۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱

پس از ۸ سال انتظار؛

جلیل سامان فیلم اکران نشده‌اش را کتاب کرد/ «وقت بودن» خواندنی شد

جلیل سامان فیلم اکران نشده‌اش را کتاب کرد/ «وقت بودن» خواندنی شد

جلیل سامان در حالی رمان «وقت بودن» را روانه بازار نشر کرده که هنوز فیلم ساخته شده از روی این داستان،‌ پشت سد اکران باقی مانده است.

به گزارش خبرنگار مهر، جلیل سامان کارگردان سینما و تلویزیون رمانی را با عنوان «وقت بودن» از سوی انتشارات کتابستان معرفت روانه بازار کتاب کرد.

این رمان که به یکی از معضلات فرهنگی موجود در میان خانواده‌های ساکن در سیستان و بلوچستان اشاره دارد از سوی سامان و پس از تهیه فیلم سینمایی به همین نام تالیف شده است.

سامان در مقدمه خود بر رمانش درباره این اتفاق می‌نویسد: این رمان بر اساس فیلمی سینمایی نوشته شده است؛ فیلمی به همین نام که توسط نویسنده، کارگردانی شده است؛ ایده نگارش رمان از زمانی به ذهنم رسید که خود را در تنگنای محدودیت‌های تهیه و پخش فیلم «وقت بودن» دیدم. گذشته از آنکه باید ملاحظات رسانه‌ای را هم رعایت می‌کردم؛ اینکه نباید به جایی بر می‌خورد و کلی باید و نبایدهای دیگر. فیلم سینمایی «وقت بودن» در سال ۸۷ ساخته شد و توانست در چندین جشنواره معتبر جوایزی را به خود اختصاص دهد از جمله بهترین فیلم‌نامه جشن خانه سینما، سیمرغ زرین بهترین فیلم‌نامه اول جشنواره فیلم فجر و همچنین دیپلم افتخار بهترین فیلم‌نامه و بهترین بازیگر نقش اول جشنواره فجر.

سامان در ادامه مقدمه خود بر رمانش آورده است: بعد از این موفقیت‌ها، فیلم سینمایی وقت بودن به دلایلی که هنوز برای من هم مشخص نیست چندین سال است که در آرشیو صداوسیما بلاتکلیف ماند و امکان اکران عمومی و حضور در جشنواره‌های بین‌المللی را نیز نیافت. نگارش رمان هم یکسال بعد از تولید فیلم به پایان رسید.

در بخشی از فصل نخست رمان می‌خوانیم:

گرد و غبار خوابید و سایه مردی دیده شد که با کلتی رو به آسمان ایستاده و تیری هوایی شلیک کرده بود. صدای مرد در باد پیچید که آمرانه فریاد زد: «من مامور دولتم. یالا برگردین سوار شین»

با وجود قیافه جدی و سگرمه‌های در هم، در درون ناراضی بود و شکست خورده. او حتی یک روز هم نتوانسته بود عهدی را که با خود بسته بود نگه دارد. شلیک کرده بود!

شاگرد راننده که بازویش دور گردن بلوچ حلقه شده بود و پایش اسیر دست‌های حریف بود، با تردید جوان را رها کرد. بلوچ هم سرش را بالا آورده بود و چشم‌های متعجبش روی کاظمی قفل شده بود با کمی مکث پای شاگرد راننده را رها کرد و با حالتی حق به جانب، گردو خاک لباسش را تکاند. مسافرها با غرغر و قیافه ناراضی به داخل اتوبوس برگشتند؛ انگار کسی وسط فیلم از صندلی سینما بلندشان کرده بود.

کاظمی آخر همه وارد اتوبوس شد و زیرچشمی، مسافران کنجکاو را که به او خیره شده بودند، پایید. این درست همان چیزی بود که همیشه از آن فرار می‌کرد. اما هر چه بود، از این دخالت پشیمان نبود. شاید با این کار جلوی فاجعه‌ای را گرفته بود...

انتشارات کتابستان معرفت این رمان را با شمارگان ۱۲۰۰ نسخه و قیمت ۱۱ هزار تومان منتشر کرده است.

کد خبر 3764458

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha