، در محضر امام شكوه مى ‏كردند و حضرت، گرفتارى مالى آنان را برطرف مى ‏ساخت و گاه حتى پيش از آنكه اظهار كنند، امام مشكل آنان را برطرف مى ‏كرد. اين اقدام امام مانع از آن مى‏ شد كه آنان زير فشار مالى، جذب دستگاه حكومت عباسى شوند. در اين زمينه مى ‏توان براى نمونه چند مورد زير را ياد كرد:

۱ - «ابو هاشم جعفرى» (۵۴) مى‏ گويد: از نظر مالى در مضيقه بودم. خواستم وضع خود را طى نامه‏ اى به امام عسكرى - (ع) - بنويسم، ولى خجالت كشيدم و صرفنظر كردم. وقتى كه وارد منزل شدم، امام صد دينار براى من فرستاد و طى نامه‏ اى نوشت: هر وقت احتياج داشتى، خجالت نكش، و پروا مكن، و از ما بخواه كه بخواست خغا به مقصود خود مى ‏رسى(۵۵)/

۲ - «على بن زيد علوى» مى ‏گويد: امام عسكرى - (ع) - مبلغى پول به من داد و فرمود: با اين پول كنيزى بخر، زيرا كنيز تو مرده است. وقتى كه به منزل برگشتم، ديدم كنيز مرده است! (۵۶)

۳ - «ابو هاشم جعفرى» مى‏گويد: نياز مالى خود را به اطلاع امام رساندم، امام كيسه‏ اى حاوى پانصد دينار به من داد و فرمود: ابو هاشم! اين را بگير و اگر كم است عذر ما را بپذير! (۵۷)

۴ - «ابو طاهر بن بلال» يك سال به حج مشرف شد و در مراسم حج مشاهده كرد كه «على بن جعفر» (۵۸) مبالغ هنگفتى انفاق كرد. وقتى كه از حج بازگشت، جريان را به امام گزارش كرد. امام در پاسخ نوشت: «قبلاً دستور داده بوديم صد هزار دينار به وى بدهند، سپس مجدداً بالغ بر همين مبلغ براى او حواله كرديم ولى او براى رعايت حال ما نپذيرفت». بعد از اين جريان «على بن جعفر» به حضور امام شرفياب شد، به دستور حضرت سى هزار دينار به وى پرداخت گرديد. (۵۹)

اين روايت نشان مى ‏دهد كه «على بن جعفر» مبالغ درشتى در حجاز توزيع مى ‏كرده است، و اگر چه مورد مصرف آنها در روايت معين نشده ولى حجم بزرگ پولها نشان مى ‏دهد كه اين، يك برنامه وسيع و طراحى شده بوده و طبعاً شيعيان نيازمند و شخصيتهاى بزرگ و مبارز شيعه از آن برخوردار مى‏ شده‏ اند و اين برنامه با آگاهى و هدايت و حمايت مالى امام اجرا مى‏ شده است/

البته پرداخبت چنين مبلغ هايى با توجه به محدوديت امام، نبايد موجب ترديد يا انكار گردد زيرا برغم آنكه فعاليتهاى اجتماعى و سياسى امام بشدّت تحت كنترل حكومت عباسى بود، رقمهاى قابل توجهى از شيعيان مناطق مختلف، توسط نمايندگان امام به آن حضرت مى ‏رسيد. مثلاً تاريخ مى ‏گويد: شخصى از «جرجان» به محضر امام رسيد و اموالى را كه شيعيان آن منطقه فرستاده بودند به پيشكار امام به نام «مبارك» تسليم كرد(۶۰)، يا شخصى كه از جبل (قسمتهاى كوهستانى ايران تا قزوين و همدان) با راهنمايى يك نفر علوى به حضور امام رسيده بود، چهار هزار دينار به امام تقديم كرد(۶۱)، يا چنانكه قبلاً گفتيم، نماينده امام در قم (احمد بن اسحق) صد و شصت كيسه طلا نقره كه از شيعيان آن شهر تحويل گرفته بود، به امام تسليم كرد(۶۲). غير از اينها اموال و وجوه قابل توجهى نيز توسط نمايندگان امام عسكرى - (ع) - جمع آورى شده بود كه تحويل آنها تا زمان شهادت حضرت به تأخير افتاد و طبعاً به پيشگاه حضرت ولى عصر تقديم شد كه مى ‏توان به عنوان نمونه از اموال فراوانى ياد كرد كه در اختيار «ابراهيم بن مهزيار» بوده و پس از مرگ او پسرش «محمد» به نماينده امام عصر تحويل داد(۶۳)/

همچنين مى‏ توان از هفتصد دينارى كه نزد يكى از اهالى جبل بوده(۶۴)، و نيز از پانصد دينارى كه در اختيار يكى ديگر از شيعيان بنام «عمران همدان» بوده(۶۵)، نام برد/

۵ - تقويت و توجيه سياسى رجال و عناصر مهمّ شيعه‏

از جالبترين فعاليتهاى سياسى امام عسكرى(ع) تقويت و توجيه سياسى رجال مهم شيعه در برابر فشارها و سختيهاى مبارزات سياسى، در جهت حمايت از آرمانهاى بلند تشيع بود. از آنجا كه شخصيتهاى بزرگ شيعه در فشار بيشترى بودند، امام به تناسب مورد، هر يك از آنان را به نحوى دلگرم و راهنمايى مى‏كرد و روحيه آنان را بالا مى‏ برد تا ميزان تحمل و صبر و آگاهى آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستيها فزونى يابد و بتوانند مسئوليت بزرگ اجتماعى و سياسى و وظايف دينى خود را بخوبى انجام دهند.

«محمد بن حسن بن ميمون» مى ‏گويد: نامه‏اى به امام عسكرى(ع) نوشتم و از فقر و تنگدستى شكوه كردم، ولى بعداً پيش خود گفتم: مگر امام صادق(ع) نفرموده كه: فقرا با ما بهتر از توانگرى با ديگران است، و كشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.

امام در پاسخ نوشت:

هرگاه گناهان دوستان ما زياد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار مى ‏كند و گاهى از بسيارى از گناهان آنان در مى ‏گذرد. همچنان كه پيش خود گفته ‏اى، فقر با ما بهتر از توانگرى با ديگران است. ما براى كسانى كه به ما پناهنده شوند، پناهگاهيم، و براى كسانى كه از ما هدايت بجويند، نوريم. ما نگهدار كسانى هستيم كه (براى نجات از گمراهى) به ما متوسل مى ‏شوند. هر كس ما را دوست بدارد، در رتبه بلند (تقرّب به خدا) با ماست، و كسى كه پيرو راه ما نباشد، به سوى آتش خواهد رفت (۶۶).

نمونه ديگر در اين زمينه نامه‏ اى كه امام عسكرى - (ع) - به «على بن حسين بن بابويه قمى»، يكى از فقهاى بزرگ شيعه، نوشته است. امام در اين نامه پس از ذكر يك سلسله توصيه‏ ها و رهنمودهاى لازم، چنين ياد آورى مى ‏كند: صبر كن و منتظر فرج باش كه پيامبر فرموده است: برترين اعمال امت من انتظار فرج است.

شيعيان ما پيوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود؛ همان كسى كه پيامبر بشارت داده كه زمين را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.

اى بزرگمرد و مورد اعتماد و فقيه من! صبر كن و شيعيان مرا به صبر فرمان بده! زمين از آن خداست و هر كسى از بندگانش را كه بخواهد، وارث (حاكم) آن قرار مى‏دهد. فرجام نيكو، تنها از آنِ پرهيزگاران است. سلام و رحمت خدا و بركات او بر تو و بر همه شيعيان باد! (۶۷)

۶ - استفاده گسترده از آگاهى غيبى

مى ‏دانيم كه امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غيبى برخوردار بودند و در مواردى كه اساس حقانيت اسلام يا مصالح عالى امت اسلامى (همچون مشروعيت امامت آنان) در معرض خطر قرار مى ‏گرفت، از اين آگاهى به صورت «ابزار» هدايت استفاده مى ‏كردند. پيشگوييها و گزارشهاى غيبى امامان، بخش مهمى از زندگينامه آنان را تشكيل مى‏ دهد، اما با يك مطالعه در زندگى امام عسكرى چنين به نظر مى ‏رسد كه: آن حضرت بيش از امامان ديگر آگاهى غيبى خود را آشكار مى ‏ساخته است.

بر اساس تحقيق يكى از دانشمندان معاصر، از كرامات و گزارشهاى غيبى و اقدامات خارق العاده امام عسكرى(ع)، «قطب راوندى» در كتاب «خرائج» جمعاً چهل مورد، «سيد بحرانى» در «مدينة المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شيخ حر عاملى» در «اثبات الهداة» صد و سى و شش مورد، و «علامه مجلسى» در «بحار الأنوار» هشتاد و يك مورد را ثبت كرده‏ اند (۶۸) و اين، بخوبى روشنگر فزونى بروز كرامات و گزارشهاى غيبى از ناحيه آن حضرت مى‏ باشد.

به نظر مى ‏رسد علت اين امر شرائط نامساعد و جوّ پر اختناقى بود كه امام يازدهم و پدرش امام هادى در آن زندگى مى‏ كردند؛ زيرا از وقتى كه امام هادى از سر اجبار به سامّرأ منتقل گرديد - به شرحى كه در سيره آن حضرت گفتيم - بشدّت تحت مراقبت و كنترل بود، ازينرو امكان معرفى فرزندش «حسن» به عموم شيعيان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولاً اين كار، حيات او را از ناحيه حكومت وقت در معرض خطر جدى قرار مى‏داد. به همين جهت كار معرفى امام عسكرى - (ع) - به شيعيان و گواه گرفتن آنان در اين باب، در ماههاى پايانى عمر امام هادى(ع) صورت گرفت، (۶۹) به طورى كه هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسيارى از شيعيان ازامامت حضرت «حسن عسكرى» آگاهى نداشتند (۷۰).

گويا عامل ديگرى نيز در اين زمينه بى تأثير نبوده و آن اعتقاد گروهى از شيعيان به امامت «محمد بن على»، برادر حضرت عسكرى، در زمان حيات امام هادى بوده است. اين گروه بر اساس همين پندار او را در محضر امام هادى احترام مى ‏كردند، ولى حضرت با اين پندار مبارزه مى‏ كرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمايى مى ‏نمود.

پس از شهادت حضرت هادى گروهى از خيانتكاران و نادانان، همچون «ابن ماهويه»، اين پندار را دستاويز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افكار از امامت حضرت عسكرى پرداختند.

اين عوامل دست به دست هم داده و موجب شك و ترديد گروهى از شيعيان در امامت آن حضرت در آغاز كار گرديده بود، چنانكه برخى از آنان در صدد آزمايش امام بر مى‏ آمدند (۷۱) و برخى ديگر در اين زمينه با امام مكاتبه مى‏ كردند (۷۲). اين تزلزلها و ترديدها به حدّى بود كه امام در پاسخ گروهى از شيعيان در اين زمينه با آزردگى و رنجش فراوانى نوشت:

«هيچ يك از پدرانم، مانند من، گرفتار شك و تزلزل شيعيان در امر امامت نشده‏ اند...»(۷۳)

امام عسكرى براى زدودن زنگار اين شكها و ترديدها، و نيز گاه براى حفظ ياران خود از خطر، و يا دلگرمى آنان، و يا هدايت گمراهان، ناگزير مى ‏شد پرده ‏هاى حجاب را كنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، و اين، از مؤثرترين شيوه ‏هاى جلب مخالفان و تقويت ايمان شيعيان بود.

«ابوهاشم جعفرى» كه قبلاً گفتيم يكى از نزديكترين ياران امام بود، مى‏ گويد: هر وقت به حضور امام عسكرى(ع) مى ‏رسيدم، برهان و نشانه تازه‏ اى بر امامت او مشاهده مى‏ كردم (۷۴).

اينك كه انگيزه‏ هاى امام در اين زمينه روشن گرديد، چند نمونه از پيشگوييهاى غيبى امام عسكرى (ع) را از نظر خوانندگان گرامى مى‏ گذرانيم:

۱ - «محمد بن على سمرى» كه يكى از نزديكترين و صميمى ‏ترين ياران امام بود، مى‏گويد: حضرت عسكرى(ع) طى نامه‏ اى به من نوشت: «فتنه‏ اى براى شما پيش خواهد آمد، آماده باشيد».

بعد از سه روز در ميان افراد بنى هاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آيا اين همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «اين، آن نيست! مواظب باشيد!». چند روز بعد «معتز» كشته شد! (۷۵)

۲ - امام حدود بيست روز پيش از قتل «معتزّ» به «اسحاق بن جعفر زبيرى» نوشت: در خانه خود بمان، حادثه مهمى اتفاق خواهد افتاد! وى مى ‏گويد: پس از آنكه «بريحه» كشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثه‏ اى كه گفته بوديد، رخ داد، اينك چه كار كنم؟ امام پاسخ داد: حادثه‏ ۰اى كه گفتم، حادثه ديگرى است! طولى نكشيد «معتز» كشته شد! (۷۶)

۳ - «محمد بن حمزه سروى» مى‏گويد: توسط «ابو هاشم جعفرى» كه از نزديكترين ياران حضرت عسكرى - (ع) - بود، نامه ‏اى به آن حضرت نوشتم و در خواست كردم دعائى در حق من بكند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب داد: مژده باد بر تو! خداوند به اين زودى تو را بى نياز گردانيد. پسر عموى تو «يحيى بن حمزه» درگذشت و وارثى ندارد، دارايى او كه صد هزار درهم است بزودى به دست تو خواهد رسيد. (۷۷)

۴ - «ابو هاشم جعفرى» مى‏ گويد: زندانى بودم. از فشار زندان و سنگينى غل و زنجير به حضرت شكايت كردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهى خواند. طولى نكشيد از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم! (۷۸)

۵ - «احمد بن محمد» مى‏گويد: موقعى كه «مهتدى»، خليفه عباسى، شروع به كشتار «موالى» كرد، طى نامه‏ اى به حضرت عسكرى - (ع) - نوشتم: شكر خدا كه خليفه گرفتارى پيدا كرده و فرصت مزاحمت به شما را ندارد، شنيده‏ ام شما را تهديد مى‏ كرده و مى‏ گفته: «بايد اينها را از روى زمين بردارم».

امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او كوتاهتر از آن خواهد بود كه اين تهديدها را عملى كند. از امروز بشمار، در روز ششم با خوارى و خفت كشته خواهد شد. شش روز بعد، همان گونه كه امام پيشگويى كرده بود، مهتدى به قتل رسيد. (۷۹)

۶ - «جعفر بن محمد قلانسى» مى‏گويد: برادرم محمد كه همسرش آبستن بود، نامه‏ اى به حضرت عسكرى(ع) نوشت و خواهش كرد كه حضرت دعا كند زايمان همسرش بى خطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ نوشت: خداوند فرزند پسر به تو عنايت مى‏كند، و «محمد» و «عبد الرحمن» دو اسم خوبى هستند. آن زن پسر آنهم دو قلو زاييد، يكى را محمد و ديگرى را عبدالرحمن نام نهادند (۸۰).

۷ - «محمد بن عياش» مى‏ گويد: چند نفر بوديم كه در مورد كرامات امام عسكرى(ع) با هم گفتگو مى ‏كرديم. فردى ناصبى (دشمن اهل بيت) گفت: من نوشته‏ اى بدون مركّب براى او مى ‏نويسم، اگر آن را پاسخ داد، مى ‏پذيرم كه او بر حق است.

ما مسائل خود را نوشتيم. ناصبى نيز بدون مركّب روى برگه‏ اى مطلب خود را نوشت و آن را با نامه‏ ها به خدمت امام فرستاديم. حضرت پاسخ سؤالهاى ما را مرقوم فرمود و روى برگه مربوط به ناصبى، اسم او و اسم پدرش را نوشت! ناصبى چون آن را ديد از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانيت حضرت را تصديق كرد و در زمره شيعيان قرار گرفت. (۸۱)

۸ - «اسماعيل بن محمد» مى ‏گويد: بر درِ خانه امام عسكرى(ع) نشستم. وقتى امام بيرون آمد، جلو رفتم و از فقر و نيازمندى خويش شكوه كردم و سوگند خوردم كه حتى يك درهم ندارم!

اما فرمود: سوگند ياد مى‏ كنى، درصورتى كه دويست دينار در خاك پنهان كرده‏ اى!؟ آنگاه افزود: اين را براى آن نگفتم كه به تو عطائى نكنم، و آنگاه رو به غلام خود كرد و فرمود: آنچه همراه دارى به او بده. غلام صد دينار به من داد. خداى متعال را سپاس گفتم و باز گشتم.

حضرت فرمود: مى‏ ترسم آن دويست دينار را، در وقتى كه بسيار نيازمند آن هستى، از دست بدهى. من سراغ دينارها رفتم و آنها را در جاى خود يافتم. جايشان را عوض كردم و طورى پنهان ساختم كه هيچ كس مطلع نشود. از اين قضيه مدتى گذشت. به دينارها نيازمند شدم. سراغ آنها رفتم چيزى نيافتم و اين امر بر من بسيار گران آمد. بعداً فهميدم پسرم جاى آنها را يافته و دينارها را برداشته و برده است! در نتيجه چيزى از آنها به دست من نرسيد و همان طور شد كه امام فرموده بود! (۸۲)

۹ - شخصى بنام «حلبى» مى‏گويد: در سامرّأ گرد آمده بوديم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسكرى(ع)) از خانه بوديم تا او را از نزديك ببينيم. در اين هنگام نامه‏ اى از حضرت دريافت كرديم كه در آن نوشته بود: «هشدار كه هيچ كس بر من سلام نكند و كسى با دست، به سوى من اشاره نكند، در غير اين صورت جانتان به خطر خواهد افتاد!» در كنار من جوانى ايستاده بود، به او گفتم: از كجايى؟ گفت: از مدينه. گفتم: اينجا چه مى‏كنى؟ گفت: درباره امامت «ابو محمد» - (ع) - اختلافى پيش آمده است، آمده‏ ام تا او را ببينم و سخنى از او بشنوم يا نشانه‏ اى ببينم تا دلم آرام گيرد، من از نوادگان «ابوذر غِفارى» (۸۳) هستم. در اين هنگام امام حسن - (ع) - همراه خادمش بيرون آمد. وقتى كه روبروى ما رسيد، به جوانى كه در كنار من بود، نگريست و فرمود: آيا تو غِفارى هستى؟ جوان پاسخ داد: آرى. امام فرمود: مادرت «حمدويه» چه مى‏ كند؟ چوان پاسخ داد: خوب است. امام پس از اين سخنان كوتاه از كنار ما گذشت. رو به جوان كردم و گفتم: آيا او را قبلاً ديده بودى؟ پاسخ داد: خير. گفتم: آيا همين تو را كافى است؟ گفت: كمتر از اين نيز كافى بود! (۸۴)

۱۰ - جعفر بن محمد مى ‏گويد: امام عسكرى(ع) در راه حركت مى‏كرد و ما در ركاب او بوديم. من آرزو داشتم كه داراى فرزندى شوم، در دلم گفتم: اى ابا محمد (عسكرى) آيا من صاحب فرزندى خواهم شد؟ در اين هنگام امام نگاهى به من كرد و با سر اشاره كرد كه: آرى. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره كرد كه: نه! چندى بعد خدا فرزند دخترى به ما داد! (۸۵)

۱۱ - على بن محمد بن زياد مى‏گويد: نامه‏ اى از طرف حضرت به من رسيد كه: خطرى تو را تهديد مى‏ كند، از خانه خارج نشو. در آن روزها يك گرفتارى براى من پيش آمد كه از آن وحشت كردم، نامه‏ اى به امام نوشتم و پرسيدم كه: اين همان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطرى كه گفتيم از اين بدتر خواهد بود. طولى نكشيد بخاطر «جعفر بن محمود» تحت تعقيب قرار گرفتم، و از طرف حكومت براى دستگير كننده من صد هزار درهم جايزه اعلام گرديد! (۸۶)

۷ - آماده سازى شيعيان براى دوران غيبت

از آنجا كه غائب شدن امام و رهبر هر جمعيتى، يك حادثه غير طبيعى و نامأنوس است و باور كردن آن و نيز تحمل مشكلات ناشى از آن براى نوع مردم دشوار مى‏باشد، پيامبر اسلام و امامان پيشين بتدريج مردم را با اين موضوع آشنا ساخته و افكار را براى پذيرش آن آماده مى ‏كردند.

اين تلاش در عصر امام هادى(ع) و امام عسكرى(ع) كه زمان غيبت نزديك مى ‏شد، به صورت محسوسترى به چشم مى ‏خورد. چنانكه در زندگانى امام هادى ديديم، آن حضرت اقدامات خود را نوعاً توسط نمايندگان انجام مى ‏داد و كمتر شخصاً با افراد تماس مى‏ گرفت.

اين معنا در زمان امام عسكرى - (ع) - جلوه بيشترى يافت؛ زيرا امام از يك طرف، با وجود تأكيد بر تولد حضرت مهدى - (ع) - او را تنها به شيعيان خاصّ و بسيار نزديك نشان مى‏ داد و از طرف ديگر تماس مستقيم شيعيان با خود آن حضرت روز بروز محدودتر و كمتر مى ‏شد، به طورى كه حتى در خود شهر سامرّأ به مراجعات و مسائل شيعيان از طريق نامه يا توسط نمايندگان خويش پاسخ مى ‏داد و بدين ترتيب آنان را براى تحمل اوضاع و شرائط و تكاليف عصر غيبت و ارتباط غير مستقيم با امام آمده مى‏ ساخت، و چنانكه خواهيم ديد اين همان روشى است كه بعداً امام دوازدهم در زمان غيبت صغرى در پيش گرفت و شيعيان را بتدريج براى دوران غيبت كبرى آماده ساخت.

اشاره كرديم كه گاهى برخى از شيعيان خاص، موفق به ديدار حضرت مهدى(ع) مى‏ شدند، اينك در اينجا به عنوان نمونه يك مورد از اين ديدارها را مى‏ آوريم:

پيشگويى غيبت مهدى (عج)

«احمد بن اسحاق»، يكى از ياران خاص و گرانقدر امام عسكرى - (ع) - مى‏ گويد: به حضور امام عسكرى - (ع) - رسيدم مى‏ خواستم درباره امام بعد از او بپرسم، حضرت پيش از سؤال من فرمود:

اى «احمد بن اسحاق»! خداوند از زمانى كه آدم را آفريده تا روز رستاخيز، هرگز زمين را از «حجت» خالى نگذاشته و نمى‏ گذارد. خداوند از بركت وجود «حجت» خود در زمين، بلا را از مردم جهان دفع مى‏ كند و باران مى‏ فرستد و بركات نهفته در دل زمين را آشكار مى‏ سازد.

عرض كردم: پيشوا و امام بعد از شما كيست؟ حضرت بسرعت برخاست و به اطاق ديگر رفت و طولى نكشيد كه برگشت، در حالى كه پسر بچه‏ اى را كه حدود سه سال داشت و رخسارش همچون ماه شب چهارده مى‏ درخشيد به دوش گرفته بود.

فرمود: «احمد بن اسحاق»! اگر پيش خدا و امامان محترم نبودى، اين پسرم را به تو نشان نمى ‏دادم، او همنام و هم كنيه رسول خداست، زمين را پر از عدل و داد مى‏ كند چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. او در ميان اين امت (از نظر طول غيبت) همچون «خضر» و «ذوالقرنين» است، او غيبتى خواهد داشت كه (در اثر طولانى بودن آن) بسيارى به شك خواهند افتاد و تنها كسانى كه خداوند آنان را در اعتقاد به امامت او ثابت نگه داشته و توفيق دعا جهت تعجيل قيام و ظهور او مى ‏بخشد، از گمراهى نجات مى ‏يابند... (۸۷).

جلوه درخشان حقيقت

با تمام دشمنيها و كينه توزيهايى كه درباريان عباسى نسبت به امام عسكرى - (ع) - داشتند، عظمت معنوى و فروغ كمالات او گاه آنان را چنان تحت تأثير قرار مى ‏داد كه ناگزير در برابر آن حضرت سر تعظيم فرود مى‏ آوردند و زبان به مدح و ستايش آن بزرگوار مى‏ گشودند.

«عبيد الله بن خاقان» از درباريان و رجال مهمّ حكومت عباسى بود و پسرش «احمد» متصدى اراضى «قم» و مأمور اخذ ماليات اين شهر و از ناصبيان (دشمنان امامان) شمرده مى‏شد. حسن بن محمد اشعرى و محمد بن يحيى و ديگران آورده‏ اند كه روزى در مجلس او سخن از علويان و عقايدشان به ميان آمد. «احمد» گفت:

من در «سامرّأ» كسى از علويان را از نظر روش و وقار و عفت و نجابت و فضيلت و عظمت در ميان خانواده خويش و تمامى بنى هاشم مانند حسن بن على بن محمد (امام عسكرى) نديدم. خاندانش او را بر بزرگسالان و سران خود مقدم مى‏داشتند. در نزد سران سپاه و وزيران و عموم مردم نيز همين وضع را داشت. به ياد دارم روزى نزد پدرم بودم، دربانان خبر آوردند: ابو محمد، ابن الرضا (۸۸) (امام حسن عسكرى - (ع) -) مى ‏خواهد وارد شود، پدرم با صداى بلند گفت: بگذاريد وارد شود. من از اينكه در بانان نزد پدرم از او با كنيه و با احترام ياد كردند، شگفت زده شدم، زيرا نزد پدرم جز خليفه يا وليعهد يا كسى را كه خليفه دستور داده بود او را به كنيه (۸۹) ياد كنند، اين گونه ياد نمى‏ كردند. آنگاه مردى گندم گون، خوش قامت، خوشرو، نيكو اندام، جوان و داراى هيبت و جلالت وارد شد. چون چشم پدرم به او افتاد، از جا برخاست و چند گام به استقبال او رفت. به ياد نداشتم پدرم نسبت به كسى از بنى هاشم يا فرماندهان سپاه چنين احترامى ابراز كرده باشد. پدرم دست در گردن او انداخت و صورت و سينه او را بوسيد و دست او را گرفت و بر جاى نماز خود كه در آنجا نشسته بود، نشانيد، و خود، رو بروى او نشست و با او به صحبت پرداخت، و در ضمن صحبت، به او «فدايت شوم» مى ‏گفت. من از آنچه مى‏ ديدم در شگفت بودم. ناگاه دربانى آمد و گفت «موفق» عباسى (برادر خليفه) آمده است و مى ‏خواهد وارد شود. معمول اين بود كه هرگاه «موفق» مى‏ آمد، پيش از او دربانانان و نيز فرماندهان ويژه سپاه او مى‏ آمدند و در فاصله در ورودى قصر تا مجلس پدرم در دو صف مى‏ ايستادند و به همى حال مى‏ ماندند و «موفق» از ميان آنها عبور مى‏ كرد.

بارى، پدرم پيوسته متوجه «ابو محمد» (امام عسكرى - عليه السلام) بود و با او گفتگو مى‏ كرد تا آنگاه كه چشمش به غلامان مخصوص «موفق» افتاد، در اين موقع به او گفت: فدايت شوم اگر مايليد، تشريف ببريد، و به دربانان خود دستور داد او را از پشت صف ببرند تا «موفق» او را نبيند. ابومحمد برخاست و پدرم نيز برخاست و دست در گردن او انداخت و با او خداحافظى كرد و او بيرون رفت.

من به دربانان و غلامان پدرم گفتم: وه! اين چه كسى بود كه او را در حضور پدرم به كنيه ياد كرديد و پدرم نيز با او چنين رفتار كرد!؟.

گفتند: او يكى از علويان است كه به او «حسن بن على - عليهما السلام -» مى‏ گويند و به «ابن الرضا» معروف است. تعجب من بيشتر شد و آن روز همه‏ اش در فكر او و رفتار پدرم با او بودم تا شب شد. عادت پدرم اين بود كه پس از نماز عشأ مى‏ نشست و گزارشها و امورى را كه لازم بود به اطلاع خليفه برساند، بررسى مى‏ كرد. وقتى نماز خواند و نشست، من آمدم و نزد او نشستم. كسى پيش او نبود. پرسيد: احمد! كارى دارى؟

گفتم: آرى پدر، اگر اجازه مى‏ دهى بگويم.

گفت: اجازه دارى.

گفتم، پدر! اين مرد كه صبح او را ديدم چه كسى بود كه نسبت به او چنين تواضع و احترام نمودى و در سخنانت، به او «فدايت شوم» مى‏ گفتى و خود و پدر و مادرت را فداى او مى‏ ساختى!؟ گفت: پسرم! او امام «رافضيان» (۹۰)، «حسن بن على» معروف به «ابن الرضا» است.

آنگاه اندكى سكوت كرد. من نيز ساكت ماندم. سپس گفت: پسرم! اگر خلافت از دست خلفاى بنى عباس بيرون رود، كسى از بنى هاشم جز او سزاوار آن نيست، و اين به خاطر فضيلت و عفت و زهد و عبادت و اخلاق نيكو و شايستگى اوست، پدر او نيز مردى بزرگوار و با فضيلت بود.

با اين سخنان انديشه و نگرانى ام بيشتر و خشمم نسبت به پدر فزونتر شد. ديگر هم و غمى جز اين نداشتم كه درباره ابن الرّضا پرس و جو كنم و پيرامون اوكاوش و بررسى نمايم. از هيچ يك از بنى هاشم و سران سپاه و نويسندگان و قاضيان و فقيهان و ديگر افراد درباره او سؤال نكردم مگر آنكه او را در نظر آنان در نهايت بزرگى و ارجمندى و والايى يافتم، همه از او به نيكى ياد مى‏ كردند و او را بر تمامى خاندان و بزرگان خويش مقدم مى ‏شمردند. (بدين گونه) مقام او در نظرم بالا رفت، زيرا هيچ دوست و دشمنى را نديدم مگر آنكه در مورد او به نيكى سخن مى‏ گفت و او را مى‏ ستود...(۹۱).

شهادت امام، و توطئه‏ هاى بى ثمر

معتمد عباسى كه همواره از محبوبيت و نفوذ معنوى امام در جامعه نگران بود، چون ديد توجه مردم به امام روز بروز بيشتر مى‏شود و زندان و اختناق و مراقبت تأثير معكوس دارد، سرانجام به همان شيوه مزورانه ديرينه متوسل شد و امام را پنهانى مسموم ساخت.

دانشمند نامدار جهان تشيع، «طبرسى»، مى ‏نويسد: بسيارى از دانشمندان ما گفته‏ اند: امام عسكرى - (ع) - بر اثر مسوميت به شهادت رسيد، چنانكه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنيا رفته‏ اند. (۹۲) «كفعمى»، دانشمند معروف شيعه، مى‏ گويد: او را «معتمد» مسموم ساخت (۹۳) و «محمدبن جرير بن رستم»، از دانشمندان شيعى در قرن چهارم، معتقد است كه: امام عسكرى - (ع) - در اثر مسموميت به درجه شهادت رسيد. (۹۴)

يكى از نشانه‏ هاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحرّكها و تلاشهاى فوق العاده‏ اى بود كه معتمد عباسى در روزهاى مسموميت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.

«ابن صبّاغ مالكى»، يكى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبيد الله بن خاقان»، يكى از درباريان عباسى (كه از احترام او نسبت به امام ياد كرديم) مى‏ نويسد:

«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسكرى(ع) معتمد، خليفه عباسى حال مخصوصى پيدا كرد كه ما از آن شگفت زده شديم و فكر نمى ‏كرديم چنين حالى در او (كه خليفه وقت بود و قدرت را در دست داشت) ديده شود. وقتى «ابو محمد» (امام عسكرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافيان خاص خليفه كه همه از فقيهان دربارى بودند، به خانه او گسيل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هرچه روى مى‏دهد به او گزارش كنند، نيز عده‏ اى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنين به «قاضى بن بختيار» فرمان داد ده نفر از معتمدين را انتخاب كند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زير نظر بگيرند. دو يا سه روز بعد به خليفه خبر دادند حال ابو محمد سخت‏تر شده و بعيد است بهتر شود. خليفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پيوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامرّأ به حركت در آمد و سراپا فرياد و ناله گرديد و بازارها تعطيل و مغازه‏ ها بسته شد. بنى هاشم، ديوانيان، امراى لشكر، قاضيان شهر، شعرا، شهود و گواهان و ساير مردم براى شركت در مراسم تشييع حركت كردند، سامرّأ در آن روز ياد آور صحنه قيامت بود!

وقتى پيكر مبارك آماده دفن شد، خليفه برادر خود، «عيسى بن متوكل»، را فرستاد تا بر بدن آن حضرت نماز بگزارد. هنگامى كه پيكر را براى نماز روى زمين گذاشتند، عيسى نزديك رفت و صورت آن حضرت را باز كرد. و به علويان و عباسيان و قاضيان و نويسندگان و شهود نشان داد و گفت: اين «ابو محمد عسكرى» است كه به مرگ طبيعى درگذشته است و فلان و فلان از خدمتگزاران خليفه نيز شاهد بوده‏ اند!! بعد روى جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند، و فرمان داد براى دفن ببرند...»(۹۵)

البته اين نماز جنبه تشريفاتى داشت و طرحى بود كه رژيم حاكم براى لوث كردن ماجراى شهادت امام ريخته بود و چنانكه در ميان دانشمندان شيعه مشهور است، حضرت مهدى - عج - به طور خصوصى بر جنازه پدر بزرگوارش، امام عسكرى(ع) نماز گزارد (۹۶).

تلاش مذبوحانه جعفر كذّاب

«ابوالأديان» مى ‏گويد: من از خدمتگزاران امام عسكرى(ع) بودم و نامه‏ ها آن حضرت را به شهرها مى‏ بردم. در مرضى كه امام با آن از دنيا رفت، به خدمتش رسيدم. حضرت نامه‏ هايى نوشت و فرمود: اينها را به «مدائن» مى‏برى، پانزده روز در سامرّأ نخواهى بود، روز پانزدهم كه داخل شهر شدى، خواهى ديد كه از خانه من ناله و شيون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته‏ اند.

گفتم: سرور من! اگر چنين شود، امام بعد از شما كيست؟ فرمود هر كس به جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه ديگرى بفرماييد. فرمود: هر كس از آنچه در ميان هميان (كمر بند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هيبت و عظمت امام مانع شد كه بپرسم: مقصود از آنچه در هميان است چيست؟

من نامه‏ هاى آن حضرت را به «مدائن» بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرّأ شدم، ديدم همان طور كه امام فرموده بود، از خانه امام صداى ناله بلند است. نيز ديدم برادرش «جعفر» (كذّاب) در كنار خانه آن حضرت نشسته و گروهى از شيعيان، اطراف او را گرفته به وى تسليت، و به امامتش تبريك مى‏ گويند (!!)

من از اين جريان يكّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زيرا من با چشم خود ديده بودم كه جعفر شراب مى ‏خورد و قمار بازى مى ‏كرد و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسليت و امامتش را تبريك گفتم، ولى از من چيزى نپرسيد!

در اين هنگام «عقيد»، خادم خانه امام، بيرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را كفن كردند، بياييد نماز بخوانيد. جعفر وارد خانه شد. شيعيان در اطراف او بودند. «سمّان» (۹۷) و «حسن بن على» معروف به «سلمه» پيشاپيش آنها قرار داشتند.

وقتى كه به حياط خانه وارد شديم، جنازه «امام عسكرى - (ع) -» را كفن كرده و در تابوت گذاشته بودند. جعفر پيش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتى كه خواست تكبير نماز را بگويد، ناگاه كودكى گندمگون و سياه موى كه دندانهاى پيشينش قدرى با هم فاصله داشت، بيرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را كنار كشيد و گفت: عمو! كنار برو، من بايد بر پدرم نماز بخوانم. جعفر، در حالى كه قيافه‏ اش دگرگون شده بود، كنار رفت. آن كودك بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود در كنار قبر پدرش امام هادى دفن كردند.

بعد همان كودك رو به من كرد و گفت: اى مرد بصرى! جواب نامه را كه همراه تو است بده! جواب نامه‏ ها را به وى دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه (:نماز بر جنازه، و خواستن جواب نامه‏ ها)، حالا فقط هميان مانده. آنگاه پيش جعفر آمدم و ديدم سر و صدايش بلند است. «حاجز وشأ» كه حاضر بود به جعفر گفت: آن كودك كى بود؟ او مى ‏خواست با اين سؤال جعفر را (كه بيخود ادعاى امامت مى ‏كرد) محكوم كند. جعفر گفت: والله تا به حال او را نديده‏ ام و نمى ‏شناسم!

در آنجا نشسته بوديم كه گروهى از اهل «قم» آمدند و از امام حسن عسكرى(ع) پرسيدند، و چون دانستند كه امام رحلت فرموده است، گفتند: جانشين امام كيست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام كرده تسليت و تهنيت گفتند و اظهار داشتند: نامه‏ ها و پولهايى آورده‏ ايم، بفرماييد: نامه‏ ها را چه كسانى نوشته‏ اند و پولها چقدر است؟ جعفر از اين سؤال بر آشفت و برخاست و در حاليكه گرد جامه‏ هاى خود را پاك مى‏كرد، گفت: اينها از ما انتظار دارند علم غيب بدانيم!! در اين ميان خادمى از خانه بيرون آمد و گفت: نامه‏ ها از فلان كس و فلان كس است و در هميان هزار دينار است كه ده تا از آنها را آب طلا داده‏ اند.

نمايندگان مردم قم نامه‏ ها و هميان را تحويل داده و به خادم گفتند: هر كس تو را براى گرفتن هميان فرستاده، او امام است...(۹۸)

تلاشهاى بى ثمر

«معتمد» عباسى كه با شهادت امام عسكرى(ع) به خيال خام خويش، به مقصد و مرادخود رسيده بود، تصور مى‏ كرد ديگر خطرى سر راه حكومت خودكامه وى وجود ندارد، ولى براى اطمينان خاطر خود دست به اعمال ديگرى زد كه نشانه جاه‏ طلبى و عمق نگرانى او از ناحيه فرزند امام بود. او به عده‏ اى مأموريت داد كه وارد منزل امام شوند و اثاثيه حضرت را كاملاً بازرسى كرده آنها را مهر و موم نمايند.

از طرف ديگر، چون شنيده بود كه از حضرت عسكرى(ع) فرزندى باقى مانده، در صدد يافتن او بر آمد و دستو داد عده‏ اى از قابله‏ ها، زنان و كنيزان آن حضرت را معاينه نمايند و اگر آثار حملى در آنان مشاهده شد، گزارش كنند. نقل شده است كه يكى از قابله‏ ها به كنيزى ظنين شد و از طرف خليفه دستور داده شد كه آن كنيز را در محلي تحت نظر قرار بدهند و «نحرير» (يكى از درباريان، و پيشكار مخصوص خليفه) همراه عده‏ اى از زنان مراقب حالات او باشند تا صدق و كذب گزارش معلوم گردد. (۹۹) مدّت دو سال آن كنيز تحت نظر بود ولى سر انجام اثرى از حمل ظاهر نشد و كذب گزارش روشن گشت! (۱۰۰)

در اين هنگام معتمد براى آنكه وانمود كند كه از امام عسكری(ع) فرزندى باقى نمانده، و شيعيان از وجود امام بعدى نوميد گردند، دستور داد ميراث آن حضرت ميان مادر و برادرش جعفر تقسيم شود (۱۰۱)، ولى شيعيان همچنان عقيده داشتند كه از امام فرزندى باقى مانده است كه امامت را به عهده دارد (۱۰۲)، زيرا تعدادى از آنان فرزند خردسال امام را قبلاً ديده بودند (چنانكه نمونه آن را قبلاً گفتيم).

در هر حال فشار و اختناق و انواع محدوديتها در مورد خاندان امام براى يافتن امام دوازدهم همچنان ادامه داشت تا آنكه قيام «يعقوب بن ليث صفارى» در «خراسان»، و مرگ ناگهانى «عبد الله بن يحيى بن خاقان» و آشوب و فتنه «صاحب الزنج» در «بصره» پيش آمد و دربار عباسى تمام نيروى خود را براى مقابله با اين حركتها بسيج كرد و ديگر مجال تعرّض و سختگيرى در مورد خاندان امام باقى نماند! (۱۰۳)(۱۰۴)

.........................................

پی نوشت ها

۱- كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۱، ص ۵۰۳ - شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص ۳۳۵ - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج ۴، ص ۴۲۲ - طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دارالكتب الاسلامية، ص. ۳۶۷ مسعودى و على بن عيسىاربلى تولد حضرت را در سال ۲۳۱ دانسته‏اند.

۲- شيخ مفيد، همان كتاب، ص ۳۳۵ - طبرسى، همان كتاب، ص. ۳۶۶

۳- كلينى، همان كتاب، ص ۵۰۳ - على بن عيسى اربلى، كشف الغمّة، تبريز مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'. ق، ص. ۱۹۲

۴- وكانت من العارفات الصالحات وكفى فى فضلها انّها كانت مفزع الشيعة بعد وفاة أبى محمد (حاج شيخ عباس قمى، الأنوار البهية، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص ۱۵۱).

۵- صدوق، علل الشرايع، قم، مكتبة الطباطبائى، ج ۱، باب ۱۷۶، ص ۲۳۰ - نيز صدوق، معانى الأخبار، تهران، مكتبة الصدوق - مؤسسة دار العلم، ۱۳۷۹ ه'. ق، ص. ۶۵

۶- ابو جعفر محمد بن جرير الطبرى، دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضى، ۱۳۶۳ ه'. ش، ص. ۲۲۳

۷- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص ۳۴۵ - شيخ عبد الله الشبراوى، الاتحاف بحبّ الأشراف، ط ۲، قم، منشورات الرضى، ۱۳۶۳ ه'. ش، ص ۱۷۸ - .۱۷۹

۸- ابن طقطقا، الفخرى، بيروت، دار صادر، ۱۳۸۶ ه'. ق، ص. ۲۴۳

۹- ابن طقطقا، همان كتاب، ص ۲۴۳ - ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دار صادر، ج ۷، ص ۱۹۵ - .۱۹۶ كيفيت كشته شدن معتز به گونه‏هاى ديگر نيز نقل شده است، ر. ك به: سيوطى، تاريخ الخلفأ، الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثنى، ۱۳۸۳ ه'. ق، ص ۳۶۰ - مسعودى، مروج الذهب، بيروت، دار الأندلس، ج ۴، ص. ۹۷

۱۰- دكتر ابراهيم حسن، تاريخ سياسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ چهارم، تهران، انتشارات جاويدان، ۱۳۶۰ ه' ش، ج ۳، ص ۳۷۷ - مسعودى، مروج الذهب، بيروت، دار الأندلس، ج ۴، ص ۹۶ و ۱۰۳ - ابن طقطقا، الفخرى، بيروت، دار صادر، ۱۳۸۶ ه'. ق، ص ۲۴۶ - ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دار صادر، ج ۷، ص ۲۳۳ و ۲۳۴ - سيوطى، تاريخ الخلفأ، ص. ۳۶۲

۱۱- ابن اثير، همان كتاب، ص ۲۳۴ - ابن طقطقا، همان كتاب، ص ۲۴۶ - دكتر ابراهيم حسن، همان كتاب، ص. ۳۷۷

۱۲- مجلسى، بحار الأنوار، الطبعة الثانية، تهران، ۱۳۹۵ ه'. ق، ج ۵۰، ص ۳۱۳ - مسعودى، اثبات الوصية، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحيدرية، ۱۳۷۴ ه'. ق، ص. ۲۴۵

۱۳- مهتدى فرزند «وافق بن معتصم» و «معتمد» فرزند متوكل بن معتصم» بود.

۱۴- سيوطى، تاريخ الخلفأ، الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثنى، ص ۳۶۳ و ۳۶۷ - مسعودى، مروج الذهب، بيروت، دار الأندلس، ج ۴، ص ۱۲۳ و. ۱۳۱

۱۵- ابن طقطقا، الفخرى، بيروت، دار صادر، ۱۳۸۶ ه'. ق، ص ۲۵۰ - دكتر ابراهيم حسن، تاريخ سياسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج ۴، انتشارات جاويدان، ۱۳۶۰ ه'. ش، ج ۲، ص. ۳۷۸

۱۶- على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۳، ص ۱۹۷ - ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج ۴، ص ۴۲۲ - كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۱، ص ۵۰۳ - شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص ۳۳۸ - طبرسى، اعلام الورى، ط ۳، دار الكتب الاسلامية، ص ۳۷۶ - فتّال نيشابورى، روضة الواعظين، ط ۱، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۶ ه'. ق، ص ۲۷۴ - سيد محسن امين، اعيان الشيعة، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ ه'. ق، ج ۲، ص. ۴۳

۱۷- ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج ۴، ص ۴۳۴ - محمد بن جرير طبرى، دلائل الامامة، ط ۳، قم، منشورات الرضى، ۱۳۶۳ ه'. ش، ص ۲۲۶ - مجلسى، بحار الأنوار، ط ۲، تهران، المكتبة الاسلامية، ۱۳۹۵ ه'. ق، ج ۵۰، ص. ۲۵۱ البته، بر رغم نيت پليد خليفه، هر بار امام رفت و آمد مى‏كرد، هزاران نفر جمعيت مشتاق، در مسير حركت امام اجتماع مى‏كردند، و آن چنان غلغله شادى به راه افكنده و ابراز احساسات مى‏كردند كه از كثرت جمعيت، راهها بند مى‏آمد و عبور و مرور قطع مى‏شد، و به محض آنكه حضرت را مشاهده مى‏كردند كه از كثرت جمعيت، راهها بند مى‏آمد و عبور و مرور قطع مى‏شد، و به محض آنكه حضرت را مشاهده مى‏كردند سر و صدا خاموش مى‏شد و براى حضرت راه باز مى‏كردند، و پس از عبور امام، وضع به حال طبيعى بر مى‏گشت (ر. ك به: سه مأخذ ياد شده و نيز غيبة شيخ طوسى، تهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص ۲۹).

۱۸- اينجا ممكن است اين سؤال پيش آيد كه با وجود ضعف و تزلزل دستگاه خلافت، و تسلط تركان و موالى بر امور مملكت، چگونه فشار و اختناق در مورد امام به همان شدّت ادامه داشت؟

در پاسخ بايد گفت: اگر نگرانى از ناحيه قدرت معنوى امام، منحصر به شخص خليفه يا اطرافيان او بود، كار سهل بود و امام مى‏توانست از راههاى گوناگون، به فعاليت سرّى بپردازد، ولى اين بيم و نگرانى بر يك طيف وسيع سياسى سايه افكنده بود كه خليفه هم جزئى از آن بود، و اين طيف بقيه سردمداران و همه كسانى را نيز كه به نحوى با حكومت، منافع مشترك داشتند، شامل مى‏شد، به همين جهت مخالفت و اعمال فشار و محدوديت در مورد امام، ويژگى اصلى خط حاكم بر كشور محسوب مى‏شد و حتى با قتل خليفه‏اى، و جايگزينى خليفه‏اى ديگر تغيير نمى‏يافت!

۱۹- مجلسى، بحار الأنوار، ج ۵۰، ص. ۳۱۱

۲۰- مجلسى، همان مأخذ، ص. ۳۱۳

۲۱- شيخ طوسى، كتاب الغيبة، تهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص. ۱۳۴

۲۲- ابوهاشم جعفرى از نسل جعفر طيّار (سمعانى، الأنساب، ج ۱، ص ۶۷) و اهل بغداد بود و از چهره‏هاى بسيار درخشان و گرانمايه شيعه و از ياران بسيار صميمى امام جواد و امام هادى و امام عسكرى - عليهم السلام - به شمار مى‏رفت و نز د آنان مقام ومنزلت والايى داشت (محمد تقى شوشترى، قاموس الرجال، ج ۴، ص ۲۵۵ - ۲۵۸) او كه مردى آزاده و شجاع و بى باك بود، در سال ۲۵۲ ه' در بغداد بازداشت، و به زندان سامرّأ منتقل گرديد (خطيب، تاريخ بغداد، ج ۸، ص ۳۶۹ - سمعانى، الأنساب، ج ۲، ص ۶۷).

به گفته شيخ طوسى، زندانى شدن او و همراهانش، با قتل «عبد الله بن محمد عباسى» مرتبط بوده است (الغيبة، تهران،

مكتبة نينوى الحديثة، ص ۱۳۶). طبرسى مى‏گويد: او در سال ۲۵۸ ه'. ق با امام عسكرى و گروهى از علويان در زندان بوده است (اعلام الورى، ص ۳۷۳). خطيب بغدادى و سمعانى، در گذشت او را در سال ۲۵۱ نوشته‏اند.

۲۳- ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة، ط قديم، ص ۳۰۴ - شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص ۱۶۶ - على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۳، ص ۲۲۲ - طبرسى، اعلام الورى، ط ۳، دار الكتب الاسلامية، ص ۳۷۳ - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج ۴، ص. ۴۳۷

۲۴- ابن شهر آشوب، همان كتاب، ج ۴، ص. ۴۳۳

۲۵- مجلسى، بحار الأنوار، ط ۲، تهران، المكتبة الاسلامية، ۱۳۹۵ ه'. ق، ج ۵۰، ص. ۲۶۹

)۲۶ مسعودى، اثبات الوصية، الطبعة الرابعة، نجف، المكتبة الحيدرية، ص. ۲۴۳

۲۷- على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'. ق، ص. ۲۱۶

۲۸- شريف القرشى، باقر، حياة الامام الحسن العسكرى، بيروت، دار الكتاب الاسلامى، ۱۴۰۹ ه'. ق، ص. ۱۸۱

۲۹- رجال، ط۱، نجف، المكتبة الحيدرية، ۱۳۸۱ ه'.ق، ص ۴۲۷به بعد/

۳۰- فيلسوفى كه چنين كتابى نوشته بوده، پسر اسحاق كندى بنام «يعقوب» بوده است و نه خود اسحاق، و بنا به نوشته «محمد لطفى جمعه»، «اسحاق» حاكم كوفه در زمان سه نفر از خلفاى عباسى يعنى مهدى و هادى و هارون بوده است (تاريخ فلاسفة الاسلام فى المشرق و المغرب، المكتبة العلمية، ص ۱). گويا نام پدر و پسر با هم اشتباه شده و يا در موقع نقل و استنساخ، نام پسر از قلم افتاده است/

۳۱- الأن جئت بالحق و ما كان ليخرج مثل هذا الامن ذلك البيت/

۳۲-اين قضيه را ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب» (ج‏۴، ص ۴۲۴) از كتاب «التبديل» نوشته ابوالقاسم كوفى نقل كرده است برخى از دانشمندان معاصر، در صحت اين قضيه ابراز ترديد نموده و نوشته‏اند: اين قضيه نشان مى‏دهد كه كندى در يك بى ثباتى فكرى به سر مى‏برده و به اسلام عقيده نداشته است، و اين موضوع گرچه امكان‏پذير است، اما چون تنها در كتاب ابوالقاسم كوفى آن هم به صورت مرسل (بدون سند) آمده و ابن شهر اشوب نيز از او نقل كرده است، نمى‏توان براى اثبات قضيه تاريخى به آن اكتفا كرد (محمد الصدر، تاريخ الغيبة الصغرى، ص‏۱۹۶)/

اما با توجه به گوشه هايى از تفكر كندى كه در كتب مربوط به تاريخ فلاسفه اسلامى آمده، چنين قضيه‏اى بعيد به نظر نمى‏رسد. چنانكه «حنا الفاخورى» و «خليل الجر» ضمن تحليل مبانى فكرى و فلسفى وى نوشته‏اند: «اما گاه شود كه ميان تعليمات فلسفه و آيات قرآن تناقضى مشهود شود، و اين تناقض است كه پاره‏اى را به مخالفت با فلسفه واداشته است. كندى حل اين مشكل را در تأويل آيات يافته است. او مى‏گويد: كلمات عربى را يك معناى حقيقى است و يك معناى مجازى، و بدين طريق متفكر مى‏تواند از منطوق برخى آيات، معانى مجازى آنها را از راه تأويل دريابد...» (تاريخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبد المحمد آيتى، تهران، چاپ دوم، كتاب زمان، ۱۳۵۸ ه'.ش، ج‏۲، ص‏۳۸۰)/

۳۳- شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص. ۱۶۷ و نيز ر. ك به: ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج‏۴، ص ۴۲۵ - على بن عيس الاربلى، كشف العمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'.ق، ج‏۳، ص ۲۱۹- ابن حجر الهيتمى، الصواعق المحرقة، قاهره‘ مكتبة القاهرة، ص ۲۰۷ - ابن صبّاغ المالكى، الفصول المهمة، ط قديم، ص ۳۰۴ - ۳۰۵/

۳۴- طبسى، شيخ محمد جواد، حياة الامام العسكرى، ط ۱، قم، دفتر تبليغات اسلامى، ۱۳۷۱ ه'.ش، س ۲۲۳ - .۲۲۶ و نيز ر. ك به: الشيخ محمد حسين المظفر تاريخ الشيعة، قم، مكتبة بصيرتى، صفحات: ۶۲، ۷۸، ۱۰۲/

۳۵- ظاهراً مقصود، احمد بن اسحاق رازى، يكى از بزرگان شيعيان اهل رى، و يكى ديگر از نمايندگان امام عسكرى است. (ر. ك به: حياة الامام العسكرى، شيخ محمد جواد طبسى، ۳۳۲)/

۳۶- طوسى، اختيار معرفة الرجال (معروف به رجال كشّى)، مشهد، دانشگاه مشهد، ص ۵۷۵ - ۵۸۰، حديث ۱۰۸۸ - مجلسى، بحار الأنوار، ط ۲، تهران، ۱۳۹۵ ه'.ق، ج ۵۰، ص ۲۱۹ - .۳۲۳ اين نامه به اختصار در تحف العقول (ص ۴۸۴) نيز آمده است/

۳۷- طوسى، همان كتاب، ص ۵۸۰، حديث ۱۰۸۹/

۳۸- طوسى، همان كتاب، ص ۵۸۰، حديث ۱۰۸۹/

۳۹- نجاشى، فهرست اسمأ مصنفى الشيعة، قم، مكتبد الداورى، ص ۶۶ - شيخ طوسى، الفهرست، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، ۱۳۵۱ ه'.ش، ص ۲۳/

۴۰- طبسى، حياة الامام العسكرى، ص ۳۳۳/

۴۱- ج‏۵۰، ص ۳۲۳/

۴۲- دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم منشورات الرضى، ۱۳۶۳ ه'.ش، ص ۲۷۲/

۴۳- طبرسى، الاحتجاج، نجف، المطبعة المرتضوية، ۱۳۵۰، ص ۲۵۷/

۴۴- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص ۳۵۱ - طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دار الكتب الاسلامية، ص ۴۴۵ - تسترى، شيخ محمد تقى، قاموس الرجال، الطبعة الثانية، قم، مؤسسةالنشر الاسلامى التابعة لجامعة المدرسين، ج‏۱، ص ۳۱۶ - كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، ۱۳۸۱ ه'.ق، ج‏۱، ص ۵۱۸/

۴۵ طوسى، اختيار معرفة الرجال، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، ۱۳۴۸ ه'.ش، ص ۵۳۲، حديث ۱۰۱۵ - تسترى، همان كتاب، ج ۱، ص. ۳۱۵ عَمرى بعدها به وكالت از طرف حضرت صاحب الزمان - عج - منصوب گرديد و ما به خواست خدا در بخش آينده پيرامون عظمت و فضيلت او سخن خواهيم گفت/

۴۶- ابو الأديان على بصرى، در اواخر قرن سوم هجرى در گذشته و كنيه او در اصل «ابوالحسن» بوده است، نامبرده به اين جهت به ابوالأديان شهرت يافته بود كه با پيروان تمام دينها مناظره مى‏كرد و مخالفين را مجاب مى‏نمود (مدرس تبريزى، محمد على، ريحانة الأدب، چاپ سوم، تهران، كتابفروشى خيام، ۱۳۴۷ ه'.ش، ج‏۷، ص‏۵۷۰)/

انتخاب ابوالأديان براى انجام اين مأموريت، نشان مى‏دهد كه حضرت افراد ويژه‏اى را به اين كار مى‏گمارده است/

۴۷- ابن شهر اشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج‏۴، ص ۴۲۵ - مجلسى، بحار الأنوار، ج‏۵۰، ص ۳۱۷ - فيض كاشانى، معادن الحكمة فى مكاتيب الأئمة، قم مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسين، ط ۲، ۱۴۰۹ ه'.ق، ج‏۲، ص ۲۶۵/

۴۸-فيض كاشانى، همان كتاب ص ۲۶۴ - مجلسى، همان كتاب، ص. ۳۱۷

۴۹-حسن بن على بن شعبة، تحف بالعقول، ط ۲، قم مؤسسة بالنشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسين، ۱۳۶۳ ه'.ش، ص ۴۸۶/

۵۰-مجلسى، همان كتاب، ص ۳۳۱/

۵۱-عثمان بن سعيد بعدها به افتخار نمايندگى امام دوازدهم در غيبت صغرى نائل گرديد و ما به خواست خدا در بخش نمايندگان امام دوازدهم شرح حال او را خواهيم نوشت/

۵۲- شيخ طوسى، الغيبة، تهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص ۲۱۴ - حاج شيخ عباس قمى، سفينة البحار، تهران، كتابخانه سنائى، ج‏۲، ص ۱۵۸/

۵۳- ابن شهر آشوب، مناقب، قم كتابفروشى مصطفوى، ج‏۴، ص ۴۲۷/

۵۴- درباره شخصيت و فضيلت ابو هاشم جعفرى در چند صفحه پيش، توضيح داديم/

۵۵- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص ۳۴۳ - ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفرشى مصطفوى، ج‏۴، ص ۴۳۹- مسعودى، اثبات الوصية، نجف، المطبعة الحيدرية، ۱۳۷۳ ه'.ق، ص ۲۴۲ - سيد محسن امين، اعيان الشيعة، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ ه'.ق، ص ۴۰ - طبرسى، اعلام الورى، ط۳، دار الكتب الاسلامية، ص ۳۷۲ - كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، ۱۳۸۱ ه'.ق، ج‏۱، ص ۵۰۸/

۵۶- ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مطصفوى، ج‏۴، ص ۴۳۱ - على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'.ق، ج‏۳، ص ۲۱۸/

۵۷- ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مطصفوى، ج‏۴، ص ۴۳۱ - على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'.ق، ج‏۳، ص ۲۱۸/

۵۸على بن جعفر از دوستداران صميمى و ياران ويژه و بسيار مورد اعتماد امام هادى و امام عسكرى(ع) و از كارگزاران آن دو بزرگوار بوده است. او به جرم نمايندگى از طرف امام هادى، توسط متوكل عباسى مدتى زندانى گرديد و پس از آزادى، به امر امام، به مكه رفت و در آنجا مقيم گرديد. گويا او همچنان در مكه بوده كه انفاق او را ابوطاهر ديده است. ر. ك به: شريف القرشى، باقر، حياة الامام العسكرى، دار الكتاب الاسلامى، ص ۱۵۵ - ۱۵۶ - شيخ طوسى، مأخذ گذشته، ص ۲۱۲ - ما مقانى، تنقيح المقال، تهران انتشارات جهان، ج‏۲، ص ۲۷۱ - ۲۷۲ - شيخ طوسى، اختيار معرفة الرجال (معروف به رجال كشّى)، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ ه'.ش، ص ۵۲۳ و ۶۰۷/

۵۹- طوسى، الغيبة، تهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص. ۲۱۲ اين روايت با مقدارى تفاوت، در كتاب «مناقب» اين شهر اشوب نيز نقل شده است، ولى به نظر نگارنده آنچه در غيبت شيخ طوسى نقل شده به صحت نزديكتر است/

۶۰-على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'.ق، ج ۳، ص ۲۱۷/

۶۱- على بن عيسى، همان كتاب، ص ۲۱۶/

۶۲- طبرسى، احتجاج، نجف المطبعة المرتضوية، ۱۳۵۰، ص ۲۵۷/

۶۳- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص ۳۵۱ - اعلام الورى، ط۳، دار الكتب الاسلامية، ص ۴۴۵/

۶۴- طبرسى، اعلام الورى، ص ۴۴۸ و ۴۴۹/

۶۵- طبرسى، اعلام الورى، ص ۴۴۸ و ۴۴۹/

۶۶- ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج ۴، ص ۴۳۵ - على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، تبريز مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۳، ۲۱۱

۶۷- ابن شهر آشوب، همان كتاب، ج ۴، ص ۴۲۵ - حاج شيخ عباس قمى، الأنوار البهية، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص ۱۶۱ - تتمة المنتهى، چاپ دوم، تهران، كتابفروشى مركزى، ۱۳۳۳ ه'. ق، ص ۲۹۹ با اندكى اختلاف در الفاظ.

با توجه به اين كه شهادت امام عسكرى - (ع) - در سال ۲۶۰ و در گذشت على بن حسين بابويه در سال ۳۲۹ يعنى ۶۹ سال پس از شهادت حضرت عسكرى رخ داده، برخى، نگارش چنين نامه‏اى را با عناوينى مانند: بزرگمرد و فقيه و مورد اعتماد من، از طرف امام به وى كه در آن زمان جوانى بيست ساله بوده، بعيد شمرده‏اند، مگر آنكه بگوييم: وى در عين جوانى از نظر فضيلت و شخصيت معنوى در چنان رتبه والايى قرار داشته كه شايسته ذكر چنين القابى بوده است (تاريخ الغيبة الصغرى، محمد صدر، الطبعة الأولى، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۳۹۲ ه'. ق، ص ۱۹۶).

۶۸- طبسى، شيخ محمد جواد، حياة الامام العسكرى، الطبعة الأولى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، ۱۴۱۳ ه'. ق، ص. ۱۲۱

۶۹- طبسى، همان كتاب، ص. ۲۱۷

۷۰- مسعودى، اثبات الوصيّة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعةةة الحيدرية، ۱۳۷۴ ه'. ق، ص. ۲۳۴

۷۱- مسعودى، همان كتاب، ص. ۲۴۶

۷۲- مسعودى، همان كتاب، ص. ۲۳۸

۷۳- حسن بن على بن شعبة، تحف العقول، الطبعة الثانية، ۱۳۶۳ ه'. ش، قم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسين بقم المشرّفة، ص. ۴۸۷

۷۴-طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الأسلامية ص. ۳۷۵

۷۵- على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۳، ص ۲۰۷ - مجلسى، بحار الأنوار، ط ۲، تهران، المكتبة الاسلامية، ۱۳۹۵ ه'. ق، ج ۵۰، ص. ۲۹۸

۷۶- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص ۳۴۰ - ابن شهر اشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج ۴، ص ۴۳۶ - مجلسى، همان كتاب، ص ۲۷۷ - كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۱، ص. ۵۰۶

۷۷- على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة تبريز، مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'. ق، ص ۲۱۴ - شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص ۱۶۸ - ابن صبّاغ مالكى، الفصول المهمة، ط قديم، ص. ۳۰۳

۷۸- طبرسى، اعلام الورى، ط ۳، دار الكتب الاسلامية، ص ۳۷۲ - ابن شهر آشوب، همان كتاب، ص ۴۳۲ - مسعودى، اثبات الوصية، نجف، المطبعة الحيدرية، ۱۳۷۴ ه'.ق، ص. ۲۴۱

۷۹- طبرسى، اعلام الورى، ط ۳، دار الكتب الاسلامية، ص ۳۷۵ - مسعودى، همان كتاب، ص ۲۴۲ - كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، ۱۳۸۱ ه'.ق، ج ۱، ص ۵۱۰ - شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى ص ۳۴۴ - على بن عيسى الاربلى، همان كتاب، ج ۳، ص. ۲۰۴

۸۰- مسعودى، همان كتاب، ص. ۲۴۱

۸۱- ابن شهر اشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج ۴، ص. ۴۴۰

۸۲- ابن صبّاغ مالكى، الفصول المهمة، ط قديم، ص ۳۰۳ - ابن شهر آشوب، همان كتاب، ص ۴۳۲ - شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص ۱۶۷ (با اندكى تفاوت).

۸۳- غِفار نام قبيله ابوذر بود.

۸۴- مجلسى، بحار الأنوار، ط ۲، تهران، المكتبة الاسلامية، ۱۳۹۵ ه'. ق، ج ۵۰، ص. ۲۶۹

۸۵- طبسى، شيخ محمد جواد، حياة الامام العسكرى، ط ۱، قم، دفتر تبليغات اسلامى، ۱۳۱۷ ه'. ش، ص ۱۳۶، به نقل از كتاب الهداية الكبرى تأليف حسين بن حمدان حضينى، ص. ۳۸۶

۸۶- على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، ج ۳، ص ۲۰۷ - مجلسى، بحار الأنوار، ج ۵۰، ص. ۲۹۷

۸۷- صدوق، كمال الدين، قم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسين، ۱۴۰۵ ه'. ق، ج ۲، ص ۳۸۴ (باب ۳۸).

۸۸- پس از امام رضا - (ع) - در جامعه آن روز و نيز در دربار حكومت عباسيان، امامان بعدى يعنى امام جواد و امام هادى و امام عسكرى - عليهم السلام - را به احترام انتساب به امام رضا - (ع) - «ابن الرضا» (فرزند رضا) مى‏ناميدند.

۸۹- در بين عرب، مرسوم است كه براى اداى احترام، افراد را با كنيه مورد خطاب قرار مى‏دهند.

۹۰-دشمنان شيعيان، آنان را به طعنه «رافضى» مى‏ناميدند.

۹۱-شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص ۳۳۸ - فتّال نيشابورى، روضة الواعظين، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ص ۲۷۳ - ۲۷۵ - طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دار الكتب الاسلامية، ص ۳۷۶ - ۳۷۷ - كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۱، ص ۵۰۳ - على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۳، ص ۱۹۷ - پيشواى يازدهم حضرت امام حسن عسكرى(ع) نشريه مؤسسه در راه حق، ص ۱۳ - .۱۷

۹۲-اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامية، ص. ۳۶۷

۹۳-حاج شيخ عباس قمى، الانوار البهية، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص. ۱۶۲

۹۴-دلائل الامامة، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، ۱۳۸۳ ه'. ق، ص. ۲۲۳

۹۵-الفصول المهّمة، چاپ قديم، ص ۳۰۷ - .۳۰۸ اين قضيه را مرحوم شيخ مفيد در ارشاد و فتّال نيشابورى در روضه الواعظين و طبرسى در اعلام الورى و على بن عيسى الاربلى از قول احمد پسر عبد الله بن خاقان نقل كرده‏اند. اين گزارش نشان مى‏دهد كه امام در جامعه چه موقعيتى داشته و حكومت عباسى چرا نگران بوده است و نيز روشن مى‏كند كه خليفه از برملا شدن مسموميت و قتل امام تا چه حد وحشت داشته است و لذا با زمينه سازى قبلى كوشيده است شهادت امام را مرگ طبيعى قلمداد كند!

۹۶-صدوق، كمال الدين، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، (التابعة) لجماعة المدرسين بقم المشرفة، ۱۴۰۵ ه'. ق، باب ۴۳، ص ۴۷۵ - مجلسى، بحار الأنوار، الطبعة الثانية، تهران، المكتبة الاسلامية، ۱۳۹۵ ه'. ق، ج ۵۰، ص ۳۳۲ - .۳۳۳

۹۷-مقصود، عثمان بن سعيد عَمرى از ياران نزديك امام عسكرى(ع) است كه به مناسبت شغلش كه روغن فروشى بود، به سمّان (= روغن فروش) معروف شده بود.

۹۸-صدوق، كمال الدين، قم، مؤسسه النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسين بقم، ۱۴۰۵ ه'. ق، ص. ۴۷۵

۹۹-كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۱، ص ۵۰۵ - مجلسى، بحار الأنوار، ط ۲، تهران، المكتبة الاسلامية، ۱۳۹۵ ه'. ق، ج ۵۰، ص. ۳۲۹

۱۰۰-كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۱، ص ۵۰۵ - مجلسى، بحار الأنوار، ط ۲، تهران، المكتبة الاسلامية، ۱۳۹۵ ه'. ق، ج ۵۰، ص. ۳۲۹

۱۰۱-كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۱، ص ۵۰۵ - مجلسى، بحار الأنوار، ط ۲، تهران، المكتبة الاسلامية، ۱۳۹۵ ه'. ق، ج ۵۰، ص. ۳۲۹

۱۰۲-على بن عيسى الاربلى، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه'. ق، ج ۳، ص ۱۹۹ - فتّال نيشابورى، روضة الواعظين، ط ۱ بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۶ ه'. ق، ص. ۲۷۶

۱۰۳-مجلسى، بحار الأنوار، ط ۳، تهران، المكتبة الاسلامية، ۱۳۹۵ ه' .ق، ج ۵۰ ص ۳۳۱ - محمد بن جرير بن رستم طبرى، ط ۳، قم، منشورات الرضى، ۱۳۶۳ ه'. ش، ص ۲۲۴ - صدوق، كمال الدين، قم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسين، ۱۴۰۵ ه'. ق، ص. ۴۷۵

#) در تنظيم و نگارش اين بخش، علاوه بر مآخذى كه در پاورقيها آمده، از منابع ياد شده در زير استفاده شده است كه لازم مى‏دانم در اينجا از نويسندگان آنها سپاسگزارى كنم: پيشواى يازدهم حضرت امام حسن عسكرى (نشريه مؤسسه در راه حق). دورنمايى از زندگانى پيشوايان اسلام تأليف استاد آيت الله جعفر سبحانى - خاندان وحى، تأليف حجة الاسلام و المسلمين سيد على اكبر فزشى.

کد خبر 2452987

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha