خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: کتاب «اختراع قوم یهود» نوشته شلومو زند (یا شلومو سند) استاد بازنشسته اسرائیلی دانشگاه تلآویو که نسخهاصلیاش در سال ۲۰۰۸ و ترجمه فارسیاش هم دیماه سال گذشته توسط نشر نو چاپ شد، کتابی مهم و جنجالی است که بنیانهای دولت اسرائیل را بهشدت میلرزاند. این موضع و سخنان را عموماً بین مسلمانان یا طرفداران دیگر ادیان (جز یهودیت) شنیدهایم که مطالب و مفاهیمی به اسم اسرائیلیات وارد کتاب مقدس یهودیان و باعث انحراف آن و باورهای دینی پیروان شریعت موسی (ع) شده است. کتاب «اختراع قوم یهود» نهتنها بر این مساله صحه میگذارد، بلکه قوم یهود را هم قومی خیالی و زاده ذهن روشنفکران صهیونیست عنوان میکند.
وضعیت فعلی کشور اسرائیل هم بهگونهای است که این استاد دانشگاه و مورخ تاریخ، گویی در کتابش مشغول دیدن کابوس است. عموماً در ادبیات عامیانه فارسی، رویاپردازی برای آینده را با استعاره «خوابدیدن و خیر بودن آن» مطرح میکنند اما شرایط امروز اسرائیل بهگونهای است که شلومو زند، آینده را خوابِ خیر که هیچ، کابوسی مبهم و پیچیده میداند. چنین آیندهای، احتمالاً نتیجه اتفاقاتی است که او در کتاب به آنها پرداخته و درباره چندسده اخیر اروپا و پدیدههایی چون تاریخسازی غربیها هستند.
شلومو زند در پیشگفتار نسخه انگلیسی کتاب مورد نظر، به جریان فکری پساصهیونیسم اشاره کرده که بهمرور در حاشیه نهادهای دانشگاهی گوناگون اسرائیل پیدا میشود. او همچنین به واژگانی مهم در بازسازی گذشته ملی در اسرائیل اشاره دارد که امتناع از کاربردشان، امروز در کشورش بدعت به شمار میآید؛ واژههایی مثل قوم یهود، سرزمین اجدادی، تبعید، پراکندگی، مهاجرت به اسرائیل، ارض اسرائیل و سرزمین توبه، که در ادامه این مقاله، موارد استفادهشان برای ساخت تاریخ قوم یهود و اسرائیل برای مخاطب روشنتر خواهد شد. پیشتر در تحقیقات و پژوهشهای تاریخی درباره اسرائیل و قوم یهود، این نتیجه حاصل شده که بیشتر منابع و موأخذ موجود در بررسی صهیونیسم و اسرائیل، در واقع منابعی هستند که مورخان و مولفان خودِ این جریان تولید کردهاند. یعنی منابعی جز منابع خودشان برای تحقیق و پژوهش از دایره بیرونی وجود ندارد. در نتیجه بناست نتایجی از مطالعه این منابع استخراج شود که تولیدکنندگانشان تمایل دارند. این هم از نکاتی است که بهطور ضمنی میتوان از کتاب «اختراع قوم یهود» شلومو زند استخراج کرد. او در ابتدای کتاب به این مساله اشاره دارد که در تحقیقاتش به این نتیجه رسیده که (در تاریخنگاری یهودیت) به بعضی عناصر و واقعیتهای تاریخ توجه نشده یا روی برخی مسائل سرپوش گذاشته شده است. «بعضی عناصر هم فراموش شده بودند. محافل محدود پژوهش حرفهای از این اطلاعات باخبر بودهاند اما این اطلاعات همیشه در راه رسیدن به عرصه عمومی و حافظه آموزشی گم میشد.» بنابراین همانطور که خود نویسنده اشاره میکند، رسالت نوشتن کتاب «اختراع قوم یهود»، کاری خطرناک و افشای دروغهای مربوط به گذشته است.
* ۱- هدف و روش نوشتن کتاب «اختراع قوم یهود»
روش کار نویسنده کتاب پیشرو و هدف اصلیاش، انتقاد از یک گفتمان تاریخنگارانه متداول است و ناگزیر روایتهای جایگزین آن را مطرح کرده است. شلومو زند در این کتاب این نکته را مطرح میکند که یهودیان همیشه «جوامع دینی» مهمی را تشکیل دادهاند که در نقاط مختلف جهان ظاهر و مستقر شدهاند؛ نه «قومی» که ریشه واحدی داشته و در تبعید ابدی سرگردان بوده است، و بنابراین این کتاب مستقیماً با تاریخ سر و کار ندارد. او میگوید مدعی نیست که از جانبداری ایدئولوژیک بری است و آرزویش کمک به تقویت هویتهای محلی نوظهور و آگاهی انتقادی همگانی از گذشته است. البته خلاف چیزی که نویسنده اثر میگوید، رویکردش، بسیار هم تاریخی است و دروغهای تاریخی مربوط به خلق قوم یهود و کشور اسرائیل را برملا میکند. او در مقدمه و البته متن کتاب، از بیرون گود به شکلگیری تاریخ یهودیت نگاه کرده و درباره اسرائیلیها نوشته است. زند مقدمه خوب و هوشمندانهای نوشته که بیانگر وضعیت زندگی یهودیان مهاجر در اسرائیل یا دیگر قومیت یا ملیتهایی است که در منطقه جغرافیایی فلسطین اشغالی زندگی میکنند؛ از جمله اعراب یا افرادی از نژاد اسلاو و …. او در هر فصل کتاب یک موضوع محوری را درباره شکلگیری تاریخ جعلی اسرائیل بررسی کرده است؛ از جمله موارد مهمی چون ناسیونالیسم یهودی، جا انداختن واژههایی چون ملت یا قوم یهود، ارتباط علم ژنتیک و رسیدن به مفهوم خون و نژاد یهودی، دستبردن در تاریخ و تغییر کتاب مقدس برای جعل مساله تبعید تاریخی یهودیان و در نتیجه مشروعجلوهدادن اعمال امروزِ اسرائیل و....
این پژوهشگر تاریخی میگوید از آنجا که خبرگان شناختهشده در تاریخ یهود عادت ندارند با پرسشهای سادهای روبرو شوند که در نگاه اول ممکن است شگفتانگیز اما بنیادی باشند، شاید بیارزد که این کار را به جای آنها انجام دهد. بههمین دلیل است که دست به نوشتن چنین کتابی زده است. البته متذکر هم میشود که بهتر بود این کتاب را گروهی از پژوهشگران مینوشتند اما هیچ همدستی برای خود پیدا نکرده است.
سوال و تشکیک مهمی که زند در مقدمه کتابش مطرح میکند، این است که «شاید به رغم همه چیزهایی که به ما گفتهاند؛ یهودیت صرفاً دینی جذاب بود که تا زمان ظهور پیروزمندانه رقبایش، مسیحیت و اسلام، در سطح گستردهای اشاعه یافت و سپس به رغم تحقیر و آزار موفق شد تا عصر جدید دوام بیاورد. آیا آنگونه که طرفداران ناسیونالیسم یهودی در ۱۳۰ سال گذشته اعلام کردهاند، این استدلال که یهودیت همیشه یک باور-فرهنگِ مهم بوده است و نه یک فرهنگ-ملتِ یکپارچه از شان آن میکاهد؟» بناست این سوال، یکی از پرسشهایی باشد که کتاب به آن پاسخ میگوید. نویسنده کتابی که پیش رو داریم، به ریشخندهای تاریخی و تناقضهایی اشاره میکند که بهواسطه جعلیات و اسرائیلیات شکلگرفتهاند و میگوید امروز هرکس جرئت کند بگوید مردمی که در دنیا یهودی شناخته میشوند (که از اسرائیلیهای یهودی امروز متمایزند) هرگز یک قوم یا ملت نبودهاند و هنوز هم نیستند، بیدرنگ بهعنوان کسی که از یهودیان متنفر است، طرد میشود. در بخشی از این نوشتار به نظریات شلومو زند درباره موجودیت اسرائیل خواهیم پرداخت اما بهطور کلی او اسرائیل رو اینگونه تفسیر میکند: «کشور اسرائیل تحت نفوذ برداشت خاص صهیونیسم از ملیت، شصت سال پس از تاسیس، هنوز هم امتناع میکند از اینکه خود را یک جمهوری بداند که به شهروندانش خدمت میکند.» به قول نگارنده کتاب «اختراع قوم یهود» این کشور همچنین از پذیرفتن ساکنان محلی در ابرفرهنگ یا فرهنگ فراگیری که خود ایجاد کرده، امتناع و به جایش عمداً آنها را طرد کرده است.
شلومو زند نویسنده کتاب «اختراع قوم یهود»
به نگاهِ از بیرون به درونِ شلومو زند اشاره کردیم. یکی از نمونههای این نوع نگاه، جایی از کتاب است که او میگوید «بسیاری از اسرائیلیها هنوز معتقدند که اگر قتلعام هولناک هیتلر نبود "ارض اسرائیل" چندی بعد از میلیونها یهودی که به اختیار خود به آن مهاجرت میکردند پر میشد، زیرا هزاران سال پیش رویای آن را در سر داشتند.» بنابراین نویسنده سعی کرده از موضعی بیطرفانه به عقاید و باورهای هموطنانش نگاه کند. البته همانطور که در کتاب میبینیم، خلاف تصور مخاطب عام و کممطالعه، فقط مساله هولوکاست نیست که در تاریخ یهودیان عامل مهمی برای رسیدن به ارض موعود است بلکه اتفاقات و افسانههای تاریخی مهمی هستند که وارد کتاب مقدس و تاریخ اسرائیلیها شدهاند و بناست «اختراع قوم یهود» به آنها بپردازد. بد نیست در اینزمینه به برخی از افشاگریهای نویسنده کتاب هم اشاره کنیم. مثلاً در فرازی که اشاره میکند «چنین افسانهها و جعلیاتی، خودبهخود در اسرائیل به وجود نیامدهاند» و میخواهد مخاطب را به سمت چشمه اصلی هدایت کند. او معتقد است این کار توسط مرمتکنندگان با استعداد گذشته که کار خود را از نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز کردند و لایهبهلایه آن را بر هم انباشتند، انجام شده است. این افراد یا به تعبیر شلومو زند مرمتگران، ابتدا پارههایی از خاطرههای دینی یهودی و مسیحی را گردآوری کردند و با تخیلات خود، یک تبارشناسی پیوسته طولانی برای قوم یهود ساختند. «پیش از آن هیچ یادآوری عمومی سازمانیافتهای وجود نداشت و جالب اینکه از آن زمان هم وضع چندان تغییر نکرده است.»
ما در ادامه این نوشتار که با هدف بررسی کتاب «اختراع قوم یهود» نوشته شده، تقریباً از آخر به اول قدم برمیداریم. یعنی با مرور نتیجهگیری کلی نویسنده اثر، به موارد و راههایی که او برای رسیدن به این نتیجه استفاده کرده، میپردازیم.
* ۲- درباره امروزِ اسرائیل
شلومو زند درباره اسرائیل و وضعیت امروزش، نظرات کاملاً صریح و بیتعارفی دارد. او معتقد است اسرائیل را نمیتوان کشوری دموکراتیک دانست و روح قوانین در آغاز قرن بیستویکم در این کشور نشان میدهد که هدفش خدمت به قوم یهودیان است، نه خدمت به اسرائیلیها. در اینزمینه باید توجه کنیم که منظور مولف کتاب، از اسرائیلیها در چنین فرازهایی، مردمی است که در سرزمینهای اشغالی زندگی میکنند و خودش هم در فرازهایی، از لفظ «سرزمینهای اشغالی» استفاده کرده است. بههرحال، شلومو زند، ماهیت و چرایی وجود دولت اسرائیل (یا بهتر است بگوییم رژیم صهیونیستی) را خدمت به «قوم یهود» و فراهم کردن بهترین شرایط برای اخلاف فرضی این قوم میداند نه خدمت به مردمی که در جغرافیای فعلی این کشور زندگی میکنند. بد نیست به واژه «اخلاف فرضی» هم توجه کنیم. چون در درونِ خود یکی از اهداف نویسنده کتاب را که اشاره به غیرواقعی بودن افسانه قوم یهود است، نهفته دارد. زند میگوید، نوع کمیابی از کثرتگرایی لیبرال در اسرائیل وجود دارد که زمان جنگ، ضعیف میشود اما در دوره صلح، کارکردی بسیار خوب دارد. او همانطور که در انتهای کتاب نتیجهگیری میکند، میگوید گیره محکم افسانههای ملی (یعنی باورهای صهیونیستها به تاریخ و گذشتهشان) خیلی وقت است شل شده و نسل جوانِ روزنامهنگار و منتقدِ درون اسرائیل دیگر راه و روش والدین و گذشتگان را برنمیتابد چون دنبال الگوهای پرورشیافته در لندن و نیویورک است. بههرحال بد نیست به این موضوع توجه داشته باشیم که در درون اسرائیل هم نظرات و آرای متفاوتی وجود دارد و همه اسرائیلیها به یک روش و منش فکر نمیکنند.
از جمله حقایق جالب و آگاهیبخش درباره امروزِ اسرائیل که شلومو زند در کتاب «اختراع قوم یهود» به آن اشاره کرده، درباره فلسطینیهای جوانی است که در این کشور زندگی میکنند. او که به چند دهه پس از تشکیل دولت اسرائیل اشاره دارد، میگوید «نسل کاملی از روشنفکران فلسطینی (که جوانتر از آن بودند که نکبت و دولت نظامی را دیده باشند و با پذیرش فرهنگ عبری علاوه بر فرهنگ عربی خود فرایند اسرائیلیشدن را از سر گذرانده بودند) با اعتماد به نفس فزاینده نارضایتی خود را از وضعیت سیاسی ابراز کردند. آنها اشاره میکردند که کشور اسرائیل (که آنها در آن متولد شده بودند و یک پنجم جمعیتش را تشکیل میدادندو رسماً شهروند کامل آن بودند) اصرار میکند که اسرائیل کشور آنها نیست بلکه به مردمی دیگر تعلق دارد که بیشترشان در خارج از کشور ماندهاند.» بد نیست به مقدمه جالب و هوشمندانه کتاب هم اشاره کنیم که یکی از نتایج مطالعه آن، شکلگرفتن این برداشت در ذهن مخاطب است که همه عربها و یهودیهای سرزمینهای اشغالی، با هم بد نیستند.
مولف کتابی که در دست داریم، معتقد است آشفتگی ایدئولوژیکی امروز اسرائیل، نیازمند جدایی تحلیلی و تاریخی لیبرالیسم و دموکراسی است. در این نوشتار قصد نداریم تفاوتهای این دو مفهوم را تشریح کنیم و اگر خواننده مطلب علاقهمند باشد، در کتاب «اختراع قوم یهود» یا منابع دیگر این موضوع توضیح داده شده است. اما به هرحال، شلومو زند با اشاره به تفاوت بین لیبرالیسم و دموکراسی، میگوید اسرائیل کشوری دموکراتیک نیست. حرف کلیاش هم این است که اسرائیل حاوی مولفههایی از لیبرالیسم است اما آنلیبرالیسمی که در مناطق اشغالی صهیونیستها پیاده میشود، محدودیتهای خود را دارد و نقض حقوق مدنی در این کشور امری عادی است. به تعبیر این نویسنده، ناسیونالیسم یهودی، اقلیت را از مشارکت فعال و هماهنگ در حاکمیت و تمرین دموکراسی محروم میکند و مانع از آن میشود که اقلیت به لحاظ سیاسی با آن احساس یگانگی کند. موضع بشردوستانه و ضدّاسرائیلیاش هم در این بحث این است که اگر کلمه «اسرائیلی» جایگزین کلمه «یهودی» میشد، درهای این کشور به روی همه شهروندانش (از جمله فلسطینیها) گشوده میشد و موضع نرمتری مقابل آنها اتخاذ میشد. منظورش از این عبارت، به بیان و لحن خود، این است که اسرائیل برای مردم اسرائیل باشد نه یهودیها. زند همچنین میگوید با چنین رویکردی میشد با اسرائیل بهعنوان یک موجودیت سیاسی که سرانجام به سوی دموکراسی حرکت میکرد، رفتار کرد. نویسنده کتابِ پیشرو میگوید: «هیچ یهودی که امروز در یک دموکراسی غربی لیبرال زندگی میکند، تبعیض و محرومیت اسرائیلیهای فلسطینی را که در کشوری زندگی میکنند که اعلام میکند کشور آنها نیست تحمل نخواهد کرد. اما حامیان صهیونیست در میان یهودیان سراسر جهان، مانند بیشتر اسرائیلیها، هیچ نگران نیستند یا نمیخواهند بدانند که کشور یهودی به دلیل قوانین غیردموکراتیک خود هرگز امکان ندارد بخشی از اتحادیه اروپا یا یکی از پنجاه ایالت امریکا شود.» (صفحه ۴۷۹)
نظر صریح و موضع جدی مولف کتاب «اختراع قوم یهود» درباره دولت و حاکمیت اسرائیل چنین است که باید آن را پس از سالها همچنان یک «قومسالاری» نامید. حتی بهتر است آن را «قومسالاری یهودی با ویژگیهای لیبرالی» نامید چون دولتی است که هدف اصلیاش نه خدمت به مردمِ خواهان برابری مدنی، بلکه خدمت به یک قوم زیستی_دینی است؛ تاریخش هم تماماً جعلی است و جلوه سیاسیاش پویا و انحصاری و تبعیضآمیز است. به قول این پژوهشگر، ۴۰ سال طول کشیده تا نخبگان سیاسی اسرائیل، وضع دهههای اخیر را تشخیص داده و بفهمند در دنیای فناوریهای پیشرفته، سلطه بر تکهزمینهای مختلف، به معنی قدرتمندبودن نیست. تحلیل شلومو زند این است که تا زمان نوشتهشدن کتابش، هنوز رهبر جسوری که قادر به تقسیم ارض اسرائیل باشد، نیامده است. نظر صریح دیگری که زند درباره موضوع «افسانه قوم یهود» دارد، این است که این افسانه برای اسرائیل زیانبار بوده و ممکن است باعث تجزیه آن از درون بشود. او در بخشهای پایانی کتاب، انواع و گونههای دموکراسی را برمیشمارد؛ از جمله دموکراسی لیبرال، جمهوریخواه، همزیستگرا و چندفرهنگی اما حاکمیت اسرائیل در هیچکدام از این گروهها قرار ندارد. دلیلی هم که زند برای این واقعیت برمیشمارد، این است که «فقدان برابری مدنی و سیاسی اساسی» با وجود آزادیهایی که در اسرائیل وجود دارد، آن را از دموکراسیهای شکوفای غرب جدا میسازد.
اگر در جنگ جهانی دوم یهودیان آمریکا با سلاخی تودهها در اروپا، با سردی و بیاعتنایی رفتار کردند، در عوض با اسرائیل همدلی و حمایت نشان دادند، بهویژه پس از پیروزی اسرائیل در جنگ ۱۹۶۷. در اروپا هم با پیدایش اتحادیه اروپا و ضعیفشدن دولت-ملتهای درون آن، نهادهای یهودی در لندن و پاریس، فرایند قومیشدن فراملیتی را از سر گذراندند
در سالهای اخیر علاقه اسرائیل به مهاجرت گسترده کمتر شده و این یعنی همان اشارهای که شلومو زند به تفاوت نظر بین نسلهای امروز و دیروز اسرائیل دارد. گفتمان ناسیونالیستی قدیم این کشور که بر محور اندیشه مهاجرت قرار داشت، امروز جذابیت خود را از دست داده و توصیه زند در اینزمینه برای درک سیاست صهیونیستی جاری این است که کلمه «آوارگی» را جایگزین «مهاجرت» کنید. او میگوید قدرت امروز اسرائیل دیگر نه به افزایش جمعیت بلکه به حفظ وفاداری سازمانها و جوامع یهودی خارج وابسته است. به تعبیر او، اگر در جنگ جهانی دوم یهودیان آمریکا با سلاخی تودهها در اروپا، با سردی و بیاعتنایی رفتار کردند، در عوض با اسرائیل همدلی و حمایت نشان دادند، بهویژه پس از پیروزی اسرائیل در جنگ ۱۹۶۷. در اروپا هم با پیدایش اتحادیه اروپا و ضعیفشدن دولت-ملتهای درون آن، نهادهای یهودی در لندن و پاریس، فرایند قومیشدن فراملیتی را از سر گذراندند و اسرائیل آموخت که از این شبکه جهانی قدرت یهودی حداکثر بهره سیاسی را ببرد. یکی از تحلیلهای جالب شلومو زند در صفحات پایانی کتاب درباره آینده اسرائیل است. او میگوید اسرائیل نباید فرض کند که حمایت غرب قدرتمند هرگز به پایان نخواهد رسید. «استعمار نو اوایل قرن بیست و یکم که نمونه آن اشغال عراق و افغانستان است، نخبگان قدرت را در غرب مست کرده است اما بهرغم جهانیشدن فزاینده، غرب هنوز هم بسیار دور است.» یکی از حرفهای مهم کتاب خطاب به اسرائیلیها (یعنی مسئولان و مدیران سیاستاش) این است: «نمیتوانیم آینده را ببینیم اما دلایل محکمی برای ترس از آن داریم.»
زند معتقد است اسرائیل از اینکه یک دموکراسی همزیستگرا مثل سویس یا بلژیک یا دموکراسی چندفرهنگی مثل بریتانیا یا هلند باشد، امتناع کرده است. اسرائیل بر این پافشاری میکند که خود را یک کشور یهودی ببیند که به همه یهودیان جهان تعلق دارد. شلومو زند این رویکردهای دولت اسرائیل را نقض آشکار اصل اساسی دموکراسی مدرن میداند و بهانه آن را حفظ قوم سالاری لجامگسیختهای عنوان میکند که آشکارا به زیان بعضی از شهروندانش تبعیض قائل میشود. این بهانه به افسانه زنده ملتی جاودان تکیه دارد که باید سرانجام در سرزمین نیاکانش گرد هم آید. درباره این افسانه در بخشهای بعدی این مقاله بیشتر خواهیم گفت. درباره امروزِ اسرائیل، زند از مصلحتهای ملی و جلوگیری از هر انحرافی از روایتهای حاکم و امتناع لجوجانه از باز کردن درها گفته و به شکاف در نسلهای اسرائیل اشاره کرده است؛ به اینترتیب که نسل قدیمیتر و جاافتاده همه یافتهها و ارزیابیهای جدید را یکسر مردود شمرده و نمیتواند آن را با اخلاق سختگیرانهای که به گمانش راهنمای او در مسیر تاریخیاش بوده آشتی دهد. نسل جوانترِ روشنفکران (و مورخان البته) هم شاید آماده پذیرفتن این نکته باشد که در راه استقلال ملی گناهانی هم رخ داده باشد. بنابراین اسرائیل امروز، درگیر یک شکاف مهم بین نسلهای امروز و دیروز خود است.
کتاب «اختراع قوم یهود» در صفحات پایانی خود، ۲ صفحه بسیار تند و توفنده دارد و در حکم جوالدوز یا نیشتری به خود اسرائیل است. نمونهای از جملات تند شلومو زند در این صفحات، به اینترتیب است: «چه زمانی صندوق ملی یهودی از اینکه نهاد قوممحور تبعیضگرا باشد دست خواهد کشید و ۱۳۰ هزار هکتار زمین «غایبان» را که به قیمت نمادین به آن فروخته شده بود پس خواهد داد _ به بیان دقیقتر آن را به همان قیمت نمادین به فروشندگانش برگرداند تا سرمایه اولیهای شود که با آن بتوان زیانهای پناهندگان فلسطینی را جبران کرد؟»
کتاب «اختراع قوم یهود با این جملات به پایان میرسد: «اگر تاریخ این ملت عمدتاً یک رویا بوده باشد، چرا از نو رویاپردازی درباره آینده را پیش از آنکه کابوس شود، آغاز نکنیم؟» که اشاره به کابوسی دارد که ابتدای مطلب به آن اشاره کردیم.
* ۳- بررسی ریشههای اسرائیل و ناسیونالیسم یهودی
ناسیونالیسم یهودی و آنچیزی که منجر به ساخت کشور یهودی اسرائیل شد، از نظر شلومو زند ریشه در جنبشهای ناسیونالیستی اروپا، پیش از جنگ جهانی اول و دوم دارد. یکی از موضوعات مهمی که در صفحات این کتاب بررسی شده، دلیل و علت پافشاری صهیونیستها بر پیشینه و تاریخ قوم یهود است. آنطور که در مطالب بعدی این نوشتار خواهیم دید، علت چنین پافشاری و اصراری، ساخت کشوری متمرکز و در واقع، منافعی است که صهیونیستها دارند. شلومو زند در اینزمینه ریشههای گرایش شدید ناسیونالیستی در تشکیل کشور یهودی را مورد بررسی و تشریح قرار داده است. او با شروع فصل اول کتاب، واژه «ملت» را در زبانهای مختلف اروپایی بررسی کرده و میگوید واژه ملت در زبان عبری مدرن به Leom یا Umah (امت) ترجمه شده است. زند همچنین با دعوت به کمی درنگ و تامل، ما را به بررسی دو مفهوم (به تعبیر خودش مشکلآفرینِ) «مردم» و «قوم» دعوت میکند. او میگوید واژه am (مردم) در عبری باستان و معنیاش در زبانهای دیگر، واژهای بسیار سیال است. همچنین میگوید همه کتابهای تاریخ منتشرشده در اسرائیل کلمه مردم را مترادف leom (ملت) به کار میبرند. توجه کنیم که کتابهای «منتشرشده» این کار را انجام دادهاند نه آثار منتشرنشده! و همچنین باید به سیالیت واژه مورد استفاده دقت کنیم. بههر روی، نویسنده کتاب از همان ابتدای راه، با دقتی در حد تمرکز روی واژهها، روی مساله جعل تاریخ یهودیت توجه و تاکید دارد.
به ناسیونالیسم اروپایی اشاره کردیم. با پیدایش این جریان در قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی، ایدئولوژی و هویت فراگیری بین کشورهای اروپایی و فرهنگشان به وجود آمد که در آن بهطور پیوسته از واژه «مردم» استفاده میشد. یکی از دلایل مهم این رویکرد، تاکید بر قدمت و تداوم همان ملیتی بود که جریان ناسیونالیسم در پی ساختاش بود. به عقیده شلومو زند، مورخان حرفهای در همه دولتملتهای جدید ناسیونالیست میتوانستند با خاطری آسوده از روی یک پل رژه بروند و آن پل مردم بود که مدرنیته بین گذشته و حالاش شکاف ذهنی عمیقی به وجود آورده بود. اگر با شلومو زند پیش برویم و وقایع اروپای قرن بیستم را بررسی کنیم، باید بگوییم که پس از نیمه ابتدایی قرن بیستم (که او، این بازه زمانی را مرگبار توصیف میکند) مفهوم «نژاد» از ریشه رد شد و مورخان مختلف مفهوم آبرومندتر «قوم» (ethnos) را برای حفظ ارتباطشان با گذشته دور به کار بردند. طبق تعریفی که آنتونی د.اسمیت پژوهشگر بریتانایی در آندوره مطرح کرده، «قوم» دیگر یک جامعه زبانی با شیوه زندگی مشترک نیست، بلکه باید فقط با یک سرزمین تداعی شود.
بنابراین تعریف اسمیت از قوم با شیوهای که صهیونیستها حضور یهودیان را در تاریخ میبینند، سازگار است. شاید باید بگوییم که نگاه اسرائیلیها با این تعریف اسمیت سازگار شده است. شلومو زند هم در زیرنویسِ کتاب، تذکر جالبی دارد: «تعجبی ندارد که اسمیت نعمتی غیرمترقبه برای مورخان صهیونیست است که به دنبال تعریف ملت یهودی هستند.» موضوع بعدی که زند در همین راستا مطرح میکند، مفهوم «مردم» در جوامع سکولار و اشاره به فرهنگهای دینی است. او معتقد است گاهی حتی فرهنگهای دینی درست مانند فرهنگ عامه یا زبان دستگاه اداری دولت حاکم، حُکم مواد خام ارزشمند برای ساخت ملتها داشتند. از این نظر، بلژیک و پاکستان و ایرلند و اسرائیل به رغم تفاوتهای بسیار، نمونههای خوبی هستند که به آنها اشاره میکند. یکی از کارهایی که اسرائیلیها در ساخت تاریخ جعلیشان داشتهاند، کاهش تقدیرگرایی دینی و افزایش رویکرد تاریخی بوده است. شلومو زند در همین بخش کتاب به چگونگی شکلگیری ملتها و تاریخشان اشاره دارد میگوید: «هنگامی که گروههای انسانی بزرگ، عمدتاً نخبگان سیاسی و فکری آنها، سرنوشت خود را به دست میگیرند و شروع به ساخت تاریخ ملی میکنند بیگمان کاهشی چشمگیر در شدت تقدیرگرایی دینی رخ میدهد.» او در بسط و گسترش همین بحث در زیرنویس کتاب به ایران و انقلاب اسلامی هم میرسد و میگوید: «شگفت آنکه حتی مورد جمهوری اسلامی در ایران یکسره ناقض این موضع نیست. انقلاب اسلامی در پی رساندن پیام اسلام به تمام دنیا بود اما در واقع در وهله اول در ملتسازی تودههای ایرانی موفق شد.»
مدل ساختهشده از شهر اورشلیم و معبد سلیمان (ارض موعود) در اسرائیل
طبق واقعیات تاریخی، قرن نوزدهم میلادی، قرن پیروزی ناسیونالیسم در اروپا و قرن بیستم هم، قرن استیلا و نیرومندتر شدن این جریان بود. در نتیجه برنامههای استعماری جدید اروپائیان به وجود آمد. به عقیده شلومو زند، ناسیونالیسم از دل تمدن مسیحی برخاسته بود و بسیاری هم ناسیونالیسم را نوعی دین و آیین مدرن میدانستند. اما او این تذکر را هم داده که نباید فراموش کرد که فاشیستم و ناسیونالسوسیالیسم (نازیسم) پیش از آنکه بهصورت پاسخی سرکوبگر به تضاد سرمایه و کار در آیند، گونههای خاص ناسیونالیسمِ اساساً پرخاشگر بودند. بنابراین این دو، جریانهای ناسیونالیستی بودند اما از نوع افراطی و پرخاشگر آن. حامیان اصلی استعمار مدرن و امپریالیسمِ دولتملتهای لیبرال، تقریباً همیشه، جنبشهای ملی مردمی بودند و ایدئولوژی ناسیونالیستی منبع اصلی اعتبار احساسی و سیاسی آنها بوده که در حمایت از هر مرحله از گسترس آنها، خرج میشد. اما غرض شلومو زند از اشاره به پدیده استعمار، این است که به یکی از شاخههای آن یعنی استعمار صهیونیستی برسد. از نظر او، این گونه استعماری، در پایان دهه ۱۹۲۰ و پس از جنگ جهانی اول وجود داشته است. پیش از اشاره به شکلگیری استعمار صهیونیستی، بد نیست به جملات پایانی فصل اول کتاب که مشخصاً درباره ملتسازی، ناسیونالیسم در اروپا و ناسیونالیسم اسرائیلی نوشته شده، اشاره کنیم. شلومو زند معتقد است ناسیونالیسم با کمک مورخان یک ایدئولوژی اساساً خوشبینانه شد و بیش از هر چیز دیگری راز موفقیتش همین بود. بر همین اساس، او میگوید تعجبی ندارد که از میان همه رشتههای فکری، ملیگراترین رشته از آن مورخان باشد. یکی از جملات مهمش هم در فراز پایانی این فصل کتاب که معنیاش را در فصول بعدی بهتر خواهیم فهمید، این است: «رنجهای گذشته بهایی را که در زمان حال از شهروندان مطالبه میشد توجیه میکرد.»
با برگشت به مسیر بحث اصلی، و مساله ناسیونالیسم و استعمار صهیونیستی، به جایی از کتاب میرسیم که زند در آن میگوید ناسیونالیسم در غرب جز در ایرلند، پدیدهای اصیل است و بهعنوان نمونه به هانس کوهن، صهیونیستِ چک-آلمانی اشاره میکند. زند در همین فراز کتاب، مطالب جالب، کوتاه و فشردهای درباره رواج ناسیونالیسم در اروپا و آمریکا دارد که بد نیست به برخی قسمتهای آن توجه کنیم. مثلاً میگوید شهروندشدن در ایالات متحده یا بریتانیا یا فرانسه یا هلند یا سوئیس، هم به ریشه و تبار وابسته است و هم به میل به ملحقشدن. و یا جاذبه خون و خاک، ویژگی ناسیونالیسم آلمانی بود؛ به هماناندازه که رمانتیسیم محافظهکار، هیجان ملی را در کشورهای اسلاوی اروپای شرقی برمیانگیخت. در بیشتر موارد ناسیونالیسم وقتی پدیدار میشود که دولت، که درگیر مدرنسازی است، به خوبی تثبیت شده یا در حال تثبیت شدن باشد. این ناسیونالیسم انگارههایش را از سنتهای رنسانس و عصر روشناندیشی میگیرد و اصول آن مبتنی بر فردگرایی و لیبرالیسم حقوقی و سیاسی است. با ورقزدن صفحههای تاریخ، میدانیم که دشمنی بین آلمان و فرانسه، یک دشمنی تاریخی است و فقط در جنگ جهانی اول یا دوم خلاصه نمیشود. زند هم در اینباره میگوید همیشه فرانسویانی بودند که خود را اخلاف مستقیم قبایل گل میدانستند و بر دشمنی خود با آلمانیها در چارچوب مبارزه ابدی با قبایل فرانک که از شرق حمله میکردند، پافشاری میکردند. با مروری بر دیگر نقاط غرب، میبینیم در کل سالهای قرن نوزدهم، هویت آنگلوساکسنی پروتستان، کانون اصلی ناسیونالیسم امریکایی را تشکیل میداد. و در آلمان، لهستان، لیتوانی، اوکراین و روسیه هم، بهرغم جنبشهای فراوان حامی تعریفی از هویت ملی بر بنیان سیاسی شهروندی، گروههای مختلف همچنان به افسانهپردازی درباره ریشه کهنِ همگنِ پیروز، پر و بال میدادند؛ آلمانیها یا لهستانیها و فرزندانشان در ایالات متحده همیشه در چشم ناسیونالیستها، اعضای ملت آلمان یا لهستان باقی میمانند و استفاده از افسانههای قدیمی و جعلی هم این امکان را به وجود آورد که «کرواتهای کاتولیک به جان صربهای ارتدکس و هر دوی آنها را به شیوهای بسیار رذیلانه به جان بوسنیاییها و کوزووییهای مسلمان بیافتند.» بهتعبیر زند، تا دهه پایانی قرن بیستم، آلمان و اروپای شرقی تحت سلطه ناسیونالیسم قومگرای سرسخت باقی ماند و فقط با رشد جامعه اروپایی و تا حدی افول ناسیونالیسم سنتی بود که هویتهای قوم محورانه کمکم در اروپای مرکزی و شرقی ضعیف شد.
اما زند، عوامل اصلی شکلگیری موجودیت ملی را بیش از هرکسی روشنفکران میداند؛ یعنی کسانی که شاید بیشترین نفع نمادین را از آن بردند. او در بخشی از کتاب با عنوان «روشنفکر در مقام "شهریار" ملت» از نظریات کارلتن هیز استفاده کرده و میگوید ناسیونالیسم محصولی نظری نیست که در مطالعات پژوهشگران شکل گرفته باشد و بعدها تودههای مشتاق ایدئولوژی آن را پذیرفته باشند. یعنی میخواهد بگوید ناسیونالیسم یکگونه روش زندگی نیست که با مطالعه و صرفاً بهصورت نظری به وجود بیاید. بلکه برای درک چگونگی گسترش ناسیونالیسم باید نقش روشنفکران را در این پدیده تعریف کرد. سعی او هم در ادامه مطلب فصل اول کتاب، بر همین است. چون چندصفحه بعدتر میگوید: «برخلاف آن شخصیت افسانهای، شهریار مدرن فرمانروای واحد و مطلق نیست بلکه (شهریار) جماعتی از روشنفکران است که دستگاه ملت دولت را در اختیار دارند.» اینمیان بد نیست به یک تذکر کوچک هم اشاره کنیم: عضویت ملی که در غرب بر پایه تولد در سرزمین اعطا شد، در دولتملتهای اروپای شرقی کاملاً غایب بود.
ملتهای جدید هیچیک نمیخواستند خود را نوزادی ببینند که بیبرگه هویت جلوی در کلیسا رها شده است. در نتیجه مشخص است که چرا امر الهی و اولوهیت باید در ابتدای راه ناسیونالیسم اروپایی و غربی افول کند. زند هم میگوید «از آن پس حقیقت به داستانهای کتاب مقدس که به کارهای انسانها میپرداخت محدود میشد. اما چه گونه شد که کارهای معجزهآسای خداوند ناگهان همچون چیزهایی خلاف حقیقت رد شد؟»
یکی از نتایج جنبشهای ناسیونالیستی در اروپا (که ریشه کهن و تاریخی دارد) کنار گذاشتن زبان لاتین و رایجشدن زبانهایی چون انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و دیگر زبانهای محلی بود. هر ملتی که در اروپا به ناسیونالیسم رو آورد (چه اقتدارگرا و چه لیبرال) آموزش ابتدایی را حقی همگانی عنوان کرد و سعی در آگاه کردن مردم از ملیتشان داشت. نتیجه چنین رویکردی هم این شد که مردم یا شهروندان جدید، بیشتر از حاکمانشان به فرهنگشان وفادار شدند. استفاده شلومو زند به نظریات اندرسن و اشاره به انقلاب چاپ در اروپا که یکی از تحولات بزرگی بود که به عصر ناسیونالیسم انجامید، اشاره به سستشدن جایگاه زبان لاتین و زبانهای مقدس دارد که به گسترش زبانهای دستگاههای دولتی کمک کرد؛ یعنی همان زبانهایی که بعداً زبان ملی شدند. به تعبیر شلومو زند، رمان و شعر هم ابزارهای تولید ملیت و این زبانهای مدرن بودند؛ و روشنفکران هم مجسمهسازانی که تصویر ملتها را براساس تخیلشان ساختند. نکته مهمی هم که این نویسنده درباره بحث مورد نظر مطرح میکند این است که ملتهای جدید هیچیک نمیخواستند خود را نوزادی ببینند که بیبرگه هویت جلوی در کلیسا رها شده است. در نتیجه مشخص است که چرا امر الهی و اولوهیت باید در ابتدای راه ناسیونالیسم اروپایی و غربی افول کند. زند هم میگوید «از آن پس حقیقت به داستانهای کتاب مقدس که به کارهای انسانها میپرداخت محدود میشد. اما چه گونه شد که کارهای معجزهآسای خداوند ناگهان همچون چیزهایی خلاف حقیقت رد شد؟»
بههرحال با تمرکز بیشتر روی بحث ناسیونالیسم یهودی که مورد نظر ماست، به اینجا میرسیم که اینگونه ناسیونالیسم هم مانند دیگر انواع این جنبش، دنبال یک عصر طلایی و قهرمانانی در گذشته بود؛ یعنی همان تاریخ یا شخصیتهای اسطورهای که امروزه در تاریخ یهودیت با آنها روبرو میشویم. زند هم در همین راستا به رو آوردن یهودیان به «پادشاهی افسانهای داوود» اشاره میکند. در اینزمینه و در بحث تاریخسازی غربیها برای افتخار خودشان که در کتاب «اختراع قوم یهود» هم به آن اشاره شده، میتوان به خَلقِ رگ و ریشه آلمانی اشاره کرد که زند دربارهاش نوشته: «نویسندگان آلمانی مشتاقانه بر روایت تاسیت درباره آرمینیوس دست گذاشتند که قبیله باستانی کِروسکی را رهبری میکرد و او را پدر ملتشان نامیدند.» هاینریش گرتس مورخ اسرائیلی و فعالیتهایش نقش مهمی در مطالب کتابی که در دست داریم، ایفا میکند. در بخش بعدی این مقاله هم، بیشتر به گرتس و اخلافش خواهیم پرداخت اما در حالت کلی بحث، شلومو زند، گرتس را نوآور بزرگ میخواند و میگوید اثر تاریخنگارانه او درباره اسرائیل و قوم یهود، خلاف تاریخ باستانی یوسفوس (اولین مورخ تاریخ یهودیت) با مقطع «استقرار بیاسرائیل در سرزمین و آغاز تبدیل آنها به یک قوم» آغاز میشود. او میگوید گرتس معجزات اولیه را حذف کرد تا اثرش را علمیتر کند. به قول نویسنده کتاب، «برای کسانی که عقلاً نمیتوانستند افسانههای ملی در حال ظهور در پیش چشمشان را بپذیرند (افسانههایی که بدبختانه با گذشته مشرکانه یا مسیحی گره خورده بود) تنها گزینه اختراع یک افسانه ملی مشابه و چسبیدن به آن بود.» منبع ادبی این افسانه هم عهد عتیق بود که موضوع پرستش کسانی که از یهودیان معاصر سخت متنفر بودند، باقی ماند.
موزِس هس
دیگر نوشتههای ناسیونالیستی اسرائیلی را میتوان در آثار موزِس هس، یهودی چپگرا و دوست کارل مارکس جستجو کرد که کتاب «روم و اورشلیم: آخرین مساله ناسیونالیستی» را در سال ۱۸۶۲ نوشت. شلومو زند درباره هس از عبارت «شاید اولین کمونیست در آلمان» یاد کرده و میگوید گرتس، «روم و اورشلیم» را پیش از ملاقات با نویسندهاش خواند و بینشان یک دوستی صمیمانه و مکاتبات شکل گرفت که تا زمان مرگ هس در ۱۸۷۵ ادامه پیدا کرد. گرتس مقالهای با عنوان «احیاء نژاد یهود» را یک سال پس از انتشار کتاب هس چاپ کرد. این مقاله هم شکلهای اختراع قوم یهود در نوشتههای گرتس و هم آگاهی دقیق مورخان از موضوع ملیت را که بسیاری از محافل روشنفکران اروپایی را برآشفت آشکار میکند. (در بخش بعدی این مطلب، بهطور مشروح و مفصل به مورخان اسرائیلی و نوشتههایشان خواهیم پرداخت.)
در پایان این بخش از نوشتار و پیش از نتیجهگیری به جمله مهمی از زند اشاره میکنیم که درباره ویژگی ناسیونالیستی و استعماری اسرائیل است: «افسانههای اصلی درباره خاستگاه ازلی ملتی شگفتانگیز که از بیابان پدیدار شد و سرزمینی پهناور را گشود و پادشاهی شکوهمندی بنا کرد، موهبتی بود برای ناسیونالیسم یهودی بالنده و استعمار صهیونیستی.»
نتیجهگیری ۱: خلاصه کلام نویسنده کتاب در فصل اول این است که جریان جنبشهای ناسیونالیستی قرن هجده و نوزدهم اروپا به شکلگیری جنبش ناسیونالیستی و استعماری یهودیان و صهیونیستهایی انجامید که در ادامه برای ساخت یک کشور یهودی دست به تغییراتی در کتاب مقدس و تاریخ دین یهود زدند تا به مقاصد دیگرشان که در ادامه مطلب بررسی میکنیم، برسند.
* ۴- چگونگی ساختهشدن افسانه قوم یهود
قوم یهود، از نظر نویسنده کتاب «اختراع قوم یهود» مفهومی انتزاعی و افسانهای است که در طول تاریخ (بهجز برهه کنونی و دهههای گذشته) سبقه و مدرکی دربارهاش وجود ندارد. این مفهوم طی چند سده گذشته توسط عدهای از روشنفکرانی که ذکرشان رفت، خلق و پرورده شده تا در خدمت مقاصدی باشد که به آنها هم اشاره کردیم. فصل دوم کتاب با عنوان «تاریخ _ افسانه: در آغاز خداوند قوم را آفرید» بهکل درباره مفهوم «قوم یهود» است و با این سخن شروع میشود که اولین تاریخ یهود، اواخر سده اول میلادی نوشته شد. اما از فلاویوس یوسفوس که این کار را انجام داد تا دوران مدرن و امروزی، نویسندگان یهودی هیچ کوششی برای نوشتن تاریخ گذشته خود نکردند. دومین نفری که اقدام به نوشتن تاریخ یهود از زمان حضرت مسیح تا عصر جدید کرد، ژاک باناژ در قرن هجدهم بود که شلومو زند از او با عنوان «دانشور پروتستان» یاد میکند.
باناژ در عین کاربرد اصطلاح «ملت» درباره یهودیان، معنی امروزی آن را در نظر نداشت و درباره تاریخ آنان بیشتر به عنوان فرقهای که به دلیل خودداری از پذیرش مسیح به عنوان منجی مورد آزار بود، بحث کرده است. توجه داریم که زند میگوید باناژ معنی امروزی ملت یهود را در نظر نداشت. مورخ مورد اشاره، یهودیان را قربانیان برگزیده دستگاه فاسد پاپی قرون وسطی میدید. پس از او هم ایزاک مارکوس یوست مورخ آلمانی یهودی بهعنوان نفر سوم اقدام به نوشتن تاریخ برای یهودیان کرد که در این راه، باناژ را الگوی خود قرار داد. با توجه به اشاراتی که به واژگان ملت یا قوم کردیم، بد نیست به اصطلاح «بنیاسرائیل» هم اشاره کنیم که توسط آلمانیها و فرانسویها به کار برده شد و بر استفاده از واژه «یهودیان» ترجیح داشت. این اصطلاح البته دربردارنده معانی منفی بود. بههرحال یکی از مسائل مهمی که نویسنده کتاب «اختراع قوم یهود» در فصل دوم کتابش به آن اشاره دارد، نوشتهشدن کتاب مقدس یهودیان به دست انسانهاست و حرف مهمش هم این است: «تردید هست که اصلاً بتوانیم با قطعیت بدانیم که کتاب مقدس کِی نوشته شده است و نویسندگانش چه کسانی بودهاند.»
در اینجا باید به نکته مهمی در زمینه تاریخ یهودیان اشاره کنیم. عموماً این سخن را شنیدهایم که یهودیان از کوروش بزرگ پادشاه سلسله هخامنشی به نیکی یاد میکنند و او را دوست دارند. چرا که با عدالت خود موجب رسیدن خدمات و خیر و برکت به یهودیان شد. شلومو زند نوشتههایی در کتابش دارد که میتوان ریشه چنین باوری را در آنها جستجو کرد. او از مواجهه جالب نخبگان فکری یهودی در تبعید یا در حال بازگشت از تبعید، با ادیان انتزاعی پارسیان میگوید و اشاره دارد که تصادفی نیست که کلمه عبری [dat دین] ریشهای پارسی دارد. دومین نکته مهمش هم در اینباره، این است که سیاست ادبی انزواطلب که میان ولایت کوچک یهود و مراکز فرهنگ والا در بابل رشد یافت، با سیاستهای هویت جهانی امپراتوری پارس سازگاری کامل داشت که فرمانروایانش دقت زیادی به خرج میدادند تا برای حفظ سلطه خود بر مایملک پهناورشان، جوامع و طبقات و گروههای زبانی را از هم جدا کنند.
با برگشت به بحث اصلی، باید اشاره کنیم که جان کلام و حرف مهم فصل دوم کتاب «اختراع قوم یهود» نشاندادن روند تبدیل کتاب مقدس به یک کتاب غیردینی است. مولف در اینزمینه به این موضوع میپردازد که کتاب مقدس، طی چند سده گذشته نشانهای قومی شد که به خاستگاه مشترک مردمی با پیشینه بسیار متفاوت و فرهنگهای غیردینی اشاره دارد و تاریخاش در ذهن مردمی که خود را در آشفتهبازار مدرنیته آواره (دقت کنیم که این آوارگی در دوران مدرنیته است نه در بیابانهای سینا) میدیدند، نقش بست. نتیجهگیریاش از این فصل را هم میتوانیم در این جملات خلاصه کنیم که: «این کتاب از قفسه رسالههای دینی به بخش تاریخ منتقل شد و پیروان ناسیونالیسم یهودی کمکم آن را چنان میخواندند که گویی گواهی معتبر بر فرایندها و رویدادهاست.» طبق نظریه مکتب کوپنهاک، کتاب مقدس، یک کتاب نیست بلکه کتابخانه بزرگی است که طی ۳۰ قرن (از اواخر قرن ششم تا اوایل قرن دوم پیش از میلاد) نوشته، بازنویسی و تعدیل شده است. زند در جایی از این فصل کتاب مینویسد: «اگر با یقین بیشتر میدانستیم که هر یک از بخشهای آن کِی نوشته شده، سند تاریخی معتبرتری میشد.»
در بحث چگونگی خلق تاریخ و مفهوم قوم یهود، نویسنده کتاب به مساله یهودیان آلمان و تاریخنگاری قوم یهود اشارههایی دارد. مثلاً میگوید در ۲ دهه نخست قرن نوزدهم، درک روشنفکر آلمانی یهودی، از خود (حتی کسانی که بسیار یهودی بودند) بیشتر فرهنگی و دینی بود. در آن زمان، آلمانِ جوان بیشتر مفهومی فرهنگی- زبانی بود تا موجودیتی سیاسی (و ناسیونال سوسیالیستی). زند همچنین از یهودیان روشنفکری میگوید که مایل نبودند از تمایز فرهنگیشان چشمپوشی کنند و در عین حال آرزو هم داشتند جذب آلمان نوظهور شوند. بنابراین با تحقیق در گذشته یهودی و برجستهکردن جنبههای مثبت آن، به ساختن پلی کمک کردند که به جامعه یهودی امکان مشارکت در آلمانِ آینده را میداد. در دایره چنین رویکردی، ایزاک مارکوس یوست را داریم که برای او، تاریخ یهودیان نه با تغییر کیش ابراهیم یا الواح شریعت بر بالای کوه سینا؛ بلکه با بازگشت تبعیدیان به بابل آغاز میشد. طرفداران چنین رویکردی، استدلال میکردند که تازه آن موقع بود که یهودیت تاریخی _ دینی آغاز شد. یوست، دوره تبعید را در گستردهترین معنا، نشاندهنده آغاز تاریخ یهودی دانست. بنابراین ریشه و سرچشمه پررنگکردن مساله تبعید در تاریخ یهودیان، اینجاست. شلومو زند میگوید در گذشتههای دور، سرزمین یهودیها بابل یا ایران بود حال آنکه در آن زمان (دوره معاصر یوست) سرزمینشان عموماً آلمانِ پس از ناپلئون بود. یوست از نخستین نشانههای ناسیونالیسم آلمانی به خوبی آگاه بوده و مانند بیشتر افراد باسواد یهودیتبار به دنبال راههای غیرمستقیم برای پیوستن به آن بود. این مورخ یهودی با انگیزههای فکری و روشنفکری یکسره متفاوت، ناچار به بازسازی تاریخ خود درباره بنیاسرائیل شد. این تعبیری است که شلومو زند درباره کارِ یوست دارد.
* ۴-۱ گرتس؛ نوآور بزرگ
زند معتقد است یوست اصول ناسیونالیسم زمان خود را به روشنی شناسایی کرد اما درباره امکان همزیستی یهودیان و غیریهودیان در ملت آلمانیِ در حال ظهور تردید داشت و این تردیدها در پی موج محافظهکاری در دهه ۱۸۳۰ با همه جریانهای ضد یهودیاش شدت گرفت. این پژوهشگر در بخشی از کتاب نوشته: از ایزاک یوست تا بعضی روشنفکران که به مرحله دوم علم یهودیت پیوستند تا ظهور هاینریش گرتس نوآور بزرگ، عهد عتیق نقطه شروع نخستین کاوش تاریخنگارانه در اختراع جذاب «ملت یهود» شد، اختراعی که در نیمه دوم قرن نوزدهم اهمیت فزاینده یافت. نخستین مجلدات تاریخ یهودیان از قدیمترین ایام تا حال حاضر نوشته هاینریش گرتس در دهه ۱۸۵۰ چاپ شد که زند معتقد است اندازهگیری تاثیر این اثر که با استعداد ادبی خیرهکنندهای نوشته شده بود، بر پیدایش اندیشه صهیونیستی آینده دشوار است، اما نمیتوان در اهمیت و مرکزیت آن چونوچرا کرد. بعدها نخستین ساکنان صهیونیست در فلسطین، کتاب گرتس را چون نقشه راه خود در سیر گذشته دور به کار بردند. اثر گرتس، به تعبیر شلومو زند، نخستین کتابی است که با تداوم و شور و علاقه در اختراع قوم یهود کوشید.
هاینریش گرتس
گرتس با اینکه هرگز صهیونیستی تمام عیار نبود، قالبی ملی برای نوشتن تاریخ یهود ساخت. باید به لفظ قالب ملی که ریشه از همان رویکردهای ناسیونالیسم یهودی دارد، توجه کنیم. به قول زند، گرتس با هنرمندی موفق به خلق روایتی یکپارچه شد که چندگانگی دردسرآفرین را به حداقل رساند و تاریخی پیوسته آفرید که چندشاخه میشود اما همیشه یگانه است. خدمات گرتس به اسرائیل را میتوان با درک این واقعیت متوجه شد که در آن دوران، برای ایجاد الگوی زمانی جدید، لازم بود الگوی «نادرست و زیبانبار» گذشته باطل شود. یعنی برای آغاز ساخت یک ملت لازم بود کاری انجام داد؛ همانکاری که گرتس کرد. گرتس در مقطعی از کارش، سَلَف خود یوست را به «ایجاد حفره» در تاریخ یهودیان متهم کرد. از نظر گرتس، غایتشناسی را این فرض مبهم و هنوز نه کاملاً ناسیونالیستی پرورانده بود که قوم یهودی جاودان، بنا بر تقدیر برای جهان رستگاری به ارمغان میآورد. شلومو زند نظریه گرتس را یقیناً غیراصیل میداند؛ همان نظریهای که مردمانی میرا در تاریخ وجود داشتند و همچنین مردمانی نامیرا (یعنی یهودیان). در نظریه گرتس این مساله وجود دارد که از نژادهای یونانی و لاتینی که در دیگر گروههای انسانی حل شدهاند، چیزی به جا نمانده اما نژاد یهود در حفظ و بقای خود موفق شده است. و همچنین، این قومی نجاتبخش است که عاقبت همه نوع بشر را نجات خواهد داد.
نکته جالب برای نگارنده مطلب، نوشتهای است که گرتس در پاسخ به نوشتههای ضدیهودی هاینریش فون ترایچکه مورخ دارای کرسی دانشگاه برلین نوشته است. با مطالعه این نوشته میتوان رگ و ریشه و مقدمات ظهور نازیها را هم در آلمان و اروپا بررسی کرد. یعنی یکقرن پیش از آمدن نازیها چنین بحثهایی در اروپا مطرح بوده است. نوشته گرتس با نقل قولی از بنجامین دیزرِیلی همراه است: «نمیتوانید نژاد ناب سفیدپوست را نابود کنید. این واقعیتی روانشناختی، قانون طبیعت، است که مایه هراس پادشاهان مصر و آشور و امپراطوران روم و کارگزاران تفتیش عقاید مسیحی بود. امکان ندارد هیچ نظام تنبیهی، هیچ شکنجه جسمانی، باعث شود که نژادی برتر به دست نژادی پستتر تباه یا نابود شود.» گویی گرتس دارد به نازیهایی که در آینده میآیند نشانی داده و آنها را برای اعمال ضدیهودی راهنمایی میکند. از آنطرف زند در کتابش به عصبانیت ترایچکه اشاره داره که در گرتس این آرزو را تشخیص میداد که یهودیان به عنوان ملتی در درون ملت آلمان به رسمیت شناخته شوند؛ آرزویی که از نظر ترایچکه هر آلمانی اصیل باید با آن مخالفت میکرد. جالب (و البته مشکوک) است که مورخ آلمانی ما (گرتس) با نوشتههایش ناخواسته تشویقکننده امر مهاجرت یهودیان میشود چون در جایی نوشته است: «برای برآورده شدن این آرزوها فقط یک راه هست: مهاجرت، ایجاد یک دولت یهودی در جایی بیرون از کشور ما و آنگاه است که خواهد دید آیا ملتهای دیگر نیز او را به رسمیت میشناسند یا نه. برای ملیت دوگانه در خاک آلمان هیچ جایی نیست.» شلومو زند در فرازهایی از فصل دوم کتاب «اختراع قوم یهود» چنین تفسیری از تقابل گرتس و ترایچکه دارد. او میگوید ناسیونالیسم ترایچکه سرشار از نگاه قومگرا-ذاتگرا بود که در آن یهودیان، حتی اگر فرهنگ و زبانشان آلمانی ناب بود یهودی باقی میماندند. گرتس با وجود اینکه یکی از اندیشمندانی بود که به ایجاد پیوند تازه غیردینی میان یهودیان و «وطن باستانی» کمک کردند، خلاف رقیبش ترایچکه یا دوستش هس، درباره مهاجرت یهودیان به سرزمینشان مردد بود. زند مینویسد گرتس (همانطور که در پاراگراف پیشین اشاره کردیم) به رغم دوستی با هس و دیدار کوتاهش از سرزمین آبا و اجدادی (اسرائیل)، صهیونیست نبود و همچنین به تشابه بین هس و ترایچکه اشاره میکند که هر دو غرق در دیدگاه ملی مردمی بودند؛ دیدگاهی که معتقد است ملت در واقع یک قوم-نژاد است که خاستگاهش گذشته دور است و وزن آن هویتهای جمعی زمان حال را تعیین و ترسیم میکند.
حرف روشنفکران آلمانی – یهودیِ آنزمان این بود: آلمان واحد با یهودیهای درونش؛ یعنی خود را بخشی از آلمان واحد میدانستند. در اینزمینه چنین باوری، میتوان به فیلم سینمایی «جایی که دستها لمس میکنند» (۲۰۱۸) اشاره کرد که مبلّغ چنین دیدگاهی است و در پی نشاندادن باور ملی آلمانیها در دهههای ابتدایی قرن بیستم است. بههرحال سلسله بحرانهای اقتصادی دهه ۱۸۷۰ که به احساس ناامنی اقتصادی در آلمان دامن زد، باعث شد مردم این کشور تقصیر بحرانها را به گردن اقلیتهای دینی و نژادی بیاندازند. پیشرفت دموکراسی تودهای نیز موجب ظهور یهودیستیزی سیاسی شد. بنابراین باید یادآوری کنیم که یهودیستیزی از دهههای پایانی قرن نوزدهم در آلمان وجود داشته و پدیدهای مختص به جنگ جهانی دوم و استیلای نازیها نیست. در آن شرایطِ به تعبیر زندْ خفقان، درخواستی عمومی به امضای ۷۵ نفر روشنفکر و سرشناس لیبرال غیریهودی تبار در ۱۸۸۰ میرسد که خواستار فرونشاندن و جلوگیری از موج احیاشده یهودستیزی بودند. یکی از این افراد تئودور مومزن بود که چند ماه بعد با انتشار مقاله «سخنی دیگر درباره یهودیانمان» پاسخی مستقیم به ترایچکه داد. از نظر مومزن، یهودیان نژاد-قوم بیگانه نبودند بلکه یکی از قبایل یا جوامع اصلی آلمان جدید بودند. مومزن یهودیان را که نقششان برچیدن بساط محلیگرایی پیش – ناسیونالیستی بود، نه صرفاً آلمانی بلکه نخستین عوامل نویدبخش هویت آلمانی جدید به شمار میآورد. یهودیان آندوران از دید او نسبتاً شهری، بورژوا و تحصیلکرده بودند و نقش عمده در گسترش آلمانی فارخ داشتند که زبانش ملی شده بود.
دقتداریم که شلومو زند تا اینجای فصل دوم کتابش چه شرایطی را ترسیم کرده است: مقدمات نوشتهشده تاریخ جعلی قوم یهود در دوران جدید. یعنی شرایطی که باعث شد روشنفکران یهودی دست به نوشتن یا ساختن تاریخ بزنند. او در ادامه بحث خود به کتاب «درآمدی بر تاریخ اسرائیل» نوشته یولیوس ولهاوزن در سال ۱۸۸۲ اشاره دارد که ولهاوزن در آن تلاش کرده بود تاریخ نگارش بخشهای مختلف کتاب مقدس را مشخص کند. تحلیل لغتشناسی، ولهاوزن را به تردید درباره تاریخیبودن پارهای از قصههای کتاب مقدس و این نتیجه گیری کشاند که بعضی قطعههای اصلی، زمانی دراز پس از وقایعی که شرح میدهد نوشته شدهاند. نتیجهگیریاش هم این بود که بخش عمده عهد عتیق، پس از بازگشت از تبعید بابل نوشته شده است. این نتیجهگیری، به این معنا بود که روایت تاریخ باستانی یهودیان نه فرهنگ ملتی نیرومند و برتر؛ بلکه از آنِ فرقهای کوچک بود، که ولهاوزن آن را «کمخون» نامید که از بابل بازگشت. زند در کتاب «اختراع قوم یهود» به ریشههای شکلگیری رویکرد انزواطلبی و ازدواجنکردن با دیگر اقوام اشاره میکند که در بخشهای بعدی این مطلب به آن خواهیم پرداخت. اما بد نیست در این فراز از مطلب به چنین نگاهی در رویکرد پژوهشی گرتس هم اشاره کنیم که معتقد بود «دانشوری که یهودی نیست، نمیتواند اهمیت یگانه تاریخ یهود را درک کند.»
سیمون دوبنو
* ۴-۲ سیمون دوبنو و ادامه راه گرتس
دیگر تاریخنویس مهم اسرائیل، سیمون دوبنو است که فعالیتها و کارکردش در کتاب «اختراع قوم یهود» نقش و حضور مهمی دارد. دوبنو که در مدرسه خاخامها تحصیل کرده بود، پس از مرگ گرتس در سال ۱۸۹۱ سوگنامهای تکاندهنده نوشت و خواندن تاریخ اسرائیلِ گرتس باعث شد بخواهد خود را وقف تاریخ همکیشان خود کند؛ به تعبیر شلومو زند: «خود را وقف یهودیان کند و تاریخ آنها را از زمانی که "از بیابان پدیدار شدند" تا عصر جدید بنگارد.» دوبنو اعتقاد نداشت که انتقال توده بزرگی از انسانها به فلسطین برای ساخت کشوری از آن خود، ممکن یا مناسب باشد اما خواستار ایجاد فضایی کاملاً خودگردان برای مردم یهودی بود که وضعشان نابهنجار بود. زند معتقد است اولین مورخ رویکردِ گرایش به عملگرایی که بعدها در تاریخنگاری صهیونیستی ایمان دینی را به کلی ابزاری در تعریف هویت ملی کرد، دوبنو است. گرتس تاریخ یهودیان را کاملاً از محیطشان جدا کرده بود، ولی دوبنو در پی پیوندزدن آن به جوامعی بود که یهودیان در آن زندگی میکردند. مفهوم پیکره ملی از ابتدا در کار دوبنو حضور دارد و شلومو زند هم برای او از تعبیر ناسیونالیستِ دنیاگرا استفاده کرده و میگوید پیشنهاد دوبنو آن بود که آن قصههایی از کتاب مقدس و عهد عتیق برگزیده شود که کموبیش سازگار با واقعیت به نظر میرسید و قصههای دیگر که گذشته را با تعابیری نمادین نمایش میداد، استعاره تلقی شود. این راهبرد روایی دوبنو را همه مورخان صهیونیست که از او پیروی میکردند در پیش گرفتند. به این معنا که کتاب مقدس در واقع پر از حکایات تخیلی است اما هسته تاریخی آن معتبر است. زند در تحلیل کاری که دوبنو کرد میگوید او میخواست تولد «قوم» را تا آنجا که میتوان در زمان به عقب ببرد و تاکید میکرد که «تاریخ اسرائیل» در قرن بیستم پیش از میلاد آغاز شد.
* ۴-۳ کتاب مهم ویتمایر بارون
«آزمایشگاه تاریخنگاری» اصطلاحی است که شلومو زند برای شیوه تاریخنویسی دوبنو استفاده کرده و معتقد است نسبتدادن چنین زمان دوری به روایت عهد عتیق، نیازمند تائید اکتشافات تازه باستانشناسی بوده است: «فقط لازم بود بدانید چگونه آنها را تفسیر کنید تا مبنایی علمی برای قصههای نخستین قوم یهودی فراهم شود.» زند اشاره و کنایه کوچکی هم دارد که در آن به زمانی میپردازد که باستانشناسی، مانند تاریخنگاری، هنوز صهیونیستی نبود. از نظر زند، کار توجیه انزوا و زادوولد منزوی قوم یهود برای دوبنو، خلاف رویکرد کتابهای عزرا و نحمیا، توجیهی دنیاگرایانه و امروزی بود نه توجیهی دینی. بهجز دوبنو و درست پیش از آغاز حرفهای شدن و تخصصیشدن رشته تاریخ، دو کوشش واپسین برای ساخت تاریخی کلی یهودیان صورت گرفت: کتاب تاریخ اسرائیل از زییِف یاوتس که ارزش تاریخنگاری نسبتاً کمی دارد و کتاب مهمتر تاریخ اجتماعی و دینی یهودیان از ویتمایر بارون. یاوتس به روایت کتاب مقدس سخت پایبند بود زیرا از نژاد تازه خاخامهای صهیونیست بود که عهد عتیق را از کتابی مقدس به کتابی ملی تبدیل کردند و در عین حال از قرائت دنیاگرایانه یا اصلاحطلبانه آن سخت انتقاد میکردند.
در حالی که گرتس از منظر مساعد، به آلمان در حال اتحاد به تاریخ مینگریست و دوبنو از منظر امپراتوری تزاری در حال فرو ریختن؛ ویتمایر بارون یهودیان را از نیویورک مینگریست؛ یعنی بزرگترین پناهگاه یهودیان اروپای شرقی، که خودش هم در ۱۹۲۶ به آنجا مهاجرت کرده بود. طبق بررسیها، از بارون به بعد تاریخ در لباسی دنیاییتر ظاهر شده؛ تاریخی عاری از ماوراءالطبیعه آسمانی اما کاملاً تابع گفتمان پیش_ناسیونالیستی خاص با تعریفی دقیق. این دستاورد تاریخنگاری بارون بوده که در پرداختن به تاریخ یهودیان در دورههای بعدی نیز به دیدگاه توراتی متوسل شد؛ البته نه بهمعنای قصه جوامع دینی که با فرهنگهای دینی و مردمی گوناگون همزیستی یا کشمکش داشتند، بلکه بهمعنای روایت مردمی کوچنده و استثنایی. از نظر بارون یهودیت از طبیعت سرچشمه نگرفت بلکه نشاندهنده شورش تاریخ بر طبیعت بود. بارون گفته کیفیت تعیینکننده هویت این قوم جاودان، عمدتاً ریشه قومی و دلبستگیاش به گذشته بوده است. به گفته این نویسنده صهیونیست (بارون)، قومیت نوعی ملیت است که بههیچرو از ملیت حاکمی که در تاریخ قوم یهود فقط مدت کوتاهی دوام آورد، پستتر نیست. تاریخ تولد این ملیتِ قومیِ یگانه و وحدتبخش، به گفته بارون، خروج عبریان از مصر بود و حکمت موسی هم، در بنا کردن دینی بود که برایش نه کشور شرط اساسی بود و نه حکومت. شلومو زند هم تذکر میدهد که به همیندلیل است که بارون صفحات نسبتاً اندکی از کتابش را به دوره فتح کنعان و ظهور پادشاهی متحد اختصاص داده است. بارون بر این عقیده بود که قائلان به یهوه از قبیله یهودیه بودند و کسانی که خداوند را الوهیم مینامیدند از اسرائیل. او با تحسین اعلام کرده هیچیک از تقسیم پادشاهی نومید نشدند و هر دو «اسرائیل و یهودیه را واحدی جداییناپذیر» به شمار میآورند.
بارون در کلیت کتابش در پی حفظ توازن میان قوم محوری و آگاهی از خاستگاهی مشترک و معنویت یگانه نهفته در ذات یهودیت و جامعیت اومانیستی بود که به اعتقادش، مردم یهودی با خود به تبعید بردند. او معتقد بود قومیت یهودی نوعی «شیوه زندگی» (بهبیان امروزی بگوییم سبک زندگی) بود که ورای مجموعه باورها و آموزههای دینی ادامه حیات میدهد. او سقوط معبد و رانده شدن را (به تعبیر شلومو زند) به شیوهای بیطرفانه حتی اندکی با تائید اینچنین شرح داده است: «برای یهودی به شمار آمدن دیگر سکونت در خاک فلسطین یا زندگی تحت حکومتی یهودی ضروری نبود. یهودیان حتی در آوارگی، دور از کشور خود و تحت حاکمیت پادشاهی بیگانه، به لحاظ قومی همچنان یهودی بودند.»
ئیتزاک بائر
* ۴-۴ فهم انداموار یهودیان توسط بائر
بارون نخستین دارنده کرسی تاریخ یهود در امریکا بود که جایگاه مشابهش را همزمان، مورخ دیگری به نام ئیتزاک بائر در دانشگاه تازه تاسیس عبری در اورشلیم داشت. بائر در نوشتههایش میگوید بارون تاریخ کتاب مقدس را از دریچه چشم یک تبعیدی خوانده بود، در حالی که باید عکس این کار را میکرد. او کلید فهم تاریخ یهودیان را به تاسی از معلمان آلمانیاش، «انداموار» نامید. شلومو زند در کتاب «اختراع قوم یهود» با اشاره به نوشتههای غیرواقع بائر میگوید این مطالب را «یک رهبر یا فعال زبانآور صهیونیست یا یک شاعر رمانتیک گزافهگو ننوشته بود. این را نخستین پژوهشگر حرفهای تاریخ یهودیان در اورشلیم نوشته بود که آموزگار و استاد دانشجویان بسیار بود.» و در واقع با این لحن، نسبت به جعل تاریخ توسط این استاد دانشگاه، گوشه و کنایه میزند. زند به نوشتهای از بائر اشاره میکند و میگوید این نکته که این نوشته در آلمان نازی منتشر شد، نیز در تحلیل خصلت و عناصر هویت ملی خاصی که از دل آن بیرون میآید اهمیت دارد. اما مگر بائر چه نوشته بود؟ با مطالعه این متن میبینیم که مورخ مورد اشاره در ابتدای مطلبش آورده: «خداوند به هر ملتی جایگاهی داد و به یهودیان فلسطین را داد.» پس تبعید یعنی یهودیان جایگاه طبیعی خود را ترک کردهاند؛ و جالب است که در دوران قدرت نازیها به چنین مسائلی دامن زده میشود.
یکی از امور مشکوکی هم که شلومو زند در کتابش به آن اشاره میکند، این است که اگر گرتس در نوشتهاش با ترایچکه مخالفت کرد، بائر در نوشتهاش با مورخان آلمانیای مخالفت کرد که او را پرورانده بودند و کم و بیش حکومت نازی را آگاهانه، خوشامد گفتند و شگفت آنکه این خودآگاهی بر همان اندیشه خیالی ملیت تکیه داشت. از نظر بائر این افسانه توراتی که به منشا اشاره داشت، غایت ملی مشخصی را در بر داشت که پیش از این بزدلانه و جبونانه به نظر میرسید؛ یعنی ترک محلهای تبعید دورافتاده و بازگشت به زهدان گرم سرزمینی که زادگاه این قوم برگزیده بود که دعوی مالکیتش را بر این سرزمین سرانجام کتاب مقدس تائید میکرد. زند در کتاب «اختراع قوم یهود» و مقطع مربوط به افکار بائر میگوید در آن برهه، تاریخ یهود باید جدا از تاریخ غیریهودیان مطالعه میشد. چون اصول، ابزارها، مفاهیم و چارچوب زمانی این مطالعات به کلی متفاوت بود. بائر در آغاز با این تقسیمبندی دانشگاهی عجیب مخالفت کرد اما دیری نگذشت که حامی پروپاقرص آن شد چون عملاً با رویکرد او نسبت به تاریخ سازگار بود. بائر کتاب مقدس را نقطه شروعی تعیینکننده در رشد انداموار کل گذشته یهودی میدانست و پیوسته میان موضوعات افسانهای و علمی در نوسان بود. به گفته زند موضوعات افسانهای در آثار بائر غالب بود.
* ۴-۵ خدمات بنزیون دینور و داوید بنگوریون
شلومو زند میگوید اگر گرتس مسئول پیافکندن و تقویت ساخت ملت یهود با عطف به گذشته بود، بنزیون دینور آجرهای آن را روی هم گذاشت و تیرهای سقف را کار گذاشت و پنجرهها و درها را نصب کرد. دینور ماوراءالطبیعه دینی کتاب مقدس را نادیده گرفت و آن را به یک آیین ملی – تاریخی سرراست بدل کرد. یک نکته جالب که در تاریخ و نوشتههای شلومو زند میتوان مشاهده کرد، بیاعتمادی خودِ یهودیان در جامعه درونیشان نسبت به کتاب مقدس است. این بیاعتمادی در رویکرد دینور هم وجود دارد. زند میگوید «گرچه دینور در آغاز کارش معلم کتاب مقدس بود، به آن همچون ابزار تعلیم و تربیت اعتمادی نداشت. تصمیم او به بازنویسی آن و انطباقش با علم زمانه از همین رو بود.» به هر حال دینور معتقد بوده پژوهشگران صهیونیست باید با تقسیمبندی تاریخ (به تاریخِ عبری و یهودی) که پژوهشگران غیر یهودی به کار میبرند مخالفت کنند و بر پیوستگی همگن در ظهور و رشد «مردم اسرائیل» از آغاز تا حال تاکید کنند. او مانند بائر حتی پرشورتر از او، برای اثبات مرکزیت سرزمین اسرائیل در زندگی ملت که از دیرباز در سراسر «تبعید» طولانیاش در آرزوی بازگشت به آن بود، به متون مقدس متوسل شد. دینور یک یهودی روس بود به اسرائیل مهاجرت کرد و مانند بسیاری از افرادی که نامشان را بردیم، بهخاطر عقاید نوشتههایش برنده جایزه اسرائیل شد.
بنزیون دینور
اما به جز این سیاستمدار اسرائیلی، شلومو زند در کتابش به داوید بنگوریون اولین نخستوزیر اسرائیل هم اشاره کرده و در بخش «سیاست و باستانشناسی» در فصل دوم دربارهاش نوشته است: «بسیار زود دریافت که کتاب مقدس را میتوان به یک متن ملی غیردینی تبدیل کرد.» به تعبیر شلومو زند، داستانهای کتاب مقدس اساس زبان سیاسی هر روزه او (بن گوریون) قرار گرفت و گویا او به راستی خود را با موسی و یوشع یکی میانگاشت. در خیال بن گوریون اسرائیل جدید پادشاهی معبد سوم بود. مولف کتاب «اختراع قوم یهود»، همچنین به محفل انحصاریای که هر دو هفته یکبار در خانه بن گوریون برگزار میشده اشاره میکند که بحثهایش گاهی در روزنامهها هم نقل میشده است. این بحثها شامل گفتههای مورخان حرفهای و مفسران ذیصلاح کتاب مقدس و شخصیتهای سیاسی بود که در اوقات فراغت خود، پژوهشگران غیرحرفهای بودند. به قول زند، با خواندن کتاب «تاملات درباره کتاب مقدس» بن گوریون، میشود از نوسانهای آسان میان عملگرایی سیاسی عوامفریبانه و ایمان خاص و خالصانه به «حقیقت» کهن حیرتزده شد. بنگوریون هنگام ضرورت به احکام الهی متوسل میشده است.
* ۴-۶ اقدامات اسرائیل برای تقویت گفتمان قوم یهود
با رسیدن به این مقطع بحث، بد نیست به تاریخ رجوع کنیم و ببینیم اسرائیلیها با وجود چنین روشنفکران و مورخانی که تاریخ قوم یهود را برایشان ساختند، برای تقویت گفتمان خود چه کردند؟ به گفته زند «همه نخبگان روشنفکر» در سالهای اولیه تشکیل کشور اسرائیل در پرورش تثلیث (کتاب مقدس، ملت و سرزمین) مشارکت داشتند. نمونههایی از اعمالی که دولت اسرائیل برای تقویت گفتمان مورد نظر انجام داد به این ترتیب است: کارمندان دولت را وادار میکردند نام خود را به عبری تغییر دهند که معمولاً از کتاب مقدس انتخاب میشد یا تقریباً بر همه سکونتگاههای جدید نامهای عبری قدیمی نهاده شد. تفسیر شلومو زند از اینگونه اعمال، داشتن هدفی دوگانه است: زدودن نامهای عربی محلی و جَستن از «تبعید» طولانی که با پیدایش کشور اسرائیل پایان یافته بود.
در ادامه روندی که حاکمیت اسرائیل در پیش گرفت، کتاب مقدس، تبدیل به یک متن ملی شد. زند میگویند لازم هم نبود دولت برای این کار منتظر نخبگان دانشگاهی و رسمی بماند. قدم بعدی عبریسازی بود که در نظامهای آموزشی بر محور الگوی باستانی قهرمانپرستی مردمی و ملیگرایی غرورآمیز گسترش پیدا کرد. در اینزمینه نویسنده کتاب «اختراع قوم یهود» مطالعه کتاب «زیستن با کتاب مقدس» موشه دایان را پیشنهاد میکند که به مدد آن میتوان فهمید چگونه از تاریخ باستانی برای شکل دادن ایدئولوژیک نسل اول بومیان (نخستین یهودیان اسرائیلی ) استفاده شده است. کاری که کتاب مورد اشاره (اثر موشه دایان) کرده در این عبارات خلاصه میشود: «جذب ناسیونالیسم خیالی اختراعشده در پیوند با اهداف سیاسی جامعه مهاجر.» دایان فرمانده کل سابق IDF و وزیر دفاع اسرائیل، در شرح سفرهای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، داستانهای کودکی و جوانی خود را میان آنها قرار میدهد و فتح کنعان را هم با هیجان توصیف میکند. درباره رویکرد قهرمانسازی هم که پیشتر به آن اشاره کردیم، میتوان داستان پیروزی داود کوچک بر غول بزرگی چون جالوت را مثال زد که تبدیل به نماد همه جنگهای اسرائیل با اعراب شد.
بهاینترتیب کتاب مقدس پس از ملیشدن، تبدیل به بهترین توجیه برای حضور و استعمار صهیونیستی در عصر جدید شد. البته مشخص است که منظور، کتاب مقدسی است که دیگر مقدس نبود. شلومو زند ضمن اشاره به جعل نتایج باستانشناسی در اسرائیل، میگوید موشه دایان، چیزی بیش از یک باستانشناسی غیرحرفهای نبود. یکی از فرازهای کتاب «اختراع قوم یهود» که درباره تغییر نتایج پژوهشهای باستانشناسی است، میگوید «حفاریهای یادین (ییگائیل یادین) در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مانند اکتشافات آلبرایت فقط یافتههایی را نمایان ساخت که با متن مقدس سازگاری داشت.» زند در اینباره میگوید برخی تکههای این طرح ارزشمند را با شواهد اضافی فراوان پر کردند و به مردم عرضه کردند.
یوهنان آهارونی
اشاره به کتاب «اطلس کتاب مقدس» نوشته یوهَنان آهارونی که در سال ۱۹۶۴ چاپ شد، هم مثال دیگری از جعل نتایج باستانشناسی تاریخ قوم یهود است که زند دربارهاش بر این باور است که همه مطالبش با اکتشافات باستانشناختی خارج از کتاب مقدس سازگاری تمام داشت: «لازم به گفتن نیست که این اطلس مرزهای باریک کشور اسرائیل را در زمان انتشار نشان نمیداد بلکه فقط مرزهای پادشاهی قدرتمند داود و سلیمان و حرکات قهرمانان اسرائیلی گوناگون را در نبرد نشان میداد.» اشاره دیگر شلومو زند به مقطع زمانی پس از دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ است که دوره افول تاریخنگاری سیاسی سنتی اسرائیل و پیدایش پژوهش تاریخی اجتماعی و بعدها مردمشناختی بود. او میگوید چون باستانشناسی کتاب مقدس، اساساً رویدادگرا و سیاسی بود دریافت که سلطهاش دارد به تدریج از دست میرود و «تازه پس از آغاز انتفاضه اول در ۱۹۸۷ و ظهور صراحت انتقادی بیشتر در عرصه عمومی اسرائیل بود که کاوشگران بیپرده سخن گفتند و صدایشان که خاک مقدس از دیرباز آن را خفه کرده بود خشن شده بود.» در نتیجه اتفاقاتی که در سالهای پایانی قرن بیستم رخ داد، دوره تاریخی «زمان شیوخ قبایل» پر از سوالات بیپاسخ افرادی شد که دنبال حقیقت بودند؛ یعنی همان دوره تاریخیای که برای دوبنو و بارون و دیگر مورخان صهیونیست بسیار گرامی بود.
* ۴-۷ برخی از جعلیات تاریخی مورخان صهیونیست
«در قرن سیزدهم پیش از میلاد، زمان ادعا شده برای خروج، فراعنه همچنان قدرتمند بر کنعان فرمان میراندند. معنای این گفته این است که موسی بردگان آزادشده را از مصر … به مصر هدایت کرد؟ براساس روایت کتاب مقدس، مردمی که او به مدت چهل سال در بیایان هدایت کرد شامل ۶۰۰ هزار جنگجو میشد، آنها همراه زنان و فرزندانشان سفر میکردند یعنی گروهی در حدود ۳ میلیون نفر. گذشته از اینکه محال بود که چنین جمعیتی برای مدتی چنین طولانی در بیابان سرگردان باشند، رویدادی با چنین دامنه میبایست کتیبهها یا نشانههای باستانشناسی از خود به جا گذاشته باشد. مصریان باستان هر رویدادی را به دقت ثبت میکردند و اسناد فراوانی درباره زندگی سیاسی و نظامی این پادشاهی در دست است. حتی اسنادی هست درباره تاخت و تازهای گروه های بادیهنشین به این قلمرو. با این همه هرگز اشارهای به بنی اسرائیل که در مصر زندگی میکردند یا بر آن شوریدند یا زمانی از ان مهاجرت کردند نشده است.» این بخشی از مطالبی است که شلومو زند در صفحه ۱۸۸ کتاب «اختراع قوم یهود» آورده است. نوشتههای این مورخ در کتاب پیشرو، بسیاری از مطالب غیرواقع و جعلیات مورخان و باستانشناسان صهیونیست را نقش بر آب میکند. جالب است که باعث و بانی چنین رویکردی، گروه دیگری از مورخان و تاریخشناسان یهودی هستند که در پی حقیقت و علت واقعی اتفاقات تاریخی بودند؛ از جمله بنجامین مازار که یکی از پدران باستانشناسی ناسیونالیستی یهودی در پایان دهه ۱۹۶۰ بود یا تامس ال. تامپسن آمریکایی که زند نامشان را در گروه پژوهشگران جسور غیراسرائیلی آورده است. در واقع پرسشهایی که این مورخان مطرح کردند، شکنندگی داستانهای ساختهشده تاریخ جعلی قوم یهود را برملا کرد.
اگر در زمان فتح فرضی بنیاسرائیل، مصریان بر این کشور فرمان میراندند، چگونه است که حتی در یک سند مصری اشارهای به آن نشده است؟ از این گذشته، چرا کتاب مقدس هیچ اشارهای به حضور مصریان در این کشور نمیکند شلومو زند در ادامه مطالب کتاب خود، به مسائلی اشاره میکند که میتوان آنها را مچگیری از آثار هنری مهم یهودی (بهتر است بگوییم اسرائیلی) مثل انیمیشن «شاهزاده یهودی» یا دیگر فیلمهایی که با موضوع «خروج یهودیان از مصر» و … ساخته شدهاند، دانست. نمونهای از این مچگیریها از این قرار است:
«پیتوم به عنوان شهری مهم، تازه در پایان قرن ششم پیش از میلاد ساخته شد.»، «در صحرای سینا هیچ نشانهای از کوچ مهم مردم در دوره یادشده کتاب مقدس یافت نشده و محل کوه سینای مشهور که در کتاب مقدس آمده هنوز کشف نشده است.»، «این افسانه بیرحمانه سکونت که در کتاب یوشع با جزئیات پرآب و رنگ به عنوان یکی از نمونههای اولیه نسلکشی توصیف شده بهواقع هرگز اتفاق نیافتاد.»، «فتح مشهور کنعان دومین افسانهای بود که در درگیریهای باستانشناسی جدید از هم پاشید.»، «اگر در زمان فتح فرضی بنیاسرائیل، مصریان بر این کشور فرمان میراندند، چگونه است که حتی در یک سند مصری اشارهای به آن نشده است؟ از این گذشته، چرا کتاب مقدس هیچ اشارهای به حضور مصریان در این کشور نمیکند؟»، «دومین داستان کتاب مقدس که تاریخمندی علمیاش را در نتیجه اکتشافات جدید باستانشناسی از دست داد، گل سرسبد حافظه ملی طولانی بود.» منظور زند پادشاه ملی متحد داود و سلیمان و عصر طلایی باشکوهی است که گرتس تا دینور و مورخان همفکرشان درست کرده بودند.» و...
به گفته شلومو زند در سال ۱۹۶۷ و دهه ۱۹۷۰ بود که باستانشناسان و پژوهشگران بر خیالپردازی درباره گذشته باشکوه خط بطلان کشیدند. این در حالی است که رویکرد پیشین و غالب مورخان یهودی (صهیونیست) این بود که واقعیتهای مهمی چون موارد بالا را (که زند با کنایه واقعیتهای ناچیز محکم میخواند) با توضیحات دوپهلو و مبهم بپوشانند.
بنجامین مازار
یکی دیگر از فرازهای کتاب که شلومو زند در آن، با صراحت و تندی مبانی تاریخنگاری صهیونیستی را مورد حمله قرار میدهد، مربوط به جعل تاریخی پادشاهی باشکوه داود، سلیمان و در کل حکمرانی قدرتمند یهود است. او در صفحه ۱۹۲ کتاب میگوید: «نتیجه ناگزیر و دردسرآفرین این بود که اگر موجودیتی سیاسی در یهودیه قرن دهم پیش از میلاد بود یک پادشاهی قبیلهای کوچک بود، و اورشلیم دژی مستحکم بود. ممکن است خاندانی مشهور به خانواده داود بر این پادشاهی کوچک فرمانروایی کرده باشد.» در صفحه بعد هم به این مطلب اشاره دارد که «همه بناهای عظیم که پیشتر به سلیمان نسبت داده میشد، در واقع طرحهای بعدی پادشاهی اسرائیل بود.» یکی از جملات مهم زند در این بحث که بهنوعی تیر خلاص بر پیکره جعلیات اسرائیلی است، به این ترتیب است: «نتیجه مورد پذیرش بیشتر باستانشناسان این شد که "هرگز پادشاهی متحد بزرگی وجود نداشته و شاه سلیمان هرگز کاخهای باشکوهی نداشته بود که ۷۰۰ همسر و ۳۰۰ متعه خود را در آنها جا دهد."»
نتیجهگیری ۲: در پی رویکرد ناسیونالیسمی و استعمارگری اسرائیل، کتاب مقدس رفتهرفته از متنی دینی و مذهبی، تبدیل به متنی ملی و ناسیونالیستی شد تا آمال و آرزوهای ملت یهود را در خود داشته باشد. اما ملت یهود هم برای ابراز وجود، مشروعیت و مقبولیت نیازمند تاریخ و شرایط معاصری بود که از طریق تقویت مثلثِ کتاب مقدس، ملت و سرزمین، تغذیه میشد. به گفته زند فرایند ملیکردن کتاب مقدس و تبدیل آن به یک کتاب تاریخی معتبر با انگیزه رمانتیک هاینریش گرتس آغاز شد و دوبنو و بارون با احتیاطکاری آوارگان، آن را گسترش دادند و بنیانگذاران تاریخنگاری صهیونیستی که نقش مهمی در تصاحب ایدئولوژیک این سرزمین باستانی داشتند، آن را تکمیل کردند. نخستین تاریخنگارانی که به زبان عبری امروزی مینوشتند و به خطا گمان میکردند این زبان مستقیماً از زبان کتاب مقدس تکاملیافته، اکنون نگهبانان و کاوشگران حافظه «درازدامن» ملت یهود به شمار میآمدند.
در نتیجه مطالب دومین فصل کتاب «اختراع قوم یهود» هرگز پادشاهی قدرتمند و باشکوه یهودی وجود نداشته و خروج حماسی قوم بنیاسرائیل از مصر هم آنطور که شنیده و دیدهایم نیست. کتاب مقدس نیز محل بحث و تردید زیادی است که زمان نوشتهشدنش مشخص نیست.
***
دروغبودن افسانه تبعید قوم یهود، رویکرد واقعی دعوت بهدین در یهودیان، سرگردانی خیالی یک ملت آواره و سرگردان، ناگفتهها و سکوتهای مهم در تاریخ یهودیت و بحث هویت امروزی حکومت اسرائیل و مردمان درون قلمرو اش از جمله مسائلی هستند که در بخش دوم این مطلب به آنها خواهیم پرداخت.
ادامه دارد…
نظر شما