اگر ما ادّعا کنیم که باور اخلاقی خاصّی به طور عینی یا به طور کلّی صادق است ، میزان جزمی نگرانه بودن آن باور به محتوای آن باور بستگی خواهد داشت. ما میتوانیم این مطلب را به صورت اصل زیر تقریر کنیم: ماباید به کسانی که باورهایشان با باورهای ما متفاوتند ، احترام بگذاریم. این مطمئنّاً اصلی جزمی نگرانه است. دیوید مک ناتُن مسألۀ مدارا و واقع گروی را به صورت زیر بیان کرده است:
آنچه[ قائلان به واقع گروی اخلاقی] به انکارش می پردازند این است که ما باید مدارا را ، در موارد مناسب ، ناشی از این باور بدانیم که در چنین مواردی هیچ پاسخ درستی وجود ندارد. بهتر است که نفس مدارا را در مواردی واکنش درست اخلاقی بدانیم- که عبارت از به رسمیّت شناختن استقلال دیگران و نیز به رسمیّت شناختن حقّ آنها برا ی ادارۀ زندگی خویش است. واقع گروی و مدارا با یکدیگر ناسازگار نیستند.
مک ناتن اظهار می کند که اصل مدارا را میتوان بر به رسمیّت شناختن استقلال دیگران استوار ساخت. بیایید اصل استقلال را به شرح زیر تقریر کنیم:هر انسانی حق دارد که زندگی خویش را اداره- کند. به نظر می رسد که این دلیل اساسی این مطلب است که چرا مدارا را حائز اهمّیّت می یابیم.با این- حال ، مدارای نا محدود و احترام به استقلال [ دیگران] ممکن است به لازمه های نامناسبی بینجامند. آیا می توانیم دربارۀ شخصی مدارا پیشه کنیم که با شخصی دیگر از آن رو بدرفتاری می کند که آن شخص جزوگروهی از مردم است که شخص اوّل از قضا تصوّر می کند که آن شخص فروتر از اوست؟ این دالّ بر آن است که اصل مدارا و اصل استقلال را باید با اصل مساوات به این بیان که «همۀ انسانها باید از حقوق برابر برخوردار باشند» ، محدود ساخت.
لبّ اصل مساوات این است که با همۀ انسانها در شرایط مشابه باید به طور برابر رفتار کرد. هر چیز دیگری جز این ممکن است ما را مجاز سازد که تمایزهایی دلبخواهی [ و بی دلیل] میان حقوق انسانها قائل شویم. این انگاره را می توان در سخنی از هنری سیجویک17 [ به شرح زیر] یافت:
ما نمی توانیم حکم کنیم که فعلی برای الف درست برای ب نادرست است ، مگر آنکه بتوانیم در طبایع یا شرایط آن دو تفاوتی بیابیم که بتوانیم آن را مبنای معقولی برای تفاوت در وظایفشان بدانیم . بنابراین ، اگر من حکم کنم که فعلی برای خودم درست است ، تلویحاً حکم می کنم که آن فعل برای شخص دیگری [هم] که طبیعت وی و شرایطش با طبیعت من و شرایطم از پاره ای جهات اساسی تفاوت نداشته باشند ، درست است.
اصل مساوات بدین معناست که اگر حکم کنیم که چیزی برای انسان واحدی اخلاقاً درست است ، باید به همان سان حکم کنیم که آن چیز در شرایط مشابه برای همۀ انسانهای دیگر نیز اخلاقاً درست است. مردم را به سبب نژاد ، قومیّت یا جنسیّتشان نمی توان از پاره ای از حقوق[آنها] محروم ساخت. با وجود این ، ممکن است که قضیّه از این قرار باشد که ، ازباب نمونه ، انسانهای معلول از پاره ای حقوق اختصاصی برخوردار باشند تا خویشتن را با نیازهای استثناییشان که از شرایط متفاوتشان ناشی میشوند ، وفق دهند.
اصل استقلال با تعیین اینکه کدام یک از حقوق مهمترین است ، به اصل مساوات تن می سپارد. اصل مساوات اصل استقلال را محدود می سازد. تلفیق این اصول بدین معناست که ما مختاریم که مادام که به استقلال دیگران تجاوز نکرده ایم ، هرکاری را که دلمان می خواهد ، انجام دهیم. بر اساس اصل مساوات واصل استقلال ، دربارۀ اینکه باید با انسانها چگونه رفتار کرد و آنها چگونه باید بتوانند خویشتن را پرورش دهند ، شیوه های خاصّی وجود دارند. همۀ آموزه های اخلاقی جامعی که با این اصول مطابقت داشته باشند ، موجّهند. تعبیر«آموزۀ اخلاقی جامع» در بحثهای مربوط به دلایل همگانی به کار می رود. این تعبیر ناظر به نگرشهای اخلاقیی است که رهنمودی در این باره به دست- می دهند که چگونه باید بدان سان که در ادیانی چون یهودیّت ، اسلام ، مسیحیّت ، هندوئیسم و بودیسم و درنگرشهای غیر دینیی چون انسان گروی و فایده گروی آمده است ، زندگی نیک را پیشۀ خود سازیم.
اصل مساوات و اصل استقلال مبنا[های] این رأیند که ما باید نسبت به آموزه های اخلاقی جامعی که با آموزه های اخلاقی جامع خودمان تفاوت دارند ، اساساً احترام و مدارا پیشه کنیم ، مگر اینکه آموزۀ اخلاقی جامعی حقوق مربوط به آزادی برابر را دربارۀ هرکس دیگری نقض کند . اگر آموزۀ اخلاقی جامعی با اصل مساوات و اصل استقلال مطابقت نداشته باشد ، آن آموزه موجّه نیست. از چنین آموزۀ اخلاقی جامعی می توان انتقاد کرد ، ولو اینکه به فرهنگی دیگر مربوط باشد. با[اتّخاذ] این رویکرد ، هم جزمی نگری و هم نسبی انگاری طرد می شوند . [در این صورت ، دیگر] نه صرفاً یک آموزۀ اخلاقی جامع معتبر وجود خواهد داشت که خود را بر همۀ انسانهای دیگر تحمیل کند و نه همۀ آموزه های اخلاقی جامع بیکسان موجّه خواهند بود.
دوشرط نگرش جزمی عبارتنداز اینکه (1) فقط یک آموزۀ اخلاقی جامع صادق وجود دارد ، و (2) آن آموزۀ صادق واحد را باید بر همۀ انسانها تحمیل کرد. با این حال ، اگر کسی معتقد باشد که آموزۀ اخلاقی جامعش یگانه آموزۀ صادق است و در عین حال ، نیّت تحمیل آن آموزه بر دیگران را درسر- نپرورد ، ممکن است مطابق با اصل مدارا رفتار کند. ازباب مثال ، مسیحیان ویهودیان باورهای متفاوتی دارند و ممکن است تصوّر کنند که باورهای خودشان یگانه باورهای درستند. امّا اگر مسیحیان و یهودیان نکوشندکه زیستن بر طبق قواعد خویش را بر یکدیگر تحمیل کنند ، جزمی نگر نیستند ، چرا که شرط دوم جزمی نگری احراز نشده است. اصل مساوات واصل استقلال ، [اصولی] تحمیل شدنی- اند. از آنجا که این اصول آموزۀ اخلاقی جامعی را تشکیل نمی دهند ، بلکه نگرشی را تشکیل می دهند که با بسیاری از آموزه های اخلاقی جامع مختلف سازگار است ، شرط نخست جزمی نگری احراز نشده است.
اصل مساوات واصل استقلال ، اصولی اساسی اند. همۀ اصول اخلاقی دیگر اصولی ثانویند. اصول ثانویی که مجاز نیستند ، ممکن است اصولی باشند که نسبت به گروههایی از مردم مستلزم تبعیض باشند. اصولی که ممکن است موجّه باشند ، تا آنجا که حقوق مربوط به آزادی برابر دربارۀ سایر انسانها را نقض نکنند ، ممکن است که با صورگوناگون دین ، تمایلات جنسی و اعتقادات سیاسی سر و کار یابند.
ممکن است استدلال شود که میتوان اصل مساوات واصل استقلال را پذیرفت و با این حال ،دربارۀ موضوعات خاصّی از قبیل آزادی جنسی اختلاف نظر داشت. با وجود این، نمیتوان دلیل قانع کننده ای برای این امر اقامه کرد. اگر کسی بخواهد از رسم همجنس گرایی که بر آموزۀ اخلاقی جامعش استوار است ، بر مبنای اصل مساوات و اصل استقلال ، جلوگیری کند ، باید نشان دهد که مبادرت به همجنس گرایی حقوق مربوط به آزادی را دربارۀ سایر مردم نقض می کند. اگر کسی، بر مبنای آموزۀ اخلاقی جامعی ، رسوم جنسیی را که با اصل مساوات واصل استقلال سازگارند ، نکوهش کند ، اولویّت این اصول را تلویحاً انکار می کند. مثالی دیگر ممکن است مربوط به کسی باشد که از نظام طبقاتی هندو دفاع می کند که در آن رأی دینی خاصّی مسلّم انگاشته می شود که بر طبق آن هرکسی که عضو طبقه ای پست تر است ، در زندگی سابقتری شخص اخلاقاً بدی بوده است. این مستلزم این است که آموزۀ اخلاقی جامعی اتّخاذ شود که بر اصل مساوات و اصل استقلال تقدّم داشته باشد. تناسخ مفهومی است که بخشی از یک آموزۀ اخلاقی جامع است. اگر تناسخ و آن آموزۀ اخلاقی جامع با اصل مساوات و اصل استقلال مطابقت نداشته باشند ، اصول اخلاقیِ مبتنی بر انگارۀ تناسخ تحت اصل مساوات و اصل استقلال به یکدیگر پیوند نمی خورند.
در هر دو مورد ، بحث بر سر این نیست که چگونه اصل مساوات و اصل استقلال را تفسیر کنیم ، بلکه بر سر این است که آیا این اصول اساسی ترند یا فلان آموزۀ اخلاقی جامع اساسی تر است. دربارۀ اصل مساوات واصل استقلال می توانیم بگوییم که آدمی باید مختار باشد که زیستن بر طبق قواعد یک دین را که وی را از مبادرت به همجنس گرایی باز می دارند یا وی را در طبقۀ پست تری جای میدهند ، برگزیند. اگر چنین تصمیمی تحت شرایط آگاهانه و آزادانه اتّخاذ شود ، با اصل مساوات و اصل استقلال مطا بقت خواهد داشت. امّا اگر کسی، اعمّ از اینکه عضو چنین گروه دینیی باشد یا نباشد ، نخواهد که آزادی جنسی خویش را زیر پا گذارد یا نخواهد که با وی همچون عضوی از طبقۀپست- تری رفتار شود ، باید به وی اجازه دادکه از حقوقی بر طبق اصل مساوات و اصل استقلال از آنها برخوردار است ، بهره گیرد. این حاکی از اهمّیّت این انگاره است که اصل مساوات و اصل استقلال ابتدائاً برافراد اطلاق می شوند و نه برگروهها. آدمی می تواند تصمیم بگیرد که از پاره ای از حقوق مربوط به آزادیش صرف نظر کند ، ولی نمی توان وی را به انجام دادن چنین کاری مجبور ساخت مگر آنکه وی حقوق مربوط به آزادی برابر را دربارۀ دیگران نقض کند. اصل مساوات و اصل استقلال به انگارۀ بنیادین مدارا تحقّق می بخشند و در عین حال از دلبخواهی بودن نسبی انگاری نیز به دورند.
نظر شما