۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۱۶:۲۹

احمدرمضان زاده در گفتگو با مهر -1

بمباران حلبچه، عشق و عکاسی که ماسکش را به یک قربانی داد

بمباران حلبچه، عشق و عکاسی که ماسکش را به یک قربانی داد

کارگردان «حکایت عاشقی» معتقد است هرچند فیلمی با موضوع بمباران شیمیایی حلبچه ساخته است اما تمام تلاش خود را کرده تا با نشان دادن سکانس های بعد از بمباران، مخاطب را زجر ندهد.

خبرگزاری مهر-گروه هنر: احمدرمضان زاده امسال با فیلم سینمایی «حکایت عاشقی» در سی و سومین جشنواره فیلم فجر و در بخش سودای سیمرغ حضور دارد. هرچند «حکایت عاشقی» اولین ساخته بلند سینمایی این کارگردان است، اما به دلیل اینکه سال 1373 با فیلم نیمه بلند «بشیر» در جشنواره فیلم فجر حضور داشت، مسئولان جشنواره سی و سوم از او خواستند تا این فیلم را در بخش سودای سیمرغ شرکت دهد.

«حکایت عاشقی» قصه عشق يک خبرنگار ايرانی به يکی از بازماندگان بمباران شيميايی حلبچه است. در این فیلم بازیگرانی چون بهرام رادان، شيلان رحمانی، قطب الدين صادقی، بهمن زرين ‌پور، شوان اتوف، ماندانا ممهد، كيميا مراديان، ژيار محمدزاده، بيتا هدايتی، ديلان دياكو قادری، هليا نوخاصی حضور دارند.

به بهانه حضور این فیلم در جشنواره فیلم فجر به جوزان فیلم رفتیم و با احمدرضا رمضان زاده درباره «حکایت عاشقی» و چگونه ساخته شدن این فیلم به گفتگو نشستیم. در این گفتگو رمضان زاده با اشاره به اینکه اصالت کردی دارد، برایمان توضیح داد زمانی که فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه رخ داد، در کردستان زندگی می کرده و دوران دبیرستان را پشت سر می گذاشته است. پدر رمضان زاده در آن زمان به کمپ های بازماندگان بمباران شیمیایی حلبچه سر می زده و او نیز همراه پدر در این کمپ ها حضور داشته و از نزدیک فضای حاکم بر این کمپ ها را تجربه کرده است.

با رمضان زاده در این گفتگو درباره چگونگی به تصویر کشیدن حلبچه بعد از بمباران و اینکه چقدر تلاش کرده تا مخاطب دچار دلزدگی نشود، طراحی شخصیت اول فیلم بر اساس زندگی احمد ناطقی، کاوه گلستان و ساسان مویدی، نوع بازی بهرام رادان در فیلم و... گفتگو کردیم.

با ما در این مصاحبه همراه شوید:

*با توجه به اینکه «حکایت عاشقی» با موضوع بمباران شیمیایی حلبچه جزو معدود فیلم‌ها در این زمینه است اما کمتر از آنچه که باید و شاید به مساله بمباران و مصائب بعد از آن در فیلم اشاره کرده‌اید. علت آن چیست؟

- فاجعه حلبچه برای من بسیار مهم بود و می خواستم آن را به گونه ای نشان دهم که مخاطب و تماشاگر زمانی که از سینما بیرون می آید ذهنش همچنان درگیر این باشد که چه اتفاقی در حلبچه رخ داده است. بیش از هرچیز نگران بودم که مبادا هنگام به تصویر کشیدن فاجعه ای با چنین عظمت آنقدر از صحنه های تکان دهنده و زجرآور استفاده کنم که بیننده از فیلم زده شود و احساس کند نمایش بخش های حلبچه بیش از اندازه بوده است به همین دلیل سعی کردم به عنوان فردی که شرایط بعد از بمباران شیمیایی حلبچه را از نزدیک تجربه کرده بود، تماشاگر را زجر ندهم.

همچنین سعی کردم یک عاشقانه زیبا از آن نسل در فیلم دیده شود که چگونه پای عشق خود بدون هیچ حاشیه ای می ماندند و به رابطه خود ادامه می دادند؛ عشقی که بتواند داستان حلبچه را هم با خود همراه کند.

حکایت عاشقی

زمانی که بمباران شیمیایی حلبچه اتفاق افتاد، بعد از مدتی زخم ها و تاول های مصدومان این فاجعه بهبود پیدا کرد، اما چیزی که در وجود آن ها خوب نمی شود، دنیای درون این افراد و روح آنها است. من تلاش کردم بتوانم زخم درونی قربانیان این فاجعه را به تصویر بکشم، به همین دلیل چیمن شخصیت اصلی داستان که قبل از بمباران صدای خوبی داشته و آواز می خواند، به دلیل بمباران شیمیایی دیگر نمی تواند آواز بخواند و هنر او از بین رفته است و من سعی کردم تا این مساله به خوبی نشان داده شود.

تا امروز فیلم های زیادی درباره حمله عراق به ایران ساخته شده است و بعضی از این فیلم ها به گونه ای است که تماشاگر به دلیل نوع به تصویر کشیدن داستان، از فیلم زده شده است. به همین دلیل سعی کردم داستان را به گونه ای به تصویر بکشم که از نظر مخاطب نخ نما نشود و موضوع را به گونه ای پیش بریم که همه مخاطبان آن را بپذیرند.

*برای مستندهای به کار رفته در فیلم از چه منابعی استفاده کردید؟

در آن زمان و بلافاصله بعد از بمباران شیمیایی تعداد محدودی از افراد از جمله بچه های صدا و سیما و عکاسان مستقل از جمله احمد ناطقی، کاوه گلستان، ساسان مویدی و  ... در کنار گروه روایت فتح در این منطقه حضور پیدا کردند به همین دلیل از مستندات و آثاری که از این سه گروه باقی مانده بود، استفاده کردم. تا آنجا که توانستم برخی از این منابع را با دوستی و رفاقت و برخی دیگر را از طریق پرداخت هزینه به دست آوردم.

احمد ناطقی از جمله عکاسانی بوده که بلافاصله به محل بمباران رسیده است. او عکس های اصلی این واقعه را در اختیار ما قرار داد. همچنین از عکس های ساسان مویدی که از کمپ ها گرفته بود، استفاده کردیم و در کنار آن از خاطرات کاوه گلستان هم بهره گرفتیم. علاوه برآن از نزدیک با کسانی که در این فاجعه، شیمیایی شده بودند صحبت کردم. آن زمان پدر من در کمپ های مصدومان آمد و رفت داشت و من هم با او به این کمپ ها سرمی زدم، هرچند آن زمان سن من نسبتا کم بود اما از دیدن آن شرایط بسیار متاثر شده بودم.

هر چند ما در حال جنگ با عراق بودیم اما ایران هرکاری که توانسته بود برای بازمانده های حلبچه انجام داد. با تمام این شرایط این افراد خانه و زندگی خود را از دست داده بودند. همیشه این حس و حال همراه من بود و سعی کردم تمام این خاطرات را به تهیه کننده، طراح صحنه و فیلمبردار «حکایت عاشقی» انتقال دهم تا بتوانیم شرایط آن دوره را به خوبی به تصویر بکشیم.

*در این صورت تمام سکانس هایی که در فیلم آمده فریم به فریم براساس واقعیت بمباران حلبچه ساخته شده است؟

برای طراحی صحنه این فیلم، بارها مشکین مهرگان عکس ها و مستندهای این واقعه را بازبینی کرد تا بتواند به خوبی حال و هوای آن زمان را در فیلم ایجاد کند. محمد آلادپوش نیز لنزهایی را که عکس ها با آن گرفته شده بود پیدا کرد تا بتوانیم فیلمبرداری نزدیک به این مستندها داشته باشیم. به همین دلیل است که صحنه های فیلم با عکس ها و فیلم های مستند اصلی هماهنگی دارد. تمام تلاش خود را کردیم تا فیلمبرداری و طراحی صحنه به گونه ای انجام شود که به فضای مستندهایی که در فیلم به کار رفته نزدیک تر باشد.

*با توجه به اینکه احمد ناطقی جزو اولین کسانی است که وارد حلبچه می شود و فضای آن جا را به خوبی درک کرده تا چه اندازه از مشاوره وی در فیلم استفاده کردید؟

زمانی که صحنه حلبچه را می گرفتیم از احمد ناطقی خواستم که سر صحنه بیاید تا بتوانیم سکانس ها را نزدیک به واقعیت درآوریم. وقتی که ناطقی سر صحنه فیلم حاضر شد، از او خواستم تا بازی بهرام رادان را ببیند تا حس و حال رادان را با حس و حال خودش در آن زمان مقایسه کند. به خاطر دارم که احمد ناطقی گفت آن زمان که در حلبچه حاضر شدم و عکس می گرفتم دستانم می لرزید اما رادان کمی راحت بازی می کند به همین دلیل این حس را به رادان منتقل کردم و با توجه به اینکه بهرام رادان یکی از بازیگران تیزهوش به شمار می رود بلافاصله حس اصلی را پیدا کرد و سکانس های حضور در حلبچه را بازی کرد.

حکایت عاشقی

یکی از اتفاقات جالبی که برای طراحی صحنه ها رخ داد، این بود که عکس هایی که ما از لوکیشن های طراحی شده حلبچه گرفته بودیم و در کنار عکس های اصلی در نمایشگاه گذاشتیم نسبت به عکس های اصلی قابل تشخیص نبود. سعی کردیم به مستند بودن فیلم وفادار باشیم این در حالی است که قصه عاشقانه ما هم در دل فیلمنامه روایت می شود.

*یکی از نکات مثبت فیلم ورود مستند به داستان است. این مستندها به گونه ای در فیلم نمایش داده می شوند که مخاطب آن را می‌پذیرد. ایده چنین ورودی از کجا نشات گرفت؟

بخش مهم این موفقیت مدیون مونتاژ نیما جعفری جوزانی است، البته ما 3 ماه بحث کردیم که چگونه مستندها را استفاده کنیم تا برای مخاطب باورپدیر باشد. بدون اغراق باید بگویم که صحنه حلبچه بیش از یک ماه از نیما جعفری جوزانی وقت گرفت. بارها این بخش تدوین شد تا اینکه به این نتیجه رسیدیم که تدوینی که امروز در فیلم می بینید بسیار خوب است و بهترین جا برای ورود مستند به فیلم همان جایی است که علی ماسکش را به صورت می زند. البته از همه مهمتر حضور مشاور بزرگی مانند مسعود جعفری جوزانی بود که نتیجه تدوین را می دید و درباره آن نظر می داد.

سر صحنه هم خیلی تلاش کردم تا پلان هایی که می گیرم به مستندها نزدیک باشد. به عنوان مثال صحنه ای را که کودک روی پله به دلیل بمب شیمیایی کشته شده است، تلاش کردم با مستندها همخوانی داشته باشد. حتی از لنزهایی استفاده کردیم که به لنزهای عکس ها نزدیک باشد تا تماشاگر بفهمد که ما فقط یک قصه برای او روایت نمی کنیم بلکه یک اتفاق واقعی را توصیف می کنیم.

*شخصیت علی جدا از دایره خصوصی عاشقانه ای که در فیلم دارد، می تواند برگرفته از شخصیت عکاسانی باشد که نام بردید؟

- طبیعتا همین طور است. زمانی که احمد ناطقی فیلمنامه را خواند به من گفت که من خودم را در فیلم می بینم با این تفاوت که عاشق نشدم. علاوه برآن بسیار خوشحال بود که بازیگری توانا مانند بهرام رادان این نقش را بازی می کند و می تواند به خوبی حس اصلی عکاس را به دست آورد. یکی از آرزوهای ناطقی این بود که یک فیلم به مساله بمباران شیمیایی حلبچه بپردازد و از این مساله بسیار خوشحال بود چرا که فیلم را قبول داشت و نهایت همکاری را برای ساخت این فیلم با ما انجام داد.

به خاطر دارم احمد ناطقی اوایل کار یک بار سر صحنه آمد و همه عوامل را جمع کرد و تجربه خود از زمان ورودش به حلبچه و بعد از بمباران را توضیح داد. عوامل فیلم با یک آدم واقعی که در آن صحنه حضور داشت و خودش نیز شیمیایی شده بود صحبت می کردند و تجربه های او را می شنیدند.

برای ساخت این فیلم از خودم راضی هستم به این معنا که هرآنچه از دستم برمی آید برای ساخت «حکایت عاشقی» انجام داده ام، هرچند ممکن است افرادی از فیلم ایراد بگیرند اما من تمام تلاش خود را برای ساخت آن انجام دادم.

فیلم «حکایت عاشقی»

*علی زمانی وقتی وارد حلبچه می شود مخاطب بالانسی از احساسات را در او می بیند، اما همین شخص گاهی نسبت به صحنه ای که می بیند دچار بی تفاوتی می شود. آیا نشان دادن این نوع بی تفاوتی در برخی صحنه ها در علی به عنوان یک عکاس تعمدانه انجام شده است؟

این حس از واقعیت گرفته شده است. یک بار از احمد ناطقی پرسیدم باور کردن این مساله سخت است که چطور در چنین شرایطی وقتی وارد حلبچه شدی و اجساد را روی زمین دیدی، توانستی عکس بگیری؟ چطور حتی ماسک خود را از صورت برداشتی و به یکی از بازمانده ها دادی؟ ناطقی جواب داد من اصلا نمی دانستم چه کار می کنم و انگار در فضای دیگری بودم.

او می‌گفت از ابتدا نمی دانستم بمباران شیمیایی شده و وقتی وارد حلبچه شدم متعجب بودم که مردم چرا اینگونه مرده اند. در شرایطی قرار داشتم که می توان گفت کنترل خود را هم داشتم و هم نداشتم اما با خود تکرار می کردم که باید این صحنه ها را ثبت کنم. من تمام احساسات را در خودم می ریختم تا بتوانم این عکس ها را بگیرم.

این حس هم به بهرام رادان منتقل شد تا بتواند این نقش را به خوبی بازی کند.

اگر افرادی مانند ناطقی نمی توانستند احساسات خود را کنترل کنند، فاجعه حلبچه به دنیا نشان داده نمی‌شد. در واقع همین عکاسان بودند که واقعه حلبچه را زنده نگه داشتند. ناطقی در یک جمله به من گفت که تنها به این فکر می کرده که باید وظیفه خود را در این زمینه انجام دهد. بهرام رادان هم باید به خوبی این سکانس را بازی می کرد و نمی توانست چندان احساسات خود را بروز دهد چرا که نقش عکاسی را بازی می کرد که وظیفه به ثبت رساندن این صحنه ها را بر عهده دارد. 

ادامه دارد...

کد خبر 2477213

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha