۲۱ مهر ۱۳۹۲، ۱۷:۴۷

محمدکاظم مزینانی:

رمان «شاه بی‌شین» فرصتی بود که صدای شاه هم شنیده شود

رمان «شاه بی‌شین» فرصتی بود که صدای شاه هم شنیده شود

نویسنده رمان «شاه بی شین» این کتاب را فرصتی برای شنیده شدن صدای محمدرضا پهلوی توصیف کرد و گفت: آهی که شاه در این رمان می کشد، متعلق به خودِ اوست و من دخالتی در این کار نداشته ام.

به گزارش خبرنگار مهر، محمدکاظم مزینانی عصر روز یکشنبه 21 مهر در یکی از نشست های عصر تجربه که در سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان برگزار می شد، در سخنانی درباره شروع کار نوشتن خود گفت: من سال 63 از شهرستان دامغان به تهران آمدم و کار نوشتن را در مجله کیهان بچه‌ها که دچار تفاوت های اساسی با کیهان بچه‌های قبل از انقلاب شده بود، با سرودن شعرهایی برای کودکان و نوجوانان آغاز کردم، آن زمان شعر کودک عبارت بود از گل و بلبل و روستا و در واقع افق شعری این عرصه بسیار محدود بود.

من به اتفاق چند تن دیگر از دوستان اصرار داشتیم که شعرهایی در مذمت ده بجای مذمت شهر، بسرائیم.

در مورد شروع کار داستان هم باید بگویم من آن زمان اصلا داستان را قبول نداشتم و حس می‌کردم که شعر جایگاه بسیار بالاتری نسبت به داستان دارد، حتی رمانی مانند «کلیدر» را هم که می خواندم حس می کردم محمود دولت آبادی بیشتر وام دار شعر است.

نویسنده شاه بی‌شین اضافه کرد: با تغییر و تحولاتی که بوجود آمد من دیدم که شعر در برخی جهات کم می آورد و نمی‌تواند کمکی به کار بیان مسائل جامعه بکند. آن زمان حسی به من دست داد و متوجه شدم که داستان چقدر می تواند افق های دورتری نسبت به شعر بوجود بیاورد و همین حس انگیزه ای شد برای نگارش اولین کتابم یعنی «پاییز در قطار».

این داستان نویس اشاره کرد: من فکر می‌کردم که در کتاب «پاییز در قطار» چیزی از وجودم شکوفا شده است و بعد از آن بود که به کار روی کتاب «شاه بی شین» مشغول شدم، این کتاب حکایت شاهی است که من از چشم خودم او را دیدم. این نقطه جدی داستان نویسی من بود، شاه بی شین در تجربه کار داستان نویسی، یک کار شخصی است. در واقع حکایت شاهی را بازگو می کند از چشم شخص نویسنده ای که من باشم.

وی همچنین اوج تجلی زبان فارسی را شعر فارسی دانست و اضافه کرد: به نظر من زبان فارسی با قابلیت هایی که دارد می تواند رمان فارسی را نجات دهد.

مزینانی در توضیح عنوانی که برای این کتاب انتخاب کرده است، یادآور شد: شین علاوه بر حرف «ش» برای من معنانی دیگری هم دارد و از یک شیوه تاریخی گرفته شده است. ما این حرف را در اسامی پادشاهان ایرانی به وفور می بینیم. من در کار بعدی ام رمان «آه با شین» سعی کردم نشان دهم که چگونه ما دوباره «شین» را به «آه» بچسبانیم که این همان بازتولید نظام استبدادی است. با اینحال شخصا معتقدم انتخاب اسم خوب برای کتاب بسیار مهم است و ما حتی اگر بتوانیم مخاطب را هم با اسم کتابمان فریب دهیم، این یک فریب قشنگ است.

نویسنده «پاییز در قطار» ادامه داد: من در کتاب «شاه بی شین» تلاش کردم از زبان ژورنالیستی دور و به همان اندازی به زبان ادبی نزدیک شوم، البته متاسفانه زبان ژورنالیستی در کشور ما تحت تاثیر ترجمه بوده است و به نظر من همچنان تونالیته ای هم ندارد و ما کمتر شکل ها و فرم‌های متعدد در آن می بینیم.

وی در عین حال زبان را برای یک داستان نویس عرصه کشف و شهود توصیف کرد و یادآور شد: متاسفانه برای داستان نویسی ما یک زبان معیار بوجود آمده که این زبان نرم خاصی هم ندارد و می‌شود گفت یک زبان خشک و بی روح است. شما نشانه این ادعا را می توانید در موفقیت نویسندگان در ایجاد موقعیت های داستانی جستجو کنید.

نویسنده کتاب «شاه بی شین» در ادامه در پاسخ به سوالی در مورد چگونگی تطبیق موضوع تاریخی این اثر با فضای داستانی آن گفت: رمان نوشتن برای شاهی که ملکه‌اش هنوز زنده است و با ما دارد نفس می کشد، سخت است حتی خود شاه هم با ما فاصله زمانی زیادی ندارد اگر قرار باشد من برای شاه رمان بنویسم و نه تاریخ، حتما باید رمان خودم را بنویسم و نه تاریخی که به ما گفته اند.

من کسی بودم که در سربازی جیره شاه را به نشانه اعتراض کوبیدم به زمین، من کسی بودم که سنگ برداشتم و به شیشه بانکی که می توانست به مردم وام مسکن بدهد، پرتاب کردم و آن را شکستم، با این حال شما در زمان نگارش رمان باید صادقانه عمل کنید و شخصیت هایتان را باورپذیر خلق کنید.

وی ادامه داد: من سعی کردم موقعیت تراژیک شاه را توصیف کنم این آه را هم شاه کشیده است و من آن را در دهان او نگذاشته ام، این رمان فرصتی بود که صدای شاه هم شنیده شود.

این نویسنده در ادامه یکی از مشکلات نویسندگان ایرانی را ناتوانی در به انحصار درآوردن و تملک کردن تجارب و آگاهی های عمومی توصیف کرد و گفت: منِ نویسنده باید بتوانم همان نگاهی را که مثلا به مادربزرگم دارم، به چنگیزخان مغول هم داشته باشم به این معنی که همان گونه که مادربزرگم را می شناسم و او را حس و تجربه می کنم، بتوانم زندگی چنگیزخان مغول را هم تجربه کنم و آن را به روی کاغذ بیاورم. متاسفانه ما عموما قادر به مصادره اطلاعات عمومی و تبدیل آنها به اطلاعات شخصی نیستیم.

وی که همچنین تجربه داوری در جشنواره های مختلف داستان را دارد، از اینکه به گفته او بسیاری از نوشته های داستان نویسان جوان از نقاط مختلف کشور شبیه به هم در می آید، ابراز شگفتی و تاسف کرد و گفت: من فکر می کنم چون جوانان ما آگاهی هایشان بسیار زیاد است و مدام در معرض بمباران اطلاعات هستند، به شدت اطلاع زده شده اند و فرصتی ندارند که این اطلاعات را از آنِ خودشان کنند، برای همین است که درد کشیدن هایشان و عشق هایشان مصنوعی و حتی شبیه هم است.

مزینانی همچنین جایگاه راوی و زاویه دید را در نگارش یک اثر داستانی بسیار مهم خواند و گفت: یک زاویه دید می تواند قصه شما را به متنی بی روح و مکانیکی و یا به قصه ای جذاب تبدیل کند.

مزینانی همچنین از احمد دهقان به عنوان یکی از نویسندگان موفق و برخورد صادقانه با واقعیات و از رضا امیرخانی به عنوان یکی از نویسندگان موفق در عرصه بازی ها و کرشمه های زبانی یاد کرد.

این نویسنده همچنین تعداد نویسندگان ایرانی و تعداد عناوین کتاب های آنها را با توجه به جمعیت 70 میلیونی کشورمان، زیاد عنوان کرد و افزود: متاسفانه دولت مدام در این امر دخالت می کند و دائما برای پرورش نویسنده و دادن سوژه به آنها تلاش می کند، این مساله باعث شده داستان‌نویسی در ایران از حالت طبیعی خود خارج شود.

کد خبر 2155068

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha