به گزارش خبرگزاری مهر، رژیم صهیونیستی با برنامهریزی مشخص و از پیش تعیین شده تلاش کرد تا با بسترسازی و زمینهسازی آغاز جنگ غزه برای کاهش تبعات ناشی از این جنگ، شرایط زمانی خاصی را برای شروع یک حمله گسترده به نوارغزه علیه دولت قانونی حماس انتخاب نماید که در ادامه به دلایل زمانی این جنگ از سوی رژیم صهیونسیتی پرداخته میشود.
1) پایان مهلت آتش بس
پایان مهلت آتشبس میان دولت منتخب "حماس" و رژیم صهیونیستی در نهم دسامبر 2008 که به دلایل سیاسی و امنیتی، رژیم صهیونیستی در پی تمدید زمان آتشبس بود.
رژیم جعلی عبری طی دوران آتش بس، بارها مهمترین تعهدات خود را از جمله بازنمودن گذرگاههای نوار غزه خصوصاً در یکی، دو ماه پایانی آتشبس نقض کرد، اما دولت قانونی حماس که شرایط اسفباری را تحمل مینمود به عدم بازگشایی گذرگاههای باریکه غزه علیالخصوص "معبر رفح" که جنبه حیاتی برای مردم مظلوم غزه دارد، اعتراض داشته و مخالف تمدید مهلت به ظاهر آتشبس از سوی رژیم صهیونیستی بود. بر این اساس تلآویو که تعهدات خود را طی مهلت شش ماهه آتشبس عمل نکرده بود بطوری که گذرگاهها و ورودیهای نوار غزه را مسدود و فضایی توأم با یک فاجعه انسانی را برای ملت بیدفاع غزه فراهم کرد. نقض تعهدات قوانین آتشبس تا جایی بود که ارتش صهیونیستی به کرار اقدامات وحشیانه نظامی و ترورهای هدفمند را علیه غزه و مقاومت فلسطین بکار بست.
لذا سران رژیم صهیونیستی برای انحراف افکار عمومی و توجیه تهاجم گسترده علیه دولت قانونی حماس با هدف برجستهسازی پرتاب راکتهای گروههای مقاومت که در واکنش به نقض آتشبس واقدامات وحشیانه رژیم صهیونیستی صورت میگرفت؛ زمان شروع تهاجم گسترده علیه ملت مظلوم غزه را یک هفته بعد از پایان یافتن دوره شش ماهه آتشبس قرار داد تا مسئولیتها و هزینههای جنگ در منظر افکار عمومی منطقه و در سطح جامعه بینالمللی به گردن دولت "حماس" بیفتد.
2) تعطیلات آغاز سال نو میلادی
رژیم اشغالگر قدس برای انحراف افکار عمومی و تمرکز نیافتن فضای عمومی بینالملل به مسئله جنگ غزه، شروع حمله گسترده ارتش صهیونیستی علیه ملت بیدفاع غزه را در روزهای نخست سال جدید میلادی (2009) و ایام تعطیلات سال نو میلادی قرار داد.
دراین مقطع زمانی افکار و فضای عمومی خصوصاً در جهان غرب عمدتاً سرگرم برنامهریزی برای چگونگی گذران ایام کریسمس بوده و توجه چندانی به مسایل سیاسی و بینالمللی نداشت.
3) پایان یافتن مهلت دوره ریاست ابومازن
دوره چهار ساله ریاست "محمود عباس" بر تشکیلات خودگردان همزمان با برگزاری انتخابات پارلمانی در ژانویه 2009 پایان یافت. اصرار جاهطلبانه "ابومازن" بر تمدید غیرقانونی دوره ریاستی تشکیلات خودگردان موجب بروز عدم اجماع کلی و وجود اتفاقنظر در میان گروههای فلسطینی در مورد چگونگی جانشینی ابومازن گردید به طوری که این مسئله سبب تنش سیاسی و شکاف در عرصه سیاسی فلسطین شد.
اما دولت منتخب حماس قائل به پایان دوره ریاست "ابومازن" بر تشکیلات خودگردان و لزوم برگزاری انتخابات بود. ولی ابومازن برای تمدید قدرت غیرقانونی خود تلاش کرد تا زمان برگزاری دو انتخابات ریاستی و مجلس ملی فلسطین در یک زمان انجام شود.
براساس این طرح "ابومازن"، یا میبایست انتخابات ریاستی یک سال به تأخیر افتد و به تبع دوره حکومت وی یک سال تمدید گردد و یا انتخابات مجلس یک سال جلوتر برگزار شود و در نتیجه دوره مجلس کنونی که حماس براساس انتخابات پیشین در آن اکثریت یافته بود یک سال زودتر پایان یابد. حماس با برگزاری هم زمان دو انتخابات مخالف بوده و از آن جا که رژیم صهیونیستی مایل به تمدید دوره حکومت سازشکار ابومازن بود با ورود به غزه و اقدام به جنگ در 27 دسامبر 2008 یعنی دو هفته قبل از پایان مهلت دوره ریاست ابومازن، عملاً بحث انتخابات را معلق نگاه داشت.
4) قرار گرفتن کابینه صهیونیستی در آستانه انتخابات
تهاجم وحشیانه ارتش صهیونیستی به نوار غزه از سوی رژیم صهیونیستی در شرایط زمانی آغاز شد که انتخابات پارلمانی این رژیم انجام شد و حزب "کادیما" نخستین دور حضور در سطح اول سیاست دولت صهیونیستی را سپری میکرد. انطباق شروع جنگ علیه مقاومت فلسطین با رقابتهای انتخاباتی در رژیم صهیونیستی را با حرف و حدیثهای فراوانی در مورد انگیزه اصلی جناح حاکم از بروز جنگ در این شرایط زمانی همراه ساخته است.
در واقع، بررسی تطبیقی خسارات ناشی از حملات موشکی سبک گروههای مقاومت که در پاسخ به اقدامات وحشیانه رژیم صهیونیستی انجام میگرفت با هزینههای سنگین حمله گسترده ارتش صهیونیستی علیه ملت بیدفاع غزه، واقعی بودن دغدغههای امنیتی جناح حاکم به دلایل چالشهای درونی رژیم صهیونیستی در روزهای پایانی حاکمیت خود را با توجه به رشد گرایشات راستگرایانه در جامعه صهیونیستی بویژه پس از ناکامی جریان به اصطلاح میانهرو در برابر مقاومت "حزبالله" را با تردید مواجه میکند.
از سوی دیگر، نزدیک بودن انتخابات سراسری در رژیم صهیونیستی و تجربه ناموفق جریان به اصطلاح میانهرو در پاسخگویی به چالشهای سیاسی و امنیتی جامعه صهیونیستی، توجیه مناسبی را درخصوص چرایی انطباق زمانی این دو رویداد یعنی آغاز جنگی کوچک علیه دولت قانونی حماس و برگزاری انتخابات سراسری در رژیم صهیونسیتی در اختیارمخاطب قرار میدهد.
در عین حال تذکر این نکته ضروری است که آغاز و خاتمه جنگ در اسراییل نمیتواند به تصمیم یک دو نفر مرتبط بوده و در واقع تصمیم به آغاز چنین جنگی نمیتوانسته است صرفاً با انگیزههای انتخاباتی اتخاذ شود. یقیناً مجموعه سیستم نظامی استخباراتی و سیاسی حاکم بر این رژیم در مورد آغاز این جنگ در چنین زمانی به اجماع رسیده بودند، اما نقش ایهود باراک، وزیر جنگ و زیپی لیونی وزیر خارجه به عنوان رهبران دو حزب ائتلافی کابینه یعنی حزب کارگر و کادیما بسیار مهم بوده است.
5) جابه جایی قدرت در هیأت حاکمه آمریکا
با توجه به سطح استراتژیک روابط میان آمریکا و رژیم صهیونیستی و قدرت نفوذ لابی صهیونیستی در صحنه قدرت سیاسی آمریکا بویژه در بعد سیاستهای خارجی ایالات متحده علیالخصوص راهبردهای خاورمیانهای آمریکا، سران صهیونیستی درصدد برآمدند تا برای تحقق سیاستهای راهبردی و تاکتیکی خود در برابر مقاومت و در سطح منطقه و همچنین تعیین خطوط سیاستهای خاورمیانهای آمریکا، شروع جنگ متجاوزانه خود علیه ملت بیدفاع غزه را در فاصله زمانی جابه جایی در قدرت حاکمه آمریکا قرار دهند.
با این نگرش، شروع حمله گسترده ارتش صهیونیستی علیه دولت قانونی حماس و کشتار وحشیانه ملت مظلوم و بیدفاع غزه توسط رژیم صهیونیستی میتوانست پیش زمینهای برای فعالسازی بازیگری آمریکا (پیگیری طرحهای صهیونیستی صلحخاورمیانهای از سوی دولت واشنگتن) پس از شکست سیاستهای خاورمیانهایاش(خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه جدید) در منطقه استراتژیک خاورمیانه پس از انتقال قدرت با محوریت تأمین منافع سران صهیونیستی باشد.
نظر شما