۱۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۳۱

پای درس اخلاق آیت الله رشاد؛

شرط عدالت و الزامات طلبگی/ مقایسه تضییع حقوق در غیبت و زنا

شرط عدالت و الزامات طلبگی/ مقایسه تضییع حقوق در غیبت و زنا

آیت الله رشاد گفت: بخشایش حق الله در گرو تسویه جنبه حق الناسی غیبت است و این مسئله قابل تجزیه بین حقّین نیست.

به گزارش خبرگزاری مهر، متن درس اخلاق اخیر آی الله رشاد برای علاقه مندان در پی می آید.

بحث ما در جلسه گذشته به فقه غیبت و احکام فقهی آن رسید. جلسه پیش پاره ای از استثنائات غیبت گفته شد. بعضی از انواع غیبت، حسب نوع آن غیبت و بعضی حسب مغتاب- آنکه غیبت او می شود- تقسیم شد. استثنائات هم به موضوعی و حکمی و یا به خروج تخصصی و تخصیصی دسته بندی شد. همچنین گفته شد که بعضی از روایات، یا این انواع را از دایره غیبت خارج می کنند. و تعریف غیبت را شامل آنها نمی دانند. و یا به لحاظ حکمی استثناء شده و حکم غیبت را ندارند.

سیاق مرحوم شیخ در مسأله غیبت

مرحوم شیخ انصاری وقتی در کتاب مکاسب خود بحث غیبت را طرح می کنند؛ اولا به پاره ای از آیات اشاره می کنند. و سپس تعدادی از اخبار را می آورند تا حکم فقهی غیبت را بیان کنند. آنچنان که ما هم در مباحث گذشته مطرح کردیم.

بررسی آیات پیرامون منع از غیبت

ایشان در ابتدا به آیه دوازدهم سوره حجرات استناد می کنند که می فرماید: «و لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا». در این آیه تصریح به نهی صریح شده است که هیچ یک از شما حق ندارد غیبت دیگری را بکند. در این آیه، نهی را ظاهر در حرمت تلقی کرده اند. فارغ از بحث های اصولی این مطلب پذیرفته است که این آیه صراحت، ظهور و بلکه نصّ در منع از غیبت است.  منعی که دالّ بر الزام و حرمت غیبت است.

آیه دیگری که مرحوم شیخ به آن اشاره کرده اند؛ آیه نخست سوره همزه است: «ویل لکل همزه لمزه». انسانی که در غیاب دیگری عیوب او را برای تخفیف شأنش مطرح می کند؛ مورد ملامت قرار گرفته است.  کلمه «ویل» از منع حکایت می کند.

آیه دیگر می فرماید: «لایحب الله جهر بالسوء من القول الا من ظلم» (۱۴۸، نساء)

اصل بر این است که مسائل دیگران را افشا نکنیم. و نکات آنها را متجاهرانه و آشکارا مطرح نکنیم. البته «من ظلم» مستثناء است که در جلسه گذشته به آن اشاره شد.

در سوره نور می فرماید: «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم».( ۱۹، نور)

این آیه هم اشاعه فحشا را منع می کند.

بررسی حرمت غیبت

روایات هم غیبت را از مصادیق اشاعه فحشا لحاظ کرده اند. باید اطلاق و عموم هریک از آیات مذکور که مرحوم شیخ به آنها تمسک جسته است بررسی شود. همه این آیات یا انواع غیبت را تحریم می کند و یا بعضی به بعضی از مصادیق نظر دارد.

برای اثبات بعضی از انواع غیبت می توان به بعضی از آیات مذکور تمسک کرد. و احیانا استثنائات و تخصیصات هریک از آنان را مورد مداقه قرار داد. در این امور باید بحث شود؛ لکن بنا نیست در این جلسات بدین گونه جزئی به مباحث پرداخته شود. اما اجمالا بنا بر ظاهر و یا نصّ بعضی از این آیات حرمت غیبت استنباط می شود.

از اولین جلسه ای که مبحث غیبت را شروع کردیم شماری از آیات را مرور کردیم که در تقبیح غیبت و یا در بیان ماهیت غیبت بحث می کرد. بعضی روایات هم در بیان آثار سوء غیبت بود. در مجموع اخبار این باب در حد متواتر است و به دلالت قطعی حرمت غیبت را اثبات می کند.

از جمله این روایات و اخبار که در بین آنها اخبار صحیح السند هم قابل توجه است. هرچند اگر بعضی سند مخدوش هم داشته باشند مجموعا تواتری مضمونی استحصال می شود و می توان گفت که حرمت غیبت محرز است.

مقایسه تضییع حقوق در غیبت و زنا

یکی از اخباری که جلسه قبل هم مطرح و از حیثی تحلیل شد همین خبر است که می فرماید: «ان الغیبه اشد من الزنا و ان الرجل یزنی و یتوب و یتوب الله علیه و ان صاحب الغیبه لایُغفر له حتی یغفر له صاحبه». کسی که مرتکب فعل غیبت می شود در واقع فعلی اشدّ از زنا از او سر زده است. در این که زنا حرام و از کبائر است هیچ بحثی نیست.

 احدی نمی تواند احتمال دهد که زنا مکروه باشد. وقتی گفته می شود که زنا اشدّ از آن است آنچنان که در متن خبر هم فقرات و نکاتی هست که دلیل اشدّیت غیبت نسبت به زنا را توضیح می دهد. به هر حال گاهی در زنا حق الناس دخیل نیست و اصولا فرد ثالثی در میان نیست. هرچند در مواردی نظیر زنای با محارم یا زنای با محصنه که باعث از هم پاشیدگی خانواده و یا خدشه دار شدن آبروی شخص سومی می شود حرمت شدیدتری پیدا می کند. ولی به طور عادی، روایت می فرماید که زنا گناهی است میان انسان و خدا؛ و اگر کسی مرتکب شد و بعدا منفعل شد و با شرایطش توبه کرد؛ خداوند متعال از او درمی گذرد. چرا که تنها حق الله است و نه حق الناس. اما غیبت هم حق الله است و هم حق الناس. و در آن حدود الهی نقض و حق الله تضییع می شود.

از طرف دیگر چون آبروی کسی در معرض قرار می گیرد و یا اسباب ناخشنودی او فراهم می شود؛ حق الناس هم ضایع می گردد. لهذا این طور نیست که خداوند متعال غیبت کننده را ببخشد چرا که حق تعالی بنا ندارد از دیگران نیابت کند و قهرا اگر حق کسی از آفریدگان تضییع شود غیبت کننده باید رضای او را جلب کند. بالنتیجه تا وقتی غیبت شونده نبخشد؛ خداوند هم نخواهد بخشید.

از روایت این گونه فهم می شود که گویی فعل غیبت، هم حق الناس است و هم حق الله. این طور نیست که بگوییم خداوند متعال احیانا توبه را می پذیرد و حق الله تسویه می شود از جنبه حق الناس هم با جلب رضایت و یا تقاص اخروی برائت ذمه صورت می گیرد! ظاهرا این طور نیست. بلکه ظاهر عبارت حدیث این است که بخشایش حق الله در گرو تسویه جنبه حق الناسی غیبت است و این مسئله قابل تجزیه بین حقّین نیست.

ملاک ایمان در حرمت غیبت

حق الناس اهمیت بسیاری دارد آنچنان که در روایات، آبروی مومن از کعبه هم محترم تر دانسته شده است. فرض ما هم بر این است که غیبت زمانی محقق می شود که طرف مقابل، مومن باشد؛ لذا غیبت غیر مومن، نظیر سلطان جائر و یا انسان جاهر و متظاهر به فسق یا موضوعاً غیبت نیست و یا تعریف غیبت را ندارد. قهرا اگر غیبت مومن صورت گیرد غیبت است. بنابراین به خاطر ارزشی که آبروی مومن دارد خداوند هم طرفدار آبروی اوست.

بحثی هم در فقه ما ذیل معنای مومن صورت گرفته است. به دو دسته تقسیم می شود: مومن فقهی و مومن سیروی. مومن فقهی یعنی هر آنکس که شهادتین را بر زبان جاری می کند. لذا بر مبنای فقهی، اطلاق ایمان با یک چیز حداقلی میسّر است. مومن حقیقی و سیروی که انسانی سیرتاَ مومن باشد به گونه ای دیگر است. در عرف فقها و متکلمین ما، «مومن» را به شیعه اهل بیت اطلاق می کنند که در مقابل «مخالف» قرار دارد. نوعاَ «مسلم» را به همه کسانی که شهادتین بر زبان جاری می کنند اطلاق می کنند.

گرچه گاهی «مسلم» به معنای خاص یعنی مسلمان واقعی هم به کار می رود. این بحث صورت گرفته که آیا غیبت مخالف جایز است یا نه؟ عده ای جایز می دانند. هرچند بعضی هم ممکن است با آن مخالف باشند. به هر حال فردی که از او غیبت شده یا مومن به معنای اعم است و مسلمان است یا به معناالاخصّ. چنانکه بعضی از روایات به این تصریح دارد که غیبت مسلم و مسلمه جایز نیست. اگر مسلم به معنای اعمّ مدنظر باشد؛ یعنی غیبت غیر شیعه هم- اگر آدم صالحی است و فاسق و جائر نیست- جایز نیست. در هر حال آنچه مسلّم است اینست که غیبت مومن به معناالاخص، یعنی شیعه اهل بیت علیهم السلام حرام است.

جبران حق الناس؛ نه به این سادگی ها

آبروی مومن ارزشمند است و کسی که آبروی مومنی را می ریزد خداوند متعال رضا نمی دهد و گناه و جرم او را تخفیف نمی دهد تا زمانی که رضایت غیبت شونده را جلب کند. حالا آیا جلب رضایت میسّر است؟ آری؛ یکی از مشکلاتی که بعضی از معاصی دارد همین است. گاهی کسی که غیبتش انجام گرفته از دسترس خارج شده است. نمی توانیم او را ببینیم و یا با او تماس بگیریم و یا احیانا فوت شده است. چکار می توان کرد!؟ نمی توان جبران کرد!

در فقه و در روایات توصیه هایی وجود دارد که از قِبل او انفاق کنیم و صدقه بدهیم؛ شاید روح آن شخص راضی شود و به نحوی حق الناس مرتفع گردد. اما معلوم نیست به همین سهولت انجام بپذیرد. گاهی آن فرد زنده است ولی قادر به گفتن و عذرخواهی نیستیم. چون اگر گفته شود شرّ دیگری به پا می شود. گاهی نمی خواهیم که به ما بدبین شود. و حتی گفتن اینکه این مطلب را جایی نقل کردیم سبب وهن اوست. همین گفتن، اثر سوء دیگری در پی خواهد داشت. کار به همین سادگی ها نیست که بتوانیم از عهده حق الناس تضییع شده برآییم. لهذا گویی دشواری معصیت، مضاعف می شود. هرچند نفس معصیت هم از این باب که هم حق الله است و هم حق الناس، مضاعف است.

غیبت کننده؛ دست خالی در محضر الهی

خبر دیگری است- که قبلا هم خواندیم- درباره آثار متعدد منفی و مثبت غیبت برای غیبت کننده و غیبت شونده. امام صادق علیه السلام از اجداد خود نقل کرده اند تا حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم که حضرت ختم الانبیا فرمودند: در قیامت، نامه عمل شخصی را به دستش می دهند- آنجا گویی حافظه ها احیا می شود. حافظه دور آدمی زنده می شود. شاید به این جهت که انسان از آثار منفی عوامل مادی که مانع و حاجب هستند و حافظه را تضعیف می کنند؛ خلاص می شود.

در آنجا بنا نیست که کسی از روی سلول های مغز خود مطالب را یادآوری کند. عنایت الهی به اینست که این یادآوری انجام شود. اینکه طبق آیات قران، انسان در قیامت تعجب می کند که هیچ صغیره و کبیره ای از قلم نیفتاده دلالت بر همین است. - او می بیند که بسیاری از اعمال صالح از فهرست عمل او گم شده است. ازآن طرف، نامه عمل دیگری را می دهند و می بیند بسیاری از اعمال صالحی که انجام نداده در آن درج است. فرد غیبت کننده از حضرت حق سوال می کند که اعمال خوب خود را در این فهرست نمی بینم!؟ خطاب می رسد که از فلانی غیبت کردی لذا اعمال صالح تو به نامه اعمال او انتقال یافته است. دیگری هم اعمالی را در کارنامه خود می بیند که انجام نداده و خطاب می رسد اعمال صالح کسی که از تو غیبت کرد به کارنامه عملت افزوده شد.

احباط عمل، دلیلی بر خطیرت غیبت

با یک تفسیر، این خبر می تواند از این باب باشد که اگر انتقال و از بین رفتن عمل را از باب حبط عمل بدانیم؛ که یکی از عقاید خاصّ شیعه است. حبط عمل عمدتاَ مترتب بر کفر است. یعنی معصیتی بزرگتر از همه معاصی! و اگر بناست از این جهت، اعمال شایسته انسان از بین برود به این معناست که معصیت کبیره ای انجام گرفته است. اخبار متعددی هم مویّد این قضیه است. کما اینکه قهرا در بین فقهای ما این اجماع وجود دارد. گرچه آنچنان که شیخ می فرمایند بعضی از روی وسواس، در حرمت غیبت تردید کرده اند.

در حالی که هیچ جای شکی وجود ندارد. و می توان گفت که به دلالت اجماع هم اصل حرمت غیبت محرز است. چنان که عقل هم همین را می گوید. به هر حال اگر بناست که معاصی حرام باشند و حدود الهی باید رعایت شود؛ قطعا غیبت از جمله معاصی بسیار مهم است.

از مجموعه ادلّه می توان حرمت فقهی غیبت را بدست آورد. و در یک جمع بندی می توان گفت که غیبت از جمله افعال و اعمال دو وجهی است که هم حیث ارزشی و حسن و قبحی و هم حیث الزامی و باید و نبایدی دارد. به عبارتی دیگر هم جنبه احکامی دارد و هم جنبه اخلاقی. در حوزه احکام از گناهان کبیره است. یکی از دلایل و شواهدی که برای کبیره شمردن یک معصیت بیان می کنند و از معیارهای پذیرفته و معروف است اینست که وقتی معصیتی در قرآن کریم طرح می گردد و در ادامه آن آیه، وعده عذاب داده می شود نشانگر کبیره بودن آن گناه است. راجع به غیبت هم به خاطر دارید که اخبار دالّ بر دوزخی شدن اهل غیبت، فراوان بود. براساس این معیار، قطعا غبیت از معاصی کبیره به حساب می آید.

شرط عدالت و الزامات طلبگی

ان شاء الله خداوند متعال توفیق بدهد که از همه معاصی اعمّ از کبیره و صغیره پرهیز کنیم. ما –مخصوصا- در معرضیم. اینکه رویه و سنتی رایج شده است -و چه بسا در اصل هم ایرادی ندارد- که هر جا می رسیم ما طلبه ها را جلو می فرستند که شما امامت کن! کسی اگر مراعات نکند در محظور قرار می گیرد. بسیاری از مشکلات دیگر پیش می آید. کمتر کسی اظهار می کند که چون بنده- العیاذبالله- غیبت می کنم و دروغ می گویم و... امامت نمی کنم! سخت است انسان این را بگوید! خیلی ایمان می خواهد که معمولا هم اینطور نیست. وقتی طلاق اجرا می شود باز هم از طلبه می خواهند که به عنوان شاهد حضور داشته باشد و همین طور در مسائل دیگر. یعنی علاوه بر الزامات شرعی ذاتی که ما طلبه ها داریم یک سری الزامات شرعی ظلّی و تبعی هم وجود دارد که ما را وادار به رعایت کردن می کند.

گاهی عرض شده است که طلبه ها علاوه بر محدودیت های شرعی یک سری محدودیت های شأنی هم دارند. گاهی محدودیت های شأنی به لحاظ ثانوی اهمیت مضاعفی پیدا می کند.

 لزوم رعایت آنها به حد شرعیات می رسد. این طور نیست که بگوییم آقا شرعا که اشکالی ندارد! خیلی از مسائل هست که شرعاَ و به حکم اولی اشکالی ندارد. اما گاهی شأن اقتضا می کند و با آمدن حکم ثانوی، موضوع عوض می شود. یعنی حرمت محرمات شرعیه و اولیه ای که بر همه حرام است بر ما شدیدتر است. گاهی بعضی از مباحات و مکروهات به صورت ثانوی بر ما طلبه ها حرام می شود. اگر بنده طلبه در شیوه زندگی خود- اعم از کار در دانشگاه و حوزه و مسجد و منبر- مراعات نکنم مثلا مجلل زندگی کنم و بی مبالاتی داشته باشم به نحوی که ایمان مردم آسیب ببیند و تضعیف شود؛ گناهی عظیم مرتکب شده ام.

شما گناهی بزرگتر از این سراغ دارید!؟ این کم چیزی است!؟ معصیت نیست!؟ تضعیف ایمان خلق خدا حرام نیست!؟ البته این عمل قطعاَ از محرمات شدیده است. بسا بتوان گفت در بین معاصی چیزی شدیدتر از تضعیف ایمان دیگران وجود ندارد! وقتی رفتار نامناسبی از ما سرمی زند تنها ایمان یک فرد را خدشه دار نمی کند بلکه «اذا فسد العالم فسد العالم»! گاهی جمع وسیعی منحرف می شوند. یا در رفتار از ما پیروی می کنند که اگر ما منحرف باشیم آنها هم رفتارهای انحرافی انجام می دهند.

هرچند باید گفت و ما هم می گوییم که از طلبه و روحانی نباید توقع عصمت داشت بلکه باید توقع عدالت داشت! توقع انصاف داشت! مروّت به معنای فقهی اش را باید طلبه مراعات کند. قهراَ ممکن است یک بار هم لغزش کند؛ آن را به حساب دین نگذارید. مردم به لحاظ روانشناسی و روانشناختی اجتماعی اینجور نیستند. شما منطقاَ می گویید به حساب دین نگذارید ولی او به حساب دین می گذارد برای اینکه ما نماد دین هستیم. آنگاه بعضی از افعال که از ما سر می زند اگر معصیت باشد؛ چون از ما سر می زند گناهش مضاعف است.

اما اگر اولا و بالذات معصیت نیست اما به خاطر آثار سوئی که بر آن مترتب است حرام به حساب می آید. گاهی انسان باید تردید کند در اینکه اگر کسانی به نحوی عمل می کنند که موجب انحراف جامعه یا تضعیف ایمان مردم می شوند بسا نشود آنان را به امامت جماعت برگزید. اینها عادل نیستند. بالاخره این هم معصیت است و گاهی از گناهانی که حرمت ذاتی دارند شدیدتر است.

سر بر آستان الهی

لهذا خیلی باید رعایت کنیم. سعی و تلاش کنیم؛ توکل و توسل به ساحت الهی کنیم. با اینکه اینها اعمال اختیاری ماست ولی باید به ذیل عنایت الهی متوسل شد. و با توکل به حق تعالی اعتماد کرد. از خدا بخواهیم که به ما جهت بدهد و ما را هدایت کند. از معصومین(ع) طلب کنیم. مخصوصا ما طلبه ها که در اردوگاه حضرت حجت هستیم از ساحت نورانی حضرت حجت کمک بخواهیم و به ایشان پناه ببریم. چون ایشان نسبت به ما تکلیف دارند.

باید مراقب ما باشند. مگر نفرموده اند که: «ما شما را رها نکرده ایم و مواظبتان هستیم!». امام هستند. امام هم مکلف است که تکلیف خود را بجا بیاورد. نباید تصور کنیم به اراده خود می توانیم و به خود مغرور شویم. بله به لحاظ منطقی، کلامی و فلسفی اثبات می کنیم که ما آزاد و مختاریم. ولی همه حقیقت این نیست. بلکه باید استمداد کرد. و مخصوصا توفیق را باید خواست. توفیق، خیلی مهم است. چیزی فراتر از عمل ارادی و رعایت موازین است. توفیق فراهم کردن ساز و کارهای پیشرفت مقاصد است. فراتر از اراده و عمل است.     

کد خبر 3815565

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha