۲۶ دی ۱۳۸۸، ۱۳:۳۶

فلسفه در ایران(2)

کندی و آغاز فلسفه اسلامی

کندی و آغاز فلسفه اسلامی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: کندی در زمینه‌های اجتماعی و فکری خاصی می‌‌زیست که هنوز فلسفه در اسلام چندان برجسته نبود. قرن سوم هجری روزگاری بود که نهضت ترجمه و فکر یونانی فرایند غالب بود و او با شوق سرشاری که داشت می‌خواست از راه خرد به دریافت‌های درستی از جهان نائل شود

همانگونه که در یادداشت پیشین ذکرش آمد «حیات روحی شرق» در بازۀ زمانی چندهزار ساله شکل گرفته و به‌عنوان فرایند فکری غالب مطرح بوده است. واضح است که چنین فرایند فکری‌، دارای تکثر بوده و پیروان متنوع و متفاوتی داشته است. با ظهور اسلام در ایران تلاش می‌شود تفکر اسلامی به سرعت جایگزین جریانات فکری ایرانیان شود. از آن‌جا که ایرانیان در پذیرش و بررسی پدیده‌های نو، کنجکاو و پژوهنده بودند و پیش از این از اندیشه‌های هندی ( سریانی که اعم بود از: نصیبین، کینسرین، رزاین،‌ حمص‌ و بعلبک و ‌ادسا ) و یونانی را مورد بررسی قرار داده و از آن بهره برده بودند، پس از مدتی که اسلام آوردند، کم کم تاثیراتی بر فرهنگ منشعب از اسلام گذاشته و از آن تاثیر پذیرفتند.

به بیان دیگر آنچه ما از اندیشۀ ایرانی می‌‌شناختیم امتزاج آگاهانه و توافقی یافت با بافت اصلی اندیشه و فرهنگ اسلامی؛ اگر چه در بخش‌هایی از جغرافیای ایران، فرآیندهای فکری‌ای در انزوا ادامه حیات می‌داد؛ اما از آن‌رو که تودۀ مردم تضاد «خیر» و «شر» ( ایزد و اهریمن ) را که گوهر اصلی نهفته در باورها و آموزه‌های آنان بود؛ در آموزه‌های جدید هم می‌دیدند؛ پس، فرهنگ اسلامی و دین را کم‌کم پذیرفته و در باورشان نهادینه کردند. اما اندیشه اسلامی هم، از آن رو که نظریه بنیاد بود و مانند ادیان گذشته مصادیق زمینی و عینی هم داشت برپایۀ قرآن، حدیث، سنت و فقه توانست به تبیین پدیده‌ها پرداخته و پرسش‌های مردم را پاسخ دهد.

در این مسیر برخی از مراکز علمی توانستند راهی برای امتزاج بیشتر اندیشه اسلامی با اندیشه‌های غالب در آن دوران باشد؛ و فلاسفه‌ای‌ که بعدها به بیان فلسفی جهان پرداختند؛ میراث‌‌دار همین اندیشه بودند. از میان این مدارس یکی مدرسة رها و صائبین بود. این مدرسه توانست در انطاکیه بخش‌هایی از اندیشة «سریانی» را با اندیشه «اسلامی» به شاگردان خود آموزش دهد. مدرسه «جندی‌شاپور» نیز، که پیش از فتوحات مسلمانان توسط انوشیروان ساخته شده بود، از دیگر مراکزی بود که اگر چه بیشتر راه طب پیش گرفته بود، اما محلی برای تبادل افکار و آراء شاگردان درباب فلسفه هم بود. مدرسه «حران» که تاریخ درستی از زمان تاسیس آن در دسترس نیز از دیگر مدرسه‌های است که محل پیوند اندیشه اسلامی با اندیشه نو افلاطونی بود.

با این مقدمه مجمل، به سراغ اندیشمندانی می‌رویم که در جهان اسلام و ایران- که دیگر بخشی از جهان معنوی اسلام بود- به تبیین فیلسوفانه هستی پرداختند. از میان نخستین‌ها به سراغ کندی می‌رویم:

** ابویوسف یعقوب‌بن اسحاق کندی فیلسوف عرب
کندی در زمینه‌های اجتماعی و فکری خاصی می‌‌زیست که هنوز فلسفه در اسلام چندان برجسته نبود. قرن سوم هجری روزگاری بود که نهضت ترجمه و فکر یونانی فرایند غالب بود و او با شوق سرشاری که داشت می‌خواست از راه خرد به دریافت‌های درستی از جهان نائل شود. 

قاضی صاعد اندلسی در «طبقات‌الاُمم» می‌نویسد: «نسب کندی به یعرب‌بن قحطان از اعراب جنوب می‌رسد. پدرش اسحاق‌بن صباح در عهد مهدی و رشید، امیر کوفه بود و اجدادش بر بلاد کنده یا دیگر سرزمین‌های جنوبی جزیره‌العرب حکومت داشتند.» ابن اصیبعه نیز درباب این فیلسوف می‌گوید:« او در نزد مامون و معتصم و پسرش احمد مقامی ارجمند داشت.» 

کندی با قبول اندیشۀ خلق از عدم، ابداع عالم را نتیجۀ فعل خدا می‌داند و نه صدور و تنها پس از اثبات اینکه عقل اول ، در وجود خود، به فعل ارادۀ خدا وابسته است(مانند نو افلاطونیان) فکر صدور عقول را می‌پذیرد. همچنین میان عالم فاعلیت الهی و و عالم فاعلیت طبیعت که عالم کون و فساد است تمیز قائل است.

**کندی و اندیشۀ فلسفی
«کندی فلسفه را از دو منظر دنبال می‌کند. نخست آنکه می‌خواهد آراء حکمای سلف را درباره فلسفه تتبع کند. نتیجۀ این تحقیق در یکی از رسائل او موسوم به «رساله الحدود» گرد آمده است. کندی در این رساله شش تعریف از فلسفه می‌آورد که در اکثر آن‌ها گرایش‌های افلاطونی آن مشهود است. جنبۀ دوم کار او تعریف‌هایی است که از فلسفه کرده و تحت تاثیر افلاطون و ارسطو است. این نظریات را در رساله‌ای که برای معتصم باالله درباره فلسفه اولی نوشته منعکس ساخته است. کندی در این رساله می‌گوید: "فلسفه، علم به حقایق اشیا است به قدر طاقت بشری". این تعریف را با عنایت به تعریف افلاطون از فیلسوف اگر بازنگری کنیم خواهیم دید که او هم می‌گوید فیلسوف کسی است که حیلۀ حقیقت محبت متحلی باشد و مشتاق جستجو و پژوهش بود ویقین را بر ظن برتری دهد.

از این روست که کندی فلسفه را به نظری و عملی تقسیم می‌کند و منظور از فلسفۀ نظری را در «دریافت حق» و فلسفۀ عملی را «عمل به حق» می‌داند و به ارسطو نزدیک می‌شود. کندی با این تعریف به آن آموزه بازمی‌گردد که کمال آدمیت به‌آن درجه است که از پی شناخت حقیقت رفته و به‌آن عمل کرده است. در یادداشت بعدی از این مجموعه به زوایای دیگر اندیشۀ این فیلسوف می‌پردازیم.

کد خبر 1018042

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha