در نشستی که با حضور شماری از کارشناسان مسائل اروپا در خبرگزاری مهر برگزار شد، شرکت کنندگان به تحلیل و بررسی تحولات داخلی و خارجی اتحادیه اروپا پس از اجرایی شدن پیمان لیسبون پرداختند.
تغییرات سیاست خارجی اتحادیه اروپا
مدیر موسسه صلح و توسعه دانشگاه دویسبورگ آلمان معتقد است که اگر چه در قانون اساسی جدید اتحادیه اروپا سمتی بعنوان وزیر خارجه این انتحادیه در نظر گرفته شده، اما با توجه به روند پیشین و کنونی سیاست خارجی اعضای با نفوذ اتحادیه، تغییر چشمگیری در سیاست خارجی این اتحادیه بوجود نخواهد آمد.
دکتر هیپلر با اشاره به اختلافات موجود در این زمینه بین تروئیکای اروپایی (آلمان، فرانسه، انگیلس) می گوید که با ایجاد تغییر در ساختار ظاهری سیاست خارجی نمی توان مدعی ایجاد تغییر شد. به همین دلیل مشکلاتی که تا کنون در حوزه سیاست خارجی این اتحادیه وجود داشته است، بازهم ادامه خواهد داشت.
اگر چه کشورهای اروپایی در پاره ای از اوقات دنباله رو سیاستهای واشنگتن بوده اند، اما مواردی نیز بوده که آنها سیاستی مستقل و حتی خلاف خواسته های دولت آمریکا اتخاذ کرده اند، این اقدام بویژه در زمانی که مسئله ای برای اروپا اهمیت داشته، اتفاق افتاده است.
یکی از چالش سیاست خارجی اروپا نحوه تعامل با آمریکا است، در این زمینه نیز قدرتهای اروپایی اختلاف نظرهایی دارند. این اختلافات بویژه در قضیه حمله نظامی آمریکا به عراق خود را نشان داد؛ در سال 2003 با وجود مخالفت دولتهای فرانسه و آلمان با طرح آمریکا، کشورهای ایتالیا و انگلیس حمایت خود را از حمله به عراق اعلام کردند. این مسئله به تفاوت دیدگاههای اعضای اتحادیه اروپا و نیز تلاش آنها برای دستیابی به منافع شخصی در این حوزه برمی گردد. در حال حاضر نیز چنین مشکلی در بین اعضای اتحادیه اروپا پابرجا است و این امر مدیریت روابط و سیاستگذاری این اتحادیه در بخش خارجی را با چالشهای جدی مواجه کرده است.
دکتر هیپلر در عین حال به وجود تفاوتهایی اساسی بین سیاست خارجی اروپا با آمریکا قائل است. وی می گوید اگر چه کشورهای اروپایی در پاره ای از اوقات دنباله رو سیاستهای واشنگتن بوده اند، اما مواردی نیز بوده است که آنها سیاستی کاملا مستقل و حتی خلاف خواسته های دولت آمریکا اتخاذ کرده اند، این اقدام بویژه در زمانی که مسئله ای برای اروپا اهمیت داشته، اتفاق افتاده است.
بعنوان مثال در سالهایی که هنوز بین آمریکا و شوروی سابق جنگ سرد برقرار بود، کشورهای اروپایی از جمله آلمان اقدام به ارسال تجهیزات و مواد لازم برای احداث خط لوله نفت و گاز به شوروی کردند. این در حالی بود که آمریکا ابدا با این کار موافق نبود و از اروپا می خواست از چنین کاری پرهیز نماید. همچنین در برهه ای دیگر آلمان به همراه دیگر کشورهای اروپایی تکنولوژی هسته ای را در اختیار کشورهای آمریکای جنوبی نظیر برزیل و آرژانتین قرار دادند، کاری که با مخالفت شدید واشنگتن مواجه شد، اما به هر حال اروپاییها کار خود را انجام دادند.
این در حالی است که حتی در زمانی که روابط بین آلمان غربی و آمریکا بسیار دوستانه بود، این کشور اقدام به همکاری با شوروی می کرد. "هنری کیسینجر" وزیر خارجه وقت آمریکا تلاش کرد جلوی آلمان را بگیرد، اما نتوانست. نکته اینجا است که اروپا در هر زمانی که منافع خود را در چیزی دیده بدون توجه به موافقت یا مخالفت آمریکا، آن را انجام داده است. اما اگر قضیه ای از اهمیت چندانی برای اروپا برخوردار نباشد، آنها ترجیح می دهند در این مسئله دنباله رو آمریکا باشند.
این امر در مورد مسائلی مانند جنگ عراق و اختلافات بین اعراب و اسرائیل در خاورمیانه که اروپا با آنها در ارتباط مستقیم نبوده و منافعی را هم در آنجا دنبال نمی کرده، صدق می کند. امروز نیز مسائل مهم برای اروپا نحوه همزیستی مسالمت آمیز بین شهروندان، مسائل شرق اروپا، ارتباط با دیگر قدرتهای اقتصادی مانند ژاپن و آمریکا است و از این منظر وقایع در حال اتفاق در آفریقا، شرق دور و بخشی از خاورمیانه چندان مهم نیست.
خانم دکتر گونتر نیز در این باره یادآور شد که سیاست خارجی اتحادیه اروپا نمی تواند با چنین تغییری در ساختار قانونی آن، دگرگون شود. واقعیت این است که سیاستها تابعی از منافع و علایق هستند و به همین دلیل زمانی تغییر می یابند که زمینه های علایق و منافع تغییر کند. به بیان دیگر تا زمانی که منافع اروپا در گرو برخی سیاستها است، این روند ادامه خواهد یافت. نکته دیگر اینکه تحولات مناطق خارج از حوزه علاقه اروپا چندان در خط سیر کلی سیاستهای خارجی اتحادیه اروپا نقش ندارد. بعنوان مثال پر رنگ شدن حضور اروپا در درگیریهای خاورمیانه و میانجیگری آلمان در مسائل بین فلسطینیها و دولت صهیونیستی و یا پیش از آن شرکت نکردن آلمان در اشغال عراق، نمی تواند بعنوان تغییری اساسی در این سیاستها محسوب شود.
روسیه و اتحادیه اروپا
دکتر هیپلر در مورد آینده روابط روسیه و اتحادیه اروپا پس از اجرایی شدن پیمان لیسبون می گوید: روسیه و اتحادیه اروپا همسایگان نزدیک هستند و اولویت آنها نزدیکی روابط و گسترش همکاریها است، به همین دلیل نوع روابط آنها با این کشور به مراتب متفاوت با نوع روابطشان با آمریکا است. از نظر استراتژیک نیز ارتباط با روسیه برای اروپا بسیار مهم است چرا که این کشور از جمله تامین کنندگان اصلی منابع انرژی برای این اتحادیه است.
با این حال مواردی نیز وجود دارد که عامل اختلاف بین اروپا و روسیه است؛ از جمله تحولات سیاسی در گرجستان که سال گذشته منجر به وقوع جنگ در منطقه قفقاز شد. در حالت کلی اتحادیه اروپا تلاش می کند که علاوه بر حفظ استقلال سیاسی و موضع گیری در راستای منافع خود، همکاریهای خود در زمینه اقتصاد و انرژی با روسیه را ادامه دهد. هر چند در سالهای اخیر اروپا در مورد نگرانیهای خود در مورد مسائل گسترش دمکراسی، حقوق بشر و آزادی بیان در روسیه صریح تر بیان کرده، اما در عین حال بدنبال یافتن راهی برای تاثیر گذاری بر سیاست گذاریها در روسیه بوده است.
آینده روابط اروپا و ناتو پس از معاهده لیسبون
دکتر هیپلر می افزاید: عدم تغییر سیاستهای خارجی در مورد روابط این اتحادیه با سازمانهای بین المللی نیز صادق است. همانطور که گفته شد سیاستها تابعی از منافع هستند و از آنجا که این منافع تغییری نکرده اند، قاعدتا سیاستها نیز بدون تغییر باقی می مانند. با این حال مسائلی مانند موقعیت کنونی افغانستان در نوع روابط ناتو و مشخصا عضو قدرتمند آن یعنی ایالات متحده با اتحادیه اروپا موثر است. از آنجا که جنگ افغانستان از جمله مهمترین مسائل مورد توجه آمریکا است، فشارها بر اعضای ناتو نیز معطوف بر افزایش همکاری در این زمینه شده است.
روابط بین اعضای ناتو نیز همانند موضوعات بین المللی در حال تحول است و در سالهای اخیر با توجه به موقعیتهای پیش آمده تغییر کرد است. موقعیت افغانستان از جمله مسائلی است که تاثیر مستقمی بر آینده روابط در ناتو دارد. از سوی دیگر پس از روی کار آمدن "باراک اوباما" در آمریکا نوع نگاهها در اتحادیه اروپا به واشنگتن تغییر کرده و بیشتر مثبت شده است.
این امر بویژه بدلیل تکرویهای "جرج بوش" در مسائل بین المللی و نارضایتی اروپا از این رویکرد، قابل درک است. سیاستهای دولت نوپای اوباما در مشارکت دادن دیگر کشورهای غربی در بحرانهای بین المللی نیز از جمله عواملی بوده که موجب همکاری بیشتر اروپاییها با واشنگتن شده است. بعنوان مثال کشورهایی مانند آلمان که پیش از این هیچ علاقه ای به حضور نظامی پر رنگ در افغانستان نداشته، اکنون آمادگی خود را برای اعزام نیروی بیشتر به این کشور اعلام کرده اند.
این در حالی است که دکتر گونتر اوضاع کنونی افغانستان را بعنوان یک مسئله حیثیتی برای غرب ارزیابی کرده و معتقد است که جنگ با تروریسم در این کشور در این سالها اهمیت بسیار زیادی برای اتحادیه اروپا پیدا کرده است، بویژه اعضای اروپایی ناتو پس از تلفاتی که ارتشهای آنان در این کشور متحمل گشتند، بر آن شده اند که نقش اساسی تری در این جنگ ایفا کرده و دستکم به انتقادهای فراوانی که در محافل داخلی متوجه شان بود، پاسخ عملی دهند. در کشوری مانند آلمان افکار عمومی به شدت از کشته شدن سربازان خود در افغانستان متاثر شده اند و این مسئله دولتمردان آلمانی را بر آن داشته که با بدست گرفتن ابتکار عمل در مناطق ماموریت خود در افغانستان از طریق تجهیز و اعزام نظامیان بیشتر، از تکرار تجربه شکست آمریکا در ویتنام جلوگیری کنند.
نظر شما