"تنها دوبار زندگی میکنیم" اثری منحصر به فرد است. روایتی تکرار شونده از زندگی و مرگ که در جزئیات و با گذر ازراهروی تو در توی کابوس و گاهی رویا دائما به هم تبدیل میشوند و همزمان، فیلم پوسته واقع گرا و در عین حال جذابش را حفظ میکند. به همین دلیل است که مخاطبان عام سینما هم نه تنها مشکلی با این اثر نخواهند داشت بلکه اگر در این وضعیت غیر منصفانه و دردناک اکران، موفق به دیدن فیلم شوند پشیمان از سالن بیرون نخواهد آمد.
علیرضا آقاخانی و نگار جواهریان در نمایی از فیلم
فیلم اثری شخصیت محور است و داستان با سیامک و جریان ذهنی او پیش میرود اما تصویری که از این روایت میبینیم چیزی فراتر از تعریف خاطره یا تعریف اتفاقات در حال وقوع است ، نوعی تجرد در روایت داستان به چشم میآید که تنها به تقطیع زمانی آن باز نمیگردد بلکه در تار و پود داستان تنیده شده است. تجردی که میتواند متعلق به یک روح باشد .
به زبان بهتر آنچه ازبیرون به سیامک و زندگی او تحمیل میشود بسیار سبک است، سنگینی داستان همه از خواست سیامک، انتخابهای او و تصمیمها و قضاوتهای او نشات میگیرد. او قصد دارد انتقام اتفاقات گذشته را بگیرد اما نمیتواند مقصر اصلی این اتفاقات را پیدا کند، سرگردان است، حیران است، دور خودش میچرخد و تلاش میکند کسی را بیابد که با حذف فیزیکی او به آرامش برسد، او از همین شیوه برای انجام کارهایی که دوست داشته استفاده میکند، همانطور که انتقام گرفتنش حقیقی نیست و نتایجش او را از درون تهی تر میکند، پرداختنش به کارهای مورد علاقه اش هم از همین جنس است.
خودش میگوید که فقط ادای آنها را در میآورد. با یک نگاه گذرا به کارهای سیاوش عملا در مییابیم که انگار وجود و عدم و جود او در وقوع آنها نقش ندارد. مردی که این همه وقت قصد کشتناش را داشت با دست خود خودکشی می کند، او به خواست زنی که سالها قبل دوستش داشته همسر او را نمیکشد و از زندگی او بیرون میرود و به این ترتیب حضور او تغییری در شرایط ظاهری زندگی زن ایجاد نمیکند.
او دار و ندارش را به اسم دوستش میکند تا تغییری در زندگی او ایجاد کند اما دوستش کشته میشود و عملا این اسناد به دردش نمیخورند. گویی در تمام موارد سیامک با آن همه جدیت و با آن همه تلاش صرفا بدون تاثیر در هر واقعهای از میان آن عبور میکند. به همین علت است که وقتی او ادعا میکند که مرده است دخترک به درستی پاسخ میدهد که به او میآید که یک مرده باشد.
اما یکی از آن چیزهایی که به طرز سبکی از بیرون به زندگی او تحمیل میشود و جنس و تاثیرش با تمامی وقایع دیگر متفاوت است، قرار گذاشتن با شهرزاد برای پس دادن کولهاش به اوست. شهرزاد در سادهترین و اتفاقا پیچیدهترین شکلش ، شاهزادهای است که از یک جزیره آمده. داستانی از نوع قصههای پریان و به همان سادگی و سبکی. در پوسته واقعگرای داستان او از بیرون وارد زندگی سیامک میشود و در جریان ذهنی سیامک رویایی ضعیف است که به نبرد با کابوسهای شبانه روزیاش آمده و روز به روز جان میگیرد و قویتر میشود و در برابر تمام چیزهایی که سیامک از دست میدهد، یا قبلا از دست داده و اکنون به نحوی بر نبودن آن تاکید میکند(مانند عشق دوران جوانیاش) خودی نشان میدهد.
طراحی و چینش برشهای زمانی فیلم هم به نحوی است که همیشه حضور شهرزاد و یا نشانههای او تلطیف کننده پوسته بیرونی و فضای ذهنی سیامک باشند. اصلا شاید ذهن سیامک چنین فرمی را برای روایت داستان برمیگزیند تا دائما زخمهایش را ترمیم کند. برای شفافتر شدن این ادعا مثال میزنم: زمانی که سیامک قصد کشتن همسر دکتر را دارد با تلفن شهرزاد مواجه میشود، شهرزاد دوباره کولهاش را جا گذاشته است (در حالی که سیامک در این مدت متوجه این موضوع نشده) و سپس دکترتلفنی از سیامک میخواهد که برای همیشه از زندگیاش بیرون برود.
تحمیل شهرزاد به این صحنه و مطرح شدن دوباره کولهاش، سرنوشت این سکانس را به شکلی کاملا ملموس و مشخص عوض میکند .از آن سو در سکانسی که دوست سیامک در مینی بوس جان میسپارد، سیامک کوله شهرزاد را زیر سرش قرار میدهد و این چینش در حالی صورت میگیرد که در سکانس قبل، شهرزاد تاکید میکند که این بار دیگر چیزی جا نگذاشته است. درست است که با پیگیری پوسته فیلم دلیل این اتفاق به هم ریختگی زمانی فیلم است اما این موجب نمیشود که در آن لحظه مشخص وجود این کوله پشتی را بدیهی بپنداریم و احساس نکنیم که دوباره این کوله پشتی به عنوان نشانهای از شهرزاد برای تلطیف شرایط و نجات دادن سیامک از این کابوس به ذهن او پرتاب شده است.
عنصری بصری که به جای داستانهای پیوسته شهرزاد قصه گو مینشیند و پیوند سیامک را با رویا و زندگی حفظ میکند.
جامپ کاتها و کاتهای مداوم از سیاوش به خودش کارکرد چندگانهای دارند که تاثیرگذارترین آن ها نمایشی از چندگانگی اوست و در عین حال زمان و مکان را نیز میشکنند. اساسا فرم و ساختار فیلم کامل کننده فیلمنامه آن است و فیلمنامه با حذف چنین ساختاری معنا و مفهوم واقعی خود را از دست میدهد.
بازیگران با هوشمندی و دقت فراوانی انتخاب شدهاند و بعد از دیدن فیلم قادر نیستید هیچکس دیگر را به جز نگار جواهریان و علیرضا آقاخانی برای نقشهای اصلی فیلم متصور شوید. اوضاع جالبی است، هر چه از این سو و آن سو سینما را بمباران میکنند و هر چه آثار ضعیف و فاجعه بار برای تقلیل سطح سینما و در پی آن برای تقلیل درک فرهنگی و سواد بصری مخاطبان روی پرده میرود و هر چه تصاویر تقلبی ،با فضاهایی ساختگی و روابطی جعلی از محیطی که در آن زندگی میکنیم آثار تلویزیونی و سینمایی را پرمیکنند، بازهم از گوشه و کنار فیلمسازان جوان و هوشمندی سر برمیآورند و با اولین آثارشان ما را شوکه میکنند و امید همچنان زنده میماند که این سینما و این آدم ها با این پشتوانه فکری و با این درک و شناخت عمیق، را نمیتوان به سادگی از میدان به در کرد.
با وجود آن که چند روزی از دیدن فیلم می گذرد همچنان از دست آن خلاص نشدهام و ذهنم درگیر آن است، شاید دیدن فیلم برای بار دوم این ذوق زدگی را به جهتی منطقیتر سوق دهد و به همین دلیل معتقدم که " تنها دوبار زندگی میکنیم " فیلمی است که جاذبه و سحر آن بیش از یک بار شما را به سینما خواهد کشید.
- - - - - - - -
نیوشا صدر
نظر شما