"كوثر"، شط جاري زمان است . آبي كه زندگي را جنبش و حركت مي بخشد و استواري درختان و سبزينگي گياهان همه از طراوت اوست . "كوثر" آيه خدا براي اهل ايمان و دلشدگان است .
آب، زندگي زاست . سر بودن و آمدن و عشق ورزيدن است . فاطمه كه مي آيد حيات جاري مي شود . مشكات پيامبر، نور بي پايان ولايت را در بطن خود مي پروراند. ولايت از مشيمه او آب مي خورد و هستي اش ، با اين وجود مبارك ، به افق هاي بلند و بي نهايت مي رسد .
طوطي اين باغ صمدي ، دختر / جبرييل ريزد از دم منقارش
نخل بلند علم بود احمد / ام الكتاب "فاطمه" شد بارش
آفتاب ، از بلنداي خانه اي بر مي خيزد كه "فاطمه" در آن طلوع كرده باشد . مثل روياهاي بلند ملكوت، دست آدمي از رسيدن به دامان آن گوهر پاك ، كوتاه است . "فاطمه" ، باطنه عالم است . سر سويداي مصطفي است . آمدنش، پاكي را به آستان وجود مي آورد و عصمت حقيقتي است كه از نگاههاي مهربان او مي بارد . "فاطمه" ، هديه عاشقانه خداوند به عالم وجود است . هديه اي بس بزرگ و ارزشمند كه او را هيچ بهايي نباشد و همانندي اش را هيچ مانندي نباشد . انسان كامله اي كه شهود صفات حق در او به عالي ترين وجه هويداست. پيامبر ، آنچه را كه در آينه "فاطمه" مي بيند در زلال هيچ آبي ، نمي تواند به تماشا بنشيند . علي ، سر بزرگ مقام ذات حق را ، در آينه جمال و جلال "فاطمه" به مكاشفه مي نشيند .
بشريت را وامدار "فاطمه" خوانده اند . جهان امروزين ، محتاج مهرباني هاي اوست . او كه ميان خدا و خلقش واسطه جميل فيض است . او كه براي استواري حق و بنيان حقيقت ، كلمات غراي خود را بيان كرده است . "فاطمه" ، عالمه عالم است . از علم تا او، هزاران سال راه است . علم تنها پاره اي از اوست . پرسيدن و گفتن از "فاطمه" حيرت آورترين عشق بازيهاي ملكوتي و مظلومانه ترين داستانهاي انساني است . "فاطمه" ، براي بيان حقيقت و براي به عينيت رساندن مفهوم عشق و تبلور كامل عرفان ، به باغ وجود آمده است . حركت جوهري عشق از قلب نازنين او به سراسر هستي تابانده شده است . آفتابي است بي پايان كه خورشيد در هر طلوع و غروبش به او سلام مي كند . او نور را از دل ظلمت بيرون كشيده است و خلايق را به آستان معرفت دعوت مي كند . دانستن و فهميدن از منظر او ، عالي ترين چيزها است . جامعه را به دانستن و بر انگيزاندن خرد دعوت مي كند . او در كلام خويش - در خطبه شگرفش - با استناد به قرآن مي گويد :« آيا آن كه راه به آسمانهاي بلند علم دارد و قله هاي معرفت را پيموده ، مستحق پيروي است يا آن كه هنوز بايد هدايت شود ؟» .
او مي خواهد خرد جامعه در چالش با پرسشهاي وحياني به خود آيد و امان و صد اندوه از اين كه خرد را در جامعه اي ميرانده باشند و ارزش ادراك فرومانده و بازار تزوير و ريا فرا رفته باشد .غوغاي جماعت، اندوه بزرگ او را فزونتر مي كند . ... و عقاب بلند پرواز را چه به خرابه نشيني ؟
"فاطمه" آمده است تا انسان را با بوي بهشت و عهد الست آشنا سازد . بهشت "فاطمه" ، معرفت جمال و جلال خدا و حيرت در مقام ذات اوست . دراك و انديشنمد بودن خواسته اوست .
"فاطمه" آمد تا مهرورزي را به تماشا بگذارد . دعاي نيمه شبانش براي همسايگان ، درس بزرگي بود كه قلب هاي بزرگ از او آموختند . "فاطمه" آمد تا چهره ايمان زلال را در آينه خود به تماشا بگذارد و عشق ناب را از شعاعهاي نگاه خود بگستراند . هر كه او را شناخت همه چيز را شناخته است . زلالي آبها از اوست. عشق، موج نگاههاي اوست كه بر ساحل دل هاي آسماني مي خورد تا ايمان و حس سرشار معرفت را بر آدميان گوشزد كند!
نظر شما