عبدالعلی دستغیب درگفتگو با خبرنگارمهر درمورد تمایز جوهری میان حکمت و فلسفه گفت: اصلاً حکمت یک چیز است و فلسفه یک چیز دیگر است. فلسفه یک کلمه یونانی است وبه معنی خردورزی است توجه به اصل چیزهاست. ولی حکمت به معنی پند و اندرز است. مثلاً فرض کنید که لقمان حرفهای حکمت آمیز زده ،حکیم است ولی فیلسوف نیست. درمقابل سقراط می پرسیده و اظهار میکرده و درباره ماهیت چیزها گفتگو میکرده. وی فیلسوف است.
این مترجم آثار ادبی و فلسفی در مورد اینکه آیا میتوان حکمت را معرفت مسلط درجهان پیشامدرن دانست؟ اظهار داشت: نه خیر! در هر جامعه ای دورههای متفاوت وجود داشته است. یک وقتی در یونان و زمانی در چین و یک وقتی دیگر درایران یا هندوستان و جاهای دیگر، هم اندیشههای حکمتآمیز و هم اندیشههای فلسفی وجود داشته است. مثلاً فرض کنید که خیام فیلسوف بوده ولی سعدی به اعتباری شاعر و حکیم بوده است. بنابراین حکمت و فلسفه دوره پیش از مدرن و پس از مدرن ندارد.
این محقق و پژوهشگر تصریح کرد: امروز هم کسانی هستند که سخن نغز میزنند که وقتی نگاه میکنیم میبینیم که در زندگی انسان مصداق دارد. مثلاً این بیت سعدی که بنی آدم اعضای یکدیگرند و... امروز هم گفته میشود و درآثار ادبی هم وجود دارد. درعین حال فلسفه هم درجای خودش قرار دارد و درهمه زمانها هم حکمت و هم فلسفه وجود داشته است.
دستغیب درباره نیاز فلسفه برای پیشبرد راه خود به حکمت نیز گفت: فلسفه برای پیشبرد راه خود هیچ نیازی به حکمت ندارد. فلسفه یعنی اینکه انسان پرسشهایی را مطرح بکند و به آن پرسشها پاسخهایی بدهد ولی اصرار و پافشاری در آن نداشته باشد که دیگران آن را بپذیرند. فلسفه خردورزی است، سؤال کردن درباره ماهیت اصل چیزهاست.
این محقق حوزه ادبیات و فلسفه خاطر نشان کرد: حکمت عبارت است از سخنهای نغزی که در بعضی از ملتها پیدا میشود و بعضی وقتها میبینیم که نتایج خوبی به دنبال دارد و به دیگران منتقل میشود و دیگران هم تا حدودی آنها را به کار میبرند. مثل همین بیت سعدی که گفتم. این یک سخن نغز است. حکمت و پند و اندرزی درونش نهفته است که میتواند در پیشبرد جامعه مؤثر باشد.
نظر شما