۱۷ دی ۱۳۸۸، ۱۶:۵۶

نظریه انتقادی و زیبایی‌شناسی/

نگاه آدورنو به هنر نگاهی اشرافی است

نگاه آدورنو به هنر نگاهی اشرافی است

مولف ساختار و تاویل متن با اشاره به اینکه نظر آدورنو در مورد هنر اشرافی است و او هنر را تبدیل به تفکر می‌کند گفت: این نوع نگاه به هنر در بهترین حالت نخبه‌گرایی است و در بدترین تعبیر و حالت فاشیسم است. نگاه او به صنعت فرهنگ تحقیر آمیز است.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست "نظریه انتقادی و زیبایی‌شناسی" با سخنرانی بابک احمدی پنج‌شنبه 17دی ‌ماه در مؤسسه معرفت و پژوهش برگزار شد.

بابک احمدی در ابتدای این نشست با اشاره به اینکه موضوع انتقاد و تفکر انتقادی بحث و موضوع جدیدی نیست، گفت: کانت تفکر انتقادی داشت ولی پرسش کانت از انتقاد متفاوت با پرسش پیشینیان بود. تعریف او از نقد، کشف حدود کارایی و درستی فکر انسان بود. او می‌خواست بداند که عقل تا کجا کار می‌کند. به نظر او عقل تا جایی کارایی داشت و از آنجا به بعد کارایی نداشت. در واقع همین مرزی که تعیین کننده ناکارآمدی عقل است، روش نقادانه کانت است.

وی تصریح کرد: کانت نمی‌خواست دیگران و اندیشه‌های آنان را نقد کند. نقد او بر اساس منطق درونی هر اندیشه بود و در واقع او سنجش می‌کرد.

وی خاطر نشان کرد: نتیجه منطقی فلسفه کانت، فلسفه هگل است. هگل این نقادی را تاریخی می‌دید و این تاریخی دیدن منجر به ابرنظریه‌ای شد که از بالا به کاستی‌ها و ناتوانائیها می‌نگرد. این نظریه ناگزیر فرجام‌شناسانه است.

احمدی افزود کرد: در نگاه تاریخی و تاریخی به مسایل نگاه کردن دو موضوع پیش می‌آید. یکی اینکه یا باید همه چیز را محدود به زمان و مکان کنیم و یا باید متوجه این واقعیت باشیم که بعضی پدیده‌ها فرا تاریخی می‌مانند.

مولف ساختار و تاویل متن در ادامه خاطر نشان کرد: بحث انتقادی و نقادی در دل فرهنگ غرب بوده و موضوعی قدیمی است. به عنوان مثال در خصوص نقادی هنری، کتاب فن شعر ارسطو را می‌توان نام برد. این کتاب، اثری نسبتا دقیق است و یکی از آثار مهم ارسطو است که در دوره رنسانس کشف می‌شود. تا پیش از رنسانس و در دوره میانه چندان صحبت از هنر نیست. اگر هنری هم هست در خدمت عقاید و در خدمت قدرتمندان است.

وی تصریح کرد: یک راه قضاوت اثر هنری قضاوت فنی و تکنیکی است. این قضاوت مبتنی بر یک سری اصول و قواعد است. بر این اساس، اثری هنری اثری است که این اصول در آن رعایت شده باشد. مثلا در شعر فارسی در قرن 19 قواعدی وجود داشته که شاعر باید آنرا انجام می‌داده است. البته این قواعد تاریخی  زمان‌مند و مکان‌مند هستند و نمی‌شود همه چیز را با آن سنجید. مثلا بر اساس معیارهای شعر کهن شعر نو تحقیر شده و رد می‌شود.

مولف حقیقت و زیبایی در ادامه تصریح کرد: وقتی صحبت از نقد می‌شود ما با نقدهای گوناگون در عرصه‌های گوناگون سر و کار داریم. مثلا ما نقد ادبی، نقد سینما، نقد هنری و ... داریم.

وی یادآور شد: اینکه شیوه‌های کهن را بشکنیم در واقع نوعی نقادی است. به این معنا، نیما نقاد بود. شکستن پارادایم‌های گذشته نقادی است و به این معنا فلسفه قرن بیستم نقادی است. مثلا اندیشه ویتگنشتاین نقادانه است. او اگر چه نمی‌خواهد نیچه‌وار تاریخ متافیزیک فلسفه غرب را نقد کند ولی اگر با او همراه شویم باید بخش اعظم تاریخ متافیزیک غرب را رد کرد.

وی در ادامه با اشاره به تاثیر آدورنو از نیچه گفت: آدورنو تاثیر زیادی از نیچه گرفته است. اگر چه او در آثار خود چند باری بیشتر اسم او را نیاورده ولی شیوه او شیوه نیچه‌ای است.

وی در ادامه خاطرنشان کرد: در مورد بحث هنر باید توجه داشت که مثلا وقتی میکل‌آنژ مجسمه داوود یا موسی را می‌ساخت و یا طرحی می‌کشید و شعری می‌گفت می‌خواست به زندگی خود و دیگران معنی بدهد و در واقع بهره مادی و معنوی از خلق اثر خود می‌برد. ولی برای او این سئوال که اثر هنری چیست پیش نمی‌آمد. ولی برای هنرمند قرن بیستم این سئوال مطرح می‌شود و او در مورد خود اثر هنری و چیستی آن پرسش می‌کند. تلاش برای تعریف اثر هنری در قرن بیستم منجر به زیبایی‌شناسی شده است.

مولف کار روشنگری در ادامه افزود: در بحث هنر و نقد هنر، نسبت میان اثر هنری و دنیای بیرون مهم و قابل توجه است. این سئوال مطرح است که آیا اثر هنری تقلید از جهان بیرونی است یا نه. از نظر ارسطو تقلید اثر هنری از دنیای بیرونی عین به عین و به همان صورت نیست. به نظر ارسطو اگر تقلید اثر هنری از دنیای بیرونی بزرگتر از آن دنیا باشد تراژیک است و اگر این تقلید کوچکتر از دنیای بیرون باشد کومیک است.

وی تصریح کرد: این دسته بندی ارسطویی هنوز هم ساری و جاری است. ولی باید در نظر داشت آثار هنری‌ای هم هستند که تلفیقی از این دو هستند. به عنوان مثال "در انتظار گودو" اثر بکت تلفیقی از تراژدی و کمدی است و آن را می‌توان اثری تراژیک-کمدی نامید ولی به هر حال هنرمند این دو دسته را به عنوان کدهای متفاوت می‌بیند.

وی در ادامه با اشاره به تعریف زیبایی شناسی تصریح کرد: زیبایی شناسی به معنای قلمرویی است که مسایل مربوط به آفرینش هنری و تکوین هنری و اثر هنری به عنوان یک ساخته اجتماعی بحث می‌شود. در چند قرن گذشته این مسئله سرچشمه بیشماری از مسائل بوده است. در این بحث رابطه اثر هنری با اجتماع مهم است. برای خیلی‌ها اثر هنری بازتاب جهان بیرون است و برای برخی نیز اثر هنری بازتاب جهان بیرون نیست.

احمدی تاکید کرد: برای جناح چپ ارتباط میان اثر هنری و جهان بیرون خیلی مهم است. در میان اندیشمندان مکتب فرانکفورت بنیامین، آدورنو و مارکوزه بیش از سایرین در مورد هنر سخن گفته‌اند. اگر بخواهیم با زبان مارکسیستی از رابطه میان اثر هنری و دنیای بیرونی سخن بگوییم اثر هنری روبناست و به روبنای اجتماعی تعلق دارد و با تغییر شرایط اقتصادی، اثر هم تغییر می‌یابد. البته همه مارکسیتها به این تعیین‌کنندگی اعتقادی نداشتند. به عنوان مثال تروتسکی این تعیین‌کنندگی عوامل اقتصادی را بر موارد روبنایی مسخره می‌دانست.

وی یادآور شد: آدورنو که متاثر از مارکس است معتقد است که در آثار هنری جنبه‌های عقب‌مانده زندگی از یک سو و جنبه‌های پیشرفت را از سوی دیگر می‌توان دید. از نظر او اثر هنری محدود به زبان کنونی است ولی سخن از جهان دیگری می‌دهد. این نظریه آدورنو در دهه 30 میلادی بیان شد و صرفا برای هنر نبود.

وی تصریح کرد: برای بررسی نظریه آدورنو باید شرایط اجتماعی و تاریخی آغاز قرن بیستم را در نظر آورد. در ابتدای این قرن زندگی بشر زندگی عقب افتاده‌ای بود و هنوز نتایج انقلاب فرانسه که شهروند آزاد را بسازد به چشم نمی‌خورد؛ اگر چه می‌داشت می‌ساخت. در این قرن دو جنگ عظیم و دهشتناک را بشر تجربه کرد و خواب خوش او پریشان شد. علمی که مورد ستایش بود به تولید سلاح‌های شیمیایی و میکروبی در جنگ جهانی اول منجر شده بود.

وی افزود: در این شرایط نظریه انتقادی شکل می‌گیرد. این نظریه دیالکتیک منفی است و اگر چه به بدیها اشاره می‌کند ولی راه حلی ارائه نمی‌دهد. برای متفکران این تفکر، ستاره امید اگرچه بالای سر قرار دارد ولی رهنمون به جایی نیست و راهنمای جایی نبود. اندیشه این متفکران در نپذیرفتن و نقد است ولی چیزی را جایگزین نمی‌کنند.

احمدی در ادامه تاکید کرد: آدورنو سرمایه‌داری را نمی‌پذیرد و نقد می‌کند و دید منفی به لیبرالیسم دارد و سرمایه‌داری را نجات دهنده نمی‌داند. او به این جهان نگاه سیاهی دارد و برای او هنر آخرین پناهگاهی بود که می‌شد رهایی را جستجو کرد. در هنر مدرن ناممکن بودن رهایی را از نگاه وی می‌شد دید.

وی تصریح کرد: به نظر آدورنو دودسته هنر وجود دارد. یکی برای اقلیتی خاص که این نوع هنر، انتقادی و رد کننده است ودیگری هنر عامه‌پسند. این دسته اخیر توسط افرادی از همان فرهنگ ساخته می‌شود و در صدد پاسخگویی به نداشته‌ها و حقارتهای آنان است. این هنر عامه‌پسند جهان نداشته‌های آنان را به جهان داشته‌ها تبدیل می‌کند. آدورنو هنر عامه پسند را هنر پست می‌داند.

وی تاکید کرد: نظر آدورنو در مورد هنر اشرافی است و او هنر را تبدیل به فکر کردن می‌کند. این نوع نگاه به هنر در بهترین حالت نخبه‌گرایی است و در بدترین تعبیر و حالت فاشیسم است. نگاه او به صنعت فرهنگ تحقیر آمیز است.

کد خبر 1013096

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha