اگر منصفانه به " تاکسی نارنجی" نگاه کنیم و آن را با اغلب فیلمهای کمدی که دراین سالها پردههای سینما را اشغال کردهاند مقایسه کنیم احتمالا اعتراف خواهیم کرد که فیلم ابراهیم وحیدزاده با وجود تمامی ضعفهایش دست کم اثر سالمی است.
میدانم که با خواندن این جمله احتمالا از کوره درمیروید و یاد تقسیم بندیهای کلافه کننده و حکمهای عجیب و غریب و فراگیر در تشخیص و تفکیک آثار مخرب و سالم میافتید که سالهاست هر نهاد و ارگان و فرد فرهنگی و غیرفرهنگی اجازه صدور آنها را به خود میدهد، بدون دانستن و در نظر گرفتن این که سینما و تئاتر و ادبیات، از قوانین مطلق تبعیت نمیکنند .اما در این نوشته منظوراز "سالم" نگاه انسانی و بدون کینه توزی و بدخواهی نسبت به اقشارو افراد و فرهنگها و مذاهب متفاوت در جامعه ماست.
در شرایطی که آثار تلویزیونی و کمدی های سینمایی ما مرتب در حال قضاوت کردن و تعیین حد و مرز برای تمام افکار و حرکات و رفتار آدم ها هستند، "تاکسی نارنجی" سرخوشانه از هفت دولت آزاد است، گویی وحید زاده اهمیتی به این مناسبات نداده است و آنها را اساسا در روابط میان آدمهایش دخیل ندانسته. به همین یک دلیل و با وجود پراکندگی سکانسهای داستان و منطق سست و لرزان فیلم ونبود یک نخ تسبیح محکم در روند فیلم، "تاکسی نارنجی" را قابل قیاس با بسیاری از فیلمهای دیگر که تابع منطقی سفارشی هستند نمیدانم.
با یک نگاه اجمالی به فیلم به نظر میرسد که وحید زاده تلاش کرده بسیاری از نکات مورد علاقهاش را (که تقریبا تمامی آنها مورد علاقه و احترام نگارنده این سطور نیز هست) در یک فیلم بگنجاند و مشکل اساسی فیلم هم از همین جا آغاز میشود.
وحشت زن از از دست دادن فرزندانش که وحشتی رایج در میان زنان جدا شده از همسرانشان است، عدم پذیرش او از سوی جامعه وخصوصا مراجع قانونی، علاقه فرشته و پدرش به مرد و زن همسایه که به طور معمول نوعی ارتباط دشوار و نافرجام را پی می ریزد و ...همه و همه دغدغههایی است که نویسنده به وضوح علاقه خود را به طرح آنها نشان داده اما نتوانسته تمام آن ها را در بستر یک داستان منسجم و گیرا گرد بیاورد و دچار شلختگی شده است.
به نظر میرسد که خود او هم با وقوف به این موضوع از خیر داستان گذشته است و تلاش کرده با ایجاد جذابیت و کمدی در سکانسهای مجزا به اضافه استفاده از شخصیت پر انرژی و فارغ بال آزیتاحاجیان فیلم را پیش ببرد. به همین علت است که سکانسهایی که از هیچ جا نیامدهاند و به هیچ جا متصل نیستند در فیلم فراوان یافت میشوند. پریدن قورباغه در لباس مادربزرگ(ماهایا پطروسیان ) ،اجرای نمایشهای موزیکال، آمدن یکی از اقوام شارلوت به قصد سفری چند روزه، در آب پریدن پدر و...همه و همه نمونههایی از این سکانسها هستند که در صورت حذف آنها زمان فیلم به نصف کاهش مییافت.
از سوی دیگر و به علت همین عدم پیوستگی داستانی، هیچ کدام از دغدغههای فیلمساز آن طور که باید به سر انجام نمیرسند. معضلاتی که او به نحوی قصد بیان کردن آنها را داشته است اصلا به معضل و گره داستانی بدل نمیشوند و حواشی آنقدر گسترش مییابد که گرههای بالقوه داستان فراموش میشوند و یا به بیراهه میروند.
علاقه فرشته به یک مرد مسیحی و علاقه پدرش به یک زن مسیحی به علت مشکل بودن ازدواج دو مذهب متفاوت به طور بالقوه گره داستان به شمار میآید و چون فیلمساز قصد نداشته از کنار موارد قانونی عبور کند با آوردن یک رقیب عشقی و حذف بیدلیل فیزیکی مادر و پسر مشکل را حل میکند. یا ترس فرشته از تعقیب شدن به وسیله همسر سابقش و از دست دادن بچهها با نشان دادن ازدواج مرد حل میشود و ...
از سوی دیگر جلو رفتن بیهدف داستان و یا به زبان بهتر ایجاد هدفهای کمرنگ برای پیشبرد داستان موجب می شود که از نیمه داستان به بعد دیگر رغبتی چندانی به تعقیب آن نداشته باشیم. یکی از مشکلات اساسی اکثر آثار کمدی ما داستان پردازی ضعیف است. نویسندگان و فیلمسازان تلاش میکنند با خلق موقعیتهای طنز مخاطب خود را حفظ کنند و چون خلق این موقعیتها کار بسیار دشواری است و آن چه سر صحنه عوامل را میخنداند لزوما روی پرده تماشاگر را نمی خنداند (و برعکس) و گرفتن خنده از تماشاگر به هزاران مسئله از جمله زمان اکران فیلم، حال و هوای جامعه، گونه و نوع و کیفیت سایر فیلمهای روی پرده، برنامههای طنز تلویزیونی که هم زمان با اکران فیلم در تلویزیون نمایش داده میشوند و...بستگی دارد بسیاری اوقات به نتیجه دلخواه خود نمیرسند.
شاید اگر خلق موقعیتهای جذاب و دراماتیک را به خلق لحظات کمدی ترجیح دهیم شاهد نتیجه بهتری باشیم و ضرر آن از فدا کردن و ساده انگاشتن داستان و سپردن سرنوشت فیلم به لحظات کمیک کمتر باشد. به این ترتیب حتی اگر موفق به خنداندن تماشاگر هم نشویم داستانی وجود دارد که ارزش تعقیب کردن را داشته باشد و در نهایت تماشاگر را راضی از سالن سینما بیرون بفرستد.
-------------
نیوشا صدر
نظر شما