۷ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۵۳

شهودگروی و حقیقت اخلاقی(6)

شهودگروی به‌مثابۀ معرفت‌شناسی اخلاقی

شهودگروی به‌مثابۀ معرفت‌شناسی اخلاقی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: اصل مساوات و اصل استقلال کوششهایی برای تقریر پاره‌ای احکام اخلاقی شهودیند. این دو اصل کمترین شرایط اخلاقند. این اصول، نافی تبعیض و استثمارند و بر اساس آنها همۀ انسانها از شأنی برابر برخوردارند.

اصل مساوات و اصل استقلال کوششهایی برای تقریر پاره ای احکام اخلاقی شهودیند. ممکن است کسی اشکال کند که این اصول ظاهراً به طور دلبخواهی برگزیده شده اند. با وجود این ، شیوه ای که ما برای گزینش اصل مساوات و اصل استقلال در پیش گرفتیم ، بر تنسیق موضع مداراجویانه ای استوار است که ممکن نیست در دام نسبی انگاری فرو لغزد. این دالّ براین بود که اصل استقلال و اصل مساوات کمترین شرایط اخلاقند.  این اصول ، نافی تبعیض و استثمارند و بر اساس آنها همۀ انسانها  از شأنی برابر برخوردارند. ارزش هیچ انسانی [ بر اساس این اصول] بیشتر یا کمتر از هیچ انسان دیگری نیست.

با این حال، ممکن است کسی اشکال کند که بنیادی که این اصول را بر اساس آن می‌پذیریم، واقعاً بسیار سست است و سخن گفتن از معرفت اخلاقی اساساً نامعقول است. در این جا شایسته است که به [آرای] تامس رید و برونی انگاران در معرفت شناسی معاصر نگاهی بیفکنیم.

رید و سایر برونی انگاران استدلال کرده اند که هیچ معیار پیشینی‌ای که براساس آن بتوان قلمروی از معرفت را برتر از قلمروی دیگر یا در مقایسه با آن شک ناپذیرتر دانست ، وجود ندارد.اگر به همین حد اکتفا کنیم ، بدشواری می توانیم استدلالهایی برای اعتبار معرفت حسّی و معرفت عقلی بیابیم. رید معتقد بود که رویکرد مبتنی بر مطالبۀ ادلّه برای اعتبار هر حوزه ای از معرفت ، به طور کلّی یا به استدلالهای دَوری وتسلسل  بی پایان می‌انجامد یا به معیارهای دلبخواهی. از همین روست که رید رتبه بندی اسلافش از فلسفه و فهم عرفی را زیرورو کرد. چنین نیست که فلسفه  معیارهای معرفت متعارفمان را تعیین کند. اگر فلسفه پیشاپیش متّکی بر معرفت متعارف نبود ، محتوایی نمی- داشت. درمورد ادراک حسّی، اکثر اوقات ممکن است که استدلال نهایی این باشد که ما قادر به توجیه این نیستیم که چرا باور داریم که چیزی را سرخ می بینیم. ما فقط می دانیم که چیزی که مقابل چشمان ماست ، هنگامی که مقابل چشمان ماست ، سرخ است.

در مورد معرفت اخلاقی نیز ، پس از یک رشته احتجاج و توجیه طولانی، به چنین نوعی از شهود بنیادین می رسیم. از باب مثال، می‌ توان گفت که فلان کس حق دارد که به موجب اصل مساوات و اصل استقلال ، مطابق دین خودش رفتار کند. امّا ممکن است که وی نتواند آن اصول را از هیچ گونه تصوّرات بنیادین تری استنتاج کند. شهودگروان تصوّر می کنند که ما می‌توانیم باورهای اخلاقی بنیادینی داشته باشیم که نتوانیم آنها را ذرّه ای با  استدلال توجیه کنیم و در عین حال بتوانیم آنها را معرفت قلمداد کنیم. نکتۀ اصلی مقالۀ دورانسازایچ. اِی. پریچارد با عنوان «آیا فلسفۀ اخلاق مبتنی بر یک خطاست؟» نیز همین بود.

شهودگروان می‌توانند بگویند که بدیهی است که همۀ انسانها باید از حقوق مربوط به آزادی برابر برخوردار باشند. محال است که بتوان توجیه دیگری از اصل مساوات و اصل استقلال به دست داد که متضمّن عدم مصادره به مطلوب باشد. ما می‌توانیم بکوشیم که کسی را با اشاره به لازمه های ضدّ- اخلاقی ردّ این انگاره که همۀ انسانها باید از حقوق مربوط به آزادی برابر ، مثلاً دربارۀ برده داری ، برخوردار باشند ، اقناع کنیم ، ولی در حکممان به اینکه رسم مذکور ضدّ اخلاقی است ، پیشاپیش فرض می کنیم که همۀ انسانها باید از حقوق مربوط به آزادی برابر برخوردار باشند.

شهودگروان ممکن است بگویند که به هنگام اختلاف نظر دربارۀ یک اصل اخلاقی بنیادین، ما نمی‌توانیم بکوشیم که کسی را با استدلال قیاسی دیگری اقناع کنیم ، چرا که در این صورت ممکن است هنجارهای اخلاقی بنیادینمان را برانواع دیگری از ملاحظات ، یعنی انواعی از ملاحظات نا- اخلاقی ، استوار سازیم. شهودگروان این را محال می دانند. از همین روست که آنها به واقع گروی اخلاقیِ نافروکاهشی قائلند.

جی. ئی. مور براین مطلب اقامۀ دلیل کرده است و در آثار سایر شهودگروان نیز می توان آن را یافت. یگانه کاری که در چنین موردی می توانیم انجام دهیم این است که بکوشیم که کس دیگری را ، مثلاً ، با توسّل به احساسات همدلانه اش ، با ذکر مثالهایی یا با بیان تمثیلهایی، واداریم که جهان را از دریچۀ متفاوتی ببیند. اینها استدلالهای جداگانه ای نیستند ، بلکه شیوه هایی برای بیان اصل استقلال و اصل مساواتند. گاهی ممکن است که برای آنکه بکوشیم که کسی را اقناع کنیم که به استقلال دیگران احترام بگذارد ، از اقامۀ دلایل نامناسب و نا- اخلاقی ناگزیر باشیم و مثلاً بگوییم که احترام گذاشتن به استقلال دیگران ممکن است به نفعِ خود وی باشد. ممکن است که این از نظرگاه عملی مفید باشد ، ولی ممکن نیست که توجیهی اخلاقی فراهم سازد ، چرا که به معنای انجام دادن کار درست براساس دلایل نادرست است.

همچنانکه پیشتر دیدیم ، سایر نظریّه های فرا- اخلاقی در جایی با همان مشکل مواجه می شوند که معیار هنجاری حدّاقلّی‌ای مفروض گرفته می شود که به سودش اقامۀ دلیل نشده است. رالز اصل مساوات را در شرایط وضع نخستین بی آنکه بتواند مبنای بر ساخته انگارانۀ دیگری برایش فراهم سازد، مفروض می گیرد. بدین قرار ، به هنگام یک اختلاف نظر اخلاقی اساسی ، سایر نظریّه های فرا- اخلاقی بهتر از شهودگروی نیستند. بر ساخته انگاران و ضدّ واقع گروان نمی توانندتوجیهی برای هنجاری بودن فراهم سازند ، ولی برخلافِ شهودگروان ، به این صریحاً اذعان نمی کنند.

شهودگروان ممکن است بگویند که این واقعیّت که اختلاف نظر اخلاقی83 وجود دارد ، باید ما را در اطمینانمان به احکام اخلاقیمان ، البته نه در مورد همۀ احکام اخلاقیمان ، محتاط سازد. این انگاره را که همۀ انسانها از حقوق مربوط به آزادی برابر برخوردارند ، حتّی در صورت اختلاف نظر شدید ، نمی توان کنار- نهاد. اگر اصلاً شهود اخلاقیی در کار باشد که بتوان درباره اش مطمئن بود ، آن شهود اخلاقی همین است. البتّه ، ممکن است که ما بر خطا باشیم. ما هرگز نمی توانیم به باورهای اخلاقیمان کاملاً یقین داشته باشیم. اگر این بدان معنا بود که ما نمی توانستیم بر طبق باورهای اخلاقیمان عمل کنیم ، این امر پیامدهای ناگواری می داشت. ترک فعل همانند هر فعل مشخصّی لازمه های عملی بسیاری دارد.امّا در این صورت ، اجتناب از انجام دادن کاری از سر شکّاکیّت اخلاقی ، ممکن است به چیزی بینجامد که به داوری ما قربانی کردن انسانهای بی گناه است. به نظر می رسد که این لازمۀ ضدّ اخلاقی حادّی برای معرفت اخلاقی است.

کد خبر 1024933

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha