با نظریه لوتر مبنی بر فهم آشکار کتاب مقدس طلوع یک هرمنوتیک جدید را مشاهده میکنیم. به تبع از تأکید لوتر بر ایمان و معنویت، پرسش از مرجعیت تفاسیر سنتی از انجیل به منظور تأکید بر روشی که در آن هر خواننده با چالش درستی و صادق متن روبر باشد ممکن شد. فهم ما از یک متن بر اتخاذ وفادارانه خوانشهای مسلط و معتبر زمان متکی نیست. این فهم به خواننده متکی است تا راهش را در زمینه معنای محتمل و صدق متن بیابد. به این جهت خوانش به طریقی جدید به مسئله ای مهم مبدل میشود.
ویکو که از سنتی کاملاً متفاوت بر می خیزد یکی دیگر از چهره های اساسی برای گسترش هرمنوتیک اوان جهان جدید قلمداد میگردد. ویکو که علیه دکارتگرایی زمان خویش شورش کرده است از این بحث می کند که تفکر همیشه ریشه در بستر فرهنگی مشخصی دارد. این بستر هم از جهت تاریخی گسترش مییابد و علاوه بر آن به صورت جوهری با زبان رایج گره می خورد. این زبان از مرحله داستان و شعر تا مرحله بعدی که همان انتزاع نظری و لغات فنی است متحول میشود.
برای فهم این موضوع فهم تبارشناسی افق فکری خود ویکو لازم است. این رویکرد تأکید بسیاری بر علوم تاریخی می کند. علاوه بر این مدلی از صدق و عینیت پیشنهاد می کند که با آنچه علوم طبیعی ارائه می کنند تفاوت دارد. این مورخ با حوزهای از اشیای مستقل از فرد شناسنده و ایدهآل شده روبر نیست بلکه با جهانی روبر است که اساساً از خود اوست. در اینجا هیچ تمایزی آشکار میان دانشمند و شیئی که میخواهد بشناسد موجود نیست. در اینجا آگاهی و خودآگاهی نمیتوانند از یکدیگر جدا شوند. خودآگاهی نمیتواند در گزارههای قانون گونه نضج گیرد. با تکیه بر روابطمان با انسانها و حس مشترک می توانیم دریابیم که هستیم و در چه بستر تاریخی بر طبق فهم و عمل زندگی میکنیم.
فیلسوف دیگری که در اوان رشد هرمنوتیک بر آن تأثیر گذاشت اسپینوزا بود. وی در فصل هفدهم کتاب "رساله دینی – سیاسی" تصریح میکند که برای فهم حجم زیاد و دشواری از متون انجیل عهد قدیم انسان باید افق تاریخی را در ذهن داشته باشد که در این افق تاریخی این متون نگاشته شدهاند همچنین اذهانی را مدنظر قرار بدهد که این متون را نگاشتهاند و به وجود آوردهاند. اسپینوزا ادعا میکند که یک شباهت میان فهم ما از طبیعت و فهم ما از کتاب مقدس موجود است. در هر دو فهم ما از بخشی به فهم ما از کلیت بستگی دارد و جالب اینکه فهم این کل هم بدون فهم اجزای آن ناممکن است. همان طور که مشاهده می شود دور هرمنوتیکی به ارتباط جزء و کل و بستگی هریک به دیگر تأکید می کند. این مضمون از مهمترین مضامین موجود در این شاخه معرفتی محسوب میشود. آنچه به صورت مستقیم قابل فهم نیست با پژوهشی فلسفی فهم میشوداما مطالعه تاریخ هم ابزاری غیرجانشین برای فرایند فهم معنای هرمنوتیکی و کاربرد زبانی آن است.
لوتر، ویکو و اسپینوزا که متأثر از تقوای درونی بودند و همچنین به علم جدید در باب انسان و جنبههای تاریخی فهم تعلق خاطر داشتند در شکل دادن به جهت هرمنوتیک جدید نقشی ایفا کردند. با این همه هیچ یک از این متفکران چیزی در باب نظریه فهم انسانی بسط ندادند که این نظریه روش یا مجموعه ای از قواعد هنجاری در باب فرایند فهم انسانی پیشنهاد کند؛ چنین نظریه ای برای اولین بار به وسیله یوهان مارتین کلادنیوس ارائه شد.
نظر شما